یادداشت Ava
دیروز
اول از همه من متاسفانه این کتاب رو از نشر یوشیتا خوندم بعدها فهمیدم نشر، نشر فیک بوده. و خوشبختانه امانت گرفته بودمش، خودم از اون نشر نخریده بودمش. کتاب درمورد خشونت خانگیه، که من متعجبم چطور برخی دوستان این نکته رو نگرفتن. کتاب ابعاد آموزشی خوبی داره، البته نه به اندازهای که به نقاط ضعف کتاب غلبه بکنه و بشه نادیدهشون گرفت. از اون دست کتابهاییه که باید گفت: «بااحتیاط بخون.» باید کتاب رو الک کرد و نقاط مثبت رو برداشت و نقاط ضعف رو رد کرد. همونطور که نویسنده کتاب خودش آخر کتاب اشاره می کنه، خودش توی شرایط همین خشونت خانگی پدرش نسبت به مادرش بوده. و واقعا این خوبه که این کتاب رو برای فریاد زدن صداهای خفه شده زنانیست که توی این شرایط قرار دارن، و خوبه که بهشون بگه: از حق خودت دفاع کن و تو قویترینی. این کتاب به من یاد داد که برخی اوقات، آدمهایی که عاشقانه بهشون عشق میورزیم، به ما صدمه میزنن، و اکثر اوقات حتی بعد دادن فرصت دوباره هم، نمیتونن خودشونو تعییر بدن و همون رفتار رو در پیش میگیرن و این دلیل نمیشه آدم از سر وابستگی و عشقی که به اون شخص داره، بذاره همچنان اون خشونت، چه روانی چه جسمی، نسبت بهش ادامه پیدا کنه. هرچند به شدت سخته؛ اینکه با وجود اینکه مورد آزار و اذیت قرار میگیری، مدام توجیه و بهونه میاری چون عاشق طرفیتنی، و خودت رو به کل فراموش میکنی. باید به خودت بیایی، دودوتا چهارتا کنی و رهاشون کنی و بیشتر به خودت صدمه نزنی وقتی که میبینی کاری ازت ساخته نیست. اطلس توی این کتاب نقش همون آدم پناهگاهی رو داره که راجبش میگن: «تو تاوقتی باهات خوب رفتار نشه یا در شرایط مطلوب قرار نگیری، نمیفهمی تو چه شرایط بد و تحت چه فشاری بودی.» اطلس با رفتار خوبش با لیلی، بهش یادآوری کرد که داره چه صدمهای میبینه و به خودش توجه کنه! و نشون دادن زوج خوشبختی {مارشال و آلیسون} _که البته طرز زندگیشون خیلی کلیشهای بود_ در کنار این زوج اصلی داستان، واقعا خوب بود مخصوصا حمایتهایی که از جانب این دو نفر نسبت به لیلی صورت میگرفت. و اما نقطه ضعف... نمیدونم میشه گفت نقطه ضعف یا نه، چون این چیزها بیشترش به فرهنگ جامعه کالین هوور برمیگرده [البته که ما ضعف باید در نظر بگیریمش]. اما بازم فکر نکنم در این حد ولنگاری، مورد پسند حتی خود اون جامعه باشه! روابط نامشروعی که کالین بهشون اشاره مستقیم داره، در حدی کلیشهایه که شبیه فیکشنهای اینترنته! فانتزیهای چرت و پرت و شرایط چرت و پرت که بسیار بسیار منزجرکنندهن. و بدتر از همه عادی جلوه دادن این قضیهست! کاش کالین به زنهای سرزمین و دنیاش، میگفت که این ولنگاری و روابط بدون حد و مرز چقدر نابوکنندهن! حالا نمیدونم اینهارو وارد داستان کرده که تیتجرهارو جذب کنه، یا به طرز احمقانهی فکر کرده الان این سکانسها عاشقانه محسوب میشن. نکته دوم کارها و عواطف شبیه «خیانت» لیلی بود، که باز اینجا جوری صحنهسازی میشد که انگار لیلی حق داره اینکار رو بکنه! میشد از درها و ابعاد دیگهای وارد قضیه شد، نه صرفا یه مثلث عشقی تکراری و کلیشهای! وجود اطلس توی زندگی لیلی واقعا خوب بود، رفتارهاو حرفهای خوب و همراهیهایی که به شدت برای لیلی آرامشبخش بودن، اما خط داستانی و عاشقانههایی که وجود داشت؛ خصوصا قسمتی که برمیگشت به گذشته لیلی، خیلی کلیشهای طور بودن و این تو ذوق میزد. از همه بدتر ای کارهای «شبیه» خیانت لیلی بود، هرچند نویسنده میخواست با نشون دادن اینکه لیلی واقعا عاشق همسرش بود، اما رفتارهای همسرش باعث شد همهچی بهم بریزه، اهمیت موضوع اصلی کتاب رو نشون بده اما بازم راههای دیگهای هم برای نشون دادن این قضیه بود نه این راه پیش پا افتاده و اشتباه. با وجود این نقصهاش، که واقعا زننده بودن؛ من سه ستاره دادم چون از نکات مثبت کتاب درسهای مهمی رو یاد گرفتم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.