سیده زینب موسوی

سیده زینب موسوی

کتابدار بلاگر
@szm_books
عضویت

مرداد 1401

60 دنبال شده

717 دنبال کننده

                یک عدد پژوهشگرِ فنی‌خواندهٔ فنی‌مانده که سرکی به علوم پایه و علوم انسانی کشیده است 😎😄
فارغ‌التحصیلِ 
....دکترای علوم شناختی (دانشگاه شهید بهشتی)
....کارشناسی و ارشد برق (دانشگاه صنعتی شریف)
              
https://virgool.io/@m_15404805
szm_books

یادداشت‌ها

نمایش همه
        متأسفانه تو این بازخوانی به اندازهٔ بار اول دوستش نداشتم.
در واقع به نظرم سیر تغییر شخصیت‌های اصلی اونقدرها هم خوب از آب در نیومده بود، به طور خاص عبدالله بن عمیر و عمرو بن حجاج. 
دو‌ نفری که با هم در سرحدات علیه مشرکین جنگیده بودن و حالا در مورد یزید و مقابله با حکومت بنی‌امیه نظرات متضادی داشتن و در نهایت هم پایان کارشون در جریان واقعهٔ کربلا بسیار متفاوت شد...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

به نظر خودم مواردی که در ادامه می‌گم نیاز خاصی به هشدار افشا نداره چون پایان کار این دو تا شخصیت تاریخی مسئلهٔ پنهانی نیست. ولی خب، اگه خیلی حساسید ادامهٔ مرور رو نخونید. 
فقط قبلش بگم که اصلا از اجرای صوتی راضی نبودم. لحن‌ها جالب نبود و سرعت خوانش هم خیلی پایین بود...

خب حالا در مورد مشکلاتی که باهاش داشتم...

نویسنده به نظرم از زبون عبدالله شبهه‌های خوبی انداخت، در مورد لزوم حفظ وحدت و مواردی مثل این.
می‌دیدی این مرد که به وضوح آدم خوبیه هم به معاویه حق می‌ده، هم به علی! البته به نظرش حسین سرآمد مردان خوب روزگاره ولی یزید رو هم خلیفهٔ به حق مسلمین می‌دونه که پای جای پدرش گذاشته و از مرزهای سرزمین اسلام دفاع می‌کنه.

ولی در نهایت من چندان از نوع روایت چرخش عبدالله راضی نبودم. این همه شبهه انگار فقط با دو کلمهٔ قیس بن مسهر حل شد که گفت من برای امام تعیین تکلیف نمی‌کنم و تکلیف خودم رو از امام می‌پرسم و آیا تو بهتر از امام می‌فهمی و حرف‌هایی مثل این.
البته که نشون داد عبدالله چطور از روش‌های ابن زیاد منزجر شده، ولی خب یعنی این اولین بار بود که پسر زیاد چنین کارهایی می‌کرد؟ وقتی کلا خودش و پدرش معروف بودن به این کارها؟ و تازه اینجا هم نهایت تصمیم عبدالله این شد که همه چیز رو ول کنه و برگرده به همون سرحدات، تازه بعد از صحبت با قیس بود که واقعا نظرش برگشت.
حتی مدل صحبت کردنش از امام هم اون اواخر به نظرم بدون توضیح خاصی با نوع نگاه اولیه‌ش فرق داشت.


چرخش عمرو بن حجاج هم به نظرم خوب در نیومده بود. 
نویسنده از همون اول قضیه رو این‌طور چیده بود که این آدم بیشتر از حق و پیروی از امام دنبال منافع خودشه. ولی با همین استدلال، عجیب بود که عمرو تو اوج قدرت مسلم یهو بچرخه سمت ابن زیاد و یه لحظه از خودش نپرسه خب اون هانی که من دیدم داشت با پسر زیاد گل می‌گفت و گل می‌شنفت چطور شد یهو بدن بی‌سرش از کوچه و بازار سر درآورد؟ 

حتی نهایت کار عبدالاعلی رئیس قبیلهٔ بنی کلب هم به نظرم چندان منطقی نبود...

یه سری بخش‌ها و شخصیت‌ها هم بودن که کلا هیچ اشاره‌ای بهشون نشده بود و حس می‌کنم بهتر بود یه گریزی هم به این موارد می‌زد...
      

12

        قبل هر چیز باید بگم به هیچ وجه قبل خوندن چند جلدی آز استورم‌لایت نباید سراغ این کتاب بیاید.
و باز اگه بخواید بهتر بفهمید چی به چی و کی به کیه خوبه پیکار‌گسل و عصر دوم مه‌زاد رو هم خونده باشید! (تازه اگه داستان کوتاه Shadows for Silence in the Forests of Hell رو خونده باشید که دیگه چه بهتر!)

در واقع این کتاب برای اوناییه که در کازمر فرو رفتن و با ابعاد مختلف این دنیای فوق بزرگ که سندرسون خلق کرده به اندازهٔ کافی آشنا هستن! 

بنابراین اینجا تو ایران به نظرم آدمای کمی پیدا می‌شن که بتونن در حال حاضر این کتاب رو بخونن 🫠

حالا بعد از این مقدمه باید بگم که خیلی از خوندنش لذت بردم.

این کتاب برخلاف خیلی از آثار دیگهٔ سندرسون از اول تا آخر سرعتش تقریبا بالاست و هیجانش فقط محدود به اواخر ماجرا نیست.

دنیای کتاب هم خیلی عجیبه ولی بازم تو نقشهٔ بزرگ‌تر کازمر جا می‌گیره‌.
سندرسون هم همه‌چیز رو اینقدر علمی توضیح می‌ده که مخ آدم سوت می‌کشه 😅 (مردی کلا یه فیزیک جدید واسه دنیای خودش خلق کرده 🤯😄). جنبه‌های علمی و فناورانهٔ داستان هم کلا خیلی خوب بود (سر و کلهٔ دانشمند و مهندس‌جماعت اصولا تو همهٔ کتابای سندرسون پیدا می‌شه و این بخش‌ها همیشه یکی از جالب‌ترین‌ها بوده برای من).

اینجا هم مثل بقیهٔ کتاب‌های کازمر حرف از دین داریم و تهش به اشارات جالبی برمی‌خوریم که به نظرم نشونه‌هایی برای نقشه‌های بعدی سندرسونه. کلا کتابش و دنیایی که وصف کرد طوری بود که آدم انتظار داره در آینده هم بهش برگرده.
سوال‌های زیادی هم در مورد شخصیت اصلی باقی موند که امیدوارم در آینده به جوابشون برسم...

تو این کتاب هم مثل ۴ پروژهٔ مخفی دیگه نقاشی‌های قشنگی داریم‌ (البته من نقاشی‌های اون بقیه رو بیشتر دوست داشتم). بعید هم می‌دونم کیفیت نقاشی‌ها تو نسخهٔ ترجمه جالب باشه (تو نمایشگاه به نقاشی‌های یومی یه نگاهی انداختم و به نظرم افتضاح بودن). ولی خب همهٔ نقاشی‌ها تو نت پیدا می‌شن و در نتیجه اگه سراغ بقیهٔ کتاب‌های پروژهٔ مخفی هم رفتید یادتون نره اصل نقاشی‌ها رو تو نت ببینید.


پ.ن.: چند تا اشاره به کلدین و بریج فور هم بود که وقتی بهشون رسیدم قشنگ قلبم پرپر شد 😭 (باید واکنش‌هام رو موقع خوندن این قسمت‌ها می‌دیدید 😄). این تیکه‌ها باعث شد بدجور هوس کنم دوباره استورم رو از اول اول بخونم 🤧🤧🤧😅 (برای بار nم 😶‍🌫️).
      

18

        سال‌ها بود که آگاتا کریستی نخونده بودم. 
چند وقت پیش همین‌جا تو بهخوان چشمم به یه مرور از این کتاب افتاد و وقتی دیدم صوتی داره، گفتم بد نیست دوباره برم سراغ این علاقهٔ قدیمی (البته که من همون موقع‌ها هم داستان‌های شرلوک هلمز رو خیلی بیشتر از ماجراهای آگاتا کریستی دوست داشتم).

و خب، اونقدرها خوشم نیومد.
بازم به این نتیجه رسیدم که دیگه علاقه‌ای به جنایی «خالی» ندارم و میلم بیشتر به جنایی «مخلوط» می‌کشه!

البته کلا دلم کتابی می‌خواست که حوصلهٔ پشت هم گوش دادنش رو داشته باشم و از این جهت خوب بود.
با این حال، بعضی جاها حس کردم داره زیادی کشش می‌ده.

یه سری از نکاتش هم به نظرم منطقی نبود یا لااقل باید بیشتر باز می‌شد (بعد از هشدار افشا در مورد این نکات توضیح دادم). 
از اینم که دائم تأکید می‌کرد پوآرو «هرگز» اشتباه نمی‌کنه و «هرگز» شکست نمی‌خوره خوشم نیومد (تو این تیکه‌ها همه‌ش یاد کتاب «قول: فاتحه‌ای بر رمان پلیسی» می‌افتادم). احتمالا باید یه بار دیگه یه شرلوک هلمز گوش بدم تا بتونم بهتر قضاوت کنم ولی فکر می‌کنم هنوزم روش‌های هلمز و مدل نقل داستان کانن دویل رو به روش‌های پوآرو و نوع روایت کریستی ترجیح می‌دم.

کتاب یه شخصیت خانوم نویسندهٔ داستان‌های جنایی هم داشت که خنده‌دار و مقادیری خل‌وضع بود، حس کردم اینجا کریستی داره به خودش تیکه میندازه 😄

اجرای صوتی رو هم پسندیدم 👌🏻 من نسخهٔ ماه‌آوا رو گوش دادم با صدای خانوم شرگان انورزاده.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⚠️ هشدار افشای زیاد ⚠️

از همون اول برام عجیب بود که چطور یه چاقو تو قلب طرف فرو شده و در نگاه اول ملت هیچ خونی روی پیراهنش ندیدن! تا آخر هم توضیحی در مورد این موضوع نداد...

و اینکه این آدم ۴ تا به قول خودش جانی رو دعوت کرده و بعد تو همون اتاق چرتش برده مسخره نیست؟
چون این رسما تنها توضیح ارائه‌شده در این رابطه بود که چطور می‌شه تو یه اتاق و جلوی ۳ نفر دیگه یه چاقو تو قلب یه مرد فرو کنی و اون هیچ واکنشی از خودش نشون نده که بقیه به کارت پی ببرن.

واقعا هم از اول احتمال قاتل بودن دکتر رابرتز از همه بیشتر بود ولی خب کریستی حواس‌ها رو سمت کس دیگه‌ای پرت کرد. خودم یه سره به خودم می‌گفتم خیلی غیرمنطقیه که این دختره قاتل شیتانا باشه ولی دیگه قبولش کرده بودم و داشتم به عنوان نقطه ضعف داستان بهش فکر می‌کردم که یهو معلوم شد قاتل همون دکتر رابرتز بوده. از این جهت نقطهٔ غافلگیری داشت ولی خب غافلگیریش یه جورایی زورکی بود به نظرم 😅

تقریبا تنها بخش هیجان‌انگیز کتاب هم اونجایی بود که داشتن برای نجات رودا دیوز تلاش می‌کردن ولی خب اینجا هم باز خالی از اشکال نبود به نظرم.
یعنی این دختره آن مردیت دقیقا نیم ساعت قبل اینکه سرگرد دسپارد سر برسه آناً تصمیم می‌گیره بهترین دوستش رو بکشه؟ 🙄 بماند که نفهمیدم چی شد جناب سرگرد که قبلا به نظر می‌رسید از آن خوشش اومده یهو تصمیم گرفت رو‌دا رو نجات بده (دوتاشون تو آب افتاده بودن) و بعدم کلا کلمه‌ای در مورد آن حرف نزنه 🚶🏻‍♀️
کلا مسائل مربوط به این دختر یه جوری بودن...
      

20

        انتظار زیادی از این کتاب نداشتم چون امتیازش پایین بود (۳/۶۷ تو گودریدز).
اصولا هم تو کتاب‌های متنی سبک فانتزی و علمی-تخیلی خیلی کم پیش می‌آد سراغ همچین امتیازهایی برم. ولی خب، حدآستانه‌م تو صوتی‌ها پایین‌تره. هم از این جهت که صوتی مخصوص وقت‌های از قبل مشغوله (مثل مواقع انجام کارهای خونه یا پیاده‌وری و این‌جور چیزا) و هم از این جهت که کلا گزینه‌های صوتیم زود ته می‌کشه 🫠
این شد که رفتم سراغ این کتاب و خب، واقعا خیلی خوشم اومد!

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

مرکز داستان یه کافهٔ عجیبه. کافه‌ای که می‌تونه آدم‌ها رو در زمان جابه‌جا کنه، البته با قانون‌های خیلی سفت و سخت. 
و آیا سفر به گذشته یا آینده وقتی فقط به اندازهٔ سرد نشدن یه فنجون قهوه فرصت داری فایده‌ای هم داره؟ اونم وقتی در نهایت نمی‌تونی زمان حال رو تغییر بدی؟

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب در واقع می‌شه جلد اول از پنج جلدی که نویسنده تا الان! برای این خط داستانی نوشته. 
تو این جلد، چهار داستان داریم که در عین مستقل بودن ربط‌هایی هم به هم دارن.
من اصولا هر چهار داستان رو دوست داشتم، احساسی و قشنگ بودن. البته کتاب بی‌نقصی نبود و گیر و گورهایی داشت ولی علی‌رغم این اشکلاتش به دلم نشست.  

کلا هم اصلا فکر نمی‌کردم تهش دلم بخواد سراغ بقیهٔ جلدهاش هم برم. می‌گفتم آخه دیگه نویسنده چی می‌خواد بگه؟
ولی خب وقتی تموم شد خیلی حسرت خوردم که صوتی باقی جلدهاش تو نوار نیست 😢 (تا جلد سومش رو تو طاقچه دیدم، البته از یه ترجمهٔ دیگه، نشر مون، و یه ناشر صوتی دیگه، آوانامه، که چند وقتی هست که دیگه تولیداتش رو به نوار نمی‌ده...).

این‌طور نیست که داستان لبهٔ پرتگاهی تموم بشه، ولی طوری بود که دلم می‌خواست در مورد شخصیت‌های اصلی بیشتر بدونم و اون‌طور که خوندم گویا تو جلد دوم در خلال داستان‌های جدید با شخصیت‌های جدید، به ماجرای این شخصیت‌های اصلی هم بیشتر پرداخته. 
به هر حال، اگه نسخهٔ صوتی این جلد تو نوار بود قطعا بدون معطلی می‌رفتم سراغش، ولی الان که نیست، نمی‌دونم... اینقدر به خاطر نوار بابت کتاب‌های صوتی پول مجزا ندادم که به همچین کاری عادت ندارم 😅
      

33

        جدا نمی‌دونم در مورد این کتاب چی می‌تونم بگم.
اینطور نبود که ازش بدم بیاد (اون‌موقع قطعا خیلی حرف‌های زیادی برای گفتن داشتم 😄). 
بلکه بیشتر نسبت بهش خنثام.
یعنی آخر کتاب یه حالت «خب که چی؟» داشتم. با خودم می‌گفتم الان جناب سلینجر هدفش از نوشتن این حرف‌ها چی بود؟ 🤔

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

اینجا یه نوجوونی داریم که از زندگی و آدم‌ها شاکیه و تو هیچ مدرسه‌ای هم نمی‌تونه دووم بیاره.
همه، رسما همه، به نظرش مزخرفن، البته به جز بچه‌ها و مخصوص خواهر و برادر کوچکتر خودش.
این دو تا رو قشنگ در حد پرستش دوست داره.

خیلی جاها هم پربیراه نمی‌گه‌ها. یعنی آدم‌هایی که توصیف می‌کنه همچین موجودات جالبی نیستن، ولی خب، این حد از مزخرف‌پنداری هم یه جوریه.

کتاب هم واقعا داستان خاصی نداره. صرفا با افکار درونی این پسر مواجهیم و این‌طرف و اون‌طرف رفتن و دیدارش با افراد مختلف...

کلا هم این کتاب رو خیلی وقت پیش از لیستم خط زده بودم، چون با خوندن چند تا از مرورهاش به این نتیجه رسیدم که بعیده جزو عاشقانش باشم (چون کلا رویکردها به این کتاب خیلی حالت دوقطبی داشت به نظرم).
ولی وقتی دیدم هی دارم گزینهٔ صوتی کم میارم گفتم ضرری نداره این یکی رو هم امتحان کنم.
ضرر هم نداشت واقعا، و گفتم که ازش بدم نیومد، ولی خب...


پ.ن.: عکس، کارتیه که تو نمایشگاه کتاب امسال از گزینه‌های غرفهٔ بهخوان انتخاب کردم :)
      

23

        این کتاب رو اولین بار در جریان سفر اربعین سال ۴۰۱ به صورت صوتی گوش دادم.
امسال گفتم بذار متنش رو بخونم و خب این‌دفعه بیشتر باهاش ارتباط گرفتم. 
حس می‌کنم اون بار اول تمرکز لازم برای گوش دادن بهش رو نداشتم.

به هر حال این بازخوانی تجربهٔ خوبی بود. 
نثر این کتاب واقعا قشنگه و ماجرا رو در قالب روایت‌های کوتاه نقل کرده که دوست داشتم (بعضی‌هاش اصلا یه حالت خاصی داشت، مثلا من تو این تیکه قلبم فروریخت و همین‌طور چند لحظه به اون صفحهٔ خالی که فقط همین دو جمله رو داشت خیره شدم: مسلم سرگردان در کوچه‌های کوفه می‌رفت. نمی‌دانست کجا می‌رود... آخ خدا...).

خیلی از روایت‌ها هم اصولا به گوش کسی که اهل روضهٔ سیدالشهدا باشه آشناست ولی این‌طوری پشت هم خوندن از کل ماجرا، از ابتدای هلاکت معاویه تا نهایت کار اسرا، لطف دیگه‌ای داره...


پ.ن.: آخر کتاب یه واژه‌نامه هست که خودم تازه وقتی بهش رسیدم به وجودش پی بردم! البته برای من کم پیش اومد تو فهم کلمه‌ای مشکل داشته باشم ولی به هر حال یه چند تایی بود. خواستم بگم حواستون باشه اگه به کلمه‌ای برخوردید که معنیش رو نمی‌دونستید حتما اول یه سری به این واژه‌نامه بزنید.
      

22

        این دومین کتابی بود که از این نویسنده خوندم (گوش دادم).
اصولا وقتی با اولین کتاب یه نویسنده ارتباط خوبی برقرار نکرده باشم به ندرت پیش میاد سراغ دومی برم! 
ولی در این مورد، دوستانی که جفت کتاب‌ها رو خونده بودن («در» و این)، بهم اطمینان دادن که این یکی واقعا فرق داره و بهتره. 
و خب واقعا به نظرم خیلی بهتر بود. 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان کتاب در بحبوبهٔ جنگ چهانی دوم می‌گذره و راوی یه دختر ۱۴-۱۵ ساله‌ست.
دختر ما به شدت باباییه و کلا تو زندگی کسی بهش نه نگفته و همیشه هر چی خواسته براش فراهم بوده. 
ولی ناگهان پدرش، یه ژنرال ارتش مجارستان، بدون هیچ توضیحی بهش می‌گه باید بره به یه مدرسهٔ شبانه‌روزی.
اونم نه هر مدرسه‌ای. یه مدرسهٔ خشک مذهبی که رسما برای تمام لحظات زندگی دانش‌آموزاش برنامه داره و مسئولانش نمی‌ذارن کسی خارج از برنامه نفس بکشه.
و گینا، همون دخترک نازپرورده‌مون، باید با همچین محیطی کنار بیاد. تازه ماجرا وقتی بیخ پیدا می‌کنه که می‌فهمیم قضیه فقط قوانین سفت و سخت یه مدرسهٔ دخترونه نیست، بلکه پای مرگ و زندگی آدم‌ها وسطه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

خب گفتم که این کتاب رو از «در» واقعا بیشتر دوست داشتم. 
داستان جدا کش و قوس بیشتری داشت و طوری بود که از گوش دادن بهش خسته نمی‌شدم.
ابعاد تاریخی ماجرا هم جالب بود (البته من این کتاب رو بیشتر یه کتاب مدرسه‌ای می‌دونم تا یه کتاب تاریخی).
ولی به نظرم نویسنده بعضی موارد رو خوب درنیاورده بود و کارش مقادیری اغراق داشت. 

و مهم‌ترینش مربوط می‌شه به شخصیت ابیگیل (من اینجا چیزی رو لو نمی‌دم، اصلا حرفم اینه که همه چیز اینقدر تابلوئه که خواننده همون اول متوجه می‌شه کی به کیه، بنابراین توضیحاتی که در ادامه میاد اصولا به نظرم افشاکننده نیست).
همون اوایل متوجه می‌شیم که ابیگیل یه شخصیت مرموزه که تو بزنگاه‌ها به دانش‌آموزای بدبخت مدرسه کمک می‌کنه. رسما هر کاری هم از دستش برمیاد و از همه چیز هم خبر داره. 
کسی هم نمی‌دونه این آدم در واقع کیه (ابیگیل در واقع یه مجسمه‌ست که هر کی هر خواسته‌ای داره به صورت نامه تو دستش می‌ذاره و اون خواسته هم به طرز معجزه‌آسایی عملی می‌شه. ولی خب کسی نمی‌دونه چه کسی پشت این قضیه‌ست و ابیگیل هم با یادداشت‌هایی که براشون می‌ذاره تهدید می‌کنه اگه کسی بخواد دنبالش بگرده دیگه از کمک خبری نیست و این بحثا. در نتیجه بچه‌ها پذیرفتن که صرفا در حد همون مجسمه ببیننش).

حالا نویسنده اینقدر به صورت غیرمنطقی یه شخصیت رو از دید این بچه‌ها بزدل و مضحک نشون می‌ده که قشنگ از اول تابلو می‌شه ابیگیل همین ایشونه. 
یعنی شما فرض کنید این دخترا از یه آدمی که به شدت مهربون و دل‌گنده و متواضعه بدشون میاد و دااااائم دستش میندازن!
گینا شخصیت اصلی که رسما ازش متنفره! نه که بدش بیادا! نه! ازش متنفره! یعنی من هر چی تلاش می‌کردم بفهمم چطور می‌شه از این آدم متنفر باشی عقلم به جایی قد نمی‌داد. 
مثلا یه صحنه پیش می‌اومد اینقدر برخورد این آدم خوب بود که من دلم غنج می‌زد، بعد برداشت این خانوم از همون صحنه این بود که اَه چقدر این آدم مزخرفه، اون‌وقت من: 😐😐😐 (یعنی نمی‌دونید چقدر سر این صحنه‌ها حرص خوردم!)

همینه که می‌گم نویسنده اغراق داشت. 
یعنی یه طوری نوشته بود که این دختر به صورت کاملا غیر منطقی از این شخصیت بدش بیاد که وقتی بفهمه ابیگیل همین ایشونه مثلا خیلی براش عجیب باشه. 

البته تو یه سری رفتارهای دیگهٔ این دخترا هم اغراق وجود داشت به نظرم (مثلا نوع برخوردشون با گینا اون اوایل. من نمی‌فهمیدم چطور این همه دختر کلهم اجمعین می‌تونن اینقدر مزخرف و سنگدل باشن. یعنی فرض کنید مزخرف بودن چند نفر منطقی و قابل‌قبوله ولی نه مزخرف بودن کل یه کلاس. حالا بماند).  
همچنین رابطهٔ عاشقانهٔ بین دو تا شخصیت هم یه گیر و گورهایی داشت (اینجا من جدا نمی‌فهمیدم فاز یکیشون چیه که اون یکی رو با وجود دوست داشنش پس می‌زنه).

با این حال، همون‌طور که گفتم در مجموع دوستش داشتم و داستانش برام پرکشش بود و بعضی جاهاش تأمل‌برانگیز...


پ.ن.: بنا به نظر یه سری از دوستان اتفاقا این بحث روابط بین دخترا و معلم‌ها و اینا خیلی هم منطقی بوده. چون این دوستان خیلی بیشتر از من با نوجوون‌جماعت سر و کار داشتن قطعا نظرشون اینجا در اولویته، ولی 🫠
      

40

        این کتابم ناتموم رها کردم، شد سومین کتاب رهاشدهٔ ۴۰۴.
نظرم هم همون چیزیه که بچه‌های هم‌خوانی قبل از من گفتن.
اینکه ایدهٔ کتاب خیلی خوب بود و شروع جذابی داشت.
ولی هر چی گذشت جذابیتش کم و کم‌تر شد، چون نویسنده به وضوح برای کش اومدن داستان اطلاعات نمی‌داد، اونم جایی که این کار واقعا منطقی نداشت (و به نظرم با توجه به فضای داستان تا حد خوبی حتی غیرممکن بود، چون در دنیایی که صدای ذهنت شنیده می‌شه نمی‌تونی تا این حد به مسائل مهم و عجیبی که درگیرت کردن فکر نکنی!). یعنی این اطلاعات ندادن در حد بسیار رواعصاب‌بودن ادامه پیدا کرد.
بعد هم که یه سری بحث‌های رومخ در مورد کشتن یا عدم کشتن آدم‌ها پیش اومد و باز کش دادن و کش دادن بی‌جهت...
تا اینکه حدود ۷۰ درصد از کتاب گذشته دیدم واقعا دیگه تمایلی به ادامه دادنش ندارم. 
از بچه‌هایی که تموم کردن پرسیدم و دیدم در ادامه هم همینه و جواب‌هایی که به معماهای کتاب داده اصلا جالب نبودن و دیگه مطمئن شدم که باید بذارمش کنار (بعد که خلاصهٔ ادامه‌ش رو خوندم و از بچه‌ها هم در موردش پرسیدم قشنگ اینطوری شدم: 😐😐😐 بس که به نظرم مسخره بود).
خلاصه که جدا ناراحتم از وقتی که براش گذاشتم...

جالبه که از این کتاب سه تا ترجمه هم موجوده! اینطور وقت‌ها هر بار بیشتر از قبل به این نتیجه می‌رسم که صنعت ترجمه کلا با من مشکل داره 😩😅

هر سه جلد ترجمهٔ پرتقال (با عنوان «چاقو و ایستادگی» برای جلد اول) تو فیدی‌پلاس موجوده و برای همین در حین خوندن یه نگاهی بهش انداختم. از نظر رسوندن مفهوم و اینا خوب بود و من اشکالی از این جهت توش ندیدم. 
ولی لحن نویسنده رو اصلا خوب انتقال نداده بود (شخصیت اصلی سواد آنچنانی نداره و کتاب پر از غلط املایی و دستوری و این‌هاست ولی تقریبا هیچ‌کدوم تو ترجمه نیومده). یکی دو صفحه از ترجمهٔ هوپا رو هم که دیدم از این جهت فرقی نداشت. 
طبق معمول با اینم مشکل داشتم که کلمات خاصی که تو انگلیسی با حرف بزرگ مشخص شدن (Noise) اینجا بدون هیچ نشون خاصی آورده شده بود (ترجمه‌شده به صدا). از این جهت ترجمهٔ هوپا باز بهتر بود چون کلمهٔ جایگزین خاص‌تری انتخاب کرده بود (ولوله) که به مفهوم به‌کاربرده‌شده تو داستان هم بیشتر می‌اومد.
      

24

        نمی‌تونم بگم هیچ‌جا حوصله‌م سر نرفت، و اگر صوتی نبود قطعا مقادیر این حوصله‌سررفتن‌ها بیشتر هم می‌شد.
با این حال حس خاصی داشت. 
این همه تلاش و خستگی‌ناپذیری و استقامت عجیب و قشنگ بود. 
البته که بعضی وقت‌ها می‌گفتم ولش کن دیگه، خودت رو به کشتن می‌دی!
ولی در عین حال نمی‌تونستم تحسینش نکنم.
و باز از اون طرف نگم این همه رنج کشیدن آخه برای چی؟

تا حدی هم می‌دونستم چی می‌شه (به نظرم یه بار قبلا خلاصه‌ش رو خونده بودم)، ولی سرانجام کار خود پیرمرد رو نمی‌دونستم یا یادم نبود. 
برای همین هم آخرش یه بغضی گلوم رو گرفت که برای لو نرفتن داستان نمی‌گم از خوشحالی بود یا ناراحتی! (شایدم هر دو! کسی چه می‌دونه!) 
فقط اینکه رابطهٔ پیرمرد با پسرک رو خیلی دوست داشتم، خیلی شیرین بود 🥺

اجرای صوتیش هم عالی بود، مخصوصا تیکه‌های صدای پیرمرد که حرف نداشت.

پ.ن.: کتاب رو تقریبا تو دو جلسه پیاده‌روی تموم کردم. تو پیاده‌روی دوم کتف راستم خیلی درد می‌کرد، نمی‌دونم چرا، و داشتم خیلی افتان و خیزان پیش می‌رفتم. یهو کمرم رو راست کردم و گفتم چته؟ این پیرمرد این همه درد رو تاب آورد، تو از پس همچین چیزی برنمیای؟
      

26

        محور داستان این کتاب یه قضیه‌ست که نمی‌دونم چقدر صحت داره ولی خودم زیاد شنیده بودم. 
وقتی اسرای کربلا به مجلس یزید برده می‌شن، یه نصرانی بعد از اطلاع از نسبشون با تعجب به یزید عتاب می‌کنه که من چندین نسل با پیامبرمون (گویا حضرت داوود) فاصله دارم و با این حال بسیار مورد احترام مردمم هستم، تو چطور پسر دختر پیغمبرت رو کشتی و اهل‌بیتش رو به اسارت گرفتی؟

نویسنده همین قضیه رو دست‌مایه‌ای برای این رمان کوتاه قرار داده و از زبان ملازم و محافظ این مرد نصرانی ماجرای ناپدید شدنش رو تعریف می‌کنه. 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

دو تا اشکال دارم بهش.

یکی اینکه اول کتاب دو بخش آورده با عنوان «مقدمهٔ مترجم عربی» و «مقدمهٔ مترجم فارسی» که با خوندنش یه لحظه حس کردم شاید واقعا چیزی که اینجا اومده یه گزارش واقعیه و نه یه رمان.
که خب به نظر نمی‌رسه این‌طور باشه. شاید بگید معلومه دیگه، اسمی هم که از این به اصطلاح «مترجم»ها نیاورده. ولی خب، اصلا چه نیازی بود به آوردن همچین چیزی اونم با این اوصاف که دقیقا برای کتاب‌هایی که واقعا ترجمه شدن آورده می‌شه؟

دوم اینکه به نظرم بهتر بود به جای پرداختن به یه سری حواشیِ به نظر من بی‌اهمیت یه مقدار به اصل ماجرا بیشتر می‌پرداخت. می‌تونست توصیفات بیشتری از کاروان اسرا و ماجرای حمل سر مبارک امام بده و به جای اشارات نصفه‌نیمه به اون مجلس یزید (که جدا بریده‌بریده بودنش بعضی جاها حرصم رو در می‌آورد) با جزئیات بیشتری بهش بپردازه. 

یه چیزی هم بود که من قبلا اشاره‌ای بهش نشنیده بودم، ماجرای پیراهن حضرت یحیی. 
یه کسایی دنبال این پیراهن بودن که از بعضی توصیفاتشون حس کردم یهودی هستن، شایدم به طور خاص به این اشاره کرده باشه ولی به خاطر نداشتن نسخهٔ متنی امکان بررسیش رو ندارم. به هر حال مقادیری به نظرم عجیب رسید و نفهمیدم کلا منظور نویسنده از آوردن این تیکه چی بود 🤔

از اجرای نسخهٔ صوتی هم راضی بودم (البته همون اول با شنیدن صدای راوی، آقای سعید اسلام‌زاده، فهمیدم ایشون همون راوی کتاب آونگ فوکو هستن و ناخودآگاه دائم ذهنم سمت اون کتاب می‌رفت!)


پ.ن.: متوجه نشدم چرا اسم «جالوت» رو برای این مرد نصرانی انتخاب کرده بود، مگه جالوت یه شخصیت منفی تو کتاب مقدس نیست؟ 😶‍🌫️
      

29

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

هری پاتر و سنگ کیمیاالکاتراز در مقابل کتابداران شرورمومو

فانتزی‌های پیشنهادی یه فانتزی‌خون :)

22 کتاب

تو این لیست یه سری از بهترین فانتزی‌هایی رو که خوندم آوردم، که ان‌شاءالله با خوندن کتاب‌های بیشتر به روز میشه :) من خودم همهٔ خارجی‌ها رو زبان اصلی خوندم (غیر از مومو که زبان اصلیش آلمانیه! و داستان بی‌پایان که در واقع ترجمهٔ انگلیسیش رو خوندم)، ولی اینجا نسخهٔ ترجمه‌شده رو گذاشتم. موارد ترجمه‌نشده رو هم آوردم، خدا رو چه دیدی! شاید یه روزی ترجمه شدن :) البته یه سری از ترجمه‌شده‌ها هم تا الان فقط نسخهٔ چاپیشون اومده، اونم با قیمت بسیار بالا! و با وجود اینکه خیلی دوستشون دارم جدا نمی‌تونم توصیه کنم مثلا ۶۰۰ تومن پول بدید برای خرید فلان کتاب! امیدوارم هر چه زودتر نسخهٔ الکترونیکی و یا ارزون‌تر این موارد هم موجود بشه.... در مورد چند جلدی‌ها هم فقط جلد اول رو آوردم، که شامل این موارده: هری پاتر (۷ جلد)، آلکاتراز در مقابل کتابداران شرور (۶ جلد)، دروازه مردگان: قبرستان عمودی (۳ جلد)، ناجیان: پولاددل (۳ جلد، یه نکته: ترجمهٔ این مجموعه اصلا خوب نیست، تو مرورم درباره‌ش توضیح دادم)، The First Girl Child (۲ جلد)، شب زمستانی (۳ جلد)، A River Enchanted (۲جلد)، مه‌زاد: آخرین امپراطوری (۳ جلد)، مه‌زاد: آلیاژ قانون (۴ جلد، این در واقع عصر دوم مه‌زاده و باید بعد از سه جلد عصر اول خونده بشه!)، The Golem and the Jinni (۲ جلد)، ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه (۳ جلد)، آرشیو استورم‌لایت: طریق شاهان (فعلا ۴ جلد). البته توجه کنید که یه سری از اینا رو تو ترجمه چند قسمت کردن! مثلا طریق شاهان خودش در واقع یه جلده که ترجمه‌ش تو دو سه قسمت چاپ شده، و من وقتی میگم ۴ جلد یعنی ۴ جلد اصلی! 🔅🔅🔅🔅🔅 ترتیب کتاب‌ها «تقریبا» از آسان به سخته 😄 یعنی اون آخرهای لیست با فانتزی‌های پیچیده‌تری طرفیم :) البته این رتبه‌بندی اونقدرم دقیق نیست، مخصوصا موارد نزدیک به هم اونقدرها تفاوتی با هم ندارن. ولی مثلا تفاوت بین اول فهرست تا آخرش زیاده. بنابراین، برای کسایی که تازه می‌خوان فانتزی رو شروع کنن شاید کتاب‌های آخر لیست انتخاب خوبی نباشه 🤔 🔅🔅🔅🔅🔅 نکتهٔ دیگه اینکه تو این فهرست اصولا مخاطب بزرگسال مد نظر بوده، ولی یه سری از کتاب‌ها برای کودک و نوجوان کم سن و سال هم مناسبه. اینا در واقع در اصل کتاب نوجوانن، ولی کتاب نوجوانی که به نظرم برای آدم بزرگسال هم می‌تونه جذاب باشه، خودم که اصولا خیلی ازشون لذت بردم :) مثلا هری پاتر، آلکاتراز، مومو و داستان بی‌پایان. با این حال، اگه بزرگسالی هستید که اصولا با کتاب‌های نوجوان حال نمی‌کنید، شاید این دسته از کتاب‌ها براتون مناسب نباشه! البته که به نظرم خیلی اشتباه می‌کنید 😂 بقیهٔ موارد هم اگه بحث سانسور رو در نظر بگیریم برای نوجوون‌های بزرگتر هم مناسبه، ولی اونایی که ممکنه یه سری حساسیت‌هایی روش باشه به طور خاص این موارد هستن (من اصولا نسخهٔ ترجمه‌شدهٔ بعضی‌ها رو ندیدم و چیزی که میگم بر اساس نسخهٔ زبان اصلیه): ❗The First Girl Child ❗خرس و شباهنگ: بیشتر به خاطر صحنه‌های جلدهای بعدی ❗A River Enchanted ❗A Study in Drowning ❗پیکارگسل ❗مه‌زاد (عصر اول): یه مقدار خشونتش شاید زیاد باشه و فضای تاریکی داره (همون دارک 😄)، ولی از نظر صحنه‌های جنسی کاملا تمیزه. ❗مه‌زاد (عصر دوم): باز از لحاظ صحنه‌های جنسی تمیزه، خشونتش هم بالا نیست، ولی یه شخصیت فرعی هم‌جنس‌گرا داره... پرداختش خیلی کمه ولی بالاخره هست... 🔅🔅🔅🔅🔅 به اینم دقت کنید که اینطور نیست که از نظرم همهٔ این کتاب‌ها با هم برابر باشن، بعضیا خوبن، بعضیا خیلی خوبن و بعضیا عااااااالی هستن :) ولی خب همه‌شون طوری هستن که اگه کسی بگه فانتزی خوب می‌خوام بهش میگم اینا رو بخون :)

220

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.