فاطمه

@fateme_b

29 دنبال شده

29 دنبال کننده

                      قرار بود مهندسی باشم که کل وقتشو بین کدها و برنامه‌ها میگذرونه...
و خب الان یه مامان هستم که بیشتر وقتشو با کتاب‌ها میگذرونه!
🌸 "الخیرُ فی ما وقع"🍃
                    

یادداشت‌ها

                وقتی که در حال مطالعه این کتاب بودم، خیلی جاها خسته شدم و احساس می‌کردم به جزئیات بیش از حد پرداخته شده.
اما با گذر زمان و مطالعه چند کتاب دیگه، به این نتیجه رسیدم که این کتاب واقعا بی‌نظیره...
توی آثار ایرانی، ما همیشه شاهد این هستیم که نویسنده خودِ آرمانی و چیزی که همیشه آرزو داشته اون باشه رو توی کتاب به تصویر می‌کشه. اما توی این کتاب نویسنده هیچ تلاشی برای این‌ کار انجام نداده. حتی بیشتر سعی می‌کنه شخصیت‌های داستان منزجر کننده باشند تا سوپر استار :)
ما قرار نیست با یه انسان کامل و بدون نقصی که توی دنیای واقعی وجود خارجی نداره روبرو بشیم. مارتی خیلی جاهای کتاب خودش رو یه آدم کج و کوله که هیچ جذابیتی نداره تعریف می‌کنه!
مارتی، هری، چسپر، تری، آنوک و هرکدوم از شخصیت های جزء از کل رو ما بارها و بارها توی زندگی‌هامون دیدیم. (البته به صورت ایرانیزه شده)
حتی معتقدم ماها می‌تونیم مارتی درون داشته باشیم. ما هم می‌تونیم مثل مارتی با حرف و رفتارهامون باعث تباهی زندگی خیلیا بشیم...
-
و خب منکر بار منفی و حجم زیادی از افسردگی و دین گریزی این کتاب هم نمیشه شد.
-
از اون دست کتاب‌هایی هستش که آدم نمی‌دونه باید به کسی معرفیش کنه، یا نه!
        
                از نظر من یکسری کتاب‌ها هستن که خوندشون هیچ چیزی به آدم اضافه نمی‌کنه! هیچ چیز... و صرفا با خوندنش آدم شاید سرگرم بشه و یکسری از کتاب‌ها توانایی همین سرگرم کردن رو هم ندارند!
این کتاب هم متاسفانه برخلاف تصوراتم از همین دسته بود. جزو همون هایی که فقط خونده میشن و...
و در طول خوندنش احساس می‌کردم که چیزی شبیه خیال‌بافی های دوران نوجوانی بودش.
-
داستان توی چندتا تاریخ مختلف توی ۴سال به همراه نیمچه بی نظمی‌ای میچرخه.
کاراکترهای اصلی داستان یه دختر و یه پسر هستن که خب دخترخانم دختر سردار و آقا پسر زیردست آقای سردار هستن. یهو تو نگاه اول عاشق هم میشن و اقای سردار سنگ میندازن و... مثل هر خیالبافی ذهنی دیگه... 
و خب وسط همین چیزا یه مقدار خیلی کم جاسوسی، یه مقدار خیلی کم خیانت و... هم پیش میاد.
-
چندتا اتفاقات  داستان برا من غیرقابل باور بود حتی! و این احساس به من القا می‌شد که دختر و پسر ادای آدم‌های مذهبی رو میاوردن؟!
و یا حتی مثلا یه جای داستان مادر دختر، معلم عربی دخترش براش غریبه بود 😅 که خب غیرممکنه! برای مادرهای ایرانی...
-
در کل با نخوندنش هیچ اتفاقی برای شما نمی‌افتد.
امیدوارم خانم نویسنده توی کتاب‌های بعدی پیشرفت خوبی داشته باشند❤
به قشر نوجوان با توجه به هیجانات عجیبشون پیشنهاد می‌کنم صرفا برای وقت گذرانی.
        
                تازگی ها احساسم نسبت به یکسری کتاب‌ها عجیبه، میخونمش، باهاش زندگی میکنم، ولی نمی‌تونم به کسی توصیه‌اش کنم!
اما در کل ایده، فضای داستان، و چیزهایی که بهش پرداخته شده بود رو دوست داشتم.
-
کاراکتر اصلی داستان ماتروشکا، سودا، خانم ۳۷ساله‌ای هستش که بعد از گذشت حدود ۱۰-۱۵ سال مجدد دوستای قدیمی‌شو می‌بینه!
و کم کم زخم‌های قدیمی‌ش سر باز می‌کنن و به قول خود سودا حفره‌ی درونش باز میشه...
و خب داره تلاش میکنه برای پر کردن این حفره، حفره ای که اوایل داستان فقط بخاطر شکست عشقی بوده و با گذشتن از لایه‌های مختلف  و باز شدن یکسری گره‌های کور ذهنی، تغییر شکل میده و حالا فقط با انتقام پر میشه!
-
نویسنده خیلی خوب توی زمان‌های مختلف داستان رو روایت میکنه و طوری نیست که ذهن آدم آشفته بشه، یا خسته...
-
متاسفانه از ابتدای داستان حدس زدم که همه اتفاقات زیر سر کی هستش، و خب درست از آب دراومد و... این راضی کننده نبود.
-
حال و هوای داستان برام مثل رمان‌های ایام نوجوانی بودش، با این تفاوت که یه مقدار کمی رنگ و مزه امنیتی به خودش گرفته.
دقیقا مثل همون رمان‌ها، کاراکتر اصلی داستان، پولدار، خوشگل، جذاب، خوش‌پوش و مهره مار داره و کلی خاطرخواه داره و... 😒
و طبق معمول برام سواله که این همه آدم‌های معمولی داریم توی دنیا چرا هیچ وقت اونا کاراکتر اصلی داستان نشدن؟
        
                این کتاب در اصل جلد دوم، و ادامه کتاب "دیما" هست.
توی جلد اول با پستی‌ها و بلندی‌‌های زندگی خانواده شهدا (همسر و فرزندان) همراه شدیم‌. هم قدم با دیما اشک ریختیم و سختی کشیدیم.
اما از یک جای داستان، آقای دکتری سروکله‌اش پیدا میشه که عاشق دیما خانوم بوده از قدیم‌الایام...
و همین جای داستان همه چیز عوض میشه و شروع تابو شکنی...
ازدواج مجدد سرکار خانوم دیما! چندماه بعد از شهادت آقای عابس...
و توی این فصل هم دیما خانوم و خانواده از سختی های ایام کرونا، ایام ابتدایی ازدواج مجدد و احوالات خودشون میگن...
و هر لحظه از اواسط این کتاب و حضور دکتر امید در شیفت های بیمارستان ، من منتظر بودم امید هم راهی دنیایی دیگر بشه، و دیما خانوم در جهت رشد و تعالی و کمال خود، در زمینه های شغلی دیگه همسر دیگری پیدا کنند و باز این چرخه ادامه پیدا کنه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😅
و خب این کتاب به شدت رویا پردازانه و عجیبه...
چیزی که مدت هاست منو اذیت می‌کنه این هست. چند درصد احتمال داره که توی این مدل زندگی ها، یک عدد دکتر امید عاشق پیشه و قابل اعتماد داشته باشن؟
چقدر احتمال داره ازدواج مجدد آسیب زا نباشه؟ و بجای محل آرامش بودن، خانه رو به محل جنگ اعصاب تغییر نده؟
کاش حداقل برای این موضوع به این قوت... ازدواج مجدد همسران شهدا، داستان بهتری پیدا می‌کردید... نه یه عاشقانه رمانتیک مختص نوجوان! چون از باور های من که کلا خارج بود!
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

باشگاه‌ها

باشگاه کتاب‌خوانی ری‌را

8 عضو

بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی

دورۀ فعال

☢️ کاغذبازی ☢️

76 عضو

قصر آبی

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

فاطمه پسندید.
فاطمه پسندید.

هنوزم باورش برام سخته که شمر درکنار مالک اشتر و حبیب بن مظاهر در سپاه امیرالمؤمنین، شمشیر میزده.. بالای هزار بار این رو شنیدم، ولی هنوزم باورش سخته، هنوزم میگم حتما به زور در این سپاه بوده، نمیشه آخه🤦‍♀️ برخورد امام با مالک، بعد از پس گرفتن فرات چقدر قشنگ بود :)♡