حیوان قصه گو

حیوان قصه گو

حیوان قصه گو

جاناتان گاتشال و 1 نفر دیگر
4.1
17 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

38

این کتاب درباره اعتیاد انسان به قصه و قصه گویی از دیرباز تا امروز است. درباره ی این که چقدر عجیب است یک داستان دزدانه وارد جان ما می شود، ما را می خنداند یا می گریاند، عاشق پیشه یا خشمگین مان می کند، و شیوه ی تفکر ما را درباره ی خودمان و دنیای مان تغیر می دهد. چقدر حیرت آور است که وقتی داستانی را تجربه می کنیم-خواه در یک کتاب، فیلم، یا آواز- به خود اجازه می دهیم به اشتغال گوینده درآئیم. سازنده ی داستان وارد کله ی ما می شود و مهار مغزمان را به دست می گیرد. نویسنده می کوشد تا با استفاده از یافته های زیست شناسی، روان شناسی و عصب شناسی، سازو کار اعتیاد بشر به داستان و تاثیر شگفت آن را بر روح و روان ما بررسی کند. قصه پردازی های فی البداهه ی کودکان در بازی های کودکانه، ارتباط خواب با داستان، و تاثیر فناوری های نوین دیجیتال و دنیای مجازی بر تحول داستان درآینده ی پیش رو، از دیگر مطالب تازه و خواندنی این کتاب است.

لیست‌های مرتبط به حیوان قصه گو

یادداشت‌های مرتبط به حیوان قصه گو

          جادوی قصه
چرا خواندن درباره‌ی ادیپی که خودش را کور می‌کند، مده‌ئایی که بچه‌هایش را سلاخی می‌کند، پادشاهان دیوانه و دختران سنگدل این همه لذت‌بخش است؟ چرا اغلب چیزهایی که در داستان‌ها به ما لذت می‌دهند، ناراحت‌کننده‌اند؟ آیا قصه‌ها همان زندگی‌اند «بدون جنبه‌های کسالت‌بارش»؟ آیا قصه‌ها از دستور زبانی جهانی تبعیت می‌کنند؟ پس این گفته‌ی گرترود استاین که در ستایش خودش، جویس و پروست می‌گوید -«ما داستان‌هایی می‌نویسیم که در آن‌ها اتفاقات چندانی نمی‌افتد... برای مقاصد ما رویدادها اهمیتی ندارند»- در کجای این دستور زبان جهانی قرار می‌گیرد؟ کتاب حیوان قصه‌گو (جاناتان گانتشال، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران: مرکز، 1395) پیش از آن‌که به سوال بالا جواب بدهد، به مسئله‌ای بزرگتر اشاره می‌کند: «زندگی انسان آن‌چنان آکنده از قصه است که ما دیگر حساسیت‌های خود را به جاذبه‌ی عجیب و جادویی آن‌ها از دست داده‌ایم.» او جلوتر پیشنهاد می‌دهد کتاب قصه‌ای را (هر کتابی) در دست بگیرید و به کاری که با شما می‌کند توجه کنید. گانتشال قصه را به دلیل تأثیری که بر روح و روان آدمیزاد می‌گذارد، نیازی روان‌شناختی می‌داند که انسان مثل آب و غذا به آن احتیاج دارد، نیازی که قرار نیست فقط با خواندن کتاب‌ها برآورده شود؛ تلویزیون، سینما و رسانه‌های دیگر سرشار از قصه‌هایی هستند که انسان را در معرض خود قرار می‌دهند: تبلیغات تلویزیونی، رویاباقی، نطق‌های داستانی وکلای جنایی و برنامه‌های ورزشی از این دسته‌اند. گانتشال کتابش را با زبانی ساده و با استفاده از داده‌های علمی درباره‌ی این عنصر ضروری انسان و تأثیر آن بر شکل دادن به باورها، رفتارها، اخلاقیات و تحویل فرهنگ و تاریخ نوشته است.


ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی چهاردهم، سال ۱۳۹۵.
        

4

شراره

1403/1/26

          اگر کتابهای جذابی مثل این سراغ دارید بهم معرفی کنید ... 

هروقت دیگران با جزئیات درباره گذشته دور یا دوران کودکیشون صحبت میکردن بهشون حسودیم میشد و با خودم فکر میکردم مشکل من چیه که جزئیات زیادی از وقایع گذشته درخاطرم نمیمونه بعد خوندن این کتاب فهمیدم بیشتر جزئیاتی که اونا تعریف میکنن حاصل قصه گویی ذهنشونه...و حالا مشکل من اینه که چرا ذهن من به صورت ناخودآگاه قصه گویی نمیکنه 😂البته حتما گاهی اینکارو میکنه که من متوجهش نمیشم اما در بیشتر مواقع چیزی از جزئیات نمیدونم و قصه‌ای هم از جانب ذهنم دریافت نمیکنم 😁 ... 

یه جا توی کتاب میگه در ادبیات دردسر جذابه و نه در زندگی اما من تا حد کمی باهاش مخالفم چون اگر زندگی همیشه آروم و بی دردسر و بی چالش باشه کسل کننده میشه و آدم دچار کسالت و روزمرگی میشه برای همینه مدام میشنویم که باید دایره امنمون را ترک کنیم....ترک دایره امن یعنی چالش یعنی دردسر و ومیزان مشخصی از دردسر جذابه و به زندگی هیجان ،جذابیت و معنا میده... 

جملاتی از کتاب: 

صرف نظر از نوع داستان ،اگر گره و مساله‌ای در میان نباشد داستانی هم در کار نخواهد بود 

در ادبیات فقط دردسر جذاب است .فقط دردسر جالب است.در زندگی اینطور نیست. 

چارلز بکستر: جهنم با داستان میانه‌ی خوبی دارد. 

داستان=شخصیت+گره افکنی+تلاش برای گره گشایی 

داستان قلمرویی‌ است که در آن مردم مهارت‌های مهم زندگی اجتماعی را تمرین می کنند. 

کیت اوتلی ،روانشناس و رمان نویس، داستان ها را شبیه سازی پروازی زندگی اجتماعی انسان می‌نامد.همانطور که شبیه ساز‌های پروازی به خلبانان امکان میدهد که در امنیت آموزش ببینند،داستان‌ها نیز با امنیت به ما یاد میدهند که چگونه با چالش های بزرگ دنیای اجتماعی رو‌به‌رو شویم . 

پینکر در اثر پیشگامش با عنوان ذهن چگونه کار میکند بر آن است که داستان ما را به نوعی پرونده‌ی ذهنی از مسائلی مجهز میکند که روزی ممکن است با آنها رو به رو شویم،و راه حل های کار‌آمد آنها را نیز در اختیارمان می گذارد.
به همان صورتی که شطرنج بازان بزرگ،در مقابل انواع حمله‌ها و دفاع‌ها واکنش‌های بهینه را به خاطر می‌سپارند،ما نیز با جذب نقشه‌های بازی داستانی،خود را برای زندگی واقعی تجهیز می‌کنیم. 

آن مدل شبیه سازی که من توصیف میکنم،به توانایی ما در ذخیره کردن سناریوهای داستانی به شیوه‌ای دقیق و قابل دسترس وابسته نیست.این مدل شبیه سازی به حافظه نهفته وابسته است چیزی که مغز ما میداند اما ما نمیدانیم.
حافظه نهفته در دسترس ذهن خود آگاه قرار ندارد. 

اگر کارکرد تکاملی داستان،دست کم تا حدی،شبیه سازی معضلات بزرگ‌زندگی باشد،کسانی که مقدار زیادی داستان مصرف میکنند باید نسبت به کسانی که این کار را نمی‌کنند عملکرد اجتماعی بهتری داشته باشند. 

تفاوتهای توانایی اجتماعی با نوع کتابی که مردم می‌خواندند به بهترین وجه توضیح داده میشد. 

داستان نوعی فناوری باستانی واقعیت مجازی نیرومند است که معضلات بزرگ زندگی بشر را شبیه سازی می‌کند. 

خواب ها ممکن است مانند دست ها کارکرد چندگانه‌ای داشته باشند. 

خواب‌ها نوعی دستگاه تصویه‌اند:ما خواب میبینیم تا فراموش کنیم. 

احتمالا هدف از خواب دیدن تمرین است.در خواب‌ها حیوانات واکنش خود را به مسائلی که برای بقای آنها بیشترین اهمیت را دارند تمرین می‌کنند.
خواب نوعی شبیه ساز واقعیت مجازی است که آدم‌ها و حیوانات با آن به چالش‌های بزرگ زندگی واکنش نشان می‌دهند. 

قلمرو خواب مکان خوشی نیست. 

هر آدم معمولی هر شب سه خواب rem و در سال ۱۲۰۰ خواب rem میبیند.
در۸۶۰ فقره از این ۱۲۰۰خواب ،دست کم یک رویداد تهدید کننده اتفاق می‌افتد. 

قلمرو خواب قطعا تحدید کننده تر از دنیای بیداری یک آدم معمولی است. 

ما هر شب دو ساعت خواب روشن داستان دار میبینیم، که در طول یک عمر متوسط ۵۱۰۰۰ ساعت یا حدود شش سال خواب بدون وقفه خواهد شد.
طی این سال‌ها مغز ما هزاران پاسخ مختلف به هزاران تهدید،مساله و بحران مختلف را شبیه سازی می‌کند. 

نکته مهم این است که معمولا راهی وجود ندارد که مغز بداند رویا فقط رویاست. 

ویلیام دمنت (خواب شناس): ما خواب را همچون امری واقعی تجربه میکنیم.زیرا از دیدگاه مغز واقعی است. 

مغز ما چیز های زیادی میداند که ما نمیدانیم. 

نقش تکاملی دین: همبسته کردن مردم،و وادار کردن آنها به ترجیح منافع گروه بر منافع شخصی است. 

به گفته شِلی درست است که شاعران قانون‌گذاران غیر رسمی جهان‌اند. 

-اگر جامعه‌ای بخواهد کارکرد درستی داشته باشد ،مردم باید به عدالت باور داشته باشند‌. 

در بررسی اپل کسانی که بیشتر درام و کمدی از تلوزیون میبینند،به خلاف آنهایی که به برنامه‌های خبری و گزارش ‌های مستند علاقه‌مندند،به عادلانه بودن دنیا باور عمیق‌تری دارند.
اپل نتیجه میگیرد که داستان با غوطه‌ور کردن مداوم مغز ما در مضمون عدالت شاعرانه ممکن است تا اندازه‌ای مسئول این تصور بیش از حد خوشبینانه باشد که جهان به طور کلی مکان عادلانه‌ای است. 

داستان به جوانان فرهنگ یاد میدهد،مردم را تعریف میکند،و به ما می‌گوید که چه چیز قابل تحسین و چه چیز قابل نکوهش است. داستان همواره زیرکانه ما را تشویق میکند که افرادی شرافتمند باشیم،نه فاسد.داستان چسب و گریس جامعه‌است:با تشویق ما به رفتار خوب از اصطکاک اجتماعی می‌کاهد،و مردم را حول ارزش‌های مشترک متحد میکند. داستان ما را همگن و به تنی واحد تبدیل می‌کند. این بخشی از همان چیزی است که مارشال مک لوهان با فکر دهکده‌ی جهانی در ذهن داشت.
فناوری ،مردم پراکنده را به رسانه‌ای واحد مجهز کرده و آنها را به شهروندان دهکده‌ای تبدیل کرده که سراسر جهان را در بر می‌گیرد. 

آیا امکان دارد که مصرف مقادیر اندکی داستان سرانجام به تغییرات شخصیتی بزرگ منجر شود؟ 

کار در خاطراتش با عنوان شب اسلحه می‌نویسد: مردم غالبا آنچه را که میتوانند با آن زندگی کنند به خاطر میسپارند ،نه آن گونه که زندگی کرده‌اند. 
        

20

          هیتلر بزرگ ترین بازیگر اروپا بود

راستش من آدم خواندن کتاب های علمی و مقاله نیستم. ولی خب خیلی ها کیف میکنند از خواندن اینطور چیزها. این کتاب,"حیوان قصه گو", را هم مجتبی شکوری معرفی کرده بود و من هم که انقدر این آدم را دوست دارم هر چه معرفی کرده در لیست خریدم اضافه کرده ام و بخشی اش را خریده ام. این کتاب می گوید زندگی ما با داستان عجین شده است و حرف زدن ما هم به نوعی قصه گویی ست. اصلا داستان ها هستند که ما را به هم پیوند می دهند. داستان است که یک قوم را زنده نگه می دارد نه لزوما قدرت. چه بسا که قدرت و حاکمیت روزی از بین می رود ولی داستان یک قوم اگر منعکس شود سال ها می ماند.
قرآن هم مملو از داستان است. اصلا اسمش را می گویند احسن القصص. حالا قصه ها در خودشان چه دارند؟ در هر داستان الگویی ست که هر کس با توجه به شرایط خودش از آن الهام می گیرد. آن را ذخیره می کند. شاید چیزی ازش یاد بگیرد و در زندگی از آن استفاده کند. جالب بود نوشته بود که آمده اند آزمایش کرده اند و دیده اند واکنش های عصبی کسی که داستانی را میخواند یا می بیند یا تجربه می کند یکی ست. مخصوصا این داستان هایی که آدم را به عمق خودشان می برند.
جایی دیگر از کتاب از هیتلر می گوید که در بچگی تحت تاثیر داستان یک اپرا بوده و بعد رفته نقاش شده و بعد رفته وارد نیروهای نظامی شده. اظهار نظرهای جالبی را در کتاب در مورد هیتلر می خوانیم. مثلا جایی می گوید:

هیتلر از طریق هنر و برای هنر حکومت کرد. فردریش اسپاتس در کتاب "هیتلر و قدرت زیبایی شناسی"، می نویسد آرمان غایی هیتلر نظامی و سیاسی نبود. بلکه بیشتر هنری بود. در رایش جدید، هنر می بایست در صدر بنشیند. اسپاتس از مورخانی که علاقه ی هیتلر به هنر را ریاکارانه، سطحی، یا صرفا تبلیغاتی می دانند انتقاد میکند. از دیدگاه اسپاتس ((علاقه هیتلر به هنر همان قدر شدید بود که گرایش های نژاد پرستانه او.
بعد در پایین این پاراگراف تصویری از هیتلر گذاشته در ژست های مختلف و نوشته:

هیتلر ژست های تئاتری را تمرین می کند تا از آنها در سخن رانی های خود استفاده کند. او خودش را بزرگ ترین بازیگر اروپا نامیده بود. فردریک اسپاتس با این گفته موافق است و می گوید آشنایی هیتلر با تئاتر به او کمک کرد که مردم آلمان را هیپنوتیسم و بسیج کند. دیوید بوئی خواننده، پس از آنکه فیلم تبلیغاتی نازی ها به نام پیروی اراده(1935) را پانزده بار دید، اظهار داشت (( هیتلر اولین ستاره بزرگ راک بوده است. او سیاستمدار نبود، یک هنرمند بزرگ رسانه ای بود. با چه مهارتی مخاطبانش را مجذوب می کرد! همه ی زنان را داغ و خیس عرق می کرد و همه ی مردان آرزو می کردند جای او بودند. جهان هرگز چنین پدیده ای را دیگر نخواهد دید. او سراسر یک کشور را به صحنه ی یک نمایش تبدیل کرد.
کتاب در مورد ذهن قصه باف بچه ها صحبت می کند و بازی هایشان در زمان کودکی و اینکه چقدر شیفته ی داستان اند و داستان را می فهمند. در مورد چند تا کتاب هم حرف میزند و آینده ی داستان. من خیلی اهل خواندن کتاب های تحلیلی نیستم و اهل کتاب های تفریحی مثل رمانم. برای همین شاید نتوانسته باشم خوب کتاب را معرفی کنم .. ولی خب کتاب جالبی بود اما مرا به شخصیت هیتلر کنجکاو کرد. اینکه بروم بیشتر ازش مستندات ببینم و بخوانم. ظاهرا آدم خیلی عجیبی بوده. شصت میلیون نفر در جنگ جهانی دوم می میرند. کم عددی نیست. عامل این جنایت را بیشتر باید شناخت. یک جانی. یک بازیگر. شاید هم یک ستاره ی راک ..

        

1

فهیمه

1401/8/7

          ما با روایت احاطه شده‌ایم، روایت‌های داستانی و غیرداستانی از گذشته و حال و آینده. مخصوصاً این روزها هر کس «حقیقت» خودش را می‌گوید و روایت‌ها آنچنان متعدد و متناقض‌اند که انگار مربوط به مکان دیگری هستند، جدا از جایی که در آن زندگی می‌کنیم. در این شرایط خواندن «حیوان قصه‌گو» تجربه‌ی فوق‌العاده‌ای بود. 
جاناتال گاتشال در حیوان قصه‌گو از قصه شروع می‌کند: اینکه قصه چه کارکردهایی دارد، چرا دوستش داریم، چه تأثیراتی بر ما می‌گذارد و چگونه تغییرمان می‌دهد. پس از گریز مختصری به رویا، نوبت به ذهن قصه‌گوی انسان می‌رسد. 
داستان ذهن ما را قالب‌ریزی می‌کند. خواه از طریق کتاب در معرض آن قرار بگیریم، یا فیلم و یا بازی‌های ویدئویی، حقایقی را درباره‌ی جهان به ما یاد می‌دهد؛ بر منطق اخلاقی ما تأثیر می‌گذارد؛ و در ما ترس‌ها، امیدها و اضطراب‌هایی پدید می‌آورد که رفتار و حتی شاید شخصیت ما را تغییر می‌دهد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که داستان همواره ما را قلقلک می‌دهد و نیشگون می‌گیرد و بدون آن‌که بدانیم یا موافق باشیم، ذهنمان را قالب‌ریزی می‌کند. هر چه عمیق‌تر مجذوب داستان شویم، قدرت تأثیر آن نیز بیشتر خواهد شد.
گاتشال بر اساس نتایج پژوهش‌های انجام شده، نشان می‌دهد مغز نه تنها به لذت بردن از روایت‌ها و یادگیری از آن‌ها، بلکه به آفرینش آن‌ها هم گرایش دارد. ما به طور خودکار از اطلاعاتی که دریافت می‌کنیم قصه بیرون می‌کشیم و چنانچه قصه‌ای هم در کار نباشد، شادمانه آن را ابداع می‌کنیم. فریب‌های ذهن از همین‌جا آغاز می‎شود که شکل از کنترل خارج شده‌اش را می‌توان در توهمات بیماران روانی دید.
این موضوع در مورد خاطرات هم صدق می‌کند: ذهن خاطره‌های مربوط به تصویر، صدا، بو و مزه را در مکان‌های جداگانه ذخیره می‌کند. وقتی خاطره‌ای را به یاد می‌آوریم، سکانس‌های منظم یک فیلم را نگاه نمی‌کنیم، بلکه تکه پاره‌هایی از داده‌ها را از جاهای مختلف مغز به یاد می‌آوریم. سپس این داده‌ها برای ذهن قصه‌گو ارسال می‌شوند تا این تکه‌ها را بازیابی کند و به هم بچسباند و کل منسجم و باورپذیری از آنچه می‌توانسته اتفاق افتاده باشد، خلق کند. خاطره یک‌سره داستان نیست، فقط داستانی کردن است.
در کل کتاب بسیار بسیار جالبی است و خواندنش به شدت توصیه می‌شود.  

اطلاعات کتاب: حیوان قصه‌گو، اثر جاناتان گاتشال، ترجمه‌ی عباس مخبر، نشر مرکز.
        

26

داستان‌ها
          داستان‌ها و انسان‌ها

داستان‌خوان باشيد يا نباشيد، شنونده خوبی براي قصه‌های آدم‌ها باشيد يا نباشيد، شما را از داستان رهایی نيست.
وقتی صبح چشم باز می‌كنيد، پشت ميز صبحانه می‌نشینید و به رفتارهای ديشب فلان شخصيت زندگی‌تان فكر می‌كنيد (در اين حالت ذهنتان بازيگوشانه با تكه‌های پازل‌هايی از حرف‌ها و حوادث در حال طراحی سناريويی براي آن رفتار است، چرا؟). وقتي با ديدن دست‌های سرخ‌شده و سرما‌زده‌‌ی دخترکی فال‌فروش پشت ثانيه‌های چراغ قرمز، متأثر می‌شويد و در چهره‌ی معصومش دنبال بار سنگين و پراندوه زندگی‌اش می‌گرديد، (هر كداممان بر اساس شنيده‌ها و تجربياتمان می‌توانيم داستانی متفاوت برای اين كودک بسازيم. چرا؟). یا وقتی شب با انبوهی از گفته‌ها و شنيده‌ها و ديده‌ها به خواب می‌رويم و خواب می‌بينيم و خواب‌های ما روايتی گاه مبهم و گاه واضح از احساسات و تجربياتمان است. در تمام این حالات، ذهنمان بی‌تابانه در حال توليد و مصرف داستان است.
تمام چراها را كه جمع ببنديم به سوال‌های ديگری می‌رسيم:
اين كدام ضرورت است كه انسان را وامی‌دارد تا قصه‌ای بسازد يا قصه‌ای مصرف كند؟ چگونه است كه قصه، اين‌چنين ما را درون خود مكيده است؟ از سنت‌های دينی گرفته تا خواب و خيال‌پردازی، از كتاب‌های علمی تا ادبی، از كودک تا بزرگسال، چرا اين‌چنين با قصه عجين شده‌ايم؟ جاناتان گاتشال می‌گويد: «قصه برای انسان مانند آب است برای ماهی. همه‌ی اطراف او را گرفته و تقريباً حس نمی‌شود.» او می‌گويد قصه‌ها همه جا هستند، در خواب، در بيداری، در كشتی كچ، در كتاب، در تلويزيون. قصه‌ها همه جا هستند. حتی فهم ما از جهان با روايت‌ها شكل گرفته است. گاتشال در اين كتاب با طرح سوال‌هايی كه به مراتب جذابتر از پاسخ‌هايشان هستند، چرايی و چگونگی قصه را از ديدگاه‌های متفاوتی همچون تکامل‌گرایی داروینیستی، روانشناسی اجتماعی و زيست‌شناختی، بررسی مي‌كند. نرون‌های آينه‌ای با سيستم شبيه‌سازی داستانی در مغز، زخم‌ها و رنج‌ها و احساس‌هايی می‌آفرينند كه ما تجربه‌ای داشته باشيم بی‌آنكه آن را تجربه كرده باشيم.
        

20

حسین

1402/2/21

          بگذارید این جوری بگویم: حس می‌کردم که در حال گذراندن یک مهمانی لذت‌بخش عصرانه با نویسنده کتاب هستم و در حالی‌ که بیسکوییتِ سیب و دارچین با چای می‌خوریم، او از جادوی قصه‌ها و تاثیرشان بر زندگی آدم‌ها می‌گوید :))
کتاب، داستانِ میلِ همیشگی انسان‌ها به قصه‌هاست. قصه‌هایی که به قول نویسنده مثل آب برای ماهی، دور انسان را فراگرفته‌اند و حس نمی‌شوند. همه‌جای زندگی‌هایمان پر از داستان‌هاست ؛ رمان‌ها، شعرها، ترانه‌های موسیقی که گاه در چند دقیقه یک داستان فوق‌العاده می‌گویند، فیلم‌ها، سریال‌ها، انیمه‌ها، تئاترها و بازی‌های ویدیویی و خیلی جاهای دیگر. اعداد شگفت‌انگیز است! در طول هر روز، هر انسان حدود دوهزار خیال‌پردازیِ به‌طور میانگین 14 ثانیه‌ای تجربه می‌کند که سرجمع یک‌سوم طول عمرمان می‌شود. اما قصه‌ها فقط محدود به بیداری نیستند ، در رویاهایمان نیز داستان‌ها دست از سرمان برنمی‌دارند!
کتاب پر بود از تعبیرها و تصویرهای شاعرانه و زیبایی‌هایی که برای خواننده به تصویر کشیده می‌شود. خیلی از جاها موقع خواندنش، حسابی منقلب شده بودم و حس خوشبختیِ خاصی داشتم که گاهی از هم‌نشینی با کتاب‌های فوق‌العاده و نویسنده‌های دوست‌داشتنی‌شان به آدم دست می‌دهد.
زمان درستی هم خواندمش. این روزها، در فکر این بودم که برای بچه‌ها(و شاید بعدها برای بزرگ‌ترها!) کلاسی درباره خیال برگزار کنم که در آن از داستان‌ها و افسانه‌های مختلف دنیا حرف بزنیم. به نظرم صرف نظر از ارزش‌های خیال‌پردازی و تاثیرش در جهان‌بینی، اگر با دقت به داستان‌ها نگاه کنیم، پیام‌های مهمی برای زندگی بامعنا و اخلاقی  پیدا می‌کنیم. "حیوان قصه‌گو"، مشوق بزرگی برای شور و انگیزه‌م حول شکل‌دادن این کلاس بود.
توصیه می‌کنم بخوانیدش و به قول نویسنده:
از نامحتمل‌بودن خیال‌انگیز چرخش مسیر تکاملی که ما را به مخلوقات داستان تبدیل کرده است لذت ببرید؛ مسیری که پویایی درخشان و شادمانه‌ی قصه‌هایی را که می‌گوییم به ما داده است. و مهم‌تر از همه، بدانید که درک قدرت قصه‌گویی -این که از کجا می‌آید و چرا اهمیت دارد- هرگز نمی‌تواند تجربه‌ی شما را از قصه تنزل بدهد. بروید و در یک رمان غرق شوید، متوجه خواهید شد.
        

7

          برای من، و به‌گمانم برای هر کسی که ناگاه خود را یافته فریفته‌ و غوطه‌ور در دروغی به اسم داستان، پرسش از چرایی این شیفتگی پیش می‌آید و ذهن را درگیر می‌کند. این کتاب نیز در صدد پاسخ به چنین پرسشی‌ست، هر چند ناتمام و با کاستی‌هایی در تمییز دقیق مفاهیم، اما باز هم خواندنی.
کتاب با زبانی بسیار جذاب و روان، در نه فصل و با رویکرد تکاملی، به اهمیت و اعتیاد آدم‌ها به قصه می‌پردازد. با ارائه یافته‌های علوم روان‌شناسی، عصب‌شناسی، علم شناخت و زیست‌شناسی عملکرد ذهن را درقبال قصه و چرایی اقبال به آن، به‌عنوان یک عنصر ضروری در تمدن انسانی بررسی می‌کند و در سراسر کتاب از زندگی روزمره شاهد مثال‌هایی در تائید ادعاهایش می‌آورد. 
 در فصل اول و دوم اعتیاد ما به قصه و نفوذ آن به سازه‌های مختلف سامان‌بخش زندگی را بررسی می‌کند. سپس از چرایی این نقش برجسته می‌پرسد. در فصل سه و چهار گره یا ناگواری را به عنوان یک عنصر اساسی در هر قصه‌ای توضیح می‌دهد و رد آن را تا خواب‌های شبانگاه هم می‌گیرد. در فصل پنج بخشی از ساختار مغز را قصه‌گو می‌نامد و این موضوع را با شاهد مثال‌های متعدد اثبات می‌کند. فصل شش عنصر اساسی دیگر قصه را به ما معرفی می‌کند: اخلاق جهانی. فصل هفت و هشت به تاثیر قصه‌ها در تاریخ بشر و ساماندهی خاطرات می‌پردازد. فصل نه به دورنما قصه باتوجه به تحولات مطرح شده‌ی قرن بیست و بیست یک می‌نگرد.
        

28

          پروندۀ این کتاب را مختومه اعلام کن؛
تجربه‌نگاشتِ تاخیر و مطالعه.

0- سعی می‌کنم کوتاه بنویسم. پیش‌تر یک تجربۀ موفق داشته ام.

1- نویسنده در «حیوان قصه‌گو» یک هدف ساده دارد؛ می‌خواهد از ضروری بودن داستان/روایت بگوید. زندگی، لحظه به لحظه روایت است و ذات انسان را شاید بتوان با روایت‌گری تعریف کرد. منطقیون و فلاسفه، ناطق بودن یا عقلانیت را ذاتیِ انسان دانسته اند، عالمان علم تجربی و «دیرین‌انسان‌شناسان»، هوشمند بودن (homo sapiens) را. اما ذاتیِ انسان را شاید بتوان با داستان تعریف کرد (homo fictus). انسانیم چون روایتی از انسانیت خود داریم و این روایت را بدین علت داریم که انسانی هستیم که می‌توانیم خود را به روایت درآوریم؛ یعنی با روایتی خودساخته، انسان بودن خود را تعریف می‌کنیم.
غرق در داستانیم و از این واقعیت گریزی نداریم. نویسنده در این کتاب به شیواترین و جذاب‌ترین شکل ممکن، همین ادعا را بسطِ کوتاه! می‌دهد.

2-  متن خشک و خالی کم نخوانده ایم؛ متن‌هایی از ذهن‌هایی درخشان با مدعیاتی اساسی اما ملال‌آور. حرجی بر ملال‌نامه‌نویسان نیست؛ راه‌گریزی نداریم. گاهی مسائل چنان بغرنج است که صدای زبان هم در می‌آید؛ متن با کلمه به کلمۀ خود ملال را فریاد می‌زند تا فضاحت موقعیت را درک کنیم.
در «حیوان قصه‌گو» با هنر روایت‌گری از اهمیت روایت می‌خوانیم. نویسنده به فراخور از تجربۀ والدگری خود می‌گوید و اهمیت داستان برای فرزندانش، به وقتش از آثار استخوان‌دار ادبی کمک می‌گیرد، وقتی لازم است به سراغ برنامه‌های واقع‌نما (همون reality show) و سریال‌های عامه‌‌پسند می‌رود. به هرحال روایتِ کتاب آغشته به جهان‌های روایی مختلف است و هنرمندانه و روان در این مسیر از داستانِ داستان لذت می‌بریم.

وسط‌نوشت: در این متن روایت و داستان رو معادل استفاده کردم. محل ایراد است، ولی برای این مرور این دقت لازم نیست.

3- ترجمۀ اثر عالی است و آقای مخبر از پس کار بر آمده است (متن را مقابله نکرده ام. احتمالا می‌دهم در چندجایی یکسری کژتابی و واژه‌گزینی اشتباه رخ داده باشد؛ چون تطبیق ندادم، خیلی جدی نگیرید).

4- اگر جهانِ داستان‌ها برایتان شگفت‌آور است و گمان می‌کنید که می‌شود عمیق‌تر با جهانِ داستان‌ها، جهان واقعی را به روایت درآورید، زودتر به سراغ این کتاب بروید که مانند من دیر نشود. برای خودِ من چون اندکی با روایت‌شناسی دم‌خور شده ام، اندکی غیربدیع بود مفاد کتاب.


5- برای بعضی از کتاب‌ها باید سریع نوشت و پرونده‌یشان را بست. نه که کتاب‌های بدی باشند، احتمالا چنین ماهیتی دارند. شاید هم نحوۀ مواجۀ منِ نوعی با این  کتاب‌ها اینگونه است. برای مثال برای تنسی ویلیامز و ایبسن جرئت مرور نوشتن ندارم، برای «سفر نظریه‌ها» و «چه شد» باید مفصل و جدی بنویسم و برای «روایتِ» کورش صفوی باید با بازخوانی متن بنویسم. خلاصه چون مرور نوشتن شده است تجربۀ نوشتن برای من، صرفا گاهی باید انجامش داد، چون اینگونه نوشتن برایم ضروری است. اکنون با حافظۀ مکتوب، لحظه‌ای که در آن بوده ام را به روایت درآورده ام.

پی‌نوشت: در کتاب ادعاهای جالب زیادی رو می‌شه دید. ولی یکی از جالب‌ترین‌هایش در مورد حافظه بود. لزوما کارکرد حافظه برای ثبت هرآنچه اتفاق می‌افتد نیست، بلکه بیشتر راهی است برای اینکه ما جهان را آنگونه که می‌خواهیم و برایمان بهتر است روایت کنیم (نه اینکه لزوما دروغ ببندیم به جهان، بلکه بیشتر اینکه اندکی دوزِ تلخیِ حاقِ واقع را برای خودمان کم کنیم که زیست‌پذیر بشه این جهان و مافیها. مخصوصا مافیها!)


یه نکته که حتما باید قید بشه اینه که در متن یکسری ادعای عجیب هم هست. مثلا میاد نشون می‌ده که بچه‌ها به فراخور، نقش‌های جنسیتی خود را در بازی‌ها کسب می‌کنند (یعنی پسرا فلان‌جوری بازی می‌کنند و دخترا بیسار جور) و از همین نتیجه‌هایی می‌گیره؛ مثل اینکه پس انگار یه فرق‌هایی هست و نهایتا پسرا شیرن، مثل شمشیرن و این جور حرفا! حالا اینجا قطعا کلی بحث می‌شه کرد ولی کودکان از اول قدمِ زندگی این نقش‌های جنسیتی رو از طریق فرهنگ یاد می‌گیرن. خلاصه نمی‌شه با اشاره به این تجارب، خیلی روی این نقش‌های جنسیتی استرس گذاشت (یعنی بگی که، آهان ببین فلان بچه فلان کرد بعد بیسار!). البته اینکه نویسنده موضع خودش رو شفاف گفته خوبه، ولی خب، به نظرم خیلی سوگیرانه بود این بخش کتاب!
یه ایراد دیگر هم بحث تاثیر ادبیات بود. خیلی خام‌دستانه بود مواجه کتاب. اینکه از یه رمان و موسیقی واگنر برسی به هیتلر و جنگ‌جهانی و اینا خیلی تحلیل گل‌وگشاد و شاذی هست. 
        

40

          یکی از تکان‌دهنده‌ترین کتاب‌هایی که اخیراً خوندم بود بدون‌شک. جاناتان گاتشال یکی از خوره‌های ادبیات و داستانه، اما با هوشمندی متوجه شده که قصه‌ها چیزی فراتر از یه شکل ادبی صرف برای پر کردن اوقات فراغت و سرگرم کردن انسان هستند. درسته که قدمت قصه‌ها به گذشته‌های خیلی خیلی خیلی دور برمی‌گرده، اما قضیه به همین سادگی و صرفاً مربوط به قدمت قصه‌ها نیست. گاتشال علاوه بر اینکه در این کتاب نشون می‌ده از نظر فیزیولوژیکی، عصب‌شناختی، روان‌شناسی و به صورت کلی علمی، ساختار مغز انسان چطور مدام داره برای اینکه زندگی کردن برای انسان ممکن شه همه چیز رو در قالب یه روایت و قصه براش بیان می‌کنه، نشون می‌ده که کمابیش می‌شه گفت قصه‌ها تمام جهان ما رو فراگرفتن. ما ازشون راه فراری نداریم و اتفاقاً چقدر در تمام ابعاد زندگی می‌تونن به انسان کمک کنن و باعث رشدش بشن. خیلی جالبه که گاتشال نشون می‌ده چطور در عصری زندگی می‌کنیم که خیلی‌ها فکر می‌کنن پایان قصه و ادبیاته، درحالی‌که که به لطف تکنولوژی شاید بشه گفت داریم وارد عصری می‌شیم که آدما حتی می‌تونن به انتخاب خودشون توی قصه‌ها عملاً زندگی کنن. نمونه‌ش رو امروزه می‌تونیم توی بازی‌های ویدیویی، به‌ویژه بازی‌های ویدیویی تعاملی ببینیم. هر فصل این کتاب یکی از جنبه‌های تأثیرگذاری قصه رو در زندگی انسان نشون می‌ده و واقعاً تمام این فصل‌ها فوق‌العاده و تکان‌دهنده بودن. نثر گاتشال بسیار روونه، پر از مثال‌های ملموس و دوست‌داشتنی و ترجمه هم خیلی خوب بود. خوندنش بسیار لذت‌بخش و شیرینه.
        

8