دسته‌بندی کتاب‌ها

categoryعمومی
categoryکودک
categoryنوجوان
categoryمطبوعات

یادداشت‌های پیشنهادی

نمایش همه
        یادداشتی بر سرگذشت من:

اگر بتوانی میان‌بری بزنی به قرن نوزدهم و بدون آمادگی قبلی بخوانی از این عصر، گویی عمری را در آن گذرانده‌ای، می‌توانم بگویم “سرگذشت من” را خوانده‌ای. 
کتابی که ناداستان است اما در نوعی روایت. ساده بگویم، این خودزندگی‌نامه‌ی آنتونی ترولاپ است، نویسنده‌ای که در عصر طلایی ادبیات یعنی ویکتورین می‌زیست و با وجود تلاش‌ها و نوشتن بی‌وقفه، شاید آن‌طور که خود انتظار داشت به کام‌یابی نرسید.
نام ترولاپ میان بزرگانی چون دیکنز، تکری، الیوت و برونته گم شده بود. داستان‌های او خوانده می‌شد، اما هیچ‌گاه چشم‌انداز معرکه‌ای برای حرفه‌ی ادبی‌اش ندید. او خودزندگی‌نامه‌اش را نوشت در حالی که می‌دانست شاید زیاد خوانده نشود. و مطمئنا روزی را نمی‌دید که دو قرن بعد خواننده‌ای ایرانی درباره‌اش بنویسد. 

ترولاپ کتاب را از شرح دوران سخت کودکی‌اش شروع می‌کند و از خانواده‌اش می‌گوید. لحن او صمیمانه است و جملاتش ساده، و همین خواننده را برای پیش بردن داستان یک نویسنده تشویق می‌کند.
شاید کم‌اهمیت‌ترین موضوع این کتاب، سرگذشت ترولاپ باشد. آن‌چه این کتاب را به اثری خواندنی تبدیل می‌کند، شرح وضعیت نویسندگی در عصر ویکتوریایی‌ست؛ این همان دلیلی‌ست که بابتش کتاب را خریدم. من می‌خواستم لابه‌لای کلمات ترولاپ تصویری از قرن نوزدهم را ببینم، اما او بیش از آن‌چه می‌خواستم به من داد. من دانه‌ای انگور می‌خواستم، و او خوشه‌ای تقدیمم کرد.

ترولاپ از نویسنده بودن در قرن نوزدهم انگلستان می‌نویسد. از همکاری نویسنده با ناشر می‌گوید. از نویسندگان معاصرش یعنی تکری، دیکنز و الیوت می‌نویسد. او درباره‌ی تمام رمان‌هایش مطالب مهم و ارزش‌مندی می‌گوید، اما برای خواننده‌ی ایرانی که هیچ‌یک از رمان‌های این نویسنده را چون ترجمه نشده نخوانده است، تقریبا هیچ فایده‌ای ندارد، جز این‌که از تعصب و سخت‌گیری اخلاقی ترولاپ آگاه می‌شود. از اصرارش برای آن‌که خواننده را به راه درست هدایت کند. 
او در این کتاب شاید فقط یک صفحه از الیوت نوشته باشد، اما کافی بود تا واقعا بفهمم چقدر الیوت از نویسندگان معاصرش جلو بود.

سرگذشت من چیزی‌ست شبیه به گزارش. ترولاپ تمام کتاب‌هایی که نگاشته است را نقد می‌کند و بدون ذره‌ای ناراحتی کتابی که نوشته است را مورد بی‌مهری خود قرار می‌دهد. جالب این است آثار مورد تایید خودش آن‌گونه که می‌خواست خوانده نشد. حال آن‌که کتاب‌های ایراددارش از محبوب‌ترین آثار او شمرده می‌شوند. ترولاپ آن دسته از آثارش که مورد استقبال قرار گرفتند را با سخت‌گیری بیش‌تری نقد می‌کند و هیچ‌جا ندیدم یکی از آن‌ها را جزو به‌ترین داستان‌هایی که نوشته است حساب کند.
خواندن این اثر را بدون داشتن پیشینه‌ی مطالعاتی از عصر ویکتوریایی انگلستان پیشنهاد نمی‌کنم. پیش از خواندن این کتاب بسیار نسبت به ترولاپ کنجکاو بودم، اما حالا خواندن کتاب دیگری از او چندان تفاوت نمی‌کند.
این نتیجه‌ای نبود که ترولاپ از کسی که سرگذشتش را می‌خواند انتظار داشته باشد؛ اما امیدوارم ناراحت نشود و برای من هم دستی تکان دهد.
      

6

        قلعه حیوانات کتابی بیشتر سیاسی و جامعه شناختی است و نباید آن را تنها یک داستان و یا رمانی برای خواندن و لذت بردن در نظر گرفت. خواندن کتاب برای آشنایی با وضعیت سیاسی حاکم بر بعضی جوامع مناسب است و از جمله کتاب هایی است که شما را به فکر وا می دارد. به نظر من حداقل یکبار خواندن کتاب خالی از لطف نیست.
 در این کتاب هر حیوان نمادی از قشری از جامعه است. و همچنین رفتار هریک از آنها نیز نماد رفتار افراد مختلف در اجتماع است. در این کتاب بهره کشی و فریب افراد سطح پایین اجتماع توسط افرادی که بر جامعه مسلط اند به خوبی نشان داده می شود. این فریب گاه با دادن کمترین حقوقی اجتماعی و گاه با فریب دینی و مذهبی است در کتاب حتی دو جبهه سیاسی که بین سردمداران جامعه بوجود می آید و باعث سردرگمی اقشار مختلف جامعه می شود هم خوب به تصویر کشیده شده است. 
البته در کتاب به خوبی نشان داده می شود که ناآگاهی و جهل خودخواسته مردم و فراموش کردن تاریخ گذشته و البته اصول انقلاب توسط خود مردم جامعه، سبب بهره کشی و فقر و ذلت آنان توسط استعمارگران می شود.
      

8

        داستان یک خانواده‌ی اصالتا ژاپنی و کم درآمد در آمریکا در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ میلادی.
ماجرا از زبان خواهر کوچک روایت می‌شود. او بیشتر درباره ی خواهر بزرگترش لین صحبت می‌کند. لین برای او عزیزترین عضو خانواده و الگویی تحسین‌برانگیز است. همه‌ی خانواده تلاش می‌کنند تا بتوانند پولی جمع کنند و خانه ای برای خودشان بخرند.
پدر و مادر شبانه روز کارگری می‌کنند تا زمانی که لین بیمار می‌شود.
بیماری لین زندگی را سخت‌تر می‌کند و نگاه راوی را به زندگی تغییر می‌دهد.

زندگی روز به روز دشوارتر می‌شود و آرزوها دورتر.

اگر نویسنده‌ی کتاب آمریکایی بود احتمالا آقای لیندون  دلش به رحم می‌آمد و از گناه پدر می‌گذشت، اما آقای لیندون همان‌قدر واقعی بود که انتظار داریم، هیچ منجی آمریکایی هم از راه نرسید تا مشکلات خانواده را تخفیف دهد.
و زندگی واقعی همین است، آمیزه‌ای از رنج و شادی، کمک‌های کم دیگران و تنهایی‌های زیاد. و درنهایت خانواده که همه‌چیز است.
      

7

        طفیل هستی عشقند، آدمی و پری
ارادتـی بنمــا تا سعــادتی ببری (:

سال ۹۲ بود؛ در آن ایام کودکی به طور مداوم به یک کتابفروشی که به تازگی در شهرمان باز شده‌ بود می‌رفتم اما نه برای خرید کتاب! کتابفروشی برای من تهی از معنای کتاب بود و تنها به بهانه‌ی خرید نوشت‌افزار یا بازی‌های فکری به آنجا می‌رفتم.
یک روز آقای کتابفروش به من گفت تو چرا هر بار که اینجا می‌آیی هر چیزی می‌خری جز کتاب؟! خشکم زد، راست می‌گفت! یک لحظه انگار به خود آمدم.
تابستان همان سال به تهران آمدیم، هنوز تلنگری که به من زده بود در ذهنم می‌گشت و صدایش در سرم پخش می‌شد.
روزی برای خرید به یک پاساژ رفته بودیم که یک کتابفروشی دیدم. بی‌درنگ داخل شدم. بهشت بود! چه طور تا امروز همچین چیزی را کشف نکرده بودم؟ اولین کتابی که به چشمم خورد «فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟» بود. نتوانستم نگاهم را از رویش بردارم. گمان می‌کنم به ۲ یا ۴ هزار تومان آن را خریدم‌ و آمدیم خانه.
همان لحظه بی‌درنگ شروع به خواندنش کردم و بدون وقفه در ۲ یا ۳ ساعت آن را خواندم. عجب طعم شیرینی دارد کتاب خواندن! از همانجا بود که من هم نمک‌گیر این سفره شده و به جهان کتاب‌بازی وارد شدم.
چند روز پیش دوباره بعد از ۱۱ سال آن را از کتابخانه برداشته و شروع به خواندنش کردم. هنوز هم شیرین بود. با تک به تک شخصیت‌ها همدم شدم و بعد از خواندنش باز نگاهم به جهان عوض شد.
به نظرم این کتاب هم مثل «شازده کوچولو» محدودیت سنی ندارد؛ هر کس که آن را بخواند حداقل برای لحظه‌ای کوتاه، یک دم به اعماق مغز خود رفته و دمی در اقیانوس افکار می‌آساید. مطمئنم خواندنش زنگار از دل می‌زداید و انسان‌ها را مهربان‌تر می‌کند.
نوشته‌ی مصطفی خرامان در این کتاب شکلی نمایشنامه‌گونه دارد. در چند پرده داستان مقداری پول پیچیده‌شده لای یک برگه‌ی پاره‌شده از مجله‌ای ناشناس را بررسی می‌کنیم و داستان چهار نفر که این پول زندگی‌شان را عوض می‌کند. داستان فرشته‌ای که روزی بی‌خبر می‌آید و روزی بی‌خبرتر می‌رود!  راستی، چگونه می‌توان فرشته شد؟!
      

3

        به نظرم نویسنده عناصر جذاب کتاب های فانتزی رو بریدن و به هم چسباندن تا یک کتاب فانتزی جدید و جالب خلق کنن ( مثلا کلاس های درسی و شرکت در اونها مثل مجموعه هری پاتر ، داستان دختر ضعیف و اژدهایان و بی بند و باری جنسی مثل بازی تاج و تخت و...) . قطعا که اینطوری هم کار کنی بازم عیب و ایراد های کارت پیداس کتابشون کاملا از لحاظ ادبی پوچ بود و ارزشی نداشت . همچنین نویسنده برای چسبوندن این تیکه ها هم نتونست تمیز کار کنه و یه سری جاها توصیفات با کارهای شخصیت ها جور در نمی اومد...
برای مثال :
شخصیت اصلی دختری است لجباز و یک دنده که می‌خواهد به همه ثابت کند ضعیف نیست و بسیار هم باهوش است و چند سال برای رفتن به آکادمی مورد علاقه اش سخت تمرین کرده 
حالا مادر او میگوید که باید به آکادمی که من تصمیم میگیرم بروی ( که درصد شانش زنده ماندن برای افراد قوی کم است چه برسد به تو ) ... شخصیت اصلی هم دریغ از زره ای بحث و جدل قبول می‌کند و غر زنان می‌رود و اندکی هم تلاش نمی‌کند تا فرصت هایی که دیگران برای برگشت و فرار او فراهم میکنن رو قبول کنه یا انجام بده .
شخصیت اصلی خیلی ضعیف است و به طرز معجزه آسایی کاملا زنده می ماند در آکادمی که هدفش کشتن ضعیف هاست🥰
. جدا از اینها این کتاب قرار است یک رومنس بین دو دشمن باشد که خب مورد علاقه منه اما دشمنی احساس نکردم بینشون و از لحظه اول که شخصیت دختر دشمنش رو میبینه با ضعف رفتن در افکارش و ... که چندش ترین بخش داستانه شروع میشه و تا آخر هم که اوضاع بینشون یه جورایی قاراشمیش میشه بازم در دل ... آه بزارین نگم دیگه....
.
باید بگم این کتاب رو نخونین ؟ همش بده ؟ 
نه 
این کتاب از جزئیات زیادی پرهیز کرده و سعی کرده بیشترین اتفاقات رو جا بده ... کمدی چاشنی نوشته ها شده و رومنس اون هم بسیار نوجوانانه اس پس میشه گفت این کتاب کلا برای نوجوانان و کسانی که تازه وارد هستن به عرصه کتابخوانی یک کتاب جالب است و ممکنه توجهشون رو برای خواندن کتاب های دیگه جلب کنه. 
شخصیت های اژدهایان خیلی جالبن... در کتاب زبان اصلی رابطه ۲ شخصیت اصلی کاملا با جزئیات و باز تعریف شده .
وایب کتاب یه مقداری شبیه رمان های دهه ۷۰.۸۰ هست با تفاوت فانتزی بودنش.
من هم از این کتاب استفاده کردم برای در رفتن از ریدینگ اسلامپ که ایده خوبی بود هرچند ترجمه اش رو با زبان اصلی که یکم زیادی برام ناخوشایند بود ترجیح دادم .
از اون دسته کتاب هاست که کتابخوان به جمع هامون اضافه میکنه پس با تمام ضعف هاش من به عنوان یک کتاب می پذیریم اش . نقد هارو نوشتم تا اگر سلیقه شما نبود سمت کتاب نرین و الکی هزینه یا وقتتون رو براش نزارین .اگر سلیقه شماست هم بفرمایین :))
پ.ن: عکس نداشتم از این کتاب عکس خودمو گذاشتم🧝‍♀️🤦‍♀️
      

6

        نبرد تروا  یا نبرد خدایان؟ 

به لطف باشگاه راوی ، بلاخره این اثر رو خوندم و کاری که قبلا نیمه تمام گذاشته بودم رو تموم کردم .
صحبت از ایلیاد سخته ... اینقد این اثر بزرگ و قدیمی و جذابه که بعد از گذشت نزدیک به ۳ هزار سال همچنان پابرجا مونده . 
خیلی از محققین گفتند که فرهنگ غربی ، از ایلیاد و ادیسه برگرفته شده. 
اسکندر مقدونی شبها با این کتاب سر می کرده. 
این کتاب بارها به انواع مختلف مورد اقتباس در مدیوم های مختلف قرار گرفته. 
در کل ایلیاد و ادیسه تاثیر انکار نشدنی ای بر فرهنگ غربی تا به امروز گذاشتند و سال‌های سال باقی موندند و باقی خواهند ماند. 

ایلیاد رو باید از چند منظر مورد بررسی قرار داد :

🔥 نبرد تروا :

داستان ایلیاد از سال نهمِ کلیشه ای ترین جنگ تاریخ جهان یعنی جنگ تروا آغاز میشه.  جنگی که بر سر یک زن شکل گرفت. اون مسابقه معروف خدایان و داوری پاریس شاهزاده تروایی و بعد دزدیدن هلن و باقی ماجرا .
به شخصه فکر میکردم داستان اسب تروا و سقوط تروا در این کتاب روایت بشه اما این داستان در این کتاب نبود. یکی از خوبی های خوندن آثار بزرگ همینه که متوجه میشی دقیقا داخل کتاب ها از چی صحبت شده و از چی نقلی به میان نیامده.
داستان به شکل جذابی با قهر آشیل با آگاممنون شروع میشه . باز هم سر یک دختر و تقسیم غنائم . آشیل پای خدایان رو به این جنگ باز میکنه و نبرد تروا تبدیل به نبرد خدایان میشه و این جنگ تا کشته شدن هکتور ، یل تروایی ادامه پیدا میکنه . داستان به شدت جذابه اما اواسط کار کمی خسته کننده میشه. نبردها زیاد میشه و کمی حوصله سر بر.
اما این خاصیت یک اثر حماسیه که جنگ و زور آزمایی و رجز خوانی و فتح و شکست در اون روایت بشه.
ما نمیدونیم جنگ تروا واقعا اتفاق افتاده یا خیر. شاید چیزی بوده اما این هنر هومر بوده که از یک جنگ ساده چنین داستان عظیم و حماسی ای رو خلق کرده.

🔥 ایلیاد :

ایلیاد یک کتاب قدیمیه که هومر نوشته. تاثیرش تا به امروز قابل انکار نیست. یکی از آثار حماسی بزرگ تاریخه. مشخص نیست هومر کیه . اصلا یک نفره یا چند نفر. اما بلاخره این کتاب منسوب به هومره.  ایلیاد به همراه هومر بارها مورد اقتباس قرار گرفتند و گسترده شدند. از انه اید و تلماک گرفته تا تراژدی های یونان و روم و بعدا قرون وسطی و رنسانس . 
ایلیاد با اینکه اثر بزرگیه اما به هیچ عنوان قابل قیاس با شاهکاری مثل شاهنامه فردوسی نیست. شاهنامه اثری خیلی بزرگ تر و جون دارتریه.  دیالوگ ها و رجز خوانی ها و حتی شخصیت پردازی فردوسی خیلی خیلی بهتر و استخوان دار تر از ایلیاده.  
فی المثل در سرود دوم یا سوم ایلیاد ، پریام شاه تروا ، بر بالای کنگره کاخ از هلن درباره فرماندهان آخاییان میپرسه و هلن یکی یکی اونها رو معرفی میکنه. جالب اینجاست که پریام بعد از ۹ سال هنوز این افراد رو نمیشناسه. 
همچین سوتی هایی در شاهنامه وجود نداره. 
به هرحال قسمت اعظم صدا کردن و ماندگاری اثری مثل ایلیاد در تاریخ به خاطر تبلیغات دنیای غربه. فرض کنید غرب اثری مثل شاهنامه داشت... چه کارها که براش نمی کردند.

🔥 ترجمه :

قبلا این اثر رو با ترجمه سعید نفیسی خونده بودم. ترجمه ای سخت خوان با توضیحات زیاد که حوصله آدم رو سر می برد. توضیحاتی مثل شناسنامه تک تک افراد حاضر در جنگ با جغرافیای محل زندگی اون ها که اصلا لزومی به دونستن شون نیست و تاثیری بر روی هیچ چیزی نمیذاره و در یاد هم نمیمونه و فقط باعث وقفه در خوانش اثر میشه. 
 ترجمه میر جلال الدین کزازی با نگاهی به شاهنامه و فارسی سلیس اون اثر سترگ ،واقعا بی نظیره. اثری مثل ایلیاد وقتی مزین به زبان شیرین پارسی میشه نتیجه ش میشه این نسخه ای که واقعا نثر زیبایی داره و به ایلیاد زیبایی ای دو چندان داده.
خوبی ای که این ترجمه داره اینه که علاوه بر انتقال حس و روح اثر اصلی ، دایره واژگان شما رو هم گسترش میده . 
توصیه می کنم حتما این اثر زیبا رو با ترجمه میر جلال الدین کزازی بخونید.

سخن آخر :

ایلیاد رو باید خوند . جه بخواهیم و چه نخواهیم ، ایلیاد یکی از آثار بزرگ و قابل تامل در تاریخ ادبیات غرب و حتی جهانه. اما قطعا آثاری بزرگتر از این اثر در ادبیات جهان پیدا میشه که به خاطر همین تبلیغات غربی ها در زیر سایه ایلیاد و ادیسه قرار گرفتند.

ایلیاد بزرگترین اثر حماسی جهان نیست اما در میان بزرگان جایگاه رفیعی داره. 
      

27

        ‍قصه‌گویِ زندگیِ خویش

کتاب  قصه‌ای که انتخاب می‌کنیم اثر  دیوید دنبورو اثری ارزشمند در زمینه‌ی درمان روایتی است که به خوانندگان کمک می‌کند روایت‌های زندگی خود را بازبینی و بازتعریف کنند. دنبورو که از پیشگامان این رویکرد درمانی است، با الهام گرفتن از تحقیقات و اصول بنیادین مایکل وایت و اپستون، این کتاب را به زبانی ساده و کاربردی برای عموم مردم و متخصصان نوشته است.
در این کتاب، دنبورو به ما نشان می‌دهد که چگونه داستان‌هایی که درباره زندگی و هویت خود می‌گوییم، می‌توانند قدرت فوق‌العاده‌ای در شکل‌دهی به تجربیات، باورها و احساسات ما داشته باشند. او با استفاده از مفاهیم کلیدی درمان روایتی، مانند "روایت‌های جایگزین" و "تمرکز بر نقاط روشن"، خواننده را تشویق می‌کند تا داستان‌هایی که موجب محدودیت یا ناراحتی آن‌ها شده‌اند را بازنویسی کرده و جایگزین روایت‌هایی الهام‌بخش‌تر و امیدوارکننده‌تر کنند.
یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب، ارائه تمرینات عملی و مثال‌های واقعی از زندگی افراد است که به خوانندگان امکان می‌دهد به‌طور ملموس‌تر با مفاهیم مطرح شده ارتباط برقرار کنند. دن‌برو به خوانندگان ابزارهایی ارائه می‌دهد تا بتوانند داستان‌های خود را از دیدگاه تازه‌ای ببینند و با تأکید بر نقاط قوت، ارزش‌ها و موفقیت‌های خود، روایتی قدرتمندتر از زندگی‌شان بسازند.
از دیگر نقاط قوت این کتاب، ساختار منسجم و فصل‌بندی روشن آن است که خواننده را مرحله‌به‌مرحله در فرآیند بازسازی روایت‌های زندگی همراهی می‌کند. همچنین، ارائه مثال‌های واقعی و تمرینات عملی در هر فصل، مفاهیم کتاب را برای خواننده ملموس‌تر می‌سازد.
این کتاب نه تنها برای متخصصان حوزه روان‌شناسی و مشاوره مفید است، بلکه برای هر کسی که به دنبال رشد فردی، خودشناسی و تقویت هویت خویش است نیز جذاب و کاربردی خواهد بود. 

در مجموع، «قصه‌ای که انتخاب می‌کنیم» یک راهنمای الهام‌بخش برای تغییر مثبت در زندگی است. اگر به دنبال روشی عملی و عمیق برای بازتعریف تجربیات گذشته و ترسیم آینده‌ای بهتر هستید، این کتاب یک انتخاب فوق‌العاده است.

ترجمه کتاب توسط حسنا مهرمحمدی انجام شده که انصافا ترجمه خوب و روانی‌است.
نشر اطراف ترجمه این کتاب را در ایران چاپ کرده است.


      

10

        خب، کتاب واقعا مثل اسمش در مورد مرگ ایوان ایلیچ بود. ( اره میدونم باورش سخته😔)
مردی که توی زندگیش انواع موفقیت هارو بدست آورده ولی طی یه حادثه، دچار مشکلاتی توی کلیه و  پانکراسش میشه که اونو روز به روز به مرگ نزدیک تر می کنن.
نکته قوت کتاب دقیقا همین آشنایی با احساسات و افکار شخص در حال مرگ بود.
کتاب جزئیات اعصاب خورد کن نداشت و به نظرم شخصیت پردازیش عالی بود. میدونید، حجم کتاب کمه و قاعدتا نویسنده فرصت نداره مارو با شخصیت ها همراه کنه و کاری کنه دوستشون داشته باشیم یا براشون اشک بریزیم؛ اما با تمام این اوصاف شخصیت ایوان ایلیچ از همون لحظه ای که دوران پیش از ازدواجش رو روایت می کنه تا لحظه مرگ، یک شخصیت کاملا حساب شده و منطقیه. و خیلی چیزاش با مطالب روانشناسی جور در میاد و یجورایی نکتست.
یچیز دیگه که خیلی جالب بود برام، این بود که همینطور که جلو تر  می ریم و حال ایوان بدتر میشه، فصل ها هم کوتاه تر میشن.
انگار میتونیم ترس و ملال شخصیت اصلی رو توی این کم شدن صفحات و تند تر شدن ریتم داستان ببینیم.
در آخر هم، این اولین تجربه من با تولستوی بود.
باید بگم حقیقتا 🤌🤌🤌
خوشمان آمد.
و خوشحالم که خوندمش. قطعا ارزش وقتتونو داره. شمام بخونین✌️


      

17

        باسمه
🔰 تنهایی موضوعیه که معمولاً بهش فکر کردم یا اینکه باعث شده به چیزهای مختلف فکر کنم؛ بعضی موقع‌ها خودم به استقبالش می‌رم و بعضی موقع‌ها هم از دستش کلافه می‌شم... همین دست‌وپنجه نرم‌کردن با تنهایی باعث شد کتاب حاضر برام موضوعیت داشته باشه. حالا اینکه عطری از سفر هم داشته باشه که چه بهتر! بحث سفر و مسافرت همیشه برام جذابیت خاصی داشته؛ به همین دلیل معمولاً این کتاب‌ها رو نگه می‌دارم برای روزهای سخت. فشار کاری این روزها هم بهانه‌ای شد برای خوندن کتاب «وقت تنهایی»...

🔰 همون‌جور که کتاب میگه تنهایی، مطلوب و نامطلوب داره؛ به تعبیری تنهاییِ خواسته و ناخواسته. محور اصلی کتاب، دعوت به استفاده از فرصت تنهایی استفاده هست و در عین حال دوری از انزوا. تلاش نویسنده قابل تقدیره؛ اما فکر می‌کنم نهایتاً به این سمت رفتیم که برچسب خواسته رو روی تنهایی ناخواسته بزنیم... راستش وقتی با تنهایی بیش از حد دمخور باشی (ناخواسته)، دیگه جوری می‌شه که اینقدرها طاقت حضور و فعالیت توی جمع رو نداری... اینجا ممکنه بگن طرف «خواست» که حرف نزنه یا نیاد؛ ولی در اصل دیگه «نمی‌تونه» حرف بزنه یا بیاد... خواسته‌ای که از ناخواسته‌ها حاصل شده... بگذریم...

🔰 بدون تعارف فصل پاریس بدجور توی ذوقم زد؛ چون اصلاً اون چیزی نبود که فکر می‌کردم. بیشتر از سفر با اون چیزی که توی سر مسافر می‌گذشت، سروکار داشتم. ذکر اسامی پرشمار اشخاص و مکان‌ها در کنار فینگلیش معکوس و حتی نگارش تلفظ فرانسوی (مملو از غ)، دلایل دیگه اون بودن... بااین‌حال، کتاب هرچقدر جلو اومد، بهتر و بهتر شد؛ طوری که فصل نیویورک در نقطه اوج به این رسید که فارغ از اینکه «خونه» کجا باشه، چقدر حس بودن توی «خونه» دوست‌داشتنی هست... 

🔰 معرفی ابزارهای آخر کتاب هم ایده جالبی بود. سایت‌ها و اپلیکیشن‌های معرفی‌شده حتی اگه در اون موقع کاربردی هم براتون نداشته باشه، جذابیت‌های خاص خودش رو داره که با جستجوی اینترنتی می‌تونین کشفشون کنین.

✅ چاپ و ویرایش کتاب، خوب هست؛ اما همون‌طور که گفتم فارسی‌نویسی اسامی خاص، به‌خصوص در فرانسه، اذیت می‌کرد. در مجموع کتاب رو برای خوندن در همچین موقعیت‌هایی توصیه می‌کنم؛ نه همیشه. شاید اگه زمان دیگه‌ای این کتاب رو می‌خوندم، نظرم خیلی منفی‌تر بود؛ ولی الآن به «از هر دری، سخنی» بعضاً عمیق نیاز داشتم.
      

17

        بالاخره کتاب وطن‌دار رو تمومش کردم! از اونجایی که کتاب رمان و قصه نبود کشش لازم برای پیوسته خوانی رو نداشت ولی بد هم نبود. روایت به روایت توی مترو، ایستگاه اتوبوس و یا قبل از خواب میخوندم و غرق در زندگی آدم‌هاش می‌شدم.
روایت‌ها در واقع تجربیات زیسته آدم‌های موفق افغانستانی هست که بخشی از زندگیشون رو در ایران گذرونده بودند. هم از تلخی‌هاش گفتند هم از شیرینی‌هاش...
جذابیت کتاب ولی برای من خوندن کلمات بسیار بسیار شیرین افغانستانی بود. کلمات و اصطلاحاتی که انگار سالیان پیش ماهم از این‌ها استفاده می‌کردیم. فارسی آغشته نشده به زبان‌های دیگه...فارسی خالص و پاک...خیلی جذابیت داشت و شیرین بود برای من...
ولی ضعف بزرگی که کتاب داشت این بود که این آدم‌ها اکثرا یا در زمینه ادبیات و نویسندگی و علوم انسانی و یا هنر در ایران فرد موفقی شده بودند. انگار زمینه‌های دیگه جایی برای این آدم‌ها نداشت که یا کتاب به اون‌ها نپرداخته بود یا واقعا زمینه‌ای در ایران برای این‌چنین موارد وجود نداره که بر فرض درست بودم احتمال دوم این به شدت من رو ناراحت کرد.
      

5

        بعضی روایت‌ها هستند که وقتی تمامش می‌کنی، دوست داری یک صفحه وُرد باز کنی و شروع کنی به نوشتن. روایت‌های طلوعی هم همین بود. الآنی که ساعت دهِ شبی پائیزی است، به فکر نوشتن از شهرم افتاده‌ام. اینکه چقدر کم از شهرم روایت دارم. از بدِ حادثه، عکسِ آنچه طلوعی هست، میانه‌ی خوبی با سفر ندارم. پس انبار تجربه زیسته‌ام خالی از مواد خام است. پس حداقل می‌توانم از شهر خودم بنویسم. 

و اما این کتاب:
اولین اثری بود که از طلوعی می‌خواندم. توقع همچون روایت‌های جان‌داری را داشتم. و حالا که تمام شده، به دنبال اثرهای رواییِ دیگرش هم هستم.

نثر طلوعی به نثر همینگوی خیلی نزدیک بود. شاید من این برداشت را داشتم. دیالوگ‌های کوبنده، جملات کوتاه. انگاری نثر، ایرانی نبود؛ اینکه انگاری یک ترجمه درجه یکی مثل پیمام خاکسار می‌خوانی. البته شاید اینکه اکثر روایت‌ها در شهرهای غیرایران رخ می‌داد هم بی‌تاثیر نباشد.

وقتی روایت دمشق را می‌خواندم، ضربان قلبم را می‌شنیدم. خیلی فوق‌العاده بود.

و آخرین حرف: بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم طلوعی عمدا خودش را در شرایط خاص قرار داده که روایت ازش دربیاورد.
      

16

        گذشته هرگز نمی‌میرد، حتی نگذشته است! ویلیام فاکنر

"نیمه تاریک مامان"

برای گفتن از این کتاب ، از  مطالب کتاب دیگری بهره میگیرم تا بتوانم بر اساس مستندات علمی حرف اصلی داستان را بهتر بیان کنم

" تو آغازگر نبودی" کتابی درباره تروماها و مشکلات روحی روانی که از والدینمان به ارث میبریم. بسیاری از آسیب‌های روحی و روانی، از والدین و نسل‌های قبلی به ما ارث رسیده‌اند و ما نقشی در به وجود آمدن آن‌ها نداریم، خیلی از اوقات ریشۀ مشکلات بیش از آنکه در داستان شخصی زندگی ما پنهان باشد ، در روایت‌های زندگی والدینمان، پدربزرگ یا مادربزرگمان نهفته است

" اما می‌توانیم تأثیرشان در زندگی‌مان را کنترل کنیم.
اما میتوانیم تاثیرشان را در زندگی مان کنترل کنیم "

پیام اصلی کتاب و نکته‌ی مهمی که در داستان زندگی بلایت رعایت نشد! 

آتا و سیسیلیا هر دو در شرایط روحی بدی مادر شدند و توانایی و کارآمدی لازم برای فرزندشان را نداشتند و این زنجیره ی معیوب به بلایت رسید.

بسیاری از آسیب‌های روانی که ما وارث آن‌ها هستیم، برای خودمان هم ناشناخته‌اند. می‌دانیم بسیاری از تصمیماتی که می‌گیریم غلط هستند، اما تا انتها آن‌ها را انجام می‌دهیم و تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی والدینمان را تکرار می‌کنیم؛ کاری که بلایت هم ناخواسته انجام داد و حلقه ی دیگری برای انتقال آن به فرزندش شد.

او مادر آگاه‌تری بود، از زخمهای دوران کودکی اش آگاه بود، دوست داشت همسر خوبی باشد اما درباره مادر شدن تردید داشت و سرانجام با ترسی که از "نقش مادری" در ذهن داشت وایولت را به دنیا آورد.
رفتارهایی که با وایولت داشت آگاهانه نبود و در ناخودآگاه خود وارث رفتاری بود که از مادرش به ارث برده بود.

بر اساس مطالب کتاب "تو آغاز گر نبودی " دو فرزند در یک خانواده، به تروماهای یکسانی دچار نمی‌شوند همان طور که سم فرزندی آرامتر و خوش خلق‌تر از خواهرش شد و آنجا بود که بلایت توانست طعم خوش مادری را بچشد و در کنار رفتار دلنشین کودکش کنترلی بر رفتار خود داشته باشد و چه بسا میتوانست به بازسازی خود نیز بپردازد که متاسفانه فرصت نیافت.....

و اما وایولت؛ کودکی با رفتارهای نه چندان طبیعی یک خردسال ، نکته ی مهم داستان اینجا بود که اگر بلایت مورد حمایت همسرش قرار گرفته بود و به افکار و نظرات او درباره وایولت اهمیت داده شده بود با مراجعه کودک به روان درمانگر زندگی همه‌ی آنها شکل دیگری به خود میگرفت. سرپوش گذاشتن‌های فاکس و حمایت های بیش از حد‌ش از وایولت ، خود مسبب دیگری بود بر دامن زدن به اختلافات این مادر و دختر. وایولت احتیاج داشت تا از سمت مادرش دیده شود و همین کمبود زمینه‌ی حسادت و خشم این کودک را فراهم کرد.

بخش بزرگی از آسیب‌های روحی ما مربوط به خودمان نیست و از گذشتگان ارث رسیده‌اند بر اساس این دیدگاه تروماهایی که به ارث میبریم یا خودمان تجربه میکنیم فقط یک میراث اندوهناک نمی‌سازند، بلکه میراثی از قدرت و تاب آوری را ایجاد میکنند که در نسل های بعدی نیز امتداد خواهند یافت. لازم است بدانیم که تاثیر تروما همیشه منفی نیست. من این وجه مثبت را در فاکس دیدم آنجا که برای خانواده اش فردی همراه و مسئول بود، همانطور که مادرش بود.

این برداشت و نگاه از عمق داستان بود.
اما این داستان در ظاهر نیز پیغامی داشت و آنهم خط بطلانی بود بر" سندروم مادر خوب "
اینکه یک زن اگر چه"مادر" است , انسانی ست که میتواند خسته ، خشمگین و حتی بی‌رحم باشد و در حق فرزندش کارهایی انجام دهد که یک "مادر خوب" نمیکند!

فصلهای پایانی بسیار برایم دردناک بود جای همه‌شان غصه خوردم برای دل شکسته‌ی پدرش، درماندگی فاکس، تنهایی بلایت، زخمها و عقده های وایولت و حتی برای سم.....

بسیاااار لذت بردم و بسیار آموختم

      

17

        خلاصه‌ی داستان این کتاب دقیقاً اسم کتابه، یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ. ایوان به جرم جاسوسی برای اردوگاه کار اجباری فرستاده شده. حالا یک روز از روزهای زندگی ایوان و بقیه‌ی محکومین رو از تلاش برای از زیر کار در رفتن، تلاش برای غذای بیشتر، تلاش دسته جمعی برای سریع‌تر تموم شدن مسئولیت‌ها، بازرسی‌های وقت و بی‌وقت و خریدن سیگار تا فکر و خیال انتهای شب و خواب دنبال می‌کنیم. تلاش‌هایی که نه برای مبارزه با دیکتاتور یا برای آزادی بلکه برای اینه که روزهای سخت و ملال‌آور زندان از چیزی که هست بدتر نشه. بر خلاف تصور از یک رمان یا داستان در مورد شوروی و اردوگاه کار اجباری اینجا خبری از شکنجه های آنچنانی و دعوا و سر به نیست شدن نیست. گرسنگی، سرمای طاقت فرسا، یکنواختی و ملال و خستگی از کار روزانه گویا از شکنجه بدتره تا جایی که در انتهای داستان ایوان با خودش فکر می‌کنه که امروز سیگار کشیده، به انفرادی نرفته، از بازرسی و سرما و خستگی جون سالم به در برده و مقدار بیشتری غذا خورده بنابراین امروز روز خوبی بوده... 

از متن کتاب:
کسانی که تن‌شان گرم است نمی‌توانند تصور کنند یخ زدن یعنی چه

پ.ن: چقدر شبیه به زندگی ماست، همیشه در تلاش برای بدتر نشدن...
      

19

        ما اینجا دختری داریم زیبارو به نام مانون ، که شوالیه د گریو عاشق اون میشه، منطق عشق شوالیه فقط زیبایی مانون هست. و مانون عاشق بهره مندی از لذایذ زندگیه. همین باعث میشه شوالیه در چرخه ای بیفته برای فراهم کردن این لذتها و مدام در تشویش زندگی کنه، کتاب در واقع شرح این نگرانی ها و فعالیت هاییه که شوالیه برخلاف طبقه اجتماعیش برای محافظت از عشق مانون انجام میده.
سراسر کتاب، ما روایت رو از دیدگاه شوالیه میخونیم باید با منطق اون پیش بریم و شخصیت آدم هارواز دیدگاه اون بررسی کنیم. شوالیه دلیل زندگی رو در یک هدف میدونه و هر توجیهی  برخلاف اون رو بی پایه و اساس میبینه ، پس ما یا با شوالیه ایم یا درک درستی از زندگی حقیقی نداریم.
این کتاب برخلاف آثار کلاسیک دیگه خیلی به جزئیات نمیپردازه و مدام در پی تعریف خود اتفاقات داستان هست نه حاشیه های اتفاقات.
واقعا این به ترتیب خوندن آثار کلاسیک داره کمک میکنه تو ذهنم شکل بگیره که سیرداستان نویسی از کجا به کجا رسیده. 
احوالات درونی شخصیت ها در لفافه بیان نمیشه و ما اونها رو کاملا عیان و واضح و البته خیلی هم اغراق آمیز از زبون خود شخصیت ها میخونیم .
به نظر میاد آقای افغانی شیوه عاشقی سید میران رو در کتاب شوهر آهو خانوم از شوالیه این کتاب وام گرفته.
      

25

        من به تعداد زیادی کتاب سه ستاره دادم تو این مدت. نمی دونم چرا. همشون یه تجربه برای من نساختن اما نقطه اشتراک همشون این بود که ضربه هاشون کافی نبودن واسم.
حالا اینکه چرا یهو دلم خواست با این حرف شروع کنم خودمم نمی دونم.
کتاب جالبی بود. دستور پخت های بسیار خاص و جدیدی داشت که احتمالا به ذائقه ما ایرانی ها هم خوش بیاد؛ شیرین و تند اکثرا و تقریبا همیشه با گوشت:))
به عشق در یک نگاه و اینکه تا آخر عمر بمونه به هیچ عنوان باور ندارم و به نظرم مسخره و غیرواقعی می آد. از نظرم فرایند پیوسته نیازه برای درک این مفهوم ولی جای بحث در موردش اینجا نیست.
و برای همینم عمده داستان به نظرم بی معنی بود. قشنگ بود اما واقعیت نداشت.
اغراق آمیز می شد گاهی و آدم تکلیفش رو با ژانر کتاب نمی فهمید.
نکات مثبتش جزئیات زیاد و جذابی بودن که در حین درست کردن غذاها توضیح داده می شد. فضاسازی رو به نظرم نویسنده خیلی خوب انجام داده بود و راحت می تونستی خودت رو کنار ماما النا؛ هر کدوم از خواهرا؛ خدمتکارا یا مردا ببینی.
با سرنوشت دکتر جان مفلوک گریم گرفت. دوست داشتن یک طرفه چیز غم انگیزیه و برای توضیحش هم همین جمله بسه.
در کل بعد از مدتی رمان نخوندن تجربه خوبی بود.

      

9

37

23

لیست‌های پیشنهادی

نمایش همه
فلسفه ی تنهایی اندر مزایای تنبلیهمه دروغ می گویند: اینترنت چه چیزهایی درباره ی خود واقعی مان به ما می گوید؟

مجموعه‌ی «خرد و حکمت زندگی»

20 کتاب

«کتاب‌های این مجموعه فلسفه را ساده نمی‌کنند، بلکه از ابهتِ هراس‌‌آورِ فلسفه می‌‌کاهند. پیشنهادهایی هستند برای تفکر، دعوت به اندیشیدن در زندگیِ روزمره و تأمل در مسائلی که هرروزه با آن مواجهیم، اندیشیدن به غایت و معنای زیستن، لذات دنیا، تنهایی، عشق، دوستی و غیره. می‌خواهیم کتاب‌‌ها نقطه‌ی عزیمتی باشند برای فکر کردن به پرسش‌های ازلی‌ابدیِ انسانی و همچنین تعمق در خوشی‌‌ها و مصائبِ انسانی که در این گوشه‌ی جهان و در این جای تاریخ پدیدار شده است. [...] «خواننده ممکن است خواندن این کتاب‌ها را به امید یافتن پاسخ‌های روشن آغاز کند: پاسخی برای مسئله‌ی تنهایی‌اش، چراییِ مرگ، منشأ ملال و دل‌زدگی، یا اینکه دوستی‌ها چرا ناپایدارند و مبهم، یا به‌دنبالِ راه برون‌رفتی از تنگناهای اخلاقی باشد که هر روز لحظاتی با آن‌ها روبه‌رو می‌شود و... اندیشیدن به همین‌ها فلسفه را و بخشی از ادبیات را پدید آورده است؛ اما انتظار اینکه کتابی یا کسی در چند صفحه یا فلان‌تعداد نکته به ما بگوید چطور زندگی کنیم و چگونه خوشبخت شویم، در واقع یکجور انکارِ مسئولیت شخصیِ انسان است. پاسخی قطعی و ابدی که مناسب حال همه‌کس باشد وجود ندارد. کتاب‌هایی که چنین مدعاهایی دارند، فریبکارند. کتاب‌های این مجموعه نسخه نمی‌پیچند و سیاهه‌ای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمی‌گذارند؛ بلکه می‌خواهند به فهم بهتر زندگی و پرسش‌ها و تجربه‌هایمان کمک کنند؛ چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریکِ زندگی و در لحظاتِ دشوار، درکمان از پرسش‌های بی‌پایان انسانی روشن‌تر شود؛ بدانیم فیلسوفان و حکیمانِ جهان به این پرسش‌ها چطور فکر کرده‌اند؛ تا با فهمِ دقیق‌تر و دیدِ بازتر بتوانیم در زندگی‌مان تصمیم بگیریم، مسئولیت تصمیممان را شجاعانه برعهده بگیریم و با عواقب تصمیم‌هایمان آگاهانه روبه‌رو شویم.» ـــــ بخش‌هایی از «یادداشتِ مجموعه‌»ی کتاب‌های مجموعه‌ی خرد و حکمت زندگی را خواندید. این سطرها، احتمالاً به شفاف‌ترین شکل ممکن، می‌گویند این مجموعه چیست، چه دغدغه‌هایی پشتِ انتشار کتاب‌هایش است و چه در کتاب‌هایش می‌گذرد. مجموعه‌ی خرد و حکمت زندگی، امسال، با دو کتاب «سلامتی حق بشر است» و «ورزش» راهش را ادامه می‌دهد. اگر موضوعی سراغ دارید که به نظرتان، در این مجموعه جای کتابی درباره‌اش خالی‌ست، به ما پیشنهادش بدهید.

104

بهترین کلاس دنیاوقت قارقاربچه جادوگرها به مدرسه می روند

با کتاب‌ها آماده بشیم بریم مدرسه

9 کتاب

اینها کتاب‌هایی هستند که ما برای آماده شدن برای ورود به مدرسه خواندیم، یک بار سه سال پیش و یک بار هم توی همین هفته. فایده هم دارد؟ البته که دارد. کتاب‌ها برای ما همیشه بهترین وسیله برای مواجهه با دنیای جدید بودند. بعضی کتاب‌ها شاید در نگاه اولی خیلی مربوط نباشند به آمادگی ورود به مدرسه مثل به وقت قارقار ولی همین کتاب به ما کمک کرد تا بفهمیم کار مدرسه آشنا کردن ما با صدا و آهنگ خودمان و ارزشمندی آن است حتی اگر ظواهر امر چیز دیگری باشد. کتاب بچه جادوگرها به مدرسه می‌روند هم مثل یک دریچه یا فیلتر بود که کمک کرد تا مدرسه و اهالی‌اش را جور دیگری ببینیم. بعد از کتاب مدیر و ناظم امپراطور بودند و معلم کلاهدوز خوشحال و قلدرهای مدرسه چیزی بیشتر از چهل تا کک نبودند. خود مدرسه هم یک کتاب بود پر از قصه و افسانه. کتاب‌ها را من سه سال پیش خریدم و حتما الان کتاب‌های تازه‌تری هم در بازار هستند. ولی همین‌ها به نظرم طیف زیادی از مسائل مربوط به مدرسه را پوشش می‌دهند.

122

محاکمه با نقد و تفسیر: محاکمه - قصر - گمشدهمسخ و درباره مسخمرشد و مارگاریتا

رئالیسم

21 کتاب

در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم توسعه‌ و ترویج دانش در فرهنگ جوامع اروپایی تغییرات زیادی به وجود آورد و همین موضوع رمان را بین مردم محبوب‌تر کرد. با گسترش و محبوبیت پیدا کردن آثار مکتوب مثل رمان، فرصتی برای سبک رئالیسم پدید آمد و بیشتر در دسترس مردم عادی جامعه قرار گرفت. از طرفی دیگر یکی از بهترین سبک‌ها برای انتقال پیام به طبقات متوسط، کارگر و فرودست جامعه رئالیسم بود که در بافت و ساختار خود هیچ پیچیدگی نداشت و شخصیت‌ها شباهت زیادی به مردم عادی داشتند. بنابراین رئالیسم به بهترین بستر ممکن برای ایجاد حرکت‌های اجتماعی و آگاهی‌بخشی تبدیل شد. شاخه‌های مختلف رئالیسم  رئالیسم در دنیای ادبیات کاملا پویا بود و شش شاخه از آن منشعب شد که هر یک داستان‌های ماندگار زیادی را به گنجینه‌ی ادبیات جهان اضافه کردند: رئالیسم جادویی دنیای واقعی در رئالیسم جادویی یک دنیای پر از جادو و سرزندگی است. در واقع دنیای واقعی در داستان‌های این سبک همان دنیای واقعی است که ما در آن زندگی می‌کنیم (با همان قواعد منطقی و همان انسان‌های معمولی)، اما عنصر جادو در آن به شدت پررنگ است و این عنصر داستان را از مدار منطقی خارج نمی‌کند. گابریل گارسیا مارکز یکی از شاخص‌ترین نویسندگان رئالیسم جادویی است که آثار مشهوری مثل رمان صد سال تنهایی، پاییز پدرسالار، عشق در زمان وبا، ساعت شوم و… را خلق کرده است البته ممکن است که رئالیسم جادویی با سورئالیسم اشتباه گرفته شود. باید این نکته را در نظر داشت که سورئالیسم قواعد و قوانین منطقی جهان ما را ندارد و دنیایی که در آن ساخته می‌شود، دنیایی جدید با قواعد و قوانین منحصر به خودش است. مرشد و مارگاریتا از بولگاکف، مسخ، قصر و محاکمه از کافکا، زن در ریگ روان از کوبو آبه، پرنده‌ی کوکی، شهر گربه‌ها و ۱Q۸۴ از موراکامی از بهترین آثار ادبی سورئال هستند. ((گذری کنیم بر شباهت ، تفاوت و ارتباط رئالیسم و ناتورالیسم سبک رئالیسم با ناتورالیسم شباهت‌های بسیاری دارد و اغلب افراد این دو را با هم اشتباه می‌گیرند که البته حق هم دارند. چرا که ناتورالیسم یکی از سبک‌هایی است که از دل رئالیسم خلق شد و به نوعی رئالیسم مادر ناتورالیسم به شمار می‌رود. ناتورالیسم در اواخر قرن نوزدهم درست پس از جار و جنجالی که نظریات چارلز داروین به پا کرد، سر از ادبیات درآورد. امیل زولا (نویسنده‌ی آثار ارزشمندی مثل ژرمینال، پول و زندگی، سایه‌های شب و شاهکار) و ویلیام فاکنر (خالق آثار پراهمیتی مثل خشم و هیاهو، تابستان طولانی، سرخپوست می‌رود و…) از جمله نویسندگان موجه و مشهور ناتورالیست هستند)) رئالیسم اجتماعی  نویسندگان آثار رئالیسم اجتماعی به زندگی واقعی طبقه‌ی کارگر دقت و توجه ویژه‌ای دارند و در آثارشان این موضوعات را دقیقا مطابق با واقعیت به نمایش می‌گذارند. بینوایان از ویکتور هوگو یکی از بهترین داستان‌های رئال اجتماعی در جهان است. ناتورالیسم یا طبیعت‌گرایی  داستان‌های ناتورالیستی تحت تاثیر نظریات داروینی نوشته شدند. امیل زولا و ویلیام فاکنر از مهم‌ترین نویسندگان طبیعت‌گرا هستند.  رئالیسم روانشناختی آثار ادبی که در دسته‌ی رئالیسم روانشناختی گنجانده می‌شوند به دنیای درونی شخصیت‌های واقعی پا می‌گذارند و روان شخصیت‌های عادی جامعه را بررسی می‌کنند. رمان‌های ابله، شب‌های روشن، جنایت و مکافات، قمارباز و… از فئودور داستایفسکی بهترین و شاخص‌ترین آثار رئالیستی روانشناختی هستند.  رئالیسم سینک ظرفشویی آشپزخانه  رئالیسم سینک ظرفشویی آشپزخانه یک جنبش فرهنگی بود که در انگلستان شکل گرفت و بیشتر از اینکه در ادبیات حضور داشته باشد، از تئاترها و سریال‌های تلویزیونی سردرآورد. در این جنبش فرهنگی به مسائل و زندگی روزمره‌ی طبقات متوسط و پایین‌تر از نظر اقتصادی پرداخته می‌شد و موضوعات زیادی مثل سبک لباس پوشیدن، نوع خانه، تفریحات و روابط را دربرمی‌گرفت. رئالیسم سوسیالیستی  نویسندگان این شاخه از رئالیسم عموما مارکسیست‌‌ها بودند و هدف‌ آنها از نوشتن داستان آگاهی دادن به طبقات کارگر بود. آنها در آثارشان به دنبال بازتاب دادن سختی‌ها و فشارهایی بود که مردم این طبقه از جامعه تحمل می‌کردند و با جدیت برای برابری و آزادی تلاش می‌کردند. غلامحسین ساعدی، صادق چوبک، علی اشرف درویشیان و احمد محمود از بهترین نویسندگان ایرانی این سبک هستند.  ویژگی‌های رئالیسم در ادبیات  رئالیسم هم مثل هر مکتب دیگری قواعد و اصول دارد و برای اینکه یک اثر ادبی رئال شناخته شود، باید این قواعد و اصول را رعایت کرده باشد: داستان تصویری نزدیک، قابل درک و پر از جزئیات از واقعیت ارائه می‌دهد.  داستان به واقعیت شباهت زیادی دارد.  شخصیت‌های زنده و واقعی نسبت به پلات و وقایع اهمیت بیشتری دارند.  شخصیت‌های داستان در عین اینکه پیچیده هستند و هدفی را دنبال می‌کنند، باید واقعی باشند. شخصیت‌های داستان متعلق به طبقه‌ی اجتماعی متوسط و فرودست جامعه با وضعیت اقتصادی معمولی یا فقیر هستند. وقایع داستان باید منطقی باشند و ترتیب وقایع باید با عقل جور دربیایند. وقایع یا چینش آنها ابدا نباید احساسی یا فراواقعی باشد. شخصیت‌ها الگوی زبانی طبیعی دارند و مردم عادی جامعه دیالوگ‌های آن‌ها را به راحتی می‌فهمند. زبان فاخر، شاعرانه یا ادیبانه در داستان رئال جایی ندارد. راوی کاملا خنثی و بدون هیچ دیدگاهی داستان را روایت می‌کند. شقایق ابراهیم زاده دوست عزیز هدف از انتشار این لیست آشنایی کمی با رئالیسیم بود و امیدوارم تونسته باشم کمک کوچکی به شما در انتخاب این رئال های جذاب کرده باشم با تشکر

161

باشگاه‌های پیشنهادی

نَقْلِ رِوایَت

جهان در روایت و روایتگری غرق است و ما نیز غرق در هر دو. در باشگاه نقل روایت قرار است در کنار هم در یک بازهٔ حداقل 6ماهه به صورت قاعده‌مند و منظم با روایت آشنا شویم. غرق در نظریهٔ نخواهیم شد و در این مسیر تعدادی قابل توجه از آثار ادبی و سینمایی را نیز خواهیم خواند/دید و تلاش خواهیم کرد این آثار را تحلیل روایی کنیم. در این دوره قرار است آثار زیر خوانده و بحث شوند: فصل اول آشنایی با نظریه: 1- روایت؛ روش‌های تحلیل و مفاهیم بنیادین از براتون تامس ترجمهٔ پاینده 2- روایت‌شناسی؛ مبانیِ نظریهٔ روایت از مانفرد یان ترجمهٔ راغب فصل دوم متون اساسیِ روایت‌شناسی: 3- بوطیقای ارسطو ترجمهٔ شیرمرز 4- ریخت‌شناسی قصه‌های پریان از ولادیمیر پراپ فصل سوم روایت‌شناسی در متن ادبیات: 5- عصیان از یوزف روت 6- خانم دلوی از ویرجینیا وولف فصل چهارم روایت‌شناسی در علوم انسانی و اجتماعی: 7- روایت و کنش جمعی از فردریک ومپر برای هماهنگی‌های بیشتر عضو کانال و گروه باشگاه در تلگرام شوید: @‌‌NaghleNarrative403 در کانال نَقلِ رِوایَت می‌توانید دوره‌نامهٔ این باشگاه دسترسی داشته باشید.

45 عضو

📚 فرزند سرنوشت 📚

باشگاهی برای رمان تاریخی خوانان و عاشقان تاریخ ایران و جهان در این باشگاه ، رمان های تاریخی ایران و جهان را مرور می کنیم و تلاش خواهیم کرد که این گونه ادبی در حال افول را زنده نگه داریم. رمان تاریخی به گونه ای اثر ادبی اطلاق می شود که در آن رمان نویس ، داستان خودش را در بستری تاریخی بیان می کند. این گونه ادبی ، راهی آسان برای خوانش تاریخ است. رمان تاریخی دشمنان و منتقدان زیادی دارد و بعضی از تاریخ دانان معتقدند که آسیبی جدی به تاریخ وارد می آورد اما رومن رولان نویسنده رمان های تاریخی ای مانند " ژان کريستف " در جواب این انتقادات گفته است که (( این نقدی منصفانه نیست ، مثل آن می ماند که بگوییم نقاشی از طبیعت به علم گیاه شناسی آسیب وارد می کند. )) این گونه ادبی در ایران و جهان رو به افول است. به محفل ما بپیوندید تا تاریخ را در قالب داستان مرور کنیم. نسخه الکترونیکی کتابها در صورت وجود یا لینک خرید کتاب از فیدیبو و طاقچه و سایت های کتاب با تخفیف در گروه قرار داده می شود. 🔥🔥🔥 هدف بعدی : تاراس بولبا از گوگول 🔥 گروه تلگرامی فرزند سرنوشت : https://t.me/Hisrorica_Novels

173 عضو

🎭 هامارتیا 🎭

باشگاهی برای نمایشنامه خوانان و عاشقان ادبیات دراماتیک و تئاتر هامارتیا به معنای خطای تراژیک است. در تراژدی ، شخصیت اول دچار خطایی می شود که سرنوشت تلخ و خونین و دردناکی را برای او در پی دارد . به این خطا ، هامارتیا گفته می شود. در 🎭 هامارتیا 🎭 نمایشنامه های مطرح ایران و جهان رو میخونیم و درباره اون و ادبیات دراماتیک صحبت می کنیم. 🔥🔥🔥 همخوانی های بعدی: غرب مغموم - مک دونا باغ آلبالو - چخوف دشمن مردم - ایبسن دشمن مردم - میلر مرغ دریایی - چخوف در انتظار گودو - بکت مستاجر جدید- یونسکو ایوانف - چخوف چلاق آینیشمان - مک دونا آخر بازی - بکت ستوان آینیشمور - مک دونا باغ وحش شیشه ای - تنسی ویلیامز یرما از لورکا مراسم قطع دست در اسپوکن - مک دونا تمثیلات - فتحعلی آخوندزاده مامورهای اعدام - مک دونا سه خواهر - چخوف یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه - مک دونا گوریل پشمالو - اونیل دایی وانیا - چخوف پنج نمایشنامه- میرزا آقا تبریزی پسر - فلوریان زلر آماندا - ژان آنوی 🔥🔥🔥 دریافت Pdf ، لینک های فیدیبو و طاقچه کتاب ها و گفتگو در گروه تلگرامی هامارتیا : https://t.me/Hamartia_Behkhan

183 عضو

بریده‌های پیشنهادی

نمایش همه

پست‌های پیشنهادی

نمایش همه