سیده زینب موسوی

سیده زینب موسوی

کتابدار بلاگر
@szm_books

105 دنبال شده

438 دنبال کننده

            دانشجوی دکترای علوم شناختی
دانشگاه شهید بهشتی
          
https://virgool.io/@m_15404805
szm_books

یادداشت‌ها

نمایش همه
                یه رمان فوق فمینیستی و بسیار ضد مذهب 🙄

ماجرا مربوط میشه به آمریکای ۶۰-۷۰ سال پیش، یه جامعهٔ فوق مردسالار و زنی که حاضر به پذیرش محدودیت‌های غیرمنطقی این جامعه نیست،
یه خانوم ساینتیست که دست روزگار تبدیلش کرده به یه مادر تنها که باید یه طوری خرج خودش و دختر چهارساله‌ش رو دربیاره...

این کتاب تو رأی‌گیری بهترین‌های گودریدز (سال ۲۰۲۲) تو بخش ادبیات داستانی (فیکشن) رتبهٔ دوم و تو بخش اولین اثر یه نویسنده رتبهٔ اول رو آورده.

🔅🔅🔅🔅🔅

داستان از اوایل تا حدود نیمهٔ کتاب خوب پیش رفت، هم تیکه‌های احساسی داشت و هم صحنه‌های طنز.
یه دلیل مهم جذابیت داستان هم سگ الیزابت، شش و سی، بود، باحال‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت کتاب! و دو ستاره از این سه ستاره‌ای که دادم فقط به خاطر شخص ایشونه 😂

نویسنده در واقع تو این نیمهٔ اول کلی از بخش‌ها رو از زاویه‌دید شش و سی نقل کرده بود و این تیکه‌ها خیلی بانمک بودن. البته که من تخصصی تو سطح هوش و فهم سگ‌ها ندارم ولی بعید می‌دونم سگی به این حد از درک و شعور داشته باشیم!

به هر حال یه دلیل کم شدن جذابیت داستان در ادامه همین کمرنگ‌شدن نقش شش و سی بود، به علاوهٔ بحث‌های محتوایی که در ادامه می‌گم. 
غیر از اینها به نظرم نویسنده تو این نیمهٔ دوم یه سری جاها اصلا نتونسته بود شخصیت الیزابت رو خوب دربیاره و قشنگ حس می‌کردم با یه موجود کاغذی بدون هیچ عمقی طرفم!

البته در نهایت طوری بود که آدم بخواد تا تهش پیش بره.
آخرش هم که دیگه خیلی فیلم هندی شد 😏

🔅🔅🔅🔅🔅

خب، بریم سراغ حرف‌هایی که کتاب می‌خواست بزنه! 

به عنوان کسی که بارها افراد مختلف بهش عنوان فمنیست دادن 😏، در موارد متعددی با شخصیت اصلی همراه بودم و از ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که در حقش می‌شد حرص خوردم.
با این وجود، به نظرم آش این بخش‌های فمینیستی یه جاهایی دیگه خیلی شور شده بود و تو ذوق می‌زد. 

ولی مشکل اصلیم با کتاب نه تو این بخش‌ها که با رویکرد ضد خدا و ضد مذهبش بود.

دوباره مثل تیکه‌های فمنیستی، نویسنده این ضد خدایی رو رسما داااااد می‌زنه تو کتاب. یعنی یه سری جاها آدم اینطوری میشه که خب باشه فهمیدیم خدا رو قبول نداری دیگه لازم نیست هی بهمون یادآوریش کنی 😒

نکتهٔ اول اینجا این رویکرده که «ساینس همه چیز است و ساینس پاسخی برای همهٔ پرسش‌هاست!» و اینکه با وجود ساینس خدا کیلویی چند؟
یعنی به عنوان کسی که خودش داره تو همین حوزه‌های مربوط به ساینس کار می‌کنه واکنشم در برابر این نوع از پرستش ساینس این‌طوری بود که: باشه بابا پیاده شو با هم بریم 🙄

غیر از این، کل نمادها و شخصیت‌های مذهبی تو این کتاب منفی یا فوق منفی بودن.
یعنی یه مشت کشیش و اسقف و مؤسسهٔ کاتولیک تو این کتاب ریخته که دلتون می‌خواد خفه‌شون کنید!
تنها فرد وابسته به مذهب مثبت هم یه کشیشه که از قضا اعتقادی به وجود خدا نداره! 

کتاب البته یه شخصیت هم‌جنس‌گرا هم داشت که مدتها پیش از شروع ماجراهای کتاب فوت کرده بود.
همون‌طور که حتما حدس می‌زنید این شخصیت، که میشه برادر الیزابت، بهترین و مهربون‌ترین و بااحساس‌ترین و همهٔ ترین‌های خوب دیگه بود که می‌تونید برای یه شخصیت نام ببرید 😒 کسی که الیزابت هر چی داره از اون داره و کسی که سر اینکه بابای‌ مذهبیش بهش گفته به خاطر این «گرایشش» جاش تو جهنمه می‌ره خودش رو حلق‌آویز می‌کنه.

🔅🔅🔅🔅🔅

یه سریال هم البته از این کتاب ساخته شده که اصولا فرق‌های زیادی با اصل داستان داره.
من خودم سریالش رو ندیدم و چیزی که میگم بر اساس مواردی هست که از دوستام شنیدم.

سازندگان سریال کلا اومدن همه چیز رو تا مقدار خوبی تعدیل کردن 😏 مثلا بخش‌های ضد مذهب کتاب تو سریال خیلی کمرنگ شده.
یه نکتهٔ بسیار مسخره‌ش برای من عوض کردن ماجرای همسایهٔ الیزابته. 
تو کتاب با زنی طرفیم که یه شوهر به شددددت مزخرف داره که به علت کاتولیک بودن نمی‌تونه ازش طلاق بگیره 😒 و توصیهٔ کشیش هم بهش صرفا اینه که سعی کنه به خودش برسه تا مورد توجه شوهرش قرار بگیره و همچنین از خدا بخواد بهش کمک کنه که همسر بهتری برای شوهرش باشه 😐 (اینم باز در راستای منفی نشون دادن دین و هر آنچه به دین مربوطه). بعد حالا بماند که وارد یه رابطه میشه و ....
تو سریال اون‌وقت ایشون یه زن خوشبخت سیاه‌پوسته! بله، اینجا یه خانوادهٔ موفق سیاه‌پوست داریم که تو سال ۱۹۶۰ دارن در کمال برابری با سفیدپوست‌ها تو آمریکا زندگی می‌کنن 😒 جالب اینجاست که تو کتاب حتی یه دونه شخصیت سیاه‌پوست هم نمی‌بینید. 
بالاخره همینطوری باید تاریخ‌سازی کنن واسه خودشون 😒

🔅🔅🔅🔅🔅

نمی‌دونم میزان سانسور ترجمه(های) کتاب تا چه حده، ولی تو نسخهٔ اصلی یه چند تایی صحنه هست...
البته کلا با توجه به تمام مواردی که بالاتر توضیح دادم خوندنش رو به نوجوون جماعت توصیه نمی‌کنم.
بقیهٔ سنین هم حالا نخوندیدش نخوندید، خیلی چیز خاصی رو از دست نمی‌دید 😄
        

17

                وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ...
و خدا هر جنبنده‌اى را از آب بيافريد، پس بعضى از آن‌ها بر شكم مى‌روند... (نور/۴۵)

🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب، با اسم جالب و عجیبش، خاطرات خودنوشت کسیه که در بدترین لحظات عمر، وقتی به خاطر بیماری هیچ کاری به جز خوابیدن ازش ساخته نبوده، در زندگی آهسته اما شگفت‌انگیز یه حلزون امیدی دوباره برای ادامه دادن پیدا می‌کنه...

مدل تعریف کردن این خانوم از حلزونش واقعا جذاب بود، طوری که باعث میشه آدم بدش نیاد یه حلزون به عنوان حیوون خونگی داشته باشه 😄
و چقدر شگفت‌انگیزه که ما هنوز، با وجود این همه سال مطالعه، تا شناخت موجودی به این کوچیکی فاصلهٔ زیادی داریم...

ولی از اون جالب‌تر، گوش دادن به توصیفات این خانوم از مریضیش و دلایلش باعث شد بازم به پیچیدگی بدن انسان فکر کنم... به اینکه چقدددددر بخش‌های ریز و درشت باید درست کار کنن تا ما بتونیم ساده‌ترین کار‌ها رو انجام بدیم، بایستیم، راه بریم، با دست‌هامون چیزی رو از روی میز برداریم...
آخ خدا... 
خیلی راحت فراموش می‌کنیم چقدر چقدر تمام این اعمال ساده عجیب و شگفت‌انگیزن...
تازه اینا در مقابل توانایی حرف زدن، تصمیم‌گیری، حافظه و مثل این‌ها چیزی نیست..‌..
عجب موجود عجیبیه این انسان...

کتاب البته پر از نظرات تکاملیه و این بخش‌ها ممکنه به مذاق بعضی دوستان خوش نیاد :)

🔅🔅🔅🔅🔅

من خودم نسخهٔ صوتی کتاب رو گوش دادم و اجرای گوینده رو خیلی دوست داشتم. اگر قرار بود متنی بخونم اصولا تموم کردنش بسیار بیشتر از این حرف‌ها طول می‌کشید و پیش‌بینی می‌کنم بعضی قسمت‌های متنش برای خیلی‌ها کند و حوصله‌سربر باشه.
تیکه‌های مربوط به جفت‌گیری حلزون‌ها هم یه مقدار با جزئیات زیادی توضیح داده شده بود و از این جهت ممکنه برای نوجوون‌های کم‌سن و سال مناسب نباشه.
        

18

                تعریف یه خطی دوستم این کتاب رو جلوی چشمم آورد و توضیح داستان وهم‌آلودش باعث شد برای خوندنش مشتاق‌تر بشم. 

کتاب خیلی کوتاهه، حدود ۷۰ صفحه و تقریبا از اول تا آخرش تو همون توضیح داستان گفته شده!

کنار اومدن با نثر خاص کتاب برام سخت بود و حتی تو چند صفحهٔ اول به فکر رها کردنش افتادم.
مشکلم البته بیشتر ویرایشی بود، یعنی خیلی وقتها مجبور می‌شدم یه جمله رو دو بار بخونم و تو بار دوم بعد از فلان کلمه توی ذهنم ویرگول بذارم تا درست بشه! و یا بعضی کلمات که قاعدتاً باید از هم جدا می‌بودن چسبیده به هم نوشته شده بودن.
البته احتمال زیاد می‌دم که این مشکل خاص نسخهٔ الکترونیکی بوده باشه...

اگه از این موضوع سخت‌خوان بودن بگذریم نثر قشنگی داشت و اون فضای سبز و باطراوت شمال رو خوب درآورده بود.
کلا به عنوان یه شمالی بعضی از عبارات و اشاراتش برام آشنا بود ولی خیلی‌هاش نه! (مثلا من تا قبل از این چیزی از سنت مارمه نشنیده بودم...)

اون حالت وهم‌آلودش هم جالب بود و یه جورایی حالت رئالیسم جادویی داشت.

ولی با تمام این‌ها نتونستم اونقدرها با داستان ارتباط بگیرم و آخرش این سوال برام باقی موند که دقیقا هدف نویسنده از نوشتن این داستان چی بود؟ یعنی منِ خواننده قرار بود چه چیزی از این داستان دست‌گیرم بشه؟
        

12

                این یاداشت بیشترش قدیمیه و وقتی مرور یکی از دوستان برای این کتاب رو دیدم گفتم بذار ببینم خودم قبلا در موردش چی نوشتم 😄:

اول خیلی با حرارت بیشتری این کتاب رو می‌خوندم ولی بعد یه مقدار سرد شدم. 
داستان چند جا غافلگیرم کرد ولی اونقدرا هم هیجان‌انگیز نبود. این آخرا صرفا به خاطر این زیاد می‌خوندم که تموم بشه و برم کتاب بعدی رو شروع کنم!
شخصیت‌ها هم طوری نبودن که بگم خیلی دوستشون داشتم و دلم براشون تنگ میشه...
به نظرم الیزابت یه مقدار زیادی قهرمان بود و خیلی درگیری‌های درونی نداشت. ناتانیل بد نبود ولی بازم اونقدرا جالب نبود برام 🚶🏻‍♀️
دنیای کتاب جالبه، مخصوصا به خاطر تأکیدش روی کتاب‌ها و کتاب‌خونه، منتها اونقدرها باز نشده، یا فرصت باز شدن نداشته 😅


❌❌❌❌
از اینجا به بعد داستان رو به شدت لو میده!


آشنایی اولیه با ناتانیل و اینکه اولش خیلی الیزابت رو تحویل نمی‌گرفت و با هم کل‌کل می‌کردن خیلی جذاب‌تر از وقتی بود که دیگه با هم رفیق شده بودن که خب البته یه مقدار طبیعیه :) ولی خوب بود اینجاها رو بیشتر کشش می‌داد 😄 البته اینکه مثلث عشقی نداشت خییییلی نکتهٔ مثبتی بود!
قدرت‌های عجیب الیزابت و توانایی‌هاش تو کتابخونه هم جالب بود و باعث می‌شد بخوام بدونم چرا اینطوریه ولی خب بعدش که مشخص شدم یه مقدار خورد تو ذوقم. اصولا انتظار چیز خارق‌العاده‌تری رو داشتم نه اینکه صرفا الیزابت اینطوری باشه چون توی کتاب‌خونه بزرگ شده....

این حالت فراخوانی یه دیمن و معامله کردن باهاش با سال‌های عمر هم فکر کنم یه رویکرد قدیمی تو ادبیات باشه (حداقل یادم میاد تو فاوست هم همچین چیزی وجود داشت 🤔). کلا یه تأکید زیادی روی شیطان‌ها داشت دیگه، مثلا این فراخوانی تو یه ستارهٔ پنج‌پر انجام می‌شد و به نظرم یه سری عناصر شیطان‌پرستی‌طور داشت 🤔


یه چیزی که نفهمیدم علت اسم داستانه! اصولا به نظرم Thorns اشاره به اسم فامیل ناتانیل داشت و من تا آخرین صفحه‌های کتاب منتظر بودم یه کار خاصی انجام بده که نداد! یعنی در حدی نبود که بخوای اسم کتاب رو بذاری این! مگر اینکه بگیم منظورش به اونجاست که سیلاس خودش رو فدا کرد که بازم به نظرم ربطی نداره 😅
        

11

                چقدر حرف دارم که در مورد این کتاب بزنم! 
اول اینکه توجه کنید طرح جلد و عنوان کتاب اصلی هیچ شباهتی به طرح جلد و عنوان ترجمه (گمشدهٔ شهرزاد) نداره و ممکنه بعضی‌ها متوجه نشن این همونه 😄 (البته که هم‌نسخه‌شون کردم 😌)

دوم، شاید به نظرتون عجیب بیاد اگه بگم من تازه تو این کتاب به «ایرانی» بودن شهرزاد فکر کردم!
شهرزاد در واقع برای من همیشه با یه حس عربی همراه بوده، بدون اینکه به واضح بودن اسم فارسیش توجه کنم! 
البته نویسنده تو توضیحات آخر کتاب میگه بنا به نظر بعضی محققین منبع اصلی این قصه به هند برمی‌گرده که بعد وارد ایران شده و از اونجا به شهرهای عربی رفته :)

به هر حال ما اینجا با کلی اسم فارسی طرفیم و فضایی که تلاش کرده حس و حال ایران بسیار قدیم رو منتقل کنه.

حالا داستان چیه؟

🔅🔅🔅🔅🔅

هستهٔ اصلی داستان همون ماجرای آشنای شهرزاده، پادشاه بعد از خیانت همسر اولش، یکی یکی با دخترهای دم بخت ازدواج می‌کنه و همون صبح عروسی اون‌ها رو به تیغ جلاد می‌سپره!
شهرزاد میاد و داوطلبانه زن شهریار میشه و با قصه‌های جذابش طوری شاه رو در تعلیق نگه می‌داره که کشتنش رو یک شب دیگه به تعویق بندازه و باز یک شب دیگه و باز...

حالا قضیه از اینجا شروع میشه که شهرزاد، قصه کم آورده و مستأصل شده تا اینکه با یه دخترِ نوجوونِ قصه‌گویِ فقیرِ لنگ روبه‌رو میشه که می‌تونه براش قصه‌های نو بگه، ولی...

در واقع قهرمان اصلی این داستان مرجانه، همون دختر فقیر قصه‌گو.

🔅🔅🔅🔅🔅

قبل از هر چیز باید بگم که من این داستان رو به عنوان یه کتاب فانتزی شروع کردم، چون هم تو استوری‌گرف هم تو گودریدز تو دستهٔ فانتزی قرار گرفته بود.
ولی خب بدونید که این کتاب اصلا فانتزی نیست 😒😄
بله، قصه‌هایی که شهرزاد و مرجان تعریف می‌کنن پر از وقایع عجیب و غریب فانتزیه، منتها اون‌ها صرفا قصه هستن و در جریان اصلی داستان اثری از فانتزی و جادو و این چیزا وجود نداره.

با این حال اصلا ناراضی نیستم :)
چند وقت بود به شدت هوس کرده بودم یه فانتزی با فضای عربی بخونم و این کتاب با وجود فانتزی نبودن، و عربی نبودن 😄، پاسخ خوبی به این حسم بود ☺️

🔅🔅🔅🔅🔅

یه دلیلش اینه که فضای داستان به نظرم همچنان خیلی عربی بود :)
من نمی‌تونم یه زمان و مکان مشخص برای داستان تعیین کنم و الان هر چی فکر می‌کنم یادم نمیاد اسم شهر اصلی داستان رو برده باشه و فقط این رو می‌فهمیم که برادر سلطان در سمرقند حکومت می‌کنه.

ولی به هر حال ما با یه شهر مسلمون طرفیم، شهری که مردانش دستار می‌بندن (turban) و زنانش چادر سر می‌کنن (veil).
شهری پر از مسجد و مناره و البته یه «بازار» بزرگ که از هر صنفی نماینده‌ای توش پیدا میشه.
اسامی هم مخلوطی از فارسی و عربیه، البته با درصد بیشتر اسامی فارسی، ابومسلم، میترا، فرح، ثریا، زینب (حس جالبیه وقتی آدم اسم خودش رو تو یه رمان خارجی ببینه 😄 البته که اول همه به این زینب می‌گفتن زینب دیوانه 😂 منتها از همون صفحات ابتدایی معلوم میشه که آدم خوبیه 😌😄).

نویسنده تو یادداشت آخر کتاب (که تو ترجمه اول اومده) توضیح میده که حجابی که اینجا استفاده شده در واقع ایرانیه، مدلی که توش قرص صورت پیداست و موها و گردن پوشیده می‌شه (در برابر مدل معمول عربی که پوششی برای صورت هم داره).
از طرف دیگه، اینجا نماز در سه نوبت خونده میشه و نه پنج نوبت :) 

پس وقتی می‌گم فضا عربی بود یه دلیلش به خاطر درهم‌تنیدگی زیاد اسلام با زندگی مردم تو این کتابه. 

مثلا مرجان با اینکه از بچگی پیش یه پیرمرد و پیرزن یهودی بزرگ شده مثل بقیهٔ مردم به شدت به آداب اسلامی پایبنده، شما بارها و بارها تو این کتاب می‌بینید که اذان میگن و بعد مرجان وضو می‌گیره و نماز می‌خونه‌ (کلا یادم نمیاد هیچ‌وقت تو هیچ کتاب ایرانی‌ای با این حجم از نماز خوندن مواجه شده باشم 😄 به قضیهٔ تیمم در زمان نداشتن آب برای وضو هم اشاره شده!). حتی وقتی دو بار به دلایلی نمازش دیر میشه کلی غصه می‌خوره! در واقع تو این کتاب، اوقات زندگی مردم مثل مسلمون‌های واقعی با وقت‌های نماز تقسیم شده.

(راستی در مورد اون خالهٔ یهودی، واقعا چرا مترجم اسم قشنگ چاوا رو که معادل عبری حواست و به معنی زندگی و زندگی بخشیدنه ترجمه کرده خاور؟ 😅)

و بعد حجاب. حجاب هم خیلی نقشش پررنگه، بلااستثناء موقع مواجهه با نامحرم، زن‌ها اینجا چادر سر می‌کنن و خود مرجان خیلی به این موضوع پایبنده.

کلا تا جایی که دقت کردم به حس منفی‌ای از طرف هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها به این شعائر اسلامی برنخوردم.
منتها در این مورد یه نکته ته ذهنم رو قلقلک می‌ده که پایین‌تر و بعد از هشدار لو دادن کتاب در موردش توضیح دادم! (اونایی که کتاب رو‌ خوندید لطفاً این قسمت رو بخونید و نظرتون رو بگید).

(آها یه شاهد دیگه بر شبه‌عربی بودن فضای داستان استفاده از واژه‌های درهم، دینار و سلطانه، که به شاه گفته میشه. البته مترجم همهٔ این «سلطان‌»ها رو ترجمه کرده به «شهریار»، در صورتی که تا جایی که من متوجه شدم شهریار اسم پادشاهه نه لقبش 🤔)

🔅🔅🔅🔅🔅

خلاصه که خوندن این کتاب برام تجربهٔ لذت‌بخشی بود و ماجراها واقعا کشش خوبی داشتن. البته شخصیت‌ها طوری نبودن که بگم عاشقشون شدم ولی به اندازهٔ کافی خواستنی بودن.
اول هر بخش هم یه تیکه‌هایی با عنوان «درسی برای قصه‌گویی، درسی برای زندگی» اومده که به نظرم قابل تأمل و جالب بودن.
کلا هم این کتاب،ض عشق به نشستن پای یه قصه‌گویی قشنگ رو در من بیدار کرد 😄 (با خیلی از قصه‌ها به خاطر غیرمنطقی‌بودنشون 😅 مشکل دارم، ولی در واقع جذابیت قصه کاملا به قدرت قصه‌گو برمی‌گرده :) مثلا من قصه‌گویی‌های شخصیت هوید تو دنیای کازمر سندرسون رو با وجود همه بی‌منطقیش دوست دارم ☺️)

این کتاب به نظرم برای ۱۳-۱۴ سال به بالا مناسبه و اصولا صحنهٔ بد و ماجرای عاشقانه‌ای نداره. ترجمه هم تا اون مقدار اندکی که مقایسه کردم به نظرم خوب بود.


❌❌❌❌ ❌
از اینجا به بعد کمی تا قسمتی آخر داستان رو لو می‌ده! 

خب... در واقع با پایان کتاب دو تا مشکل دارم:

مشکل اول: جدا بخشیدن همچین آدمی تو کتم نمی‌ره! 
این آقای شهریار بعد از پی بردن به خیانت همسر اولش اومده هممممهٔ زنان حرم به جز مادرش رو کشته و رسما حمام خون راه انداخته 😐 و تازه قبل از اینکه شهرزاد زنش بشه همین‌طور هر شب! داشته یه دختر بدبختی رو می‌کشته 😐 اون‌وقت شهرزاد اینطوریه که نه این بدبخت خیلی ناراحته این کارا رو از روی دل‌شکستگی کرده 😑 دوست داشتن بهتر از تنفره و این حرفا 😒 یعنی دلم می‌خواست بزنمش! 
خوشحال شدم وقتی دیدم آخر داستان مرجان همچنان اعتقاد داشت که همچین آدمی رو نمیشه بخشید... حداقل نه به این راحتی! 
البته خب آخر کتاب، شهریار عاشق شهرزاد میشه و دست از قتل عام زن‌ها برمی‌داره و میگه تا آخر عمرش زیر بار این گناه می‌مونه (ممنون واقعا!) و به داداشش هم میگه تو هم دیگه این کار زشت و قبیح رو ادامه نده، اونم میگه چشم 🙄😄 (بله، داداشش هم داشته تو سمرقند شبی یه زن می‌کشته 😐)


مشکل دوم: همون‌طور که گفتم من واقعا هیچ نگاه منفی‌ای به اسلام (و ایران) تو طول کتاب حس نکردم (البته اگه این موضوع رو در نظر نگیریم که زنان کشور رسما از دست شاه مملکت امنیت جانی نداشتن 😄 که خب آخر کتاب ختم به خیر میشه 😏)، 
منتها...
آخر آخر کتاب، مرجان از اون شهر فرار می‌کنه به سرزمینی که «در آن لنگی، تهیدستی و زن بودن مانعی برای رسیدن به آرزوها نیست.» به جایی دور از اینجا با «تپه‌های سبز»... 
این توصیفات شما رو یاد چیزی نمی‌ندازه؟ 
البته خب، انتظار دیگه‌ای هم فکر نکنم بشه داشت 😅 بالاخره نویسنده غربیه و یکی از کسایی که در نوشتن این کتاب ازشون مشاوره گرفته آقای عباس میلانی معروفه 😏

اون یک ستاره رو به خاطر این دو تا مشکل ازش کم کردم :)
        

38

                خب... من در مورد این کتاب چی می‌تونم بگم که تا الان گفته نشده؟ 😄

فکر کنم فانتزی‌دوستان کمی باشن که هیچی از داستان این مجموعه ندونن (یکی از دوستان نزدیکم از این دسته‌ست 😏 به نظرش فضای فیلم‌های ارباب حلقه‌ها زیادی سیاهه و در نتیجه فیلم‌هاش رو هیچ‌وقت ندیده، تو این هم‌خوانی هم فرصت نکرد کتابش رو باهامون بخونه 🚶🏻‍♀️).

🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب جلد اول از یه فانتزی حماسیه، یه حماسه که قسمت مهمی از بار سنگینش رو‌ی دوش موجوداتی عادی گذاشته میشه، موجوداتی بدون هیچ نیروی جادویی خارق‌العاده‌ای، بله، همون هابیت‌ها :)

البته هابیت‌ها در واقع از مخلوقات همین دنیای تالکین هستن، ولی خب، نکتهٔ مهم به نظرم همین «عادی» بودنشونه :)

هرچند، اینجا جادوگر هم داریم و الف‌هایی با قدرت‌های فراطبیعی، و البته انسان‌هایی که پشت به پشت به پادشاهان افسانه‌ای قدیم می‌رسن و یه سره تو طول داستان این موضوع رو به ما یادآوری می‌کنن (دارم به شما نگاه می‌کنم آقای آراگورن 🙄😂)

با این حال، تو این جلد اول، تکیه به جادو چندان پررنگ نیست.
بله، تک و‌ توک می‌تونیم نشانه‌هایی از این جادو رو پیدا کنیم ولی مثل خیلی از آثار دیگهٔ فانتزی، این بخش‌های جادو تو چشم مخاطب نیستن :)
همچنین، به نظرم تو این جلد شاهد دنیاسازی چندانی هم نیستیم، شاید چون بار اصلی ساخت دنیای ارباب حلقه‌ها در واقع روی دوش‌های سیلماریلیونه :)

موجودات بد اصلی، یعنی ارک‌ها، هم تو این جلد نقش چندان پررنگی ندارن، در این مورد کلا دلم می‌خواد به سری بحث‌ها اشاره کنم که می‌ذارمش برای جلدهای بعدی.

🔅🔅🔅🔅🔅

شخصیت‌های اصلی هم‌ تو بعضی موارد تفاوت زیادی با فیلم دارن. مثلا آراگورن اصلا و ابدا اون انسان متواضعی نیست که تو فیلم می‌بینیم، که هیچ‌جوره دلش نمی‌خواد شاه بشه و اصلا حتی خوشش نمیاد کسی به این موضوع اشاره کنه 😄
و یا مری بسیار شخصیت پخته‌تری نسبت به فیلم داره (پپین تقریبا به اندازهٔ فیلم خله 😄)
خود فرودو هم کلا اینجا شخصیت قوی‌تری نسبت به فیلم داره
سم همچنان همون پسر گوگولی فیلمه 🥹 البته قطعا خیلی باحال‌تر 😎😄

(البته یه تفاوت بسیاااار مهم اینه که فرودوی کتاب حدود پنجاه سالشه 😱 دیگه جوون‌ترینشون میشه پپین با ۳۳ سال سن 😂)

همچین میشه گفت تو این کتاب شخصیت‌ها یه خط سیر ثابتی رو طی می‌کنن و رشد شخصیتی به اون معنا وجود نداره.

🔅🔅🔅🔅🔅

کتاب هم البته پر از توصیفه :)
یه سری از این توصیف‌ها جدا برام حوصله‌سربر بودن، مثل توصیفات بی‌انتهای راه رفتن و شمال و جنوب و شرق و غرب 😂 (به شخصه اصصصصلا نمی‌تونستم این جهت‌ها رو درست تصور کنم 😅)
ولی بعضی از این توصیف‌ها، واقعا زیبا و دوست‌داشتنی بودن، مثلا توصیفات مربوط به قسمت‌های تام بامبودیل (که کلا تو فیلم حذف شده) و لورین.

و بعد گفتگوها... گفتگوها کلا عالی بود.
خصوصا اینکه من کتاب رو طبق معمول زبان اصلی خوندم و کلا یه حظّ عمیقی از خوندن جملات قدیمی‌طور تالکین بردم 🥲 همین موضوع البته برای توصیفات قشنگی که بالاتر گفتم هم صادق بود.

کلا اولین بار این کتاب رو خیلی وقت پیش خونده بودم (همین انگلیسی) و تقریبا بیشترین چیزی که ازش یادم مونده بود همین حس لذت عمیق از خوندن نثر قشنگش بود 😅 حسی که تو این بازخوانی هم تکرار شد :)
(البته باید بگم ترجمهٔ آقای علیزاده هم تا جایی که مقایسه کردم خیلی خوب بود، ولی خب زبان اصلیش یه چیز دیگه‌ست 😍)

🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه ارباب حلقه‌ها از اون داستان‌هایی بود که اول عاشق فیلمش شدم و بعد رفتم سراغ کتابش.
تهش هم اینطوری شد که با وجود تفاوت‌های مهم، هر دوشون رو دوست دارم :) یعنی انگار هر کدوم از این دو تا، فیلم و کتاب، یه جایگاه خاص و جدایی برام پیدا کردن ☺️

کتاب رو هم در مجموع بیشتر مناسب بزرگسال می‌دونم، مگر اینکه طرف حسابمون یه نوجوون خیلی کتاب‌خون باشه :)
        

54

                یه فانتزی شهری از سندرسون :)

بیشتر وقت‌ها فانتزی‌ها تو دنیاهای «قدیمی» اتفاق می‌افتن، یعنی جایی که ملت هنوز با اسب و درشکه رفت و آمد می‌کنن و با شمشیر همدیگه رو می‌کشن 😄

ولی یه انواعی از فانتزی هم داریم که وسط همین دنیای مدرن رخ میده و یا شاید حتی در آینده.
تو این نمونه از فانتزی‌ها، شما در عین برخورد با نیروهای فراطبیعی و احیانا موجودات عجیب و غریب، با فناوری‌های جدید و شهرهای پیشرفته هم روبه‌رو می‌شید :)

این مجموعه هم مثالی از این دسته از فانتزیه، تا جایی که شاید بشه گفت در واقع مخلوطی از فانتزی و علمی-تخیلی محسوب میشه 🤔

🔅🔅🔅🔅🔅

ماجرا از آمریکای دوران مدرن شروع میشه، زمانی که دیوید هشت ساله با پدرش رفته بانک تا در مورد وام مسکنی که بهشون نمی‌دن چونه بزنن... 
با این اوصاف، اوضاع اصلا عادی نیست. 
دو سال پیش ستارهٔ سرخی تو آسمون ظاهر میشه و همزمان بعضی‌ها نیروهای خارق‌العاده‌ای پیدا می‌کنن...
و اینجا یه مشکل بزرگ وجود داره، بدون استثناء، تمام این ابرانسان‌ها افراد شروری هستن که راحت آدم می‌کشن و از اون بدتر، هیچ اسلحه‌ای توانایی آسیب زدن به بعضی‌هاشون رو نداره...
همین اول داستان، یکی از همین آدم‌ها وارد بانک میشه و پدر دیوید رو می‌کشه...
دیوید که با بخت و اقبال نجات پیدا کرده بعد از اون به هیچ‌چیزی به جز گرفتن انتقام پدرش فکر نمی‌کنه...
ولی، یه آدم عادی چطور می‌تونه با این نیروهای فراانسانی بجنگه؟

🔅🔅🔅🔅🔅

این مجموعه در واقع شامل سه جلد و نیمه:
۱. پولاددل (Steelheart)
۱.۵. میتوسیس (Mitosis)
۲. آتش‌افروز (Firefight)
۳. فاجعه (Calamity)

(اون جلد ۱.۵ ترجمه نشده، البته یه جلد چهارمِ ترجمه‌نشده هم هست به اسم Lux که چون کلا در مورد شخصیت‌های دیگه‌ای بودم خودم نخوندمش، ماجرای شخصیت‌های اصلی تو همین جلد سوم تموم میشه)

من در واقع این مجموعه رو چند سال پیش برای اولین بار خوندم‌. اون موقع نظرم بهش تقریبا خنثی بود، به نظرم خوب بود ولی نه چندان.

چند وقت پیش دیدم یکی از دوستام شروع کرده به خوندن این مجموعه و منم وسوسه شدم بخونمش و خب، این بار خیلی بیشتر ازش خوشم اومد 😌

مثل همیشه، سندرسون اینجا هم چندین شخصیت دوست‌داشتنی خلق کرده،
و باز شبیه کتاب‌های دیگه‌ش، کلی صحنه و گفتگوی نمکی و خوشمزه میشه اینجا پیدا کرد 😍😄

ولی خب، این کتاب اصولا ساختار بسیار ساده‌تری نسبت به کتابی مثل مه‌زاد داره، روابط و وقایع اصلا به پیچیدگی مه‌زاد نیستن و کلا عمق کمتری دارن.
با همهٔ اینها، میشه از مطالعهٔ این مجموعه به خاطر شخصیت‌های تودل‌بروش و صحنه‌های هیجان‌انگیزش لذت برد و اوقات خوشی رو باهاش سپری کرد :)

🔅🔅🔅🔅🔅

منتهاااا اینجا یه ولی خیلی بزرگ وجود داره...

اونم اینکه فقط یه ترجمه از این کتاب وجود داره و این ترجمه اصولا افتضاح‌ترین ترجمه‌ای هست که به عمرم دیدم...
من اشتباهات بسیار بسیار عجیب و غریبی تو این ترجمه یافتم که هنوز برام حل نشده چطور یه نفر ممکنه زبان بلد باشه و چنین اشتباهاتی داشته باشه... 
در این حد که به نظرم نصف لطف کتاب با این ترجمه، قشنگ به فنا رفته، مخصوصا تو قسمت‌های طنزش.
یعنی اگر ترجمه رو خوندید و یه تیکه رو کلا نفهمیدید یا با خودتون گفتید الان چیش بامزه بود، بدونید ۹۹ درصد مشکل از ترجمه‌ست نه متن اصلی 😅 

🔅🔅🔅🔅🔅

حالا با این حساب چه کنیم؟ بالاخره ترجمه رو بخونیم یا نه؟ 
نمی‌دونم... به نظرم همچنان میشه از کلیت داستان لذت برد ولی خب کار تو خیلی از جزئیات خرابه... با این حال شاید حداقل یه سری از اشکالات ترجمه تو ویراست جدیدی که گویا قراره ازش بیاد حل بشه 🤷🏻‍♀️ البته متن انگلیسیش هم خیلی روون و ساده‌ست و فکر می‌کنم برای تمرین زبان انگلیسی هم گزینهٔ خوبی باشه :)
ترجمه‌ش فقط یه نکتهٔ مثبت داره اونم اینه که تو فیدیبو رسما مفته 😂 (با تخفیف all50 هر جلد میشه ۱۲ تومن، البته در زمان نوشتن این مرور 😄)

ردهٔ سنی مناسب کتاب هم به نظرم از حدود ۱۷-۱۸ سال به بالاست (برای یه مقدار پایین‌تر از این هم شاید بد نباشه ولی خب یه داستان عاشقانه هم داره، البته بدون هیچ صحنهٔ بدی 😅)
        

32

                جدا فراتر از حد انتظارم بود :)

به خاطر تجربه‌های ناموفق قبلی (و نظر منفی یکی از دوستام)، حس می‌کردم این فانتزی ایرانی هم نمی‌تونه نظرم رو به خودش جلب کنه، ولی خب اشتباه می‌کردم...

🔅🔅🔅🔅🔅

ماجرا از زمان حال شروع میشه، با داستان پسر نوجوونی که هنوز درگیر غم از دست دادن مادرشه...
یه روز پدر مجید یه سری دست‌نوشتهٔ خیلی قدیمی میاره خونه تا ازشون برای تابلوی نقاشیش استفاده کنه، این دست‌نوشته‌ها اینقدر برای مجید جذابن که دیگه نمی‌تونه رهاشون کنه و اینطوری سر از یه ماجرای جالب درمیاره که شروعش حدود ۱۵۰ سال قبل بوده، ماجرایی از بچه‌های دزدیده‌شده، دنیای مردگان و ایرانی که تازه داره با مظاهر تمدن و علم جدید روبه‌رو میشه...

🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب در واقع جلد اول از یه مجموعهٔ سه جلدیه، قبرستان عمودی، شب خندق و چاه تاریکی.

مجموعهٔ دروازهٔ مردگان، یه رمان تاریخیه با چاشنی فانتزی.
بخش‌های تاریخی تو ایران زمان قاجار می‌گذره، شخصیت‌ها اصولا خیالی هستن، به جز یه شخصیت، میرزا حسن رشدیه. برای من آشنا شدن با این شخصیت جالب بود و نقشش تو کتاب رو دوست داشتم.

بخش فانتزی کار رو باز نمی‌کنم که لو نره، ولی خب با توجه به اسم مجموعه، تقریبا مشخصه با چی طرفیم (و نکتهٔ ترسناک قضیه کجاست 😱😄). 
البته این بخش فانتزی با اینکه نخ تسبیح اصلی داستانه، اونقدرها تو چشم نیست، یعنی در واقع اینجا با جادو و جنبل و موجودات عجیب و غریب طرف نیستیم. پس اگه کلا میونهٔ خوبی با فانتزی ندارید به نظرم بازم می‌تونید از این مجموعه لذت ببرید.
کلا هم این بخش فانتزی اونقدری نبود که بگم نیاز به دنیاسازی خاصی داشت، یعنی در واقع اینجا همه چیز شبیه دنیای خودمونه با یه کوچولو استثناء. خودم با منطق یه سری از وقایع مشکل داشتم و به نظرم بعضی چیزا درست با هم جور در نمی‌اومد، ولی گفتم این موضوع زیاد تو چشم نبود :)

🔅🔅🔅🔅🔅

من خیلی زود جذب داستان شدم.
هم خط سیر زمان حال مجید و خانواده‌ش، و هم خط سیر زمان گذشتهٔ رضاقلی و دوستاش برام پر از رمز و راز و پیچش‌های جذاب بود و از اون طرف، شخصیت‌ها اون‌قدر برام مهم شده بودن که بخوام بدونم کارشون به کجا می‌کشه.
در واقع این نکتهٔ اخیر برای من یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یه کتاب خوبه، اینکه بتونم با شخصیت‌ها ارتباط عاطفی برقرار کنم و براشون نگران بشم :)

این کتاب هم برام همینطوری بود، واسه همین خیلی پیش می‌اومد که در حین گوش دادن با صدای بلند ابراز احساسات کنم 😅

البته قطعا اجرای عالی نسخهٔ صوتی تو این علاقه بی‌تأثیر نبود.
این نسخه با صداهای مختلف برای روایت مجید و رضاقلی اجرا شده و واقعا، هم صداهای انتخاب‌شده و هم اجراها عالی بودن. آهنگ‌های ترسناکی هم که کار شده بود باعث می‌شد حتی تو صحنه‌های عادی هم بترسم 😄

خودم جلد دوم رو از همهٔ جلدها بیشتر دوست داشتم. جلد اول یه مقدار حوصله می‌خواد و سرعتش به نسبت پایینه، ولی جلد دوم و سوم ضرب‌آهنگ سریع‌تری دارن و هیجانشون تقریبا نمی‌خوابه (مشکلم با جلد سوم یه سری اشکال منطقیه وگرنه از نظر هیجان چیزی از جلد دوم کم نداشت).

در نهایت، به نظرم این مجموعه برای نوجوون‌های ۱۳-۱۴ سال به بالا مناسبه و حس می‌کنم آدم‌های بزرگسال هم مثل خودم می‌تونن ازش لذت ببرن :)
        

56

                معرفی یکی از دوستان باعث شد برم سراغ این کتاب و گوش دادن بهش برام یه حس خاصی داشت... 
انگار بعد از مدت‌ها خوندن و گوش دادن به روایت‌های متنوع از دفاع مقدس و انقلاب، برگشته بودم سر همون روایت‌های آشنای قدیمی! آهنگ‌های مختلف خاطره‌انگیز دفاع مقدسی هم این حس رو تشدید می‌کرد...

این از اون کتاب‌ها و روایت‌ها بود که موقع خوندنش با خودت می‌گی ما کجا و این آدما کجا...
یعنی اینجا با آدم‌هایی طرفی که کلا تو عالم دیگه‌ای سیر می‌کردن و کارهاشون به نظر امثال ماها جدا عجیب به نظر می‌رسه...

البته تقریبا به رسم همهٔ کتاب‌های دفاع مقدسی دیگه با محوریت خاطرات رزمنده‌ها، اینجا هم آدم چیز خاصی از سر و ته عملیات‌ها متوجه نمی‌شه! 
و از اونجایی که عملیات‌های بزرگ کتاب همون‌هایی هستن که به فتح خرمشهر منجر شدن، موقع گوش دادن بهش یاد «همپای صاعقه» افتادم و خیلی دلم خواست فرصت می‌شد یه بار دیگه بخونمش... من تازه تو همپای صاعقه بود که وسعت و عظمت عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس رو درک کردم و فهمیدم چی به چی بوده... چقدر دوست داشتم اون کتاب رو... یه مخلوطی بود از توضیحات جزئی عملیات‌ها و روایت‌هایی احساسی از رزمنده‌ها... مثل صحنه‌های گم شدن شهید وزوایی و شهادت شهید حسین قجه‌ای... یادش بخیر...
        

21

                من خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو طاقچه می‌چرخیدم تا کتاب بعدیم رو انتخاب کنم، به «مومو» برخوردم. توضیحات داستانش رو خوندم و خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم بهش گوش بدم و چقدددددر عالی بود...

این کتاب با روایت دلنشینش کاری می‌کنه تا خواننده با یه دید جدید به زندگی و زمان نگاه کنه...

به اینکه لحظاتش می‌تونه از شادی و دوستی و رویا‌پردازی سرشار باشه...
و یا
به دویدن و اضطراب و نرسیدن بگذره...
وقتی که به جای زندگی کردن، فقط دنبال کار کردن و پول جمع کردنی تا بلکه یه روووووزی بتونی ازش استفاده کنی...

🔅🔅🔅🔅🔅

قهرمان این کتاب، یه دختر کوچولوئه به اسم مومو، با یه ابرنیرو به اسم قدرت گوش دادن!

مومو اونقدر قشنگ و با جون و دل به حرفای آدما گوش می‌ده که همه وقتی مشکلی براشون پیش میاد میرن پیشش تا با حرف زدن سبک بشن و حتی بهترین ایده‌ها برای حل اون مشکل به ذهنشون برسه! (این ابرنیروی به ظاهر سادهٔ مومو اینقدر قشنگ تو کتاب توصیف شده بود که باعث شد منم بیشتر از قبل تلاش کنم به حرف‌های بقیه گوش بدم! کاری که برخلاف ظاهرش اصلا ساده نیست!)

مومو دو تا دوست صمیمی داره، به اسم بپو و جی‌جی! دو شخصیت کاملا متضاد با هم :) یکی پیر و اون یکی جوون، یکی ساکت و فکور و اون یکی پرحرف و خیال‌پرداز! (بپو شخصیت موردعلاقهٔ من تو کتابه که خیلی خیلی دوستش دارم و هر وقت یاد حرفاش و دل پاکش می‌افتم یه حال خوبی پیدا می‌کنم ❤️)

خلاصه اینکه زندگی مومو و دوستاش به زیبایی و سادگی در جریان بود که یه دفعه سر و کلهٔ مردای خاکستری‌پوش پیدا می‌شه. آدم‌های عجیب و غریبی که کم‌کم کنترل تمام شهر رو به دست می‌گیرن....

این موجودات کارشون دزدیدن وقت آدم‌هاست! و با حضورشون همه چیز و همه کس رو عوض می‌کنن، حتی دوستای مومو رو :(((

اینطور میشه که مومو برای نجات دوستاش و شهر از چنگ این آدما سفر عجیب و خطرناکی رو شروع می‌کنه...

🔅🔅🔅🔅🔅

من بعد از اینکه یه دور به کتاب گوش دادم، مصمم شدم که حتما دوباره بخونمش و به چیزایی که می‌گفت بیشتر و بهتر فکر کنم. به خاطر خوانش زیبای خانم موژان محقق، عاشق این ترجمه از کتاب شده بودم ولی وقتی گشتم دیدم خیلی وقته این ترجمه تجدید چاپ نشده و نسخهٔ متنیش هیچ‌جا موجود نیست :((( ولی بازم ناامید نشدم تا اینکه تونستم یه نسخهٔ دست دوم ازش پیدا کنم! اونم یه نسخه با قیمت پشت جلد ۵۰۰ ریال 😅

همین کتاب دست دوم رو خریدم و خوندم و دوباره لذت بردم 🥹

🔅🔅🔅🔅🔅

این تجربهٔ لذت‌بخش باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان» که اونم به شدت لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود.... 
(یه مرور جدا هم براش نوشتم)
حیف که دیگه تجدید چاپ نمی‌شه و کسی هم به صرافت ترجمهٔ مجددش نمی‌افته...

خلاصه اینکه به نظرم «مومو» و «داستان بی‌پایان» دو تا نمونهٔ عالی از این هستن که چطور میشه با داستان‌های فانتزی و پر از موجودات عجیب و غریب که اصلا تو جهان واقعی مصداقی ندارن، مفاهیم و موضوعات عمیق رو به بچه‌ها (و بزرگسال‌ها!) منتقل کرد :)

(عکس نویسنده رو هم تو گوگل بزنید و ببینید، خیلی گوگولیه 😍😍😍😅)
        

54

باشگاه‌ها

دنیای خیال

533 عضو

تلماسه

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

هری پاتر و سنگ کیمیاالکاتراز در مقابل کتابداران شرورمومو

فانتزی‌های پیشنهادی یه فانتزی‌خون :)

21 کتاب

تو این لیست یه سری از بهترین فانتزی‌هایی رو که خوندم آوردم، که ان‌شاءالله با خوندن کتاب‌های بیشتر به روز میشه :) من خودم همهٔ خارجی‌ها رو زبان اصلی خوندم (غیر از مومو که زبان اصلیش آلمانیه! و داستان بی‌پایان که در واقع ترجمهٔ انگلیسیش رو خوندم)، ولی اینجا نسخهٔ ترجمه‌شده رو گذاشتم. موارد ترجمه‌نشده رو هم آوردم، خدا رو چه دیدی! شاید یه روزی ترجمه شدن :) البته یه سری از ترجمه‌شده‌ها هم تا الان فقط نسخهٔ چاپیشون اومده، اونم با قیمت بسیار بالا! و با وجود اینکه خیلی دوستشون دارم جدا نمی‌تونم توصیه کنم مثلا ۶۰۰ تومن پول بدید برای خرید فلان کتاب! امیدوارم هر چه زودتر نسخهٔ الکترونیکی و یا ارزون‌تر این موارد هم موجود بشه.... در مورد چند جلدی‌ها هم فقط جلد اول رو آوردم، که شامل این موارده: هری پاتر (۷ جلد)، آلکاتراز در مقابل کتابداران شرور (۶ جلد)، دروازه مردگان: قبرستان عمودی (۳ جلد)، ناجیان: پولاددل (۳ جلد، یه نکته: ترجمهٔ این مجموعه اصلا خوب نیست، تو مرورم درباره‌ش توضیح دادم)، The First Girl Child (۲ جلد)، شب زمستانی (۳ جلد)، A River Enchanted (۲جلد)، مه‌زاد: آخرین امپراطوری (۳ جلد)، مه‌زاد: آلیاژ قانون (۴ جلد، این در واقع عصر دوم مه‌زاده و باید بعد از سه جلد عصر اول خونده بشه!)، The Golem and the Jinni (۲ جلد)، ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه (۳ جلد)، آرشیو استورم‌لایت: طریق شاهان (فعلا ۴ جلد). البته توجه کنید که یه سری از اینا رو تو ترجمه چند قسمت کردن! مثلا طریق شاهان خودش در واقع یه جلده که ترجمه‌ش تو دو سه قسمت چاپ شده، و من وقتی میگم ۴ جلد یعنی ۴ جلد اصلی! 🔅🔅🔅🔅🔅 ترتیب کتاب‌ها «تقریبا» از آسان به سخته 😄 یعنی اون آخرهای لیست با فانتزی‌های پیچیده‌تری طرفیم :) البته این رتبه‌بندی اونقدرم دقیق نیست، مخصوصا موارد نزدیک به هم اونقدرها تفاوتی با هم ندارن. ولی مثلا تفاوت بین اول فهرست تا آخرش زیاده. بنابراین، برای کسایی که تازه می‌خوان فانتزی رو شروع کنن شاید کتاب‌های آخر لیست انتخاب خوبی نباشه 🤔 🔅🔅🔅🔅🔅 نکتهٔ دیگه اینکه تو این فهرست اصولا مخاطب بزرگسال مد نظر بوده، ولی یه سری از کتاب‌ها برای کودک و نوجوان کم سن و سال هم مناسبه. اینا در واقع در اصل کتاب نوجوانن، ولی کتاب نوجوانی که به نظرم برای آدم بزرگسال هم می‌تونه جذاب باشه، خودم که اصولا خیلی ازشون لذت بردم :) مثلا هری پاتر، آلکاتراز، مومو و داستان بی‌پایان. با این حال، اگه بزرگسالی هستید که اصولا با کتاب‌های نوجوان حال نمی‌کنید، شاید این دسته از کتاب‌ها براتون مناسب نباشه! البته که به نظرم خیلی اشتباه می‌کنید 😂 بقیهٔ موارد هم اگه بحث سانسور رو در نظر بگیریم برای نوجوون‌های بزرگتر هم مناسبه، ولی اونایی که ممکنه یه سری حساسیت‌هایی روش باشه به طور خاص این موارد هستن (من اصولا نسخهٔ ترجمه‌شدهٔ بعضی‌ها رو ندیدم و چیزی که میگم بر اساس نسخهٔ زبان اصلیه): ❗The First Girl Child ❗خرس و شباهنگ: بیشتر به خاطر صحنه‌های جلدهای بعدی ❗A River Enchanted ❗A Study in Drowning ❗پیکارگسل ❗مه‌زاد (عصر اول): یه مقدار خشونتش شاید زیاد باشه و فضای تاریکی داره (همون دارک 😄)، ولی از نظر صحنه‌های جنسی کاملا تمیزه. ❗مه‌زاد (عصر دوم): باز از لحاظ صحنه‌های جنسی تمیزه، خشونتش هم بالا نیست، ولی یه شخصیت فرعی هم‌جنس‌گرا داره... پرداختش خیلی کمه ولی بالاخره هست... 🔅🔅🔅🔅🔅 به اینم دقت کنید که اینطور نیست که از نظرم همهٔ این کتاب‌ها با هم برابر باشن، بعضیا خوبن، بعضیا خیلی خوبن و بعضیا عااااااالی هستن :) ولی خب همه‌شون طوری هستن که اگه کسی بگه فانتزی خوب می‌خوام بهش میگم اینا رو بخون :)

180

فعالیت‌ها

            لحظه‌های آخر نمایشگاه کتاب به یادماندنی ۱۴۰۳ (البته برای ما) دوست عزیزم ترتیب آشنایی با آقای حاجیانی مدیر نشر گمان را برایم داد. از همان ابتدای دیدار فهمیدم که از آن آدم‌هایی است که عاشق کارشان هستند و تفاوت انتشارات را با سوپر مارکت متوجه می‌شوند. از آنهایی که تا کتابش حرف نداشته باشد چاپش نمی کند. با کلی هیجان و آب و تاب در مورد کتاب بعدی احمد اخوت صحبت می کرد و برای من حس و حالش دوست داشتنی بود. و در پایان دیدار این کتاب را برداشت و در آن نوشت و برای من به یک هدیه ارزشمند تبدیلش کرد.
من احمد اخوت را دوست دارم. تمام حرفهایش برایم خواندنی است. البته اگر ادبیات برایتان خیلی جدی نیست و خیلی کتاب‌خوان محسوب نمی‌شوید کتاب را توصیه نمی کنم. اما برای اهلش خواندنی است.
اگر صد سال تنهایی را خوانده اید و به مارکز علاقه دارید سری هم به این کتاب بزنید.
اگر دون کیشوت و آثار شکسپیر را خوانده‌اید بد نیست پرونده جذاب آن را مطالعه کنید.
اگر شما هم مثل من هر موقع از بورخس شنیده‌اید احساس می‌کنید با یک ابهامی در موردش صحبت می‌شود، شاید برایتان جالب باشد.
بحث‌‌هایی درباره ترجمه و فلسفه نوشتن متن برای دیگری مطرح شده. در مورد شخصیت درگیر روزمره بورخس و شخصیت نویسنده‌اش و تقابل آن دو.
درباره کتاب های دیگری هم اینجا بحث های جالبی شده مثل مادام بواری یا «مثل آب برای شکلات» و چند کتاب دیگر که فراموش کرده‌ام.
در پایان کتاب هم مباحثی در مورد استعاره آمده که من دوستشان داشتم.
نیازی هم نیست حتما از ابتدا تا انتهایش را بخوانید. هر بخشی را دوست داشتید بخوانید.
          

78

هر اسمی جایی داره در واقع، مثلا یه آدم غریبه نمی‌تونه بیاد به دیمیتری بگه میتیا 😄 البته تو ترجمه بعضا تغییرش میدن. مثلا تو رستاخیز تولستوی، تو اصل کتاب تقریبا همه جا به شخصیت اصلی میگه نخلیودف، ولی آقای شهدی برای راحتی کار تغییرش داده بود به دیمیتری 😅

پ‌ن¹: بولگاکف مست بوده یا مست بولگاکف بوده؟ پ‌ن²: نویسنده واقعا فکر کرده با توصیف غذاها دهنمون آب میوفته؟ برادر من ختی نمیدونم اینی که تعریفش رو میدی چیه،چه برسه به وسوسه شدن برای خوردنش پ‌ن³: اگر این اسمای روسی نبودن سرعت خوندنم خیلی کند می‌شد، می پرسید ربطش چیه؟ واضحه، اصلا نمی خونم‌شون🗿

این رو من در واقع سر ایشی‌گورو بودنش گذاشتم تو لیستم. چون می‌خواستم یه چیزی بالاخره ازش بخونم و موضوع این یکی به نظرم جالب اومد. یه نکته‌ش این بود که از لحاظ توضیح داستان خیلی شبیه مجموعه گسسته شوسترمنه.... @ZahraKarimi

7

6

همون که می‌گفت ۵۰۰ صفحه نوشتی ۴۰۰ صفحه‌ش اسمه 😂 من این کتاب رو نصفه ول کردم، اعصابم این حجم از چرت و پرت در مورد حضرت مسیح رو برنتابید 🫠

پ‌ن¹: بولگاکف مست بوده یا مست بولگاکف بوده؟ پ‌ن²: نویسنده واقعا فکر کرده با توصیف غذاها دهنمون آب میوفته؟ برادر من ختی نمیدونم اینی که تعریفش رو میدی چیه،چه برسه به وسوسه شدن برای خوردنش پ‌ن³: اگر این اسمای روسی نبودن سرعت خوندنم خیلی کند می‌شد، می پرسید ربطش چیه؟ واضحه، اصلا نمی خونم‌شون🗿

                پ‌ن¹:  بولگاکف مست بوده یا مست بولگاکف بوده؟
پ‌ن²: نویسنده واقعا فکر کرده با توصیف غذاها دهنمون آب میوفته؟ برادر من ختی نمیدونم اینی که تعریفش رو میدی چیه،چه برسه به وسوسه شدن برای خوردنش
پ‌ن³: اگر این اسمای روسی نبودن سرعت خوندنم خیلی کند می‌شد، می پرسید ربطش چیه؟ 
واضحه، اصلا نمی خونم‌شون🗿
        
عه داری اینو می‌خونی... من سر اینکه دیدم جلد سومش شونصد سال نیومده نرفتم سراغش 🚶🏻‍♀️ در مورد این قضیهٔ اسم هم آره، چندین مورد باهاش برخورد داشتم و برام جالب بود.

"ولی تاربولین اسم همه‌ی چیزها رو می‌دونست. برای همین هرچیزی تحت فرمانش قرار داشت." متن کتاب اولین بار با قضیه‌ی دانستن نام در تورات رو به رو شدم. چند وقت پیش که داشتم با یه دوره‌ای، تورات رو می‌خوندم؛ به این قسمت برخوردم: *و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آن‌چه آدم هر ذی‌حیات را خواند، همان نام او شد.* مدرسِ دوره، در این قسمت گفت که این نام نهادن کار ساده‌ای مثل اسم‌گذاری ما در حال حاضر نبوده و نماد نوعی سلطه داشتن بر اون چیزه. گویا در یونان خدایی بوده که برای همه چیز نام‌گذاری می‌کرده و اون نام سرنوشتِ اون موجود رو تعیین می‌کرده. بعد در قرآن هم به این آیه برمی‌خوریم که خداوند همه‌ی نام‌ها (اسماء) رو به انسان یاد داد. بعدتر هم آقای ایمانی در گزارش پیش‌رفتی برای کتاب شاهنامه به این موضوعِ نام اشاره کردن. و الان هم که در کتاب به این قسمت برخوردم. خیلی این قضیه‌ی دانستن نام برام جالب شده و دوست دارم برم دنبال بُنِ ماجرا. حالا یه چیز جالبی که شاید ربط چندانی هم نداشته باشه، اینه که در تورات زمانی که اول بار بعد از خلق حوا، آدم اون رو می‌بینه بهش نام نمیده و با ساختار مجهول میگه: همانا این است استخوانی از استخوان‌هایم و گوشتی از گوشتم، از این سبب Isha نامیده شود زیرا که از انسان (Ish) گرفته شد. یعنی در اون زمان سلطه‌ای برش نداشته، اما بعد از ماجرای خوردن سیب و رانده شدن از بهشت، آدم به زن نام میده و میگه: آدم زن خود را حوا (Eve) نام نهاد، زیرا که او مادر جمیع زندگان است.

7

                "ولی تاربولین اسم همه‌ی چیزها رو می‌دونست. برای همین هرچیزی تحت فرمانش قرار داشت." متن کتاب

اولین بار با قضیه‌ی دانستن نام در تورات رو به رو شدم. چند وقت پیش که داشتم با یه دوره‌ای، تورات رو می‌خوندم؛ به این قسمت برخوردم:
*و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آن‌چه آدم هر ذی‌حیات را خواند، همان نام او شد.*
مدرسِ دوره، در این قسمت گفت که این نام نهادن کار ساده‌ای مثل اسم‌گذاری ما در حال حاضر نبوده و نماد نوعی سلطه داشتن بر اون چیزه. گویا در یونان خدایی بوده که برای همه چیز نام‌گذاری می‌کرده و اون نام سرنوشتِ اون موجود رو تعیین می‌کرده.
بعد در قرآن هم به این آیه برمی‌خوریم که خداوند همه‌ی نام‌ها (اسماء) رو به انسان یاد داد.
بعدتر هم آقای ایمانی در گزارش پیش‌رفتی برای کتاب شاهنامه به این موضوعِ نام اشاره کردن.
و الان هم که در کتاب به این قسمت برخوردم.
خیلی این قضیه‌ی دانستن نام برام جالب شده و دوست دارم برم دنبال بُنِ ماجرا.

حالا یه چیز جالبی که شاید ربط چندانی هم نداشته باشه، اینه که در تورات زمانی که اول بار بعد از خلق حوا، آدم اون رو می‌بینه بهش نام نمیده و با ساختار مجهول میگه: همانا این است استخوانی از استخوان‌هایم و گوشتی از گوشتم، از این سبب Isha نامیده شود زیرا که از انسان (Ish) گرفته شد. 
یعنی در اون زمان سلطه‌ای برش نداشته، اما بعد از ماجرای خوردن سیب و رانده شدن از بهشت، آدم به زن نام میده و میگه: آدم زن خود را حوا (Eve) نام نهاد، زیرا که او مادر جمیع زندگان است.
        

7

                حدود ۱۷-۱۸ صفحهٔ پیش فهمیدم که مترجم تو کل کتاب به جای واژه جهاد (Jihad) از واژه کروساد استفاده کرده 😐 این به نظرم به مراتب بدتر از جایگزین کردن «شریعت» با وخشوربند و «مهدی» با هوشیدره! چون این واژهٔ جهاد اصولا یه مفهوم محوری تو این کتابه. 

این کروساد هم که گذاشته قاعدتا باید همون Crusade باشه که اشاره داره به جنگ‌های صلیبی، یعنی انگار مترجم مفهوم مورد نظر نویسنده رو از اسلام چرخونده سمت مسیحیت 😏 ولی خدایی خواننده فارسی‌زبان وقتی به واژه کروساد برمی‌خورده چی میاد تو ذهنش؟!
البته جهاد تو این کتاب معنای منفی‌ای داره ولی الان یعنی ارشاد اینقدر دقیق شده؟ اگه اینطوریه ای کاش یه مقدار از این دقت رو صرف بقیهٔ کتاب‌ها هم می‌کرد 😐

حالا غیر از این بحث سانسوری با معادل‌گذاری‌های دیگهٔ مترجم هم مشکل دارم.
الان چرا باید به جای واژهٔ ساده و واضح Maker بذاره خدیو؟! خب باشه، خدیو از خدا اومده ولی واقعا همون معنی Maker رو به ذهن خوانندهٔ فارسی‌زبان متبادر می‌کنه؟ 
یا برای چی Usul رو به جای «اصول» نوشته اُصُل؟ در صورتی که تو کتاب این واژه دقیقا همون معنی اصول رو می‌ده؟ 
        
Dune
517 / 892 % 57

23

            از جهت حضور یک نوزاد در داستان جالب بود. هرچند فقط چهره جذاب و دوست داشتنی نوزاد رو نشون داده بود و واقع بینانه نبود.
داستان نوجوان بود شاید
شایدم نویسنده خیلی خوش خیال بوده و در عالم رویا داستان رو نوشته و توجهی به واقعیات دنیا نداشته.

و نمی‌دونم چرا همیشه یک پای ثابت داستان های عاشقانه، پول و ثروت هنگفت یکی از طرفینه! انگار عشق فقط با پول محقق میشه و رویاها فقط با پول واقعی میشن.

و واقعا دلم میسوزه برای مردم دنیا
که دچار بحران روابط خانوادگی و ناپایداری روابط و طلاق و فرار هستن. گویا عشق غربی معاصر فقط یکی دوسال نهایتا پنج سال تاریخ انقضا داره و بعدش از بین می‌ره و طرفین همدیگه رو رها میکنن. 
یک چیز اذیت کننده هم توی این کتاب اشاره به ازدواج رسمی دو دختر توسط کشیش و برگزاری مراسم عروسیه! البته توی ترجمه سعی کردن طوری پنهانش کنن ولی توی متن اصلی کاملا توضیح داده!
اندر معایب شراب و زوال عقل و آزار و اذیت‌های خانگی هم حرفهایی داره و باز این هم از نقاط خیلی تاریک تمدن معاصر هست متاسفانه.
          

3

                خیلی برای این کتاب شوق و ذوق دارم 😍
به نظر پر از خلاقیت میاد ⁦(⁠*⁠˘⁠︶⁠˘⁠*⁠)⁠.⁠。⁠*⁠♡⁩
فرقی نمی‌کنه ریاضی دوست دارید یا نه، حتماً بخونیدش.

فصل اول:  Fun and Games
مباحث ریاضی در قالب ۱۰ معمای خیلی جالب!
این فصل رو خیلی دوست داشتم و ۵ معمای اول رو با یکی از رفقای بسیار پایه، خانم علی‌پور 😁 در مکان‌های متفاوت و جالبی از جمله سرویس خوابگاه، در طول راه، کلاس دارویی که خطرات را به جان خریده و در حضور استاد اقدام به حل مسائل نمودیم و متاسفانه عکس‌هایی از این بحث‌های بسیار ثبت گردید و مجبور شدیم مضحکه و شماتت دوستان را هم تحمل نماییم! 🥸
یاد و خاطر آن روزها گرامی باد! 😔
@hannacamo
به هر روی هم‌اینک با کمال تاسف دور از ایشان مجبور به حل بقیه مسائل می‌باشیم :(

هدف تمامی معماها به نوعی این جمله از ابتدای فصله:
Where senses fail us, reason must step in.
Galileo Galilei
آن هنگام که حواس ما را به اشتباه می‌اندازند، خرد باید مداخله کند.
گالیله
        

15