شهر خرس

شهر خرس

شهر خرس

فردریک بکمن و 1 نفر دیگر
4.1
75 نفر |
30 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

154

خواهم خواند

94

ناشر
نون
شابک
9786008740087
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1399/10/7

توضیحات

        
اگر فردریک بکمن را بشناسی، اگر
کتاب­هایش را خوانده باشی، می­دانی که
او خودش را تکرار نمی­‌کند. بکمن همیشه
از زاویه­‌ای تازه به آدم­ها، ارتباطاتشان،
خاطره­ها، عشق­ها و نفرت­ها، گریه‌­ها و
خنده­ها، و پیروزی­ها و ضعف­ها می­‌نگرد.
 این بار موضوع کتاب بکمن هاکی است
-ورزش محبوب خرس­ها اما شهر خرس و ساکنان آن در دل
جنگل دغدغه­‌های دیگری هم دارند. امیدها و رویاهای آن­ها به
بازوهای بازیکنان تیم هاکی گره خورده، اما ماجرایی که برای
یکی از این بازیکنان و دختری جوان پیش می­‌آید اتفاق­های
دیگری را رقم می‌­زد…
داستان این شهر کوچک داستان تمام جهان است. به شهر خرس 
خوش آمدید!
نشر نوین ناشر ایرانی است که مجموعه­‌ی کامل آثار بکمن را به
مخاطبان فارسی زبان ارائه کرده است. 

      

لیست‌های مرتبط به شهر خرس

نمایش همه

پست‌های مرتبط به شهر خرس

یادداشت‌ها

          آد‌م‌هایی که زیاد با کتاب‌ها سر و کار دارند کمتر از دیگران از خواندن لذت می‌برند. موقع خواندن بیشتر از اینکه خودت را فارغ از اتفاقات روزمره در داستان غرق کنی در پی کالبدشکافی قسمت‌های مختلف کتاب هستی. از طرفی روزمره ای وجود ندارد که از آن به کتاب ها پناه برد. کتاب خواندن خودش روزمره است! اما شهر خرس برای من چیزی شبیه یک نوشابه خنک بود که در یک روز تابستانی باید جرعه جرعه بنوشمش که زود تمام نشود.
آدم‌هایی که زیاد با کتاب‌ها سروکار دارند ناخودآگاه خیلی از کلمات را جا می‌اندازند و چشمانشان سریع از روی پارگراف‌های طولانی می‌گذرد، اما برای خواندن شهر خرس در کمال ناباوری برمی‌گشتم و هر پاراگراف را دوباره و دوباره می‌خواندم. که نکند کلمه‌ای از زیر چشمم سر خورده باشد و باعث شود طعم کتاب را کمتر حس کنم.

شهر خرس اولین کتابی که از فردریک بکمن خواندم نبود. قبل ازاین «مردی به نام اوه»، «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» و «بریت ماری اینجا بود» را هم خوانده بودم. از همه‌ی آن‌ها طعم خوشی یادم هست، ولی جزییات چندانی خاطرم نیست. کتاب‌های فردریک بکمن سرشار از شخصیت‌ها و حوادثی است که ساده و روزمره به نظر می‌رسند و موقع خواندن به جانت می‌نشینند اما بعد از اینکه کتاب را کنار می‌گذاری مثل بخاری ناپدید می‌شوند. برای همین تصمیم گرفتم شهر خرس را به دقت بیشتری بخوانم. جوری که هیچ‌وقت فراموشش نکنم.

همان صفحات اولیه کتاب قلبم را لرزاند. ماجرای اصلی کتاب، ماجرای شهری است که هیچ چیز ندارد. و فقط یک چیز برایش باقی مانده است. عشق به هاکی. و حالا عشق به هاکی می‌تواند همه شهر را و همه‌ی آدم‌های شهر را نجات بدهد. همان طور که پیتر، مدیرعامل باشگاه هاکی شهر به همسرش می‌گوید:«می‌دونم که فقط یه بازیه. ولی ما یه شهریم وسط جنگل. توریست نداریم. معدن نداریم. صنعت هم نداریم. فقط تاریکی داریم و سرما و بیکاری. اگه بتونیم شهر رو دوباره به هیجان بیاریم، حالا سر هرچی، یه اتفاق خوبه. عشقم، می‌دونم که تو اهل اینجا نیستی و اینجا شهر تو نیست، ولی یه نگاهی به دور و برت بنداز: شغلی نیست، شورای شهر عقب کشیده. مردم اینجا قوی‌ان، هر کدوم از ما در درونمون یه خرس داریم، ولی مدت‌هاست که هی پشت هم بد آوردیم. این شهر نیاز داره تو یه چیزی برنده بشه. ما نیاز داریم به اینکه حتی یه بارم که شده حس کنیم بهترینیم. من می‌دونم که این فقط یه بازیه، اما فقط همین نیست. هیچ وقت نبود»

و داستان، داستان هاکی است و همه ی این آدم‌ها. پیتر که مدیر عامل باشگاه است و همسرش کرا و دخترش مایا که علاقه‌ای به هاکی ندارند اما سرنوشتشان با آن گره خورده. داستان کوین و بنی و بوبو و آمات و فیلیپ و ویلیام که اعضای تیم جوانان را تشکیل می‌دهند و دیوید و سونه و تیلز که مربی و اسپانسرهای تیم هستند. شخصیت‌های متعدد و به ظاهر بی‌ربطی که بکمن ما را با تک‌تک‌شان همراه می‌کند و عمق نگاه و گذشته‌ی آن‌ها را برای ما شرح می‌دهد. و حالا چشم همه‌ی شهر و همه‌ی این آدم‌ها به قهرمانی تیم جوانان است. کتاب در روند ساده خودش پیش می‌رود که ناگهان حادثه‌ای همه چیز را بهم می‌ریزد. حادثه‌ای بیرون از زمین هاکی، هاکی را تحت الشعاع قرار می‌دهد و به همان ترتیب آرزوهای شهر را بهم می‌ریزد. 

شاید اولین و مهمترین نکته‌ی کتاب‌های فردریک بکمن همان شخصیت‌پردازی است. شخصیت‌پردازی است که باعث می‌شود ما ضعف‌های پی‌رنگی و خسته‌کننده بودن کتاب در نقاطی را در نظر نگیریم و فقط لذت ببریم. شخصیت‌پردازی است که باعث می‌شود روزها بین کارهای مختلف فکر کنیم که حالا که ما پیش کتاب نیستیم در شهر خرس چه می‌گذرد و همین است که باعث می‌شود آن قدر دوستش داشته باشیم که احساس کنیم بعد از مدت‌ها یک کتاب خوانده‌ایم که می‌توانیم چشممان را به روی همه‌ی ضعف‌هایش ببندیم و هر جا رسیدیم بگوییم بهترین بود. از طرفی بکمن به ما اجازه نمی‌دهد در مورد هیچ یک از شخصیت‌ها قضاوت کنیم. درست زمانی که می خواهیم بگویم فلان شخصیت آدم خوبه یا آدم بده داستان است قسمتی دیگری از شخصیت او را به نشان می‌دهد که کاملا منصرفمان کند. برای همین است که می‌توانیم باور کنیم آن‌ها هم آدم‌های واقعی مثل ما هستند. مثل ما سردرگم می‌شوند، مثل ما خیلی وقت‌ها گیجند و نمی‌دانند چه خاکی به سرشان کنند. و حوادث داستان هم همین قدر واقعی پیش می‌روند، مثل زندگی واقعی. پیروزی و بهبود شرایط در گرو آن چیزی نیست که ما انتظار داریم اتفاق بیفتد. و علی رغم همه‌ی این‌ها شخصیت‌های معمولیِ ما می جنگند و دست از مبارزه نمی‌کشند. درست مثل زندگی واقعی.

حالا دلم می‌خواهد شهر خرس و همه‌ی آدم‌هایش را در یک شیشه شفاف بیندازم و همه جای زندگی همراه خودم حمل کنم. می‌خواهم عشق و دوستی بینشان را  تا همیشه خاطرم بماند و هیچ‌وقت جزییاتش را فراموش نکنم و بعد دوباره بینشان برگردم و در تاریکی و سرما بجنگم و بجنگم و بجنگم.

پ.ن: ذکر این نکته لازم است که کتاب، برای بالای هفده سال مناسب است. و مسلماً اصول و ارزش‌های اسلامی در آن رعایت نمی‌شود. مسائلی که حال آدم را تا حدی بد می کند ولی در عین حال هم بیشتر مصممان می کند، کتاب هایی بنویسیم که به خوبی شهر خرس باشد. کتاب مردمان کشوری که آن ها در درونشان یک خرس داشتند و دست از مبارزه نمی‌کشیدند...
        

22

تا به حال
          تا به حال هاکی انقدر مهم نبوده !
داستان در یک شهر کوچک و محصون در میان درختان روایت می شود و از این محیط در طول وقایع نیز فاصله زیادی نمی گیرد ، همچی عادی و جذاب پیش می رود که ناگهان اتفاقی شوم کل شهر را به دو دسته تقسیم می کند : کسانی که طرف حق هستند و کسانی که خود را به ناشنوایی زده اند.
لازم به ذکر هست که این کتاب شخصیت محور نیست و داستان های زیادی را دنبال می کند که مثل تکه های یک زنجیر به همدیگر متصلند ، در این رمان که شروع مجموعه نیز هست نویسنده بیشتر به شخصیت سازی بها داده است که خواننده را برای یک سفر جذاب و به یاد ماندنی آماده کند و در عین حال ضمیمه ای برای رشد شخصیتی کارکتر های کتاب در آینده باشد.
نویسنده در رساندن مفهوم و هدفش کاملا خوب عمل کرده و به شکل کاملی کل افراد جامعه را در خود جای داده ، کتاب تلفیقی از ژانر درام ، هیجانی و رئالیسم است که به خوبی از پتانسیلش استفاده کرده به گونه ای که اگ این سه گانه ، سه گانه مورد علاقه شما نباشد صد در صد جزو سه گانه های مورد علاقه شما خواهد بود.
خودتان را برای سفری آماده کنید که همیشه در یادتان باقی خواهد ماند و این تازه فقط شروعش است.
در آخر نیز از نشر نون و خانوم الهام رعایی برای چاپ و ترجمه فوق العاده اشان تشکر میکنم.
        

31

          شهر خرس داستان یک شهر/روستاست که از دوران اوج خودش در همه چیز فاصله گرفته، شغل و درآمد و رفاه و حتی ورزش سالهاست در سیر نزولی قرار دارند. اما حالا بعد از سالها با بازگشت یک بازیکن هاکی قدیمی در نقش مدیر فنی تیم هاکی جوانان و بازیکنان جوان خوبی که در تیم هستند مخصوصا کوین، همه‌ی شهر امیدوار شدند که با قهرمانی در مسابقات کشوری دوباره رونق به شهر برگرده. تمام شهر فکر و ذکرشون شده هاکی و بازیکنان هاکی. ولی این ماجرای اصلی نیست، کتاب اینطوری شروع میشه که در اواخر ماه مارس یک نوجوان با تفنگ دولول دنبال یک نوجوان دیگه به جنگل میره، اسلحه رو روی سرش میذاره و ماشه رو می‌کشه. حالا اینکه این اتفاق چرا افتاد داستان اصلی این کتابه، پس بر میگردیم به ابتدای ماه مارس در شهر خرس تا ببینیم ماجرا از چه قرار بوده...ه
به نظرم متفاوت از یکی دوتا کتاب دیگه‌ای بود که از بکمن خوندم، اما همچنان جذابیت خودش رو داشت و مسائل خوبی رو بیان کرده بود مثل رابطه‌ی فرزندان و والدین، قضیه‌ی تجاوز و نگاه بقیه، نقد جامعه‌ی جنسیت زده و ....ه
        

1


🐻: شهر خ
          
🐻: شهر خرس به معنی واقعی داستان یه شهره. در بیورن استاد (به معنی شهرخرس در زبان سوئدی) هاکی مهمه، انقدر مهمه که مبنای زندگی مردم شهره. پس وقتی تیم جوانان قراره به فینال بره یعنی دیگه تک تک آدمای شهر کل روزشونو با هاکی میگذرونن. حالا چرا؟ چون امسال تیم ستاره داره و امید برای قهرمانی زیاده. 
ولی آیا واقعا همه مردم هاکی براشون مهم ترین چیزه؟ حتی از بچه هاشونم مهم تره؟ وقتی بحث انتخاب الویت پیش بیاد اونا چه تصمیمی میگیرن؟ فرزندشون یا هاکی؟ حالا اگه یکی فرزندش رو انتخاب کرد بقیه مردم چیکار میکنن؟ اونا این انتخاب رو قبول میکنن یا نه؟ و اینجاست که شهر در آستانه یه تصمیم مهم قرار میگیره و بیورن استاد مجموعه ای از تصمیماتیه که مردمش میگیرن، اصلا مگه غیر از این میشه باشه؟


🐻: چندسال قبل این کتاب رو برای بار اول خوندم و واقعا غرقش شدم. همیشه فک میکردم اگه کتابی رو یه بار خوندم، توی بازخوانیش دیگه مثه دفعه اول خوشم نمیاد. ولی اشتباه میکردم، موقع دوباره خوانی شهرخرس حس کردم حتی از دفعه اولم بیشتر خوشم اومده و بیشتر کتاب و آدماش رو میفهمم. 
من عاشق بکمنمم و هرچی این مرد مینویسه روی قلبم میشینه. از بس ساده ولی خاص مینویسه. با قلمش یه کاری میکنه که شما آدمای یخی یه شهر یخی رو درک کنین و حتی همذات پنداری کنین باهاشون. 
دوس دارم از تک تک شخصیتهای کتاب بگم ولی میگم بخونین کتاب رو تا لذتشو ببرین. البته برای اونایی که ازش چیزی نخوندن میگم باید ۱۰۰صفحه بهش فرصت بدین تا بفهمین چی میخواد بگه و چیکار میخواد بکنه، زود قضاوتش نکنین چون نیمه دوم کتاب شگفت زدتون میکنه. 
بله من این کتاب رو برای دومین بار خوندم و برای بار دوم عاشقش شدم و چشمام قلبی شد😍. 
        

21

          " شهر خرس" داستان شهریه که زندگی تک تک افراد آن با هاکی گره خورده و همه ی افراد آرزوی قهرمان شدن تیم هاکی شهرشان را دارند. تیم قرار است در مسابقات کشوری شرکت کند تا بعد از پیروزی جمعیت کثیری از سرمایه گذاران را به شهر خود بکشاند. همه چیز خیلی عالی پیش میرود تا اینکه در یک قدمی قهرمانی اتفاقی رخ میدهد که اوضاع بهم میریزد و شهر به دو دسته تقسیم میشود.
اول از همه بگم که این کتاب محدودیت سنی ندارد و برای هر گروه سنی‌ای مناسب است.
شهر خرس داستان عشق و فداکاری‌هاست. کتاب شخصیت‌های زیادی داشت که به خاطر سپردن اسم تک تکشان در ابتدا شاید برای شما دشوار باشد چون برای من‌هم بود.
از سانسور کتاب هم ترجیح میدم حرف نزنم که تقریبا داشت باعث میشد از کتاب زده بشم اما خب نویسنده همه چیز رو تو مشتش گرفته بود و مانع این اتفاق شد.
فردریک بکمن با موضوعات پیش پا افتاده داستان هایی را خلق میکند که خواننده از خواندن آن دهانش باز میماند. قلم خارق العاده‌اش باعث میشه با تک تک شخصیت‌های کتاب زندگی کنی که این موضوع، به پایان رسیدن و جدا شدن از کتاب را برای شما سخت میکند.
مردم بیورن‌استاد و مردمی که از پشت صفحات کتاب عضوی از بیورن‌استاد شدند هیچگاه لبخند چشمان همیشه غمگین بنی را فراموش نخواهند کرد.
در آخر اگر این کتاب را خواندید و از آن لذت بردید پیشنهاد میکنم کتاب‌های دیگر این نویسنده را نیز بخوانید. مخصوصا کتاب مردی به نام اوه که کتاب موردعلاقه ی من است.
        

48

          صبر کردن همیشه سخت بوده؛ اما گاهی رسیدن به مقصود و پایانی که منتظرش بودی باعث میشه به این فکر کنی که، ارزششو داشت :)✨

طولانی شدن روند یه موضوع و تموم نشدنش همیشه برام زجرآور بوده مثل تماشای یه سریال خیلی طولانی یا خوندن یه کتاب حجیم که از قضا روند کندی هم داره

کتاب "شهر خرس" رو تموم کردم و با وجود اینکه تموم کردنش حداقل 3 هفته طول کشید و روند کندی داشت اما الان که تمومش کردم، منم میگم: ارزششو داشت 🫠

و بعد از کتاب "مردی به نام اُوِه" از فردریک بکمن، میگم این کتابشو خیلی دوست دارم و همیشه در خاطرم میمونه ✨

شخصیت پردازی های این نویسنده و پرداختن به جزئیات تمام کاراکترهای داستان، گفتن سرگذشتشون و افکارشون از نقاط قوت این نویسنده است که باعث شده قلم‌شو دوست داشته باشم 🫀

انگار هیچ کدوم از کاراکترهای داستان رو بی‌جهت و فقط برای سیاه لشکر شدن اضافه نکرده و هرکدومشون یه آدم مهمن تو داستان، جزئیات شخصیت های سفید و سیاه و خاکستری رو باید بدونی که یک طرفه به کسی حق ندی فقط برای اینکه شخصیت اصلیه 😶

شهر خرس با تمام کاراکترهاشو دوست دارم، شهری که افراد باید فدای تیم و شهر میشدن، مصلحت شهر مهمتر از افراده و همه اینو میدونن! 

اما شاید گاهی باید به فرد هم اهمیت داد :)
شاید جور دیگه ای هم بشه این شهر به بقای خودش ادامه بده
شاید اونطوری نباشه که تصور میکردی و برنامه ریخته بودی، ولی میشه 🙂

اگه کتاب مردی به نام اُوِه رو خوندی و دوست داشتی، از اینم قطعا خوشت میاد ❤️‍🔥😉

        

23