Ava

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1404

Ava

@Bibliophage

4 دنبال شده

2 دنبال کننده

                امیدوارم کسی صدایم را بشنود.
              

یادداشت‌ها

Ava

Ava

1 ساعت پیش

        نظر من راجب کل این پنج جلد کتاب خارق‌العاده‌ایه که خوندم.
این مجموعه معرکه بود، گزیده مجموعه‌ای توی ژانر خودش. نویسنده انقدر قوی همه‌چیز رو شرح میده؛ چه کارکترسازی‌ها (از نظر ابعاد شخصیتی، نه ظاهری) و چه فضاسازی‌هاش، که نسبت تک‌تکشون  شناخت پیدا می‌کنید ـتقریباـ و فضاهارو کاملا تو ذهنتون می‌سازید.

کتاب واقعا واقعا قوی بود؛ ایده‌های نو، سیر داستانی جذاب و گیرنده، وقایع بسیار شگفت‌آور و هزاران چیز دیگه. من به شدت از کتاب لذت بردم مخصوصا سه جلد اول که سریع تمومشون کردم و جلد آخر که یکم کشش برای من کم بود و به نظرم جلد آخر اگر جلد اول می‌بود و جلد چهارم جلد دوم، بهتر می‌شد. هرچند الان هم عیبی بهش وارد نیست.

بعد جلد سوم، جلد آخر واقعا دیوونه‌م کرد، واقعا! مخصوصا صفحات آخر که دید و حدسیاتم راجب ترزا رو کاملا زیر و رو کرد. جلد چهارم هم همینطور! چون حقایق خیلی زیادی رو افشا و شبهات زیادی رو رفع می‌کرد. هرچند جلد چهارم خیلی کند به اتمام رسوندم چون اون کشش رو نداشت هرچند اینکه با کارکترها زیاد زندگی نکرده بودم هم بی‌تاثیر نبود.

واقعا کتاب طوریه که هر لحظه سوپرایز میشید و مطلقا هیچ‌چیز ـیا نهایتا چندتا معدودـ رو نمی‌تونید حدس بزنید و هرسری نویسنده می‌ذاره تو کاسه‌تون = ))) همچنین وقایع و ترتیبشون واقعا حرفه‌ای بود.

هرچند نسبت به آخر داستان یکم حالم گرفته شد چون خیلی مبهم نویسنده تمومش کرد و این واقعا ناراحت‌کننده بود که این‌همه مارو همراهش بکشونه و ما تموم اون غم‌ها نسبت به مرگ عزیزترین کارکترامون رو به دوش بکشیم و آخرش نویسنده اینطوری حالمونو بگیره. آقای شینر واقعا حق ما نبود لااقل یه پایان خوش نصیبمون کنید؟ پایان دیزنی‌وار نخواستیم که، یه پایان با امنیت و آرامش.

این تیکه دارای اسپویله:
راجب توماس که بعضیا کهکتبو خوندن گفتن خودخواه بوده، جلدهای اول من هم همین فکر می‌کردم اما همونطور که نویسنده به خوبی نشون میده؛ توماس با فرضیه اولیه اینکه قراره دنیا رو نجات بده پیش قدم میشه و واقعا تو زمینه‌های مختلف هم با شرارت همراهی می‌کنه، اما از یه جایی به بعد می‌فهمه انگار شرارت هیچ‌وقت قرار نیست به جواب برسه و درواقع داره سواستفاده صورت می‌گیره، پس نقشه می‌ریزه و ضد شرارت میشه. راستی، از ترزا متنفرم.
پایان اسپویل.

تنها ناراحتیم از نویسنده، به علاوه پایان مبهمی که گذاشت، این بود که زوایای دید کارکترای مختلفو نشون داد. به شخصه دوست داشتم بدونم تو کله‌ی پوک ترزای فرمان‌بردار توی داستان چی می‌گذره که چنین تصمیماتی می‌گیره، اما نود درصد داستان به جز جلد چهارمش، فقط از دید و زبون توماس بود.

در کل این مجموعه، از بهترین‌و قوی‌ترین داستان های علمی تخیلیه، اگه این ژانر رو دوست دارین قطعا بهتون پیشنهاد میشه. در ضمن مهم نیست فیلمشو دیدید یا نه، کتابش خیلی چیزهای جدیدتری داره و همچنین بیشتر کارکترهارو می‌شناسید و می‌بینید که نه! اونطور که تو فیلم نشون داده هم نبودن.

در آخر از آقای جیمز شینر بسیار ممنونم بابت این شاهکاری که در ژانر علمی تخیلی خلق کرد، این خط داستانی شگفت‌انگیز و چیزهای دیگه‌ای که تا ذهن یاری کرد قید کردم.
      

2

Ava

Ava

3 ساعت پیش

        نمی‌دونم راجب این اثر چطور بگم که حق مطلب ادا بشه! بله، همونطور که از آقای بکمن انتظار می‌رفت، این مجموعه‌ش هم معرکه بود. شخصیت‌پردازی‌ها بی‌نقص و زاویه دیدی که نسبت به زندگی کارکترها در اختیار خواننده‌ها قرار می‌گرفت بی‌نقص‌تر! طوری زندگی و کارکترها به تصویر کشیده می‌شدن که خواننده کاملا اون‌هارو درک بکنه.

من به فردریک بکمن افتخار می‌کنم بابت شجاعتی که داشت و دست گذاشت روی همچین موضوع مهمی. عاشق این کتابم و خواهم بود، من با تک‌تک کارکترهای کتاب زندگی کردم، دقیقا همون چیزی که کتاب‌ها و قلم بکمن به من هدیه میده: زندگی در عمق کتاب‌ها، لمس کامل کارکترها و زندگی‌ها.
این جلد این مجموعه بی‌نقص بود، زیبا و به شدت قوی ـخدای من! چطور میشه انقدر عمیق نوشت؟ چطور میشه مجذوب قلم نویسنده نشد؟ـ اما جلدهای بعدی نقدهایی جدی بهشون وارده که توی کامنت‌های خودشون خواهم گفت. اما این جلد، روح من رو پرواز میده. قلبم از غم فشرده میشه. به مایا افتخار می‌کنم و غم‌و دردش رو. به فردریک بکمن افتخار می‌کنم و ازش ممنونم که صدای این قربانی‌ها شد.
 
داستان انقدر قوی نوشته شده که کاملا شمارو با سیر داستان همراه و شناور می‌کنه و بعضی جاها اجازه میده درونش غرق بشین. به تک‌تک کارکترها می‌پردازه و شرحشون میده، به غم‌ها و رنج‌هاشون. خوشحالم که این کتاب رو خوندم، این "مجموعه" رو خوندم. تمام دغدغه‌ها، مشکلات و همه‌چیز این شهر رو واضح و شفاف و ظریف شرح میده طوری که کاملا قابل درک باشه و خواننده متوجه بشه. 

قطعا یکی از نقاط قوت کتاب‌های فردریک بکمن به نمایش درآوردن حقیقت‌های دنیاییه. هیچ‌وقت داستان رو سمت فانتزی‌ها نمی‌کشونه، یا همه‌چی رو به شکل کلیشه‌واری خوب و خوش تموم نمی‌کنه، خانواده‌ها واقعی‌ان؛ همون چالش‌ها و همون عشق‌ها. نوجوون‌ها رو کاملا درک می‌کنه، و عاشقانه‌هاش، و عاشقانه‌های آقای فردریک! خود عشق واقعی‌ان. بدون هیچ فانتزی‌ای، بدون هیچ مثلث عشقی چرت و پرتی؛ عشق‌هایی که بکمن توی کتاب‌هاش میارن خود خود عشقن. همونقدر دوست‌داشتنی، التیام‌دهنده، واقعی، برنده و نابودکننده. و این نقطه قوت توی این کتبش نیز هست.
آقای فردریک بکمن همیشه انقدر خوب کارکترهاش رو به تصویر می‌کشه که مهم نیست تو چه سنی باشن؛ پیر، نوجوون یا یه به هفت‌ساله، تمام دغدغه‌هاشون کاملا با جزئیات به نمایش درمی‌آن. 

من لذت بردم و با تک‌تک لخظات و هیجان‌ها و غم‌و دردهای عمیق این مجموعه کاملا همراه شدم و درس‌های خیلی زیادی ازش گرفتم، هرچند شیفته‌ی هیچ‌کدوم از جلدهای این مجموعه به اندازه جلد اولش نشدم. ازت ممنونم آقای بکمن، بابت آثارهای فوق‌العاده‌ای که خلق می‌کنی.
      

2

Ava

Ava

3 ساعت پیش

        من متاسفانه پادکست این کتاب رو گوش دادم و نسخه چاپی‌ش رو مطالعه نکردم و نمی‌تونم با پادکست‌ کتاب‌ها کلا ارتباط خوبی برقرار کنم و حادثه‌ها و خصوصا اسم‌هارو متداول یادم میره.
یادمه وقتی فیلمش رو دیدم به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم؛ دو بار دوبله از طریق تلویزیون و یه بار زبان اصلیش رو دیدم. داستان، چه در قالب فیلم و چه در قالب کتاب، فوق‌العاده قوی و معرکه بود.

من به شخصیت فرعی‌ای می‌پردازم، که به نظرم شجاع‌ترین شخصیت داستان بود: دوست صمیمی آگی (همونطور گه گفتم اسمارو یادم نمی‌مونه) من فکر می‌کنم اکثر ما در مواجه با آدم‌هایی که عادی نیستن اون پسری هستیم که آگی رو اذیت می‌کرد و باید از این جایگاه به مقام دوست صمیمی آگی برسیم. دوست آگی با اون اکیپ خفن مدرسه در افتاد خلاف نفس درونیش، هرچند یه بار در مقابلش سست شد. اون شجاعت رو برگردوندن از حرف‌ها و شایعات تکراری مردم و اطرافیانش رو داشت، شجاعت اینکه با دید خودش به قضیه نگاه کنه. اون لبه‌ی مرز «خوب بودن» و «بد بودن» ایستاده بود و با شجاعت به سمت مورد اول رفت. دوستی و معرفتی که داشت ستودنی بود، نویسنده اون احساس «عذاب‌وجدان» انسانی رو کاملا توی این کارکتر به تصویر کشید، عذاب وجدانی که همه‌ی آدما دارنش حتی اون پسری که آگی رو اذیت می‌کرد. و چقدر خوب که نویسنده اون معصومیت بچه‌هارو حفظ کرد؛ و همه‌ی شخصیت‌هارو کاملا قابل باور ساخت.
شخصیت ویا ملاحظه‌کار ترین شخصیت داستان بود؛ از خود گذشته و بی‌گناه. انقدر نویسنده زیبا به تصوی کشیده بودش که کاملا شرایط ویا رو خوننده درک می‌کرد؛ با گوشت و خونش. ویا دختر واقعا قربانی شده‌ای بود، انتظاراتی که ازش میرفت و نادیده گرفتن این موضوع که خود ویا هم ممکنه اشتباه کنه و نیاز به توجه داره توسط خانواده‌ش که البته! اون‌ها هم خیلی تقصیردار نبودن و صرفا در موقعیتی قرار گرفته بودن که غیرعادی بود، واقعا تلنگر خوبی برای خانواده‌ها بود.

در کل اگه بخوام خیلی بهش بپردازم؛ سخن طول و دراز خواهد شد. 
این کتاب اهمیت انسانیت، دوستی، وفاداری، از خودگذشتگی، شجاعت، و دید مردم روی زندگی و خیلی چیزهای دیگه رو کاملا و به خوبی نمایش میده و برای خواننده روشن می‌کنه؛ طوری که خواننده در هر سنی که باشه با کتاب وقف پیدا می‌کنه و کاملا تخت تاثیرش قرار می‌گیره و این واقعا عالیه.
نویسنده به العاد مختلف کتا می‌پزدازه، به شخصیت‌های مختلف کتاب و قطعا این یکی از نقاط قوتشه. اینکه کاملا واضح و با ظرافت، دیدگاه‌های آدم‌های مختلف و در شرایطی متفاوت رو به نمایش بذاره و خواننده رو به فکر فرو ببره که اون نزدیک و شبیه به کدوم شخصیته؟ و همچنین باعث بشه گاردها نسبت به کارکترها پایین بیاد و «درک» بشن. و این قطعا تاثیر بسزایی توی درک اطرافیان خودمون داره! اینکه احساسات و شرایطشون رو بسنجیم.

خوشحالم این کتاب رو شنیدم و متاسفم که نسخه چاپیش رو نگرفتم. برای فرزاندانتون فارغ از سنی که دارن این کتاب رو بخونید یا فیلمش رو بذارید. 

از نویسنده کتاب واقعا ممنونم که به این قشر خاص و ظریف جوامع اشاره کرد، به فرزاندان دیگری که در جایگاه خواهر یا برادر این افراد قرار دارن و قربانی میشن اشاره کرد، به کودکان معصومی که در مواجه این آدم‌های عزیز قرار می‌گیرن و اخساسات مختلف و در ابعاد و زوایای مختلفشون اشاره کرد، به آدم‌هایی که ختی به این آدم‌ها حسودی می‌کنن و قربانی طلاقن اشاره کرد، به مادرپدرهای فداکار اشاره کرد، به ترحمی که براشون بیشتر آزار هست و آزارهای دیگه که این انسان‌های عزیز خصوصا کودک در معرضشون قرار می‌گیرن اشاره کرد؛ و اهمیت تمام این آدم‌ها و موضوعات رو کاملا رسوند، از پالاسیو ممنونم.

امیدوارم این کتاب تلنگری برای همه‌ی ما باشه برای درک کردن و پاک کردن او ترحم بیجا، تلنگری باشه که آدم‌هارو فارغ از ظواهرشون قضاوت کنیم، تلنگری باشه برای اینکه کمک کنیم این آدم‌ها احساس «غیرعادی» بودن نداشته باشن، و در نهایت نشون بدیم که همه‌شون قهرمان‌های واقعی هستن.
      

2

Ava

Ava

دیروز

        اول از همه من متاسفانه این کتاب رو از نشر یوشیتا خوندم بعدها فهمیدم نشر، نشر فیک بوده. و خوشبختانه امانت گرفته بودمش، خودم از اون نشر نخریده بودمش.
کتاب درمورد خشونت خانگیه، که من متعجبم چطور برخی دوستان این نکته رو نگرفتن. کتاب ابعاد آموزشی خوبی داره، البته نه به اندازه‌ای که به نقاط ضعف کتاب غلبه بکنه و بشه نادیده‌شون گرفت. از اون دست کتاب‌هاییه که باید گفت: «بااحتیاط بخون.» باید کتاب رو الک کرد و نقاط مثبت رو برداشت و نقاط ضعف رو رد کرد. 
همونطور که نویسنده کتاب خودش آخر کتاب اشاره می کنه، خودش توی شرایط همین خشونت خانگی پدرش نسبت به مادرش بوده. و واقعا این خوبه که این کتاب رو برای فریاد زدن صداهای خفه شده زنانی‌ست که توی این شرایط قرار دارن، و خوبه که بهشون بگه: از حق خودت دفاع کن و تو قوی‌ترینی. 
این کتاب به من یاد داد که برخی اوقات، آدم‌هایی که عاشقانه بهشون عشق می‌ورزیم، به ما صدمه می‌زنن، و اکثر اوقات حتی بعد دادن فرصت دوباره هم، نمی‌تونن خودشونو تعییر بدن و همون رفتار رو در پیش می‌گیرن و این دلیل نمیشه آدم از سر وابستگی و عشقی که به اون شخص داره، بذاره همچنان اون خشونت، چه روانی چه جسمی، نسبت بهش ادامه پیدا کنه. هرچند به شدت سخته؛ اینکه با وجود اینکه مورد آزار و اذیت قرار میگیری، مدام توجیه و بهونه میاری چون عاشق طرفیتنی، و خودت رو به کل فراموش می‌کنی.  باید به خودت بیایی، دودوتا چهارتا کنی و رهاشون کنی و بیشتر به خودت صدمه نزنی وقتی که می‌بینی کاری ازت ساخته نیست. 
اطلس توی این کتاب نقش همون آدم پناهگاهی رو داره که راجبش میگن: «تو تاوقتی باهات خوب رفتار نشه یا در شرایط مطلوب قرار نگیری، نمیفهمی تو چه شرایط بد و تحت چه فشاری بودی.» اطلس با رفتار خوبش با لیلی، بهش یادآوری کرد که داره چه صدمه‌ای می‌بینه و به خودش توجه کنه! 
و نشون دادن زوج خوشبختی {مارشال و آلیسون} _که البته طرز زندگیشون خیلی کلیشه‌ای بود_ در کنار این زوج اصلی داستان، واقعا خوب بود مخصوصا حمایت‌هایی که از جانب این دو نفر نسبت به لیلی صورت می‌گرفت.
و اما نقطه ضعف... نمی‌دونم میشه گفت نقطه ضعف یا نه، چون این چیزها بیشترش به فرهنگ جامعه کالین هوور برمی‌گرده [البته که ما ضعف باید در نظر بگیریمش]. اما بازم فکر نکنم در این حد ولنگاری، مورد پسند حتی خود اون جامعه باشه! روابط نامشروعی که کالین بهشون اشاره مستقیم داره، در حدی کلیشه‌ایه که شبیه فیکشن‌های اینترنته! فانتزی‌های چرت و پرت و شرایط چرت و پرت که بسیار بسیار منزجرکننده‌ن. و بدتر از همه عادی جلوه دادن این قضیه‌ست! کاش کالین به زن‌های سرزمین و دنیاش، می‌گفت که این ولنگاری و روابط بدون حد و مرز چقدر نابوکننده‌ن! حالا نمی‌دونم این‌هارو وارد داستان کرده که تیتجرهارو جذب کنه، یا به طرز احمقانه‌ی فکر کرده الان این سکانس‌ها عاشقانه محسوب میشن.
نکته دوم کارها و عواطف شبیه «خیانت» لیلی بود، که باز اینجا جوری صحنه‌سازی می‌شد که انگار لیلی حق داره اینکار رو بکنه! می‌شد از درها و ابعاد دیگه‌ای وارد قضیه شد، نه صرفا یه مثلث عشقی تکراری و کلیشه‌ای! وجود اطلس توی زندگی لیلی واقعا خوب بود، رفتارهاو حرف‌های خوب و همراهی‌هایی که به شدت برای لیلی آرامش‌بخش بودن، اما خط داستانی و عاشقانه‌هایی که وجود داشت؛ خصوصا قسمتی که برمی‌گشت به گذشته لیلی، خیلی کلیشه‌ای طور بودن و این تو ذوق می‌زد. از همه بدتر ای کارهای «شبیه» خیانت لیلی بود، هرچند نویسنده می‌خواست با نشون دادن اینکه لیلی واقعا عاشق همسرش بود، اما رفتارهای همسرش باعث شد همه‌چی بهم بریزه، اهمیت موضوع اصلی کتاب رو نشون بده اما بازم راه‌های دیگه‌ای هم برای نشون دادن این قضیه بود نه این راه پیش پا افتاده و اشتباه.
با وجود این نقص‌هاش، که واقعا زننده بودن؛ من سه ستاره دادم چون از نکات مثبت کتاب درس‌های مهمی رو یاد گرفتم.
      

3

Ava

Ava

دیروز

        بعد از مجموعه آنی شرلی جذب شدم کتاب‌های دیگه‌ای هم از این نویسنده‌ی متفاوت و دوست‌داشتنی بخونم. بعد از کتاب بسیار زیبا و پر مفهوم قصر آبی، رفتم سراغ مجموعه سه جلدی امیلی.
مثل کتاب آنی شرلی شخصیت‌پردازی‌ها ستودنی بودن و دقیقا مثل کتاب آنی شرلی؛ حضور آدم‌های مختلف با عقاید مختلف نیز بسیار ملموس و تاثیرگذار بود. کتاب‌های خانم لوسی عزیز باعث شدن من با نگاه دیگه‌ای به شخصیت آدم‌ها نگاه کنم و بهتر آدم‌ها رو درک کنم، و همچنین مورد تهاجم حجم بسیار زیادی درک شخصیتم از طرف کتاب‌های این خانم قرار بگیرم و واقعا بابتش از مونتگمری عزیز ممنونم. 
کتاب‌های خانم مونتگمری از اون دسته کتاب‌هاییه که درباره‌شون میگم: «هزاران درس زندگی به آدم میده، از اون درس‌هایی که نمیشه شرحشون داد. اما رشدت میده و اون درسی که بهت داده رو قشنگ لمس می‌کنی.» کتاب‌های لوسی خانم جملات تاثیرگذار "زیادی" ندارن، چون گرده‌ی درس‌های کتاب توی پس‌زمینه و خود متن داستان نشسته.
امیلی دختر بچه‌ایه که به شدت از نظر روحیات شبیه به آنی شرلی خودمونه، خیال‌پرداز و تقریبا یتیم! ختی خاله الیزابت هم شبیه ماریلا بود و این یکم اوایل کتاب خالم رو گرفت، چون انگار آنی شرلی من دوباره در جسمی دیگه پدید اومده بود فقط با ظاهری که زیباتر بود. خط داستانی یکم خسته‌کننده بود برای من، خصوصا نامه‌نگاری‌های امیلی به پدرش که به نظرم خیلی خیلی طولانیشون می‌کرد و این منو خسته کرد _ توی مجموعه آنی شرلی هم توی جلدی که بیشتر نامه‌نگاری‌های آنی به گیلبرت بود خسته‌م می‌کرد _. به نظرم خط داستانی یه سری جاها واقعا کند بود و در عین زیبایی آدم رو زده می‌کرد. 
در کل کتاب خیلی شبیه کتاب آنی شرلی بود، همونقدر حس زندگی می‌داد و همونقدر امیلی کوچولوی ما نسبت به زندگی شور و شوق و عشق داشت. هرچند واقعا این‌همه شباهات شخصیتی با آنی، به نظرم جالب نبود. همونقدر خیال‌پرداز، نویسنده، شاعر، احساساتی و خوش‌ذوق! و این به نظرم جالب نبود، انگار داشتم شخصیتی تکراری رو میخوندم فقط در شرایطی جدید.
اما با وجود تمام این‌ها کتاب خیلی دوست‌داشتنی و "زندگی‌بخش" بود؛ فضاسازی‌ها معرکه بودن _هرچند خیلی طولانی فضاسازی می‌کرد_ شخصیت‌پردازی‌ها بی‌نقص و دقیق بودن، همونطور که از مونتگمری عزیز توقع می‌رفت.و این موضوع که دنیای خیال‌پردازها چقدر زیبا و دوست‌داشتنی و فرای زندگیه خیلی عالی و لمس‌کردنی جا می‌افتاد برای خواننده کتاب.
در نهایت: به امید اینکه جلدهای بعدی این مجموعه انقدر شبیه آنی شرلی نباشن.
پ.ن: قطعا در اون زمان این نوع تفکرات ال.ام.مونتگمری مورد هیت شدیدی قرار می‌گرفته، و اینکه انقدر دقیق و دردناک به خیانت و ظلمی که نسبت به روح‌های هنرمند و انسان‌های خیال‌پرداز  پرداخته شده؛ نشون‌دهنده اینه که لوسی خودش در بچگی و حتی بزرگسالی، چقدر از لحاظ روحی توسط جامعه مورد آزار قرار گرفته و کتاب‌هاش هم به همین دلیل به این موضوع بسیار توجه دارن. و همچنین تفکراتی که در اون زمان قطعا مورد گارد فراوانی قرار می‌گرفته، مثل تفکری که شخصیت‌ها راجی بهشت دارن و مدام توی کتاب‌هاش تکرار میشه، باعث شده این موضوعات هم با ظرافت به تصویر کشیده بشن.
      

2

Ava

Ava

دیروز

        یکی از زیباترین‌و پرمفهوم‌ترین کتاب‌هایی که خوندم قطعا انجمن شاعران مرده‌ست.
این کتاب بااینکه مال سال‌ها پیشه، اما توی مفهوم و تلنگری که به نظام آموزشی تباه می‌زنه، تغییری ایجاد نشده حتی با عوض شدن دوره‌های زمانی. و بابت اینکه بعد این سال‌ها هنوز نظام آموزشی تغییری پیدا نکرده و هنوز خانواده‌ها و جامعه نیز به همون اندازه نسبت به هنر گارد دارن، عمیقا متاسفم و متاثر، و باید متاسف "باشیم".
انجمن شاعران مرده به زیبایی ارزش هنر توی زندگی انسان به تصویر می‌کشه، بسیار ملموس و دقیق نظام آموزشی رو مورد انتقاد قرار میده، روحیات نوجوانان و اون "بی‌پروایی" و اهمیت پرورش "آزاداندیشی" و موضوعاتی قبیلش رو، بسیار خوب شرح میده. 
جملات تاثیرگذار، کلاس درس آقای کیتینگ تکان‌دهنده و پر از درس‌هایی مهم‌تر از درس‌های خشک و بی‌هدفی که توی ذهن‌ها فرو میشه، روابط دوستی و وفادار‌ی‌ای که بین نوجوانان توی کتاب هست، از نقاط جذاب و تاثیرگذار کتابن، طوری که همه ما حسرت می‌خوریم که چرا توی انجمن و کلاس‌های کیتینگ حضور نداریم. نویسنده توی این کتاب آدم‌های مختلف، با عقاید متفاوتشون رو توی چند کارکتر جا کرده و حقیقت جامعه رو _ هنرگریزی، سرکوب آزاداندیشی، افکار سنتی، نظام آموزشی نابودکننده، زندان‌هایی برای محبوس کردن روح هنرمندهاو ... _ توی صورت ما می‌کوبه؛ خصوصا این موضوع که با گذشت این سال‌ها که تحولات عظیمی تو دنیا ایجاد شد، چه در علم و چه در صنعت و غیره، هنوز جامعه و خانواده‌ها تا حد زیادی در مقابل هنر گارد دارن و نظام آموزشی همچنان فقط محدودکننده‌ی هنر و زندگی و زندانی برای پرواز روحه؛ شاید فقط کمی، کمی بهتر شده باشه که نمیشه حتی گفت این نیز صحت کاملی داره.
تنها چیزی که باعث ناراحتی بنده شد این بود که کتاب می‌تونست بیشتر بسط و گسترش پیدا کنه و می‌شد بیشتر روی نقاط عطف داستان و کارکترها، مثل اتفاق هولناک آخر کتاب _ که نویسنده خیلی سریع از این حادثه گذشت و توی فیلمش بهتر به تصویر کشیده شده _ تمرکز داشته باشه و بهتر اون لخظات رو به تصویر بکشه، یا بیشتر خواننده رو توی فضای کلاس بسیار خوب و تاثیرگذار آقای کیتینگ بکشونه و واقعا بابت این قضیه حالم گرفته شد، هرچند این رو نقطه ضعف بولدی به حساب نمیارم.
در نهایت از خانم کلاین‌بام متشکرم بابت خلق این اثر روح‌مواز و دوست‌داشتنی، و امیدوارم آدم‌های مختلفی در هر سنی، چه پیر و چه جوان، این کتاب رو مطالعه کنن.
و کلام آخر: "Carpe Diem"
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.