کتاب از دو رساله شیخ اشراق فی حاله الطفولیه و یکی از فصول رساله لغت موران از شیخ شهاب الدین سهره وردی، الهام گرفته شده است.
قصه یک کرم شب تاب است که چون از منبع نور دور می شود و به اعماق دریا می رود، دیگر نوری برایش باقی نمی ماند که با قصه ی فصل ششم از رساله لغت موران شیخ شهید، سهره وردی
ترکیب شده است. قصه ای که اینطور شروع می شود: وقتی، خفاشی چند را با حربا(آفتاب پرست) خصومت افتاد....تعدادی خفاش با یک آفتاب پرست به مشکل میخورند و بعد او را در آفتاب رها می کنند!
نویسنده استادانه این دو داستان را با یکدیگر ترکیب کرده است.
داستان، داستان روانی است و تصویرگری هم عالی است، اما به نظرم اثر یک عدم هارمونی دارد بین تصویر سازی که کودکانه است و متن که به نظرم بیشتر برای نوجوان است، چه به لحاظ حجم متن چه به لحاظ شوخی ها و بازی ها زبانی اش، اگر این دو هماهنگ می شدند به نظرم کار اثری فاخر از کار در می آمد، حال آنکه الان هم اثری خوب و قابل است
ممنون از نویسنده اش خانم فتحی که اینقدر دغدغه داشته است که اثر رمزآلود و داستانی فیلسوف مکتب ساز ایرانی، شهید راه نور
شیخ اشراق را بازآفرینی کند و به نظرم مسیر درستی است. ممنون از نشر ثالث که انتظار نداشتم چنین کتابی را چاپ کنند حال آنکه من این نشر را با آثار روشنفکرانه اش می شناسم نه آثاری که پای در سنت دارند، از این بابت از ناشر هم بسیار متشکرم
این مسیرها، مسیرهای میمون و مبارکی است و می بینیم افرادی که شاید با ظاهرشان قضاوتشان می کنیم از ما در بازخوانی تراث اندیشه ای خود برای نسل کودک و نوجوان، جلو تر هستند و افرادی که اسم و تمنای سنت را دارند نه سراغ این کتب می روند و نه ناشرهای معروف دل در گرو سنت، چنین آثاری را چاپ می کنند
و فقط در مرحله دل در گرو سنت باقی مانده اند
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.