شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

23 ساعت پیش

        داستان " پاییز فصل آخر سال است" اولین کتابی بود که از خانم نسیم مرعشی خواندم. این اثر داستان سه همکلاسی‌ است که بعد از دوره دانشگاه هر کدام آرزوها، دغدغه‌ها و تجربه‌های خاص خود را دارند. 

در ادامه مواردی که به نظرم نقاط قوت و ضعف اثر است، نوشته‌ام: 

🌱نقاط قوت 🌱

*ساختار قابل قبول اثر برای بیان روایت سه شخصیت اصلی

*استفاده درست و بجا از جریان سیال ذهن 

*اهمیت موضوع: نارضایتی افراد از اکنون زندگی خود و آرزوپروری برای کسی شدن/بودن و جلب تایید دیگران

*اشاره به غلبه خودخواهی بر دیگرخواهی در ارتباطات انسانی

*اشاره به وضعیت خاص خانواده‌ای با فرزند سندروم داون و مراقبت‌ها و سختی‌های خاص آن

*عنوان جذاب کتاب (واقعا کنجکاو بودم که راجع به چیست) 

📍نقاط ضعف📍

*خانم مرعشی قلم روانی دارد با این حال بعضی‌وقت‌ها روند مطالعه برایم یکنواخت و خسته کننده می‌شد 

*شخصیت‌های داستان لزوما خصایصی که همذات پنداری مخاطب را برانگیزند نداشتند.

*تمرکز زیاد روی غم، ناامیدی و تلخی زندگی. کاراکترها از شادی‌ها یاد می‌کنند ولی غم را دقیقا در همان برهه داستان زندگی می‌کنند بنابراین غم اثر بیشتری برجا می‌گذارد.

* آرزوی رفتن از ایران و دلایل آن برای دانشجویان و نخبگان را با قوت بیشتری توضیح داده بود در مقایسه با دلایلی که افراد بخاطر آن می‌مانند.

* به نظرم تمایز لحن بعضی شخصیت‌ها از هم کم بود مثلا لیلا و شبانه.

      

7

مرضیه‌بانو

مرضیه‌بانو

23 ساعت پیش

        داستان " پاییز فصل آخر سال است" اولین کتابی بود که از خانم نسیم مرعشی خواندم. این اثر داستان سه همکلاسی‌ است که بعد از دوره دانشگاه هر کدام آرزوها، دغدغه‌ها و تجربه‌های خاص خود را دارند. 

در ادامه مواردی که به نظرم نقاط قوت و ضعف اثر است، نوشته‌ام: 

🌱نقاط قوت 🌱

*ساختار قابل قبول اثر برای بیان روایت سه شخصیت اصلی

*استفاده درست و بجا از جریان سیال ذهن 

*اهمیت موضوع: نارضایتی افراد از اکنون زندگی خود و آرزوپروری برای کسی شدن/بودن و جلب تایید دیگران

*اشاره به غلبه خودخواهی بر دیگرخواهی در ارتباطات انسانی

*اشاره به وضعیت خاص خانواده‌ای با فرزند سندروم داون و مراقبت‌ها و سختی‌های خاص آن

*عنوان جذاب کتاب (واقعا کنجکاو بودم که راجع به چیست) 

📍نقاط ضعف📍

*خانم مرعشی قلم روانی دارد با این حال بعضی‌وقت‌ها روند مطالعه برایم یکنواخت و خسته کننده می‌شد 

*شخصیت‌های داستان لزوما خصایصی که همذات پنداری مخاطب را برانگیزند نداشتند.

*تمرکز زیاد روی غم، ناامیدی و تلخی زندگی. کاراکترها از شادی‌ها یاد می‌کنند ولی غم را دقیقا در همان برهه داستان زندگی می‌کنند بنابراین غم اثر بیشتری برجا می‌گذارد.

* آرزوی رفتن از ایران و دلایل آن برای دانشجویان و نخبگان را با قوت بیشتری توضیح داده بود در مقایسه با دلایلی که افراد بخاطر آن می‌مانند.

* به نظرم تمایز لحن بعضی شخصیت‌ها از هم کم بود مثلا لیلا و شبانه.

      

7

علی فلاح

علی فلاح

23 ساعت پیش

        در عجبم 
که چگونه یک نویسنده می‌تواند 
در این حد قدرت داشته باشد که 
با چند جمله و یک صفحه، یکی 
از بزرگترین منفوران تاریخ آثار 
ادبی را خلق کند؟ 
برای نفرت از شخصیت اول این 
کتاب، شما نیاز به خواندن چند 
صد صفحه نیستید؛ بلکه در انتهای 
اثر چنان ضربه ای به اعتماد و 
برداشت خواننده از شخصیت 
اول میخورد که حالتان از 
شخصیت اول بهم خواهد خورد.
.
یاسمین و تقلاهای نا امیدانه اش؛ 
چگونه او را توصیف کنم؟ 
کسی که از زندگی هیچ نفهمید 
و از لبه جهنم به زندگی برگشت؛ 
امیدوار شد و به مدت هشت ماه، 
ابتداییات زندگی انسانی را فهمید 
و در ذهن خود، خیالات طولانی بافت. 
اما چه حیف که عمر خیالات او کوتاه بود.
.
در انتها به عنوان نقد، قسمت هایی از کتاب بود که هیچ ارتباطی به شخصیت اصلی یا داستان های پیرامون او نداشت و تنها در صدد این بود که جهانی تاریک تر را با وضوح بیشتر برای ما ترسیم کند؛ اما از نظر من جهانی که انسان ها انسان ها را میخورند، به تنهایی آنقدر تاریک و سیاه است که نیاز به توضیح بیشتر راجع به زوایای مختلف آن نداریم؛ هرچه ابهام این فاجعه بیشتر، ترس و وحشت آن افزون تر.
.

و اما وحشتناک ترین چیز راجع به این
داستان این است که ممکن است روزی
تمامش به واقعیت بدل شود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        حيوان قصه‌گو

۱)
"حيوان قصه‌گو: چگونه قصه ما را انسان مي‌كند" (The Storytelling Animal: How Stories Make Us Human Book) كتابي است نوشتۀ "جاناتان گاتشال" (Jonathan Gottschall) كه در سال 2012 ميلادي نگاشته شده و در سال ۱۳۹۵ به ترجمۀ "عباس مخبر" در "نشر مركز" به چاپ رسيده است. "گاتشال" معتقد است نام اصلي "انسان انديشه‌ورز" (Homo Sapiens) را بايد "انسان قصه‌مدار" (Homo Fictus) گذاشت. براي خواندن اين كتاب مقدمه‌اي كوتاه از نظريۀ روايت‌شناسي شناختي لازم است:

۲)
رودخانۀ رويدادهاي جهان يك كل به‌هم‌پیوسته است، اما براي دسته‌هايي از قطرات اين رودخانه مزيتي جانبي به وجود آمده كه خود را يك موجود به‌هم‌پیوسته و منفك از ساير رودخانه تصور كنند كه داراي هويتي به نام "من" است. اين "من" متخصص روايت‌سازي و ادراك روايت است و داده‌هاي بيروني را مانند پازل‌ در روايت خود، كه اسكلتش از پيش چيده شده، قرار مي‌دهد. در اين روايت "من" قهرمان داستان است و داده‌هاي خام به شكلي در پيكرۀ روايت شخصي قرار مي‌گيرند كه انسجام كل روايت در پيوستار زمان حفظ شود. اگر اين "من" نتواند در روايت‌سازي خود شأن قهرمان اول‌شخص را به شكل مثبت حفظ كند عارضه‌اي رخ مي‌دهد به نام افسردگي و اگر در روايت‌سازي و حفظ انسجام معنادار روايت دچار مشكل بشود، نتيجه، جابجايي بر روي طيف "اوتيسم" است. اگر "من" نتواند داده‌هاي خام را به‌درستی در روايت خود جاسازي كند و براي پر كردن جاي خالي دست به داده‌سازي غيرمعقول بزند به سمت "اسكيزوفرني" ميل خواهد كرد. 

۳)
حالا با اين مقدمه با موجودي روبرو هستيم به نام "حيوان قصه‌گو" كه نوع ارتباطش با هستي از جنس روايت است. صنعت سرگرمي، پندهاي اخلاقي، داستان‌هاي مذهبي و آييني و حتي شيوۀ آموزش علمي همه بايد اول به قالب روايت و قصه درآيند تا براي "حيوان قصه‌گو" قابل‌فهم شوند. آيا اين قابليت يك استراتژی تكاملي در جهت بقا بوده و يا يك مزيت جانبي تكاملي است؟ پاسخ هنوز محل بحث دانشمندان است. اما همين اندازه مي‌توان گفت كه سازوكارهاي جفت‌يابي و جفت‌گزيني انسان همچنان و به شكل تمام‌عيار بر محور و ساختار قصه‌گويي و روايت بناشده و بديهي است كه هيچ مردي از مسير يك درخواست علمي و واقع‌گرايانه با تأكيد بر جفت‌گيري دو حيوان از گونۀ شامپانزه‌سانان كه براي بقاي گونه، انرژي شيميايي حاصل از  مواد غذايي را تلف مي‌كنند؛ به وصال معشوقۀ خود نمي‌رسد (اگرچه همين هم بايد به شكل روايت ادا شود). اين مسير بايد از مجراي يك قصۀ رمانتيك از جنس به هم پيوستن دو روح سرگردان كه نيمۀ گمشدۀ هم هستند و با وصلت به سعادتي ابدي و آرماني مي‌رسند طي شود. 

۴)
كتاب "حيوان قصه‌گو" را بايد از یک‌سو موازي دستاوردهاي علوم اعصاب درزمینۀ "مغز داستان‌پرداز" و از ديگر سو به‌موازات دانش نشانه‌شناسي و در حيطۀ دلالت صورت بر معنا ارزيابي كرد و اين دو ارزيابي، نظريۀ نويسندۀ كتاب را از منظر تعهد شناختي اعتبار مي‌بخشد. قصه‌گويان شفاهي قبايل باستاني كه بر گرد آتش مي‌نشستند، نقاشان بدوي غارها كه روايات و قصه‌ها را بر سنگ‌ها حك كردند، كاتبان اوليه كه روايات و قصه‌ها را مكتوب كردند، شاعران و نويسندگان و نمايشنامه‌نويسان باستان كه قصه‌گويي را در جايگاه بنيان‌هاي تمدن انساني قرار دادند، و در دنياي نوين رُمان‌ها، تئاتر، سينما، راديو، تلويزيون، ماهواره، بازي‌هاي كامپيوتري، استندآپ كمدي‌ها، رئالیتي شوها، شبكه‌هاي اجتماعي، واقعيت افزوده و ...، همه جلوه‌هايي متفاوت از يك واقعيت يكسان يعني بقاي گونۀ انسان در قصه‌ها و روايت‌ها هستند. شكل بيان و پياده‌سازي قصه‌ها ممكن است تغيير كند، اما ماهيت قصه‌پردازي انسان همچنان پايدار و ثابت و برقرار است. 
      

1

Ava

Ava

23 ساعت پیش

        اول از همه من متاسفانه این کتاب رو از نشر یوشیتا خوندم بعدها فهمیدم نشر، نشر فیک بوده. و خوشبختانه امانت گرفته بودمش، خودم از اون نشر نخریده بودمش.
کتاب درمورد خشونت خانگیه، که من متعجبم چطور برخی دوستان این نکته رو نگرفتن. کتاب ابعاد آموزشی خوبی داره، البته نه به اندازه‌ای که به نقاط ضعف کتاب غلبه بکنه و بشه نادیده‌شون گرفت. از اون دست کتاب‌هاییه که باید گفت: «بااحتیاط بخون.» باید کتاب رو الک کرد و نقاط مثبت رو برداشت و نقاط ضعف رو رد کرد. 
همونطور که نویسنده کتاب خودش آخر کتاب اشاره می کنه، خودش توی شرایط همین خشونت خانگی پدرش نسبت به مادرش بوده. و واقعا این خوبه که این کتاب رو برای فریاد زدن صداهای خفه شده زنانی‌ست که توی این شرایط قرار دارن، و خوبه که بهشون بگه: از حق خودت دفاع کن و تو قوی‌ترینی. 
این کتاب به من یاد داد که برخی اوقات، آدم‌هایی که عاشقانه بهشون عشق می‌ورزیم، به ما صدمه می‌زنن، و اکثر اوقات حتی بعد دادن فرصت دوباره هم، نمی‌تونن خودشونو تعییر بدن و همون رفتار رو در پیش می‌گیرن و این دلیل نمیشه آدم از سر وابستگی و عشقی که به اون شخص داره، بذاره همچنان اون خشونت، چه روانی چه جسمی، نسبت بهش ادامه پیدا کنه. هرچند به شدت سخته؛ اینکه با وجود اینکه مورد آزار و اذیت قرار میگیری، مدام توجیه و بهونه میاری چون عاشق طرفیتنی، و خودت رو به کل فراموش می‌کنی.  باید به خودت بیایی، دودوتا چهارتا کنی و رهاشون کنی و بیشتر به خودت صدمه نزنی وقتی که می‌بینی کاری ازت ساخته نیست. 
اطلس توی این کتاب نقش همون آدم پناهگاهی رو داره که راجبش میگن: «تو تاوقتی باهات خوب رفتار نشه یا در شرایط مطلوب قرار نگیری، نمیفهمی تو چه شرایط بد و تحت چه فشاری بودی.» اطلس با رفتار خوبش با لیلی، بهش یادآوری کرد که داره چه صدمه‌ای می‌بینه و به خودش توجه کنه! 
و اما نقطه ضعف... نمی‌دونم میشه گفت نقطه ضعف یا نه، چون این چیزها بیشترش به فرهنگ جامعه کالین هوور برمی‌گرده [البته که ما ضعف باید در نظر بگیریمش]. اما بازم فکر نکنم در این حد ولنگاری، مورد پسند حتی خود اون جامعه باشه! روابط نامشروعی که کالین بهشون اشاره مستقیم داره، در حدی کلیشه‌ایه که شبیه فیکشن‌های اینترنته! فانتزی‌های چرت و پرت و شرایط چرت و پرت که بسیار بسیار منزجرکننده‌ن. و بدتر از همه عادی جلوه دادن این قضیه‌ست! کاش کالین به زن‌های سرزمین و دنیاش، می‌گفت که این ولنگاری و روابط بدون حد و مرز چقدر نابوکننده‌ن! حالا نمی‌دونم این‌هارو وارد داستان کرده که تیتجرهارو جذب کنه، یا به طرز اخمقانه‌ی کر کرده الان این سکانس‌ها عاشقانه محسوب میشن.
با وجود این نقص‌هاش، که واقعا زننده بودن؛ من سه ستاره و نیم دادم چون از نکات مثبت کتاب درس‌های مهمی رو یاد گرفتم.
      

0

غزل✨

غزل✨

دیروز

        اسمش رو خیلی وقت بود که فراموش کرده بودم....
کلاس چهارم دبستان که بودم هر رنگ تفریح رو تو کتابخونه قدیمی مدرسه میگذروندم، تا اینکه یه روز چشمم به کتابی افتاد که بخاطر موندن جلوی نور آفتاب رنگش پریده بود و اسم کتاب به سختی قابل خوندن بود،خلاصه چند صفحه اولش رو خوندم و حسابی منو جذب کرد.
کتاب رو امانت گرفتم و وقتی که رسیدم خونه سریع شروع کردم به خوندن (چون حجم کمی داشت خیلی زود تموم شد)، اما تموم شدن کتاب برای من شروع فهمیدن ذات حقیقی و وحشتناک بشر بود.
یادمه بعد تموم کردن کتاب کلی گریه کرده بودم(اولین کتابی بود که باهاش اشک ریختم) ولی با همه این اوصاف ساداکو و هزار درنای کاغذی  کلی به دلم نشسته بود.
حالا چیشد که دوباره اسم این کتاب یادم اومد؟ خب، حقیقتا باید از ظابطیان تشکر کنم که با سفر نامه ژاپن باعث شد اسم کتاب یادم بیاد و من دوباره با داستان ساداکو اشک بریزم و از خودخواهی آدم بترسم...
پ.ن: خودمم میدونم اون موقع نباید همچین کتابیو میخوندم چون فقط ده سالم بود در حالی که رده سنی کتاب +15بود😭
      

1

        «به نام خدا»

عنوان خیال‌انگیز کتاب می‌گوید با رمانی فانتزی سروکار داریم اما کمی که می‌خوانیم با یک آشنایی‌زدایی مواجه می‌شویم:

نام کتاب ریشه در تخیلات شخصیت اصلی دارد. پسری سیزده ساله که خودش را در رمان‌های علمی_تخیلی غرق کرده، ژول ورن را از ته دل دوست دارد، بیشتر وقتش را به خواندن این رمان‌ها یا تخیل درباره‌شان می‌گذراند و حتی وقتی مشغول کارهای روزمره است به همه‌چیز جلوه‌ای فراواقعی می‌دهد. مانند پسر هفت ساله خانواده تمپلتون در انیمیشن «بچه‌رئیس».
او فیزیک و شعبده‌بازی‌های مربوط به آن را خیلی دوست دارد و همین هم علت اصلی علاقه‌اش به رمان‌های علمی‌_تخیلی است. همیشه دنبال یادگرفتن چیز جدیدی درباره فیزیک و انجام شعبده‌بازی‌ با چاشنی این علم است.
برای همین هم به خودش می‌گوید:«جادوگر».

تابستان شده و این پسر می‌خواهد کار کند تا بتواند با پولش یک دوچرخه ویوای اِف سون ۲۴ دنده‌ نارنجیِ سایز ۲۶ بخرد. (ببخشید دیگر خودش خیلی تأکید دارد روی اسم کاملش!) در این حین پیشنهاد کاری می‌آید که خیلی عجیب است و به قول خود پسر «مشکوک می‌زند»: اگر یک روز پیش خانواده‌ای برود، همه پول خرید دوچرخه جور می‌شود!
حالا مخاطب می‌ماند و یک سؤال اصلی: «این دیگر چجور کاری است؟»
 و سؤالات فرعی‌‌ای که از پی‌ آن می‌آید: «آن‌ها چطور خانواده‌ای هستند؟» و ... .

نویسنده ماجرا را از میانه شروع می‌کند:

پسری در حال صحبت کردن با خانمی نقاش است و بینشان دیالوگ‌های مبهمی برقرار می‌شود که مشخص می‌کند چندساعتی هست در حال صحبت هستند.
 این گفت‌گو ادامه پیدا می‌کند و خط روایی اول را تشکیل می‌دهد: زمان حال.

هر بخش که تمام می‌شود. فضا و زمان تغییر می‌کند و ما به خط روایی دوم منتقل می‌شویم: زمان گذشته.

در اینجا ما مسیر رسیدن پسر به این خانه را دنبال می‌کنیم و با جزئیاتی از شخصیت خودش و نقاش خانم ( که پسر «ملکه» صدایش می‌کند) و خانواده او آشنا می‌شویم که داستان را برایمان روشن‌تر می‌کنند.

این دو خط روایی به موازات هم جلو می‌روند و آرام‌آرام فاصله‌شان بایکدیگر کمتر می‌شود.  نویسنده مدام بین دو زمان جابه‌جا می‌شود و نمی‌گذارد رمان حالت یکنواخت پیدا کند.
البته این جابه‌جایی‌ها گیج‌کننده نیست و فهمشان فقط کمی دقت می‌خواهد.

جذابیت داستان از سنخ رمان‌های هیجانی و اکشن نیست. بلکه از جنس نیاز خواننده به رفع شدن ابهامات داستان و همچنین سردرآوردن از روابط و انگیزه‌های شخصیت‌ها و معنای پشت کنش‌هایشان است‌.


پایان باشکوه رمان هرچند در ظاهر باز به نظر می‌رسد اما غیرمستقیم تمام پرسش‌ها را پاسخ می‌دهد و یادآوری می‌کند که مهم نیست بعد از این چه می‌شود بلکه مهم این است که ارتباطی انسانی و مادر_فرزندی شکل گرفت: «پیام دریافت شد!»

خانیان نویسنده خاصی است و این مسئله را با مطالعه همین یک اثر هم می‌توان فهمید:
او بارها گل‌ها، گیاهان و درختان خاصی را نام می‌برد و از آن‌ها در داستان استفاده می‌کند‌، پای ریاضی و فیزیک و مسائل تخیلی مربوط به این‌دو را به رمان باز می‌کند، اسم نویسندگان، رمان‌ها، فیلم‌ها و بازیگران مختلفی را بیان می‌کند و حتی برای نمادپردازی از تابلوی «زنی با گل‌های داوودی» اثر «اِدگار دِگا» و «شب پرستاره‌» از «ون‌گوگ» استفاده می‌کند. نویسنده با این همه بینامتنیت و ارجاع، اثرش را غنی‌سازی می‌کند.
او گاهی یک جمله را در چند بخش رمان تکرار می‌کند و در واقع به مخاطب باهوش کد می‌دهد که منظورش از فلان صحنه یا فلان اتفاق چیست.

همه این‌ها یعنی جمشید خانیان ادبیات نوجوان را جدی گرفته و روی هوش و حواس خواننده نوجوانش حساب باز کرده است. کاری که کمتر نویسنده‌ای انجام می‌دهد.

در پایان، این شاهکار آنقدر لایه‌لایه است که برای نوجوان و جوان و بزرگسال حرف برای گفتن داشته باشد و البته آنقدر بی‌اتفاق و معناگرا و فرهیخته هم هست که قابل توصیه به هر کسی(چه نوجوان،چه بزرگسال) نیست. ولی قطعاً اگر به وقتش، به دست اهلش برسد، لذت بسیار بزرگی نصیبشان خواهد کرد.

عکس: «زنی با گل‌های داوودی» از «اِدگار دِگا»
      

2

صدرا..

صدرا..

دیروز

        معمولا مطالعه زندگی نامه ، لذتی که در بقیه کتاب ها هست رو برام نداره ، برای همین کمتر سراغ این دست کتابا میرم 
اما «حالات و مقامات م. امید» را نمی‌توان زندگی نامه دانست ، سیر زندگی اخوان ثالث - بخش هایی که هرکس دیگری می‌تواند کتابی از آن بنویسد - در این کتاب نیامده 
در عوض ، شفیعی کدکنی ، لحظات و برخورد هایی را روایت می‌کند که فقط او - به واسطه زیست نزدیکی که با اخوان ثالث داشته است - می‌تواند روایتگر آن باشد.
شاید بعد از این کتاب نتوانید لحظه به لحظه زندگی اخوان را روایت کنید ، اما شخصیت او ، با جزییات بسیاری در ذهن شما شکل می‌‌گیرد.

درواقع این کتاب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد :
 ۱- حالات و مقامات م.امید 
نامه شفیعی کدکنی به سایه که از گوشه و کنار زندگی اخوان ، از زندگی و اخلاق و عقاید و سبک شعری و... روایت هایی پراکنده دارد 
خاطراتی که سراسر شیفتگی شفیعی کدکنی و شخصیت خاص اخوان ثالث را روایت می‌کنند ، شخصیتی که همان امید شعرهایش است و احتمالا احساسات هر خواننده ای نسبت به او را چند برابر می کند

۲- مقالات 
در ادامه ،  مقالات شفیعی کدکنی درباره اخوان ثالث گردآوری شدند که در حدود پنجاه سال نوشته شدند ، مقالاتی که موضوعشان از نقد صوری اشعار و بررسی سبک شعری او ، تا تبیین و تشریح نقش اخوان ثالث در ادبیات و مقایسه او با دیگر شعرا ادامه دارد.
خواندن این مقالات چه قبل از مطالعه همه آثار اخوان و چه بعد از آن ، می‌تواند تجربه دلچسبی باشد.
شفیعی کدکنی ، در این مقالات فقط نقش یک ادیب را ندارد ، او در نقش یکی از بزرگترین خوانندگام و دوستداران این مقالات را نوشته است که باعث تفاوت و تمایز آن از سایر مقالات این چنینی است.

و به قول یکی از کاربران بهخوان ، این کتاب بیشتر از هرچیزی ، شرح شیفتگی های شفیعی کدکنی نسبت به اخوان ثالث و است هرچه باشد ، وقتی مادح و ممدوح این دو شخصند ، این کتاب را باید خواند.
      

0

Ava

Ava

دیروز

        بعد از مجموعه آنی شرلی جذب شدم کتاب‌های دیگه‌ای هم از این نویسنده‌ی متفاوت و دوست‌داشتنی بخونم. بعد از کتاب بسیار زیبا و پر مفهوم قصر آبی، رفتم سراغ مجموعه سه جلدی امیلی.
مثل کتاب آنی شرلی شخصیت‌پردازی‌ها ستودنی بودن و دقیقا مثل کتاب آنی شرلی؛ حضور آدم‌های مختلف با عقاید مختلف نیز بسیار ملموس و تاثیرگذار بود. کتاب‌های خانم لوسی عزیز باعث شدن من با نگاه دیگه‌ای به شخصیت آدم‌ها نگاه کنم و بهتر آدم‌ها رو درک کنم، و همچنین مورد تهاجم حجم بسیار زیادی درک شخصیتم از طرف کتاب‌های این خانم قرار بگیرم و واقعا بابتش از مونتگمری عزیز ممنونم. 
کتاب‌های خانم مونتگمری از اون دسته کتاب‌هاییه که درباره‌شون میگم: «هزاران درس زندگی به آدم میده، از اون درس‌هایی که نمیشه شرحشون داد. اما رشدت میده و اون درسی که بهت داده رو قشنگ لمس می‌کنی.» کتاب‌های لوسی خانم جملات تاثیرگذار "زیادی" ندارن، چون گرده‌ی درس‌های کتاب توی پس‌زمینه و خود متن داستان نشسته.
امیلی دختر بچه‌ایه که به شدت از نظر روحیات شبیه به آنی شرلی خودمونه، خیال‌پرداز و تقریبا یتیم! ختی خاله الیزابت هم شبیه ماریلا بود و این یکم اوایل کتاب خالم رو گرفت، چون انگار آنی شرلی من دوباره در جسمی دیگه پدید اومده بود فقط با ظاهری که زیباتر بود. خط داستانی یکم خسته‌کننده بود برای من، خصوصا نامه‌نگاری‌های امیلی به پدرش که به نظرم خیلی خیلی طولانیشون می‌کرد و این منو خسته کرد _ توی مجموعه آنی شرلی هم توی جلدی که بیشتر نامه‌نگاری‌های آنی به گیلبرت بود خسته‌م می‌کرد _. به نظرم خط داستانی یه سری جاها واقعا کند بود و در عین زیبایی آدم رو زده می‌کرد. 
در کل کتاب خیلی شبیه کتاب آنی شرلی بود، همونقدر حس زندگی می‌داد و همونقدر امیلی کوچولوی ما نسبت به زندگی شور و شوق و عشق داشت. هرچند واقعا این‌همه شباهات شخصیتی با آنی، به نظرم جالب نبود. همونقدر خیال‌پرداز، نویسنده، شاعر، احساساتی و خوش‌ذوق! و این به نظرم جالب نبود، انگار داشتم شخصیتی تکراری رو میخوندم فقط در شرایطی جدید.
اما با وجود تمام این‌ها کتاب خیلی دوست‌داشتنی و "زندگی‌بخش" بود؛ فضاسازی‌ها معرکه بودن _هرچند خیلی طولانی فضاسازی می‌کرد_ شخصیت‌پردازی‌ها بی‌نقص و دقیق بودن، همونطور که از مونتگمری عزیز توقع می‌رفت.و این موضوع که دنیای خیال‌پردازها چقدر زیبا و دوست‌داشتنی و فرای زندگیه خیلی عالی و لمس‌کردنی جا می‌افتاد برای خواننده کتاب.
در نهایت: به امید اینکه جلدهای بعدی این مجموعه انقدر شبیه آنی شرلی نباشن.
پ.ن: قطعا در اون زمان این نوع تفکرات ال.ام.مونتگمری مورد هیت شدیدی قرار می‌گرفته، و اینکه انقدر دقیق و دردناک به خیانت و ظلمی که نسبت به روح‌های هنرمند و انسان‌های خیال‌پرداز  پرداخته شده؛ نشون‌دهنده اینه که لوسی خودش در بچگی و حتی بزرگسالی، چقدر از لحاظ روحی توسط جامعه مورد آزار قرار گرفته و کتاب‌هاش هم به همین دلیل به این موضوع بسیار توجه دارن. و همچنین تفکراتی که در اون زمان قطعا مورد گارد فراوانی قرار می‌گرفته، مثل تفکری که شخصیت‌ها راجی بهشت دارن و مدام توی کتاب‌هاش تکرار میشه، باعث شده این موضوعات هم با ظرافت به تصویر کشیده بشن.
      

0

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.