یادداشت ناصر حافظی مطلق

        حيوان قصه‌گو

۱)
"حيوان قصه‌گو: چگونه قصه ما را انسان مي‌كند" (The Storytelling Animal: How Stories Make Us Human Book) كتابي است نوشتۀ "جاناتان گاتشال" (Jonathan Gottschall) كه در سال 2012 ميلادي نگاشته شده و در سال ۱۳۹۵ به ترجمۀ "عباس مخبر" در "نشر مركز" به چاپ رسيده است. "گاتشال" معتقد است نام اصلي "انسان انديشه‌ورز" (Homo Sapiens) را بايد "انسان قصه‌مدار" (Homo Fictus) گذاشت. براي خواندن اين كتاب مقدمه‌اي كوتاه از نظريۀ روايت‌شناسي شناختي لازم است:

۲)
رودخانۀ رويدادهاي جهان يك كل به‌هم‌پیوسته است، اما براي دسته‌هايي از قطرات اين رودخانه مزيتي جانبي به وجود آمده كه خود را يك موجود به‌هم‌پیوسته و منفك از ساير رودخانه تصور كنند كه داراي هويتي به نام "من" است. اين "من" متخصص روايت‌سازي و ادراك روايت است و داده‌هاي بيروني را مانند پازل‌ در روايت خود، كه اسكلتش از پيش چيده شده، قرار مي‌دهد. در اين روايت "من" قهرمان داستان است و داده‌هاي خام به شكلي در پيكرۀ روايت شخصي قرار مي‌گيرند كه انسجام كل روايت در پيوستار زمان حفظ شود. اگر اين "من" نتواند در روايت‌سازي خود شأن قهرمان اول‌شخص را به شكل مثبت حفظ كند عارضه‌اي رخ مي‌دهد به نام افسردگي و اگر در روايت‌سازي و حفظ انسجام معنادار روايت دچار مشكل بشود، نتيجه، جابجايي بر روي طيف "اوتيسم" است. اگر "من" نتواند داده‌هاي خام را به‌درستی در روايت خود جاسازي كند و براي پر كردن جاي خالي دست به داده‌سازي غيرمعقول بزند به سمت "اسكيزوفرني" ميل خواهد كرد. 

۳)
حالا با اين مقدمه با موجودي روبرو هستيم به نام "حيوان قصه‌گو" كه نوع ارتباطش با هستي از جنس روايت است. صنعت سرگرمي، پندهاي اخلاقي، داستان‌هاي مذهبي و آييني و حتي شيوۀ آموزش علمي همه بايد اول به قالب روايت و قصه درآيند تا براي "حيوان قصه‌گو" قابل‌فهم شوند. آيا اين قابليت يك استراتژی تكاملي در جهت بقا بوده و يا يك مزيت جانبي تكاملي است؟ پاسخ هنوز محل بحث دانشمندان است. اما همين اندازه مي‌توان گفت كه سازوكارهاي جفت‌يابي و جفت‌گزيني انسان همچنان و به شكل تمام‌عيار بر محور و ساختار قصه‌گويي و روايت بناشده و بديهي است كه هيچ مردي از مسير يك درخواست علمي و واقع‌گرايانه با تأكيد بر جفت‌گيري دو حيوان از گونۀ شامپانزه‌سانان كه براي بقاي گونه، انرژي شيميايي حاصل از  مواد غذايي را تلف مي‌كنند؛ به وصال معشوقۀ خود نمي‌رسد (اگرچه همين هم بايد به شكل روايت ادا شود). اين مسير بايد از مجراي يك قصۀ رمانتيك از جنس به هم پيوستن دو روح سرگردان كه نيمۀ گمشدۀ هم هستند و با وصلت به سعادتي ابدي و آرماني مي‌رسند طي شود. 

۴)
كتاب "حيوان قصه‌گو" را بايد از یک‌سو موازي دستاوردهاي علوم اعصاب درزمینۀ "مغز داستان‌پرداز" و از ديگر سو به‌موازات دانش نشانه‌شناسي و در حيطۀ دلالت صورت بر معنا ارزيابي كرد و اين دو ارزيابي، نظريۀ نويسندۀ كتاب را از منظر تعهد شناختي اعتبار مي‌بخشد. قصه‌گويان شفاهي قبايل باستاني كه بر گرد آتش مي‌نشستند، نقاشان بدوي غارها كه روايات و قصه‌ها را بر سنگ‌ها حك كردند، كاتبان اوليه كه روايات و قصه‌ها را مكتوب كردند، شاعران و نويسندگان و نمايشنامه‌نويسان باستان كه قصه‌گويي را در جايگاه بنيان‌هاي تمدن انساني قرار دادند، و در دنياي نوين رُمان‌ها، تئاتر، سينما، راديو، تلويزيون، ماهواره، بازي‌هاي كامپيوتري، استندآپ كمدي‌ها، رئالیتي شوها، شبكه‌هاي اجتماعي، واقعيت افزوده و ...، همه جلوه‌هايي متفاوت از يك واقعيت يكسان يعني بقاي گونۀ انسان در قصه‌ها و روايت‌ها هستند. شكل بيان و پياده‌سازي قصه‌ها ممكن است تغيير كند، اما ماهيت قصه‌پردازي انسان همچنان پايدار و ثابت و برقرار است. 
      
47

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.