یادداشت رزیِ رادیو سکوت ؛

        امیدوارم کسی صدایم را بشنود.
 اون موقع که کتاب رو گرفتم، قشنگ تو یه روز تمومش کردم. انقد عاشقش شده بودم که واقعا باور اینکه تموم شده و باید بذارمش تو کتابخونه‌م، خیلی سخت بود. من عموما با همه کتاباو کارکتراشون احساسِ همزادپنداری می‌کنم، با فرانسیس هم به شدت همزادپنداری کردم. واقعا کتاب برای نوجوون‌ها مناسبه و پیشنهاد میشه بخوننش، به موضوعات و اختلالات مختلفی تو نوجوونی اشاره داره و تو کارکترهای مختلف این‌هارو نشون داده. 

چی میشه اگه بفهمی تا الان راه‌و اشتباه رفتی؟ اینکه هدف و علاقه‌ی تو نبوده و فقط چون می‌خواستی بی‌نقص و عالی باشی، این مسیرو رفتی؟ به نظرم کتاب توی انتخاب رشته هم کمک می‌کنه. فرانسیس، خیلی باهاش همزادپنداری می‌کنم. قایم کردنِ خود واقعی و داشتنِ چندین نقاب، و القای بی‌نقصی و کامل بودن به خود. هرچند فرق من و فرانسیس تو اینه که من خود واقعیمو گم کردم و فرانسیس قایمش می‌کرد. خیلی خیلی دوست داشتم نوع رفاقت‌هاشونو. من حتی آلد رو هم درک می‌کردم. 

نوجوون امروزی؛ فرار از دانشگاه و هراسِ از اون. نگرانی برای آینده، اونقد زیاد که علاقه واقعی خودت رو نمی‌بینی. پدرمادرهای سخت‌گیر و آزاردهنده، پدرمادرهایی که فقط تا وقتی دوستت دارن که اونی باشی که اونا می‌خوان. علاقه‌ت اونا باشن، نوشته‌هات و حرفات و آینده‌ت.

من از رادیو سکوت یاد گرفتم مسیر هرکس جداس. یکی مثل دنیل (دنیل بود دیگه؟:)) توی دانشگاه رفتن، یکی مثل فرانسیس کالجِ هنری، یکی مثل خواهرِ آلد راه کسب‌و کار و یکی مثلِ خود آلد هر راهی جز دانشگاه . دقت کن، انقد فک نکن همه‌چیزِ تو تو یه مسیرِ تکراریه. انقد به خودت چیزی که نیستی رو القا نکن و بدون اگه خودت باشی، همه‌چی بهتر پیش خواهد رفت. نه لزوما عالی، اما بهتر. خودتو دوست داشته باش، همین متفاوت بودنِ توئه که تو رو ، تو کرده. می‌خوایی چی کار کلیشه‌ای و تکراری باشی؟

وایب کتاب خیلی دوست‌داشتنی و ناز و پر از زندگی بود. شخصیت‌پردازی‌ها خوب بود و وای خدایا! چقد عاشقِ اون صفحاتِ چت‌طورِ کتاب و رفاقتِ آلد و فرانسیس بودم. واقعا لبخند پهن می‌شد رو صورتم یه جاهایی و چشمام ستاره‌ای می‌شدن. یه سری جملاتِ کتاب رو واقعا دوست داشتم، خیلی زیبا بودن. و کلا کتاب که بر روی فضای مجازی می‌چرخید به نظرم خیلی جالب و جذابش کرده بود. فضاسازی یکم ضعیف بود اما من کلا با فضاسازی زیادم کنار نمیام که ده صفحه فضا توصیف بشه و حوصله‌سربر بشه و برام همین توصیفات کافی بود.

تنها مشکلی که داشتم خرده شیشه‌ی بزرگِ کتاب بود که اونم کاپلِ ال‌جی‌بی‌تی‌ش بود که هیچ‌جوره پذیرفته نیس. نمی‌دونم چرا عموما نویسنده‌های معمولا خارجی فک می‌کنن اگه یه کتاب با کارکترای نوجوون نوشتن، حتما حتما یه ال‌جی‌بی‌تی هم باید باشه و اگه نباشه ناقص میشه.دنبال حاشیه‌این دیگه، دنبال همون موضوع‌های کلیشه‌ای برای جذبِ تینجرهای بیچاره‌ی از همه‌جا بی‌خبر که اینارو تو ذهنشون عادی‌سازی کنین. چقد پول می‌گیرین این خزعبلات رو به یه نحوی بچپونین تو داستان؟ چه مرگتونه؟ چه عیبی داشت این دوتا رفیقِ هم باشن؟ حتما باید گند بزنید به همه‌چی؟ فک می‌کنید این آخرِ روشن‌فکری و تمدنه؟ متاسفانه نویسنده‌های موردعلاقه‌مم هم نشونه‌ای از حمایتشون هرچند کمرنگ توی کتاباشون بود. چرا واقعا؟

با تمام این‌ها ممنونم از خانمِ آزمن بابت خلقِ این آثار برای نوازشِ زخم‌های نوجوون‌ها و آغوش گرم‌و پناهنده‌ای برای اون‌ها. بابت این‌همه میزانِ درک از نوجوون‌ها و دست کشیدن رو سرشون و "اشکالی نداره"هایی که از بین سطرای کتاب فرار می‌کردن و توی گوش‌ها آروم می‌نشستن. مچکرم خانمِ آزمن، مچکرم .
      
248

13

(0/1000)

نظرات

مرور خوب و خودمانی بود که کل کتاب را نمایان می ساخت
در رابطه با ال‌جی‌بی‌تی باید بگویم که او این را در کتاب نگاشته که تینیجر جذب کند، او این را پذیرفته که آزادی یعنی همین
یعنی هر کاری که دوست داری انجام بدهی(البته هرکاری که خودت را سرگرم کنی، و پاپی قدرت های بزرگ نشوی، مثلا سوال نکنی چرا در غزه دارد نسل کشی روی‌میدهد، چرا اسرائیل یک کشور را به زور تصاحب کرده، چرا کشورهای بزرگ اروپا صدها سال آفریقا و آسیا و آمریکا را چپاول و استعمار کردند، چرا نمی توان راجع به هولوکاست و شدت و حدت آن شک کرد؟)
هرکاری که سرگرم خودت باشی و پیگیر قدرت ها نشوی که کی به کی شد؟ چرا اینجوری شد؟ چرا اونجوری شد؟
فقط مثل یک کرم اگزیستانسیال درون خودت بلولی و دردهایت را با آهنگ رپی که از درون  هندفون پخش می شود، بازتکرار کنی....پس ال‌جی‌بی‌تی در این فرهنگ یکی از ملزومات است و همه باید دفاع کنند حتی اگر بازیکن فوتبال هم باشی در لیگ جزیره باید بازوبند رنگین کمانی ببندی و اگر مثل کاپیتان ناتینگهام‌فارست از این حرکت سر پیچی کنی، چند هفته محروم می شوی
1

4

واقعا همینطوره و افتخار دادین زیر یادداشت بنده، نظر مفیدتون رو بیان کردین و یادداشت رو نیز خوندین.
واقعا انقد بغض دارم از نویسنده‌ها و کتاب‌های معروف، که اگر تا فردا درباره‌ش بگم درصدیش رفع نمیشه. کتاب‌هایی که بهترینن و مطالب ارزنده‌ی زیادی دارن و نویسنده‌ای که چشمتو گرفته و با خودت میگی: «وای، این یکی فرق داره و دنبال کلیشه نیس.» اما اواسط داستان با آهی از سر ناامیدی حرف خودت رو نقض می‌کنی که: «اینم مثل بقیه بود.» 
واقعا با خودم فک می‌کنم بعضی کتابا مثل رادیو سکوت از زورِ انتشارات بوده که نویسنده این قضیه رو وارد کتابش کرده، مثلا یهویی بهش گفتن "ببین، اینطوری کتابت بیشتر خونده میشه‌ها." و همینطوری به صورت رندوم چپونده شده تو داستان.
نمی‌دونم واقعا، دیگه عادت کردیم به دیدن این موضوعات تو بهترین کتابا و ترندتریناشون... فقط یاد گرفتیم راهِ الک کردن کتابا و جدا کردنِ نقاط ضعف و قدرت‌هاشونو .
شدیم [شدن] یه مشت رباتِ انسان‌نام که بلدیم یه سری شعارهای کلیشه‌ای رو داد بزنیم و بنویسیم رو پلاکارت و راه بیوفتیم تو خیابون چون 'عموم' مردم و جوامع طرفشن و روش «برچسب» ِ انسانیته ... 

0

بحث ال‌جی‌بی‌تی چقدر توش پررنگ بود؟ شخصیت اصلی این قضیه رو داشت؟ چون تو استوری‌گرف کلا کتابش برچسب ال‌جی‌بی‌تی داره.
2

0

Saba

Saba

1404/5/2

چندان پررنگ نیست مربوط به شخصیت اصلی هم نیست یعنی سعی کرده تا حدودی مکالمات رو هم تغییر بده انگاری دوستن ولی خب با یه ذره دقت مشخص میشه. 

1

پررنگ نیست اما قابل فهمه، یکی از شخصیت فرعی‌های مهم‌و پررنگِ داستان درگیرشه. اما آنچنان پررنگ نیست توی کتاب، مخصوصا توی ترجمه‌ش و فقط یکی دو سکانس هست اونم به صورت تقریبا محسوس. و خب بله حمایت نویسنده از این فرقه نه کاملا مستقیم، اما از بینِ سطرهای کتاب هم حس میشه . 

1

سلامت باشید 
بله واقعا همینطوره که می فرمایید 
حالا اسم کتاب و پروفایل شما نسبتی به هم داره؟
1

0

خب راستشو بخوایین بله = )))
البته قضیه ازین قراره که بنده اون زمان که کتابو خوندم - چندین سالِ پیش - خیلیی به کتاب علاقه‌مند شدم، کل صفحات مجازیمو به همین اسم زدم، حالا هم چون می‌خواستم بهشون بگم این صفحه‌ی منه مجبور بودم اینجاهم با همون نام حضور پیدا کنم [ایموجی گریه و خنده] ... واقعا یه اتمامِ حجتی با منِ کوچک‌تر دارم در رابطه با این قضیه . 

1

یاد
خاطره ای افتادم 
وقتی کتابفروش بودم
فردی اسم مغازه اش را به اسم یک کتاب زده بود 
خاطره جالب است 
عمری بود در یک فرصت مناسب با جزئیات روی کاغذ می آورمش

1