همۀ ما از کودکی تجربۀ داشتن یک حیوان یا بازی کردن با آن را داشتهایم. خاطراتی از جنس پیدا کردن کفشدوزک و حلزون از لابهلای سبزی، ضربه زدن به تنگ ماهی شب عید برای به واکنش واداشتن ماهی، نوازش جوجه اردک و تجربههایی از این دست. اولین مواجهه با موجودی دیگر، خارج از جهان انسانها و مشاهدۀ حرکات آنها در تقلا برای فرار از شیطنتهای کودکانۀ ما پرسشهایی را در برابر ما قرار میداد.
آیا انعکاس چهرۀ ما در چشمان معصومانۀ این حیوان ملوس صرفاً بازتابی از تخیلات ما و امیدی واهی برای ایجاد ارتباط با این موجود است یا تصویری که از ما در عمق چشمان او شکل میگیرد به سرزمینی پنهانی و شگفتانگیز منتهی میشود که فقط آلیسها را یارای رسیدن به آن است؟ این موجودات خاص که از زمان پدران باستانیمان همراه شرایط سخت و همدم لحظات شیرینشان بودهاند، با وجود تحقق انقلابهایی از جنس صنعت و کشاورزی، همچنان بخش جداییناپذیر از زندگی روزمرۀ ما هستند و با حضورشان یادآور میشوند که ما این سیاره را با آنها شریک هستیم.
آیا دوست داشتن یک حیوان آسانتر است یا مهر ورزیدن به آدمها؟ این پرسش در وهلۀ اول شاید ساده به نظر بیاید و یا حتی برای برخی سؤال احمقانه و توهینآمیزی باشد، اما با اندکی درنگ و تصورِ شرایط روحی و نیز مقدماتی که در رسیدن به این سؤال از پسِ ذهنِ فرد گذشته است، نفس عمیقی کشیده و با احترام بیشتری به آن مینگریم.
تعامل با سگها و حیوانات خانگی که تاریخ اهلی شدنشان به چند هزار سال میرسد، شاید از سروکله زدن با انسانها راحتتر باشد؛ انسانی که هر دم، هزاران فکر و خیال، آرامش روان او و بالاخره روح اطرافیانش را میآزارد؛ بشری که در مواجهه با او گاهی هیچ پیشبینی اولیه و قطعی نسبتبه نوع رفتار او نمیتوان داشت و درنهایت انسانی که ممکن است از آزار رساندن بدون دلیل موجه به خود یا اطرافیانش لذت ببرد یا برای آن دلیل بتراشد. همۀ اینها و عواملی دیگر شرایط را برای شخصیت اصلی داستان «سگ» طوری رقم میزند تا خواننده به او حق دهد که دست از جهان موجودات دوپا بشوید و موجودات چهارپا را محرم اسرار خود بداند. تا اینجا تلاش کردم با فضای ذهنی و روانی چنین فردی آشنا شویم و دلیل او برای گرفتن چنین تصمیمی را درک کنیم. البته جزئیات اصلی را برای فاش نشدن داستان از نظر پنهان داشتم.
یک سؤال نیز برای بخش داوری و ارزشگذاری چنین تصمیمی باقی میگذارم که آیا انسان در هر شرایطی باید بکوشد تا با همنوعان خود کنار بیاید و اگر سر به بیابان نهد و دیگر موجودات را انیس خود بداند، مرتکب خیانت شده است؟ آیا در طول تاریخ بشر چنین شرایط دشواری برای انسانهای برجسته رخ نداده است که همنشینی با حیوانات و طبیعت را به زندگی با انسانها ترجیح دهند؟
این کتاب حجم کمی دارد، اما من بدترین زمان را برای خواندن آن انتخاب کردم. البته شاید بهترین زمان را برای این کار برگزیدم! بدترین زمان از این نظر که مطالعۀ این اثر پس از جنگ غزه و وحشیگری ارتش بیاخلاق رژیم صهیونیستی، هرگونه بروز احساس همذاتپنداری و دلسوزی را برای افرادی که در اردوگاههای نازیها دوران سختی را گذراندهاند، بهغایت مشمئزکننده، نامربوط و تبعیضآمیز مینمود. از یک نظر بهترین زمان مطالعۀ این کتاب بود، زیرا دقیقاً در زمانی که گرسنگی و تشنگیِ کودکان بیگناه غزه را مشاهده میکنیم، دیگر فیلمهای اسکارگرفتۀ مربوط به جنایات نازیها و کتابهایی که راجع به آشوییتس نوشته شدهاند، رنگ میبازند و کارکرد خود را از دست میدهند. بهای رسیدن به حقیقت سخت است و جانکاه، اما لازم.
پ: با تذکر همخوان دریافتم که به داستان کمتر اشاره کردم زیرا بنا داشتم بیشتر از ایدۀ اصلی نویسنده سخن به میان آورم. در واقع مخاطب من در این فرسته بیشتر افرادی هستند که این کتاب را خواندهاند.
۸ مرداد ۱۴۰۴
سید علی مرعشی