سعید بیگی

سعید بیگی

بلاگر
@mosaafer
عضویت

بهمن 1401

577 دنبال شده

548 دنبال کننده

                ✓ از وقتی یادم میاد؛ عاشق کتاب بودم و با مطالعه، گذر زمان رو متوجه نمی شدم. همین!
راستی؛ اگر دانش آموز دبیرستانی دارید، دعوتید به سایت ما «دبیر فارسی».

              
dabirefarsi.ir

یادداشت‌ها

نمایش همه
سعید بیگی

سعید بیگی

4 روز پیش

        نثر این کتاب (حلقۀ دوم انسان 250 ساله)، با اینکه از روی نوارهای سخنرانی ایشان پیاده شده، خوب و روان و خوش‌خوان است. در متن کتاب؛ زبان نوشتاری غلبه دارد تا زبان گفتاری و گاهی بعضی جملات، برای تَـنَـبُّـه و تـوجّـه‌دادن به خوانندگان و مخاطبان، تکرار شده‌اند. در پاورقی هر صفحه؛ آیه، روایت، شعر، معنی و ریشۀ واژۀ استفاده شده در متن همان صفحه یا نکات لازم دیگر، توضیح داده شده است.

* علت نام‌گذاری کتاب: نوشتۀ پشتِ جلدِ کتاب، به خوبی علت این نام‌گذاری را ـ از زبان نویسنده ـ توضیح می‌دهد:
«این فکر برای بنده در سال 1350 و در دوران محنت‌بارِ یک امتحان و ابتلای دشوار پیدا شد.
اگرچه قبل از آن به ائمه علیهم‌السلام به صورتِ مبارزان بزرگی که در راه اعتلای کلمۀ توحید و استقرار حکومت‌الهی فداکاری می‌کردند، توجه داشتم؛ اما نکته‌ای که در آن برهه ناگهان برای من روشن شد، این بود که زندگی این بزرگواران، علی‌رغم تفاوت ظاهری در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است؛ که از سال دهم، یازدهم هجرت شروع می‌شود و دویست‌وپنجاه سال ادامه پیدا می‌کند و به سال دویست‌وشصت ـ که سال شروع غیبت صغری است ـ در زندگی ائمه علیهم‌السلام خاتمه پیدا می‌کند. 28/4/1365»

* عناوین بخش‌های اصلی کتاب به این شرح است:
ـ اشاره 
ـ مقدمه 
ـ فصل اول : پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
ـ فصل دوم : امامت
ـ فصل سوم : امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل چهارم : حضرت فاطمۀ زهرا (سلام‌الله‌علیها)
ـ فصل پنجم : امام حسن (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل ششم : امام حسین (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل هفتم : حرکت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) و سفیران کربلا
ـ فصل هشتم : شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثۀ کربلا
ـ فصل نهم : امام سجاد (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل دهم : امام باقر (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل یازدهم : امام صادق (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل دوازدهم : امام کاظم (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل سیزدهم : امام رضا (سلام‌الله‌علیه)
ـ فصل چهاردهم : امام جواد، امام هادی و امام عسکری (سلام‌الله‌علیهم)
ـ فصل پانزدهم : غایت حرکت انسان 250 ساله
ـ فهرست تفصیلی
ـ منابع پاورقی

من کتاب‌های زیادی از نویسندگان مختلف، در بارۀ زندگی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) و ائمۀ معصومین (ع) خوانده‌ام و با وجود تفاوت‌های بسیار در نگارش آن کتاب‌ها؛ به این نکته رسیده‌ام که بیشتر آنان، تنها به ذکر رویدادها و حوادث مهم زندگی این بزرگان اکتفا نموده‌اند و حرف تازه‌ای ندارند که نسبت به کتاب‌های پیشین به ما بزنند.

اما این کتاب، نگاهی تازه و جالب‌توجه، به زندگی ائمۀ معصومین علیهم‌السلام دارد و همان‌گونه که خودِ نویسنده بیان نموده؛ گفتار، رفتار، حرکات و برنامه‌های تمام آن بزرگواران را در یک جهت و برای دستیابی به یک هدف مشخص، در طول 250 سال عمر پر برکت ائمه دیده و آن را شرح داده‌اند.

و این هدف چیزی نیست، جز تشکیل حکومت الهی بر پایۀ احکام قرآن و اسلام که ادامۀ همان حکومت رسول خدا (ص) باشد. این تلاش را تمام آن بزرگواران انجام دادند که منتج به تشکیل حکومت الهی و اسلامی شود و آمادۀ این کار بودند و چون امکان تشکیل نیافت؛ آنان آمادۀ بذل جان شریف‌شان در این راه و شهادت بودند. البته شرایطی هم که در بعضی اوقات این زمان طولانی، برای حکومت ائمه فراهم شد؛ بنا به دلایلی از دست رفت و به دست فرصت‌طلبانی ناجوانمرد به مسیر دیگری منحرف شد.
*** (دوستان برای روشن شدن دو بند (پاراگراف) بالا و ذکر هدف ائمه علیهم‌السلام، لطفاً پی‌نوشت و نظرات دوستان را هم بخوانید. با سپاس!)

روش نویسنده در تبیین این مطالب، بیان خلاصه‌ای از رویدادهای مهم زندگی ائمه و ذکر نکاتی در تایید برداشت ویژه و جالب و درست‌شان، از روایات نقل شده از ائمه و بررسی شرایط خاص هر امام بزرگوار و برخوردهای صورت گرفته با ایشان، توسط حکومت‌های ستمگر اموی و عباسی و توضیح لازم برای روشن شدن علت این برداشت متقن و زیبا است.

نویسنده در این کتاب کوشیده است ـ با توضیحات لازم و کافی و ارائۀ دلایل متقن از گفتار، رفتار، کُنِش و واکُنِش آن بزرگواران، در مراحل مختلف زندگی‌شان و برخورد با حکام جور ـ نادرستی تصاویری که ائمه را در برابر ستمگران و خلفای اموی و عباسی، ضعیف و حقیر نشان می دهند؛ روشن کند و این تلاش، ارزشمند و درخور تقدیر است. 

دقت نویسنده در نکات مهم بیان شده در کتاب‌های سیرۀ پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام، بخشی از این مسائل را که بر بسیاری از نویسندگان کتاب‌های سیره پوشیده مانده است، روشن و آشکار می‌نماید و انسان را به شگفتی و تحسین وامی‌دارد. 

این کتاب نگاهی تحلیلی به کل زندگی ائمۀ معصومین علیهم‌السلام است و شرح کامل رویدادهای زندگی ائمۀ معصومین (ع) نیست و برای مطالعۀ زندگی‌نامۀ این بزرگواران، باید به کتاب‌های دیگر مراجعه کرد.

نویسنده در این کتاب، زندگی ائمه را از منظر و دیدگاهی نو می‌نگرد و می‌کاود و تصویری تازه از این ستاره‌های درخشان آسمان دین، به ما ارائه می‌نماید که به‌راستی دیدنی است.

توصیۀ دوستانۀ من به کسانی که می‌خواهند، کتابی در رابطه با ائمه بنویسند؛ آن است که حتما این کتاب را هم به عنوان یک منبع مهم و ارزشمند و کاربردی، در کنار سایر منابع در نظر داشته باشند.

هم‌چنین تمام علاقه‌مندان به اهل‌بیت علیهم‌السلام را به خواندن این کتاب خواندنی و فوق‌العاده دعوت می‌کنم.


ـــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت: به نظرم تذکر این نکته ضروری باشد که هدف ائمه علیهم‌السلام فقط تشکیل حکومت نبوده است؛ بلکه در بعد سیاسی حیات ائمه (ع)؛ این مطلب یعنی تشکیل حکومت، یکی از ضروریات برای برپایی درست دین و احکام آن در جامعۀ اسلامی است.

در همین راستا؛ کارهایی که ائمه (ع) انجام دادند، بیشتر در این دو محور بود:

1. تبیین درست اسلام (در همۀ شئون و امور جامعۀ اسلامی) و تفسیر حقیقی قرآن و افشاگری تحریف‌ها و تحریف‌کننده‌ها.

2. تبیین مسئلۀ امامت یعنی زمامداری جامعۀ اسلامی و بیان شرایط امام: «عصمت - تقوی - علم - معنویت» و معرفی آن کسانی که دارای این شرایط و ویژگی‌ها هستند؛ یعنی خودشان.

و این نکات از مهم‌ترین مواردی است که حکومت‌های اموی و عباسی با آن مخالفت می‌کردند و آنقدر به ایشان سخت می‌گرفتند و در نهایت آن بزرگواران را به شهادت می‌رساندند.
      

36

سعید بیگی

سعید بیگی

6 روز پیش

        نثر کتاب خوب، روان و خواندنی است. البته با وجود تلاش مترجم برای ارائۀ یک ترجمۀ روان و مناسب با ویژگی‌هایی که خود در مقدمه‌اش بیان کرده، به نظرم گاهی برخی واژگان و عبارات مشکل دارند و خوب بود اگر تغییر داده می‌شدند.

در این کتاب دو نمایش‌نامۀ از اوریپید آمده است. در مقدمه، هم نویسنده و هم مترجم مطالبی را در بارۀ اصل داستان و این ترجمه آورده‌اند و نکاتی را که لازم دانسته‌اند، شرح داده‌اند.

* نمایش‌نامۀ اول؛ «ایفی‌ژنیا در اولیس» : ماجرا از اقامتگاه آگامِمنون در ساحل اولیس آغاز می‌شود و او نامه‌ای را که بارها نوشته و پاره کرده است، بالاخره می‌نویسد و به خدمتکار پیرش می‌دهد تا آن را به همسرش کلیتم‌نسترا برساند و در آن به او گفته که برخلاف قرار پیشین در نامۀ اول، دخترش ایفی‌ژنیا را به اولیس نفرستد... .


** نمایش‌نامۀ دوم؛ «ایفی‌ژنیا در میان توری‌ها» : ماجرا از معبد الهه آرتمیس در سرزمین توری‌ها آغاز می‌شود. ایفی‌ژنیا در خواب دیده که خانه پدری‌اش در آرگوس یونان خراب شده و ستونش ریخته است و این‌گونه تعبیر می‌کند که برادرش اورستس کشته شده و او تنها و بی‌کس مانده است و برایش عزاداری می‌کند و مراسم به جای می‌آورد و در خیال با روح او سخن می‌گوید... .


این دو نمایش نامه از اوریپید، بسیار جالب و خواندنی و زیبایند و برای قهرمانان پایانی خوش دارند و تلخ نیستند؛ برعکس بیشتر نمایش‌نامه‌هایی از یونان که پیش از این خوانده‌ایم.

اولین نکتۀ جالب که دیدم؛ جابجایی ایفی‌ژنیا با یک گوزن هنگام قربانی‌شدن که شبیه ماجرای حضرت ابراهیم و فرزندش حضرت اسماعیل علیهم‌السلام بود. بررسی این شباهت‌ها، در ادبیات تطبیقی بسیار مهم است و نکات بسیاری را از پیوستگی‌های قومی گذشتگان آشکار می‌کند.

مطلب بعدی بسیج خانوادگی خدایان است؛ برای حل مشکل پیش آمده یعنی افتادن تمثال الهه‌ای از آسمان به زمین و یافتن و انتقال آن از سرزمین بربرها که آداب نمی‌دانند و وحشی‌اند، به یونان که مردمانی باکلاس‌تر و معتقدتر دارد.

سرنوشت خاندان آگاممنون هم خیلی جالب است؛ کلیتم‌نسترا به آگاممنون خیانت می‌کند و او را می‌کشد، زیرا ایفی‌ژنیا را کشته و قربانی هوس هلن و پاریس کرده است و کلیتم‌نسترا به دست پسرش اورستس کشته می‌شود، زیرا آگاممنون را کشته و به او خیانت کرده است و اورستس دیوانه و تبعید می‌شود، زیرا کلیتم‌نسترا را کشته است و ایفی‌ژنیا به سرزمین بربرها تبعیدشده و کاهن معبد آرتمیس شده است، زیرا بیگناه و باکره است و عضو این خانواده است و باید تاوان خطا و گناه دیگر اعضای خانواده را بدهد! و این رویه در زندگی دیگر خاندان‌ها نیز دیده می‌شود.

«گُـنَـه کرد در بَلخ آهنگری          به شوشتر زدند گردن مِسگری!»

مَثَـل جالبی است؛ یک دیوانه سنگی را داخل چاه می‌اندازد و صد عاقل نمی‌توانند آن را بیرون بیاورند. این دو تن ـ پاریس و هلن ـ بخش بزرگی از جهان آن روز را به آتش کشیدند و هزاران انسان بی‌گناه در آتش هوس اینان سوختند.

پاریس و هلن به گناه روی می‌آورند و نظم و ترتیب یونان و تروا را بر هم می‌زنند و افراد زیادی گرفتار می‌شوند و صدها، بلکه هزاران تن کشته می‌شوند و خانه‌های بسیاری ویران می‌شود و بنیان خانواده‌های زیادی از هم می‌پاشد و در نهایت پاریس کشته می‌شود و هلن به خانه‌اش باز می‌گردد و با خیر و خوشی به زندگی‌اش ادامه می‌دهد و گویا نه خانی آمده و نه خانی رفته است!

بخش‌های مختلف قصه به صورت منطقی به هم مربوط شده‌اند و خواننده می‌تواند بپذیرد که ماجراها این‌گونه طبیعی روی داده‌اند. غیرطبیعی‌ترین بخش‌های داستان، جاهایی است که خدایان از آن بالا وارد قصه شده و چون دانای کل و توانای کل، بخش‌هایی را برای بعضی‌ها روشن می‌کنند و یا سرنوشت عده‌ای را بنا به دلایلی که به خودشان مربوط است، تغییر می‌دهند و هیچ کس هم اجازه و جرأت پرسش را ندارد و همگان باید راضی باشند.

مثلا الهه‌ای آژاکس را دیوانه می‌کند و او به جای قهرمانان یونان و دشمنانش که او را تحقیر کرده‌اند، حیوانات را می‌کشد یا اورستس را دیوانه می‌کنند و وقتی حمله به او دست داده، حیوانات را به جای دشمنانش می‌کشد.

اینکه خدایان هم چون آدمیان احساسات و رفتارهای اشتباه دارند و تحت تاثیر قرار می‌گیرند، جالب است. اما نکتۀ مهم آن است که کسی حق مواخذۀ آنان را به جهت گفتارها و رفتار‌های اشتباه‌شان ندارد.

این دو نمایش‌نامه؛ عالی، فوق‌العاده و خواندنی بودند و از خواندنشان بسیار لذت بردم و به روح اوریپید درود فرستادم. دوستان عزیز بهخوانی را به خواندن این دو نمایش‌نامۀ زیبا و دوست‌داشتنی، دعوت می‌کنم.
      

39

        نثر کتاب خوب، روان و خواندنی است و البته غلط‌های چاپی زیادی دارد و به درستی ویرایش نشده است.

اصل ماجرای داستان، همان است که در اصل اثر «اوریپید» خواندیم و البته تغییراتی در بعضی بخش‌های داستان دیده می‌شود و مهم‌ترین تغییر هم در پایان‌بندی آن است که «مِـده» (همان مِـده‌آ) در اصل اثر، با گردونه ای اژدهاکِش از برابر «ژازون» (همان جیسون) می گریزد تا به آتن برود و پناهنده شود.

اما در اثر «آنوی»، «مده» خود و فرزندانش را که سر بریده، در داخل گاری به آتش می کِشَد و کشته می‌شود و در واپسین لحظات، به «ژازون» می‌گوید که با این کار به آنچه در نظر داشته ـ یعنی انتقام از او و تنبیهش ـ دست یافته است.

اختلاف دیدگاه همسران ـ «مده» و «ژازون» ـ در نگاه به هستی، انسان و روابط بین انسان‌ها، عاملی برای دور کردن آنان از هم بوده است و با بالا رفتن سن آنان، این اختلاف بیشتر رخ نموده و آنها را از هم جدا کرده است. 

نکات و مسائلی که در دوران شور جوانی چون پَر کاهی بودند و قابل‌توجه به نظر نمی‌رسیدند و به سادگی می‌شد از آنها گذشت، امروز به کوهی بزرگ و سَهمگین بَـدَل شده‌اند که هیچ یک از آن دو نمی‌توانند آن را بپذیرند و به زندگی‌شان در کنار دیگری ادامه دهند.

به نظر می‌رسد «اوریپید» از اَسلافَش «آیسخولوس» و «سوفوکل»، به خدایان و بازی‌هایی که بر سر بشر می‌آوردند، کم‌اعتقادتر بوده است و در مقایسۀ اثر «اوریپید» و «آنوی» هم می‌بینیم که «آنوی» همین اثر رقیق را، باز هم رقیق‌تر کرده و به زندگی عادی مردم، نزدیک‌تر ساخته و بخش خدایان و مقدّرات آنان در زندگی بشر را بسیار کمرنگ‌تر کرده است.

در نهایت؛ این اثر «ژان آنوی» را بیشتر از «آنتیگونه»ی او پسندیدم و به نظرم از آن یک سر و گردن بالاتر است و خواندنش را به دوستان علاقه‌مند توصیه می‌کنم.
      

17

        نثر کتاب خوب، روان، خواندنی و مناسب این متن زیبا است. داستان از منزل «جِیسون» و همسرش «مِـده‌آ» آغاز می‌شود و ما شاهد ناله‌ها و شِکوِه‌های «مده‌آ» هستیم که از زمانه و زندگی می‌نالد و آرزوی مرگ می‌کند و بر بدبختی‌اش زاری می‌کند... .

این نمایش نامه از «اوریپید»؛ اگر چه کوتاه بود، اما هم زیبا و فوق‌العاده بود و هم مفاهیم عالی و جالبی را مطرح کرده بود. در لابلای نوشته‌های کتاب، جملات و عبارات بسیاری دیده می‌شد که قابل‌توجه و خوب بود و به درد بریدۀ کتاب در «بهخوان» می‌خورد، اما چون زیاد بودند، از جمع‌آوری آنها صرف‌نظر کردیم.

باز هم چون دیگر آثار یونانی قدیم، ردّ پای خدایان، البته نه به آن پر رنگی آثار «آیسخولوس» و «سوفوکل»، در زندگی مردمان و دودمان‌ها دیده می‌شود و آدم‌های نمایش، گرفتار دردسرهایی هستند که خدایان با بی‌رحمی، سنگدلی و بی‌تفاوتی تمام آنان را بدان‌ها دچار ساخته‌اند و از هیچ کسی کاری ساخته نیست.

آنان باید حتما همان مسیری را پیش بروند که برایشان ترسیم و مُقدّر شده است و یک نیمه‌خدا چون «مده‌آ» هم یا نمی‌تواند یا نمی‌خواهد که با سرنوشت خدانوشتش مخالفت کند و با آنان از درِ جنگ درآید و با وجود سختی و دردناک بودنش آن را می‌پذیرد.

داستان تقابل یک زن که نیمه‌خداست و یک پهلوان، که در پی ایجاد امنیت و آینده‌ای درخور، برای فرزندان و خانوادۀ خویش است و البته مسائل حل‌نشده‌ای که هر آن، آنها را از هم دورتر و دورتر می کند.

این هم یکی دیگر از کتاب‌هایی است که تا مدت‌ها و چه بسا تا پایان عمر از یادمان نرود و در گوشه‌ای از ذهن‌مان بایگانی شود و با هر بار یادآوری ماجراهای آن، هم چهره در هم می‌کِشیم و هم لبخندی سرد، بر لب‌هایمان می‌نشیند.

حرف در بارۀ این نمایش‌نامه زیاد است، اما به حکم ضرورت، زبان دَر می‌کِشیم و سخن کوتاه می‌کنیم که بخش‌های بسیاری را دوستان گفته‌اند و به تکرار ناسودمند آن مطالب نیازی نیست. در مجموع؛ نمایش‌نامه‌ای عالی و خواندنی بود و چون حجمش کم بود، راحت‌تر خوانده شد و مزّه‌اش مثل یک شکلاتِ زنجبیلیِ خوش‌عطر و طعم، زیر زبان‌مان ماند و کام‌مان را هر چند تلخ؛ اما شیرین کرد.

دوستان عزیز بهخوانی را، به خواندن این نمایش‌نامۀ زیبا و البته تلخ و دردناک، دعوت می کنم.
      

26

        این کتاب در 536 صفحه در قطع وزیری، در انتشارات موسسۀ ایمان جهادی منتشر شده است. (ویرایش سوم و چاپ 34 اُم)

نثر کتاب، با اینکه از روی نوارهای سخنرانی ایشان پیاده شده، خوب و روان است و سخت‌خوان نیست. 
در متن کتاب؛ زبان نوشتاری غلبه دارد تا زبان گفتاری و گاهی بعضی جملات، برای تَـنَـبُّـه و تـوجّـه دادن به مخاطبان، تکرار شده‌اند.

در پاورقی هر صفحه؛ آیه، روایت، شعر، معنی و ریشۀ واژۀ قرآنی، نکته یا مطلب نیازمند به توضیح آمده و شیوه‌ای به‌جا، خوب و مناسب است.

این کتاب 28 سخنرانی آقای خامنه‌ای در مسجد امام حسن (ع) مشهد، در سال 1353 را در بر دارد که در آن به موضوعات مهمی چون: «ایمان، توحید، نبوت و ولایت» در قرآن و روایات پرداخته است.

* عناوین بخش‌های اصلی کتاب به این شرح است:
ـ اشاره 
ـ مقدمۀ مؤلف 
ـ بخش اول : ایمان
ـ بخش دوم : توحید
ـ بخش سوم : نبوت
ـ بخش چهارم : ولایت
ـ فهرست‌ها (آیات، روایات، موضوعی، کتابنامه)

من سال گذشته پی‌دی‌اف این کتاب را که حدود 800 صفحه بود، از سایت ناشر (سایت صهبا) دانلود کردم و حدود 200 صفحۀ آن را به مرور خواندم.

اما در این بین، وقفه‌ای چند ماهه افتاد که رشتۀ مباحث و مطالب، از ذهن و دستم بیرون رفت. این بار نسخۀ کاغذی کتاب به دستم رسید و بلافاصله و باحوصله مشغول خواندنش شدم و بسیار از آن استفاده کردم و لذّت بردم.

روش ایشان در تبیین این موضوعات مهم و اساسی، در جهت تحکیم اعتقادات و باورهای درست مذهبی، در آیینۀ آیات قرآن‌کریم و روایات رسول‌خدا (ص) و اهل‌بیت (ع) بسیار جالب، خواندنی و فوق‌العاده است.

ایشان ابتدا موضوع هر جلسه را مطرح می‌کنند و در بارۀ آن کمی توضیح می‌دهند. سپس هر موضوع اصلی را به موارد مهم قابل بررسی و بحث، تقسیم کرده و ضمن توضیح مطالب مورد نظر، چند نمونه از آیات و روایاتی که بیان‌کننده و مُـؤیِّـد موضوع مورد نظر هستند، با توضیحِ بخش به بخش و کامل شرح می‌دهند.

پیش از این، پرسش‌هایی در بارۀ برخی موضوعات داشتم که پس از مطالعۀ این کتاب، به پاسخ آنها دست یافتم و در برخی موارد نیز، پرسش‌های دیگری برایم پیش آمد که بررسی و جستجوی پاسخ آنها، شوق و لذّتی را در من برانگیخت و به مطالعۀ آثار دیگری از این دست و غیر آن واداشت.

مطالب مهم‌تر و جزئیات بیشتر در بارۀ این کتاب ارزشمند را، دوستان زیادی مطرح و بیان کرده‌اند و من تکرار مکررات نمی‌کنم.

در مجموع کتابی بسیار عالی و فوق‌العاده بود و علاقه‌مندان به این مباحث و موضوعات را به خواندن آن دعوت می‌کنم.
      

32

        داستان از زبان سه راوی روایت می‌شود: نویسنده (دانای کُل) و دو راوی نوجوان؛ مَتیو تورِز هجده‌ساله و روفوس اَمتریو هفده‌ساله.

ماجرا از جایی آغاز می‌شود که گوشیِ متیو تورِز هجده‌ساله که مادرش سرِ زا رفته و پدرش هم دو هفته است به کما رفته؛ زنگ می‌خورد و از موسسۀ قاصد مرگ به او خبر می‌دهند که ظرف 24 ساعت آینده خواهد مُرد.

او تصمیم می‌گیرد که در خانه بماند و می‌ترسد که از خانه بیرون برود. بنابراین خود را با تمیز کردن خانه و مرتب کردن وسایلش سرگرم می‌کند و در نهایت تصمیم دارد، فقط برای دیدن پدرش از خانه خارج شود و تا آن زمان در خانه بماند تا آسیبی جدی نبیند و هنگام مردن هم به کسی آسیبی نرساند؛ اما ... .

داستانی جالب، خوب اما غمگین و دردناک بود. وقتی شروع به خواندنش کردم؛ تصور کردم که من هم روز آخرم را می‌گذرانم و حالم کمی عجیب و غریب شد و حالاتی را تجربه کردم که تا امروز در خود ندیده‌ام.

مردن و مرگ همواره مسئله‌ای سخت، تلخ و دردناک به نظر می‌رسد. ما آدم‌ها هر چه اطلاعات و اخبارمان در بارۀ موضوعی کمتر و غیرتحقیقی‌تر و غیریقینی‌تر باشد، در اطرافش افسانه‌سازی بیشتری می‌کنیم و در نتیجه تحمل و برخورد با آن برایمان هولناک، سخت و دردناک می‌شود.

این نگاه نویسنده، نگاه تازه و جالبی بود. هم جالب است که انسان بداند کِی خواهد رفت (حتی یک روز زودتر) و هم سخت و دردناک است که برای آن یک روز بتواند برنامه‌ریزی درستی داشته باشد که بعدها حسرتش را نخورَد.

به نظرم همین حالا هم می‌توانیم تصور کنیم که این تماس با ما برقرار شده و زمان محدودی برای زندگی در این دنیا داریم و تلاشمان را بکنیم تا از روزهای باقی ماندۀ عمر و زندگی‌مان، بیشتر و بهتر بهره ببریم و بیشترین لذت‌های زندگی‌مان را در این زمان‌ها برنامه‌ریزی کنیم.

از طرفی هر چه می‌توانیم کار خیر بیشتری انجام دهیم و بکوشیم اول به اطرافیان‌مان و بعد غریبه‌تر‌ها کمک کنیم؛ کمک فکری و فیزیکی و مالی و ... .

در مجموع کتاب جالبی بود و اگر از مرگ بیزار نیستید و نمی‌ترسید؛ نگاهی بدان بیندازید، شاید خوشتان آمد. نمونۀ کتاب در طاقچه و فیدیبو هست و می‌توانید با دیدن نمونۀ کتاب، تصمیم به خواندنش بگیرید.

مانا، خوانا و تندرست و شاد باشید.
      

69

        ماجرای داستان از بازگشت زن (لیزا) و شوهرش (ژیل) از بیمارستان به خانه آغاز می‌شود. مرد بر اثر حادثه‌ای دو هفته در بیمارستان بستری بوده و ظاهرا بخشی از حافظه‌اش آسیب جدی دیده است.

در ادامۀ ماجرا متوجه می‌شویم که این زوج با هم مشکل دارند و زن به مرد می‌گوید که تو می‌خواستی مرا خفه کنی و بکشی. اما بعدا متوجه می‌شویم؛ این زن بوده که می‌خواسته مرد را با یک مجسمۀ فلزی بکشد و ناچار کارشان به بیمارستان کشیده است.

سپس مسائلی را که بین این زوج وجود دارد؛ شبیه همان مسائلی که بین اغلب زوجین، بعد از مدتی زندگی پیش می آید؛ مطرح می‌کند و می‌بینیم که هر یک از زن و شوهر حرف‌های‌شان را می‌زنند و انتظارشان را از طرف مقابل بیان می‌کنند و در پایان نیز با هم آشتی و تفاهم می‌کنند و به زندگی شیرین خودشان برمی‌گردند.

معمولا در این گونه مسائل، هر کسی تنها به قاضی رفته، راضی برمی‌گردد. زن ابدا مایل نیست که همسرش به دیگر زنان، به ویژه جوان‌ترها نگاه کند و با آنها سخن بگوید یا ارتباطی هر چند ساده برقرار کند.

مرد هم بعد از مدتی از زنش بیزار شده و برایش تکراری شده و به دنبال تجربه‌های متنوع است و گرچه از عفت همسرش مطمئن است، اما این را به او نمی‌گوید و باعث دلخوری او می‌شود.

در نهایت؛ آنچه که باعث تنش و برخورد و دلگیری و اختلاف در روابط بین زن و مرد می شود، نگاه و دید اشتباه و صحبت نکردن، در فضایی عاری از کینه و دشمنی و عدم اعتماد است.

بنابراین اگر گفتگو بین زوجین در فضایی آرام و بدون تنش انجام شود، می‌تواند سوءتفاهم‌ها و مشکلات و مسائل مابین آنان را تا حدود زیادی برطرف نماید.

در مجموع بسیاری از مسائل بین زوجین، در این کتاب با ظرافت خاصی و در قالب داستان مطرح شده است که شاید بتواند در حل برخی مشکلات به خانواده‌ها کمک کند.

البته به شرط آنکه از قلۀ دست‌نیافتنی پشت الاغ شیطان، قدم رنجه کنیم و پیاده شویم و حداقل گوشی شنوا برای حرف‌های طرف مقابل (=همراه زندگی) داشته باشیم.

این کتاب را به جهت یافتن راهی برای کمک به حل یک مسئله و رفع بحران یک خانواده خواندم، اما ـ بر خلاف گفتۀ توصیه‌کنندۀ محترم به مطالعۀ این کتاب ـ آن اندازه که باید در این زمینه کمک نکرد.

با اینکه نویسنده به نکات جالب و مهمی اشاره کرده است؛ اما برخی بخش‌ها را نپسندیدم و شاید تفاوت فرهنگی ما با نویسنده، در این موضوع بی‌تاثیر نباشد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

51

        نثر کتاب خوب و روان است و ویراستاری هم خوب است. این کتاب هم یک بازنویسی نو، از نمایش نامۀ «الکترا»، به قلم نویسندۀ مصری «توفیق الحکیم» است.

وقتی چند صفحه از متن نمایش‌نامه را خواندم، به یاد سریال «مدیر کل» افتادم که چند سال پیش از سیما پخش می‌شد.

داستان از منزل یک زن و شوهر مصری (حمدی و سمیره) آغاز می‌شود. مرد رئیس بایگانی وزارتخانه شده است و همسرش به خاطر تفریحات بعد از کارش در قهوه‌خانه با دوستانش ـ یعنی قهوه خوردن و تخته نرد بازی کردن ـ او را سرزنش می‌کند.

مرد قصد رفتن به قهوه‌خانه را دارد که ناگهان متوجه می‌شود؛ نَـمِ آب از سقف، دیوار روبرو را کاملا خیس کرده است. بنابراین همسرش را به سراغ خانم همسایه (عطیات خانم) می‌فرستد و از او خسارت مطالبه می‌کند و او را تهدید به شکایت می‌کند... .

این هم یک نمونه بازنویسی از نمایش‌نامۀ «الکترا» بود که با سبک و روشی تازه نوشته شده و جالب بود. هر چند هیچ یک از این آثار بازنویسی شده، به پای اصل آثار باستانی یونان و نویسندگان بزرگ آن دوران نمی‌رسند.

مطرح کردن قصه‌ای در داخل قصۀ دیگر که در ظاهر با آن ارتباطی ندارد، اما به هم پیوسته‌اند؛ در کلیله و دمنۀ نصرالله منشی در قرن ششم هم استفاده شده است.

هر چند به نظرم این نمایش‌نامه چندان قوی و قابل توجه نبود، اما از موضوع و روش بازنویسی و داستان غیرمعمولش خوشم آمد.
      

21

        نثر کتاب خوب و روان و خواندنی است.

* بخش‌های مختلف این کتاب به شرح زیر است:

ـ مقدمه : در این بخش مترجم توضیحاتی در بارۀ «سوفوکل» و این چهار نمایش‌نامۀ او داده است.

ـ «فیلوکتِتِس» : این نمایش‌نامه داستان «فیلوکتتس» یکی از پهلوانان یونان است که با کمانی که از «هراکلس (هرکول)» به ارث برده است، به تروا می‌رود و در معبد شهر خِریس، مارِ نگهبانِ معبد پای او را نیش می‌زند و زخمی چرکین و بد ایجاد می‌کند و دوستانش او را به جزیرۀ متروکۀ «لِمِنوس» می‌برند و تنها رهایش می‌کنند... .

ـ «زنان تراخیس» : «هراکلیس» یا همان «هرکول» فرزند «زئوس»، مدت‌هاست که از خانه و کاشانه و زن و فرزند خویش دور است و قاصدی از پیروزی و حرکت او به سوی منزلش خبر می‌دهد... .

ـ «الکترا» : داستان از مقابل کاخ «آگامِمنون» با شیون و ناله‌های «الکترا» آغاز می‌شود که مادر و معشوقش را به خاطر قتل پدرش نفرین می‌کند. او انتظار برادرش «اورِستِس» را می‌کشد که بیاید و انتقام پدر و آزار و شکنجه‌هایی را که مادر و معشوقش به او داده‌اند، تلافی کند... .

ـ «آژاکس» : پهلوانی قوی که با «هکتورِ» تروایی جنگیده و خنجر او را در دست دارد؛ از دست «اودیسئوس» و «منلائوس» و «آگامِمنون» ناراحت است که چرا پس از مرگ «آشیل (آخیلوس)» سلاح او را به وی نداده‌اند و به «اودیسئوس» داده‌اند... .

قصه‌ها خوب و خواندنی بودند و از خواندن آنها لذت بردم. قصهٔ حملۀ یونان به تروا متن اصلیِ بخشی مهم از تراژدی‌های یونان است. این نمایش‌نامه‌های خواندنی و فوق‌العاده، از دل ماجراهای جالب آن رویداد بزرگ برآمده‌اند و نکات و مطالب جذاب فراوانی را در قالب این داستان‌ها برای خوانندگان بیان می‌کنند.

به نظر شما راز شباهت‌هایی که در برخی از داستان‌های این نمایش‌نامه‌ها وجود دارد چیست؟ 

مثال: «آنتیگونۀ» فعال و بی‌پروا که در پی دفن برادر است و خواهری آرام و ساکت دارد که با او هم عقیده نیست ـ «الکترا» هم فعال است و در پی انتقام قتل پدرش، اما خواهری آرام و ساکت دارد که با او همراهی نمی‌کند و ... .
      

34

        نثر کتاب فاخر، خوب، خوشخوان و بسیار روان است. در این کتاب؛ نمایش‌نامۀ «آنتیگونه» را با عنوان «زندگی سه‌بارۀ آنتیگونه» از «اسلاوی ژیژک» می‌خوانیم که بازآفرینی جالبی است.

* عناوین بخش‌های مختلف کتاب به شرح زیر است:

ـ دیباچه
ـ مقدمۀ مترجم
ـ ساختمان و هدف پدیدارشناسی روح
ـ جهان پیشامسیحی جاهلیت در پدیدارشناسی روح
ـ وظیفه در برابر مردگان
ـ نقش خواهر چونان الگوی بنیادین حیات‌اخلاقی به‌هنجاری
ـ زن چونان نیروی نابودگر جهان پیشامسیحی جاهلی
ـ پساروان‌شناسی لاکان
ـ نمادین و واقعی
ـ در بارۀ سمینار هفتم
ـ زاریِ آنتیگونه
ـ عبور از آستانه
ـ پلی‌نئیکس
ـ تَـعَـیُّـن رانۀ مرگ
ـ مخالفان هگل و لاکان ـ فمنیست‌ها
ـ جودیت باتلر
ـ سیسلیا سیوهولم
ـ لوس ایریگاری
ـ بدو آنتیگونه بدو!
ـ زندگی سه‌بارۀ آنتیگونه
ـ فهرست اصطلاحات
ـ فهرست منابع
ـ یادداشت‌ها

اصل ماجرا همان است که در آثار «سوفوکل» خوانده‌ایم؛ اما در این کتاب، داستان را از زمانی می‌خوانیم که «آنتیگونه»؛ «ایسمنه» را به بیرون از کاخ فرامی‌خواند تا از او کمک بخواهد.

در ادامه و در بزنگاه داستان؛ یعنی زمانی که «آنتیگونه» و «کرئون» مشغول بحث با هم هستند، سه نگاه و سه پایان برای داستان را شاهدیم که هر یک زیبایی‌ها و جذابیت‌های خاص خود را دارد.

1ـ نخستین نگاه؛ تقریبا به اصل نمایش‌نامۀ «سوفوکل» وفادار است و «کرئون» به پندهای «تیرزیاس» پیر و نابینا توجه نمی‌کند و داستان همان‌گونه پایان می‌یابد و سرانجام «کرئون» جنازۀ «هایمون» را با خود به درون کاخ می‌بَـرَد. 

2ـ در نگاه دوم؛ «کرئون» به موقع، به سراغ «آنتیگونه» و «هایمون» می‌رود و می‌بیند که «آنتیگونه» گریان است و «هایمون» او را در آغوش گرفته است. سپس هر سه با هم، به محلی که جنازۀ «پلی‌نئیکس» افتاده می‌روند تا او را دفن کنند.

در همین هنگام؛ مردم هجوم می‌آورند و «کرئون» و «هایمون» را می‌کشند و «آنتیگونه» به کاخ می‌آید و همسرایان «آنتیگونه» را مقصر دانسته و او را ملامت می‌کنند.

3ـ در نگاه سوم؛ همسرایان «کرئون» و «آنتیگونه» را مقصر این همه بلا و مصیبت مردم تبای می‌شمارند. ابتدا «کرئون» را به مرگ محکوم می‌کنند و نگهبانان او را به داخل کاخ برده و می‌کشند.

سپس «آنتیگونه» را هم به مرگ محکوم می‌کنند و «هایمون» که در دوراهی عشق و وظیفه درمانده، به جای کشتن «آنتیگونه» گلوی خود را با خنجر می‌بُـرَد و همسرایان هم به «آنتیگونه» حمله کرده و او را می‌کشند.

در این کتاب پیش از متن نمایش‌نامه، مطالب بسیار جالب و آموزنده‌ای از زبان چند تن از شخصیت‌های علمی و فلسفی؛ چون «هگل»، «لاکان» و دیگران در بارۀ نمایش‌نامۀ «آنتیگونه»، «ادیپ» و چند اثر مشابه چون «الکترا» آمده که هم خواندنی است و هم حاوی نکاتی تأمّل‌برانگیز از دیدگاه‌های آنان است.

نظرات و دیدگاه‌های شخصیت‌ها که به خوبی توضیح داده شده، اهمیت و ارزش این داستان در ادبیات اروپا و غرب را نشان می‌دهد. در مجموع به جز یکی دو صفحه که منظور نویسنده را در نیافتم؛ بقیه را با حوصله خواندم و لذت بردم. هر چند تمام مطالب بیان شده را نپسندیدم.

در بارۀ نثر مترجم هم باید بگویم که بسیار خوب و عالی بود و دقیقا مشخص بود که مترجم همان‌گونه که خود در مقدمه شرح داده، می‌داند چه می‌کند و این از اطلاعات، مطالعه و قدرت بالای قلم مترجم حکایت دارد. علاقه‌مندان را به مطالعۀ این کتاب خوب دعوت می‌کنم.
      

51

        نثر کتاب خوب، خوشخوان و بسیار روان است. در این کتاب؛ نمایش‌نامۀ «آنتیگونه» را با عنوان «آنتیگون شاهدخت بی‌پروا» از «فرانسواز راشمول» می‌خوانیم که بازآفرینی شده است.

اصل ماجرا همان است که در آثار «سوفوکل» خوانده‌ایم؛ اما در اینجا داستانی مفصل را شاهدیم که جزئی‌ترین نکات هم بیان شده و ناگفته نمانده‌اند.

یعنی نویسنده داستان را با فراز و فرودهایش به طور کامل روایت می‌کند و جاهایی که در اصل اثر به اشاره‌ای گذرا بسنده شده بود؛ اکنون به تفصیل توضیح داده می‌شود تا هیچ مطلب یا پرسشی در ذهن خواننده بی‌پاسخ نماند.

در این کتاب هم، دایه حضوری کمرنگ دارد و گفتگوی نه چندان مفصل «کرئون» و «آنتیگون» را هم شاهدیم که البته مانند اصل اثر، همان دایی و خواهرزاده هستند.

در پایان داستان «کرئون»؛ «آنتیگون» را به غاری می‌فرستد تا در آنجا حبس شود و به مرور بمیرد؛ اما «آنتیگون» خود را چون مادرش حلق‌آویز می‌کند و نامزدش «هیمن» وقتی از ماجرا باخبر می‌شود؛ پس از سرزنش پدر، به سراغ «آنتیگون» می‌رود و با دیدن جسد او خود را می‌کشد و قصه تمام می‌شود.

به نظر می‌رسد که این کتاب به اصل اثر وفادار بود و در مجموع روایتی خوب و خواندنی داشت و پایانش هم قابل قبول و حماسی‌تر بود.
      

48

        نثر کتاب بد نیست؛ اما به نظرم در آن کم‌دقتی هویداست. گویا یک شیوه و یک قاعدۀ مشخص، برای استفاده از کلمات شکسته و گفتاری یا نوشتاری ندارد و کمی آدم را اذیت می‌کند. خلاصۀ کلام اینکه ویرایش مناسبی ندارد.

در این کتاب؛ نمایش‌نامۀ «آنتیگونه» را با عنوان «آنتیگون» از «ژان آنوی» می‌خوانیم که بازنویسی یا بازآفرینی شده است.
اصل ماجرا همان است؛ در ابتدا یک مُعَـرِّف در بارۀ داستانِ نمایش، توضیحاتی می‌دهد که برای افراد تازه‌خوان مناسب است و تا حدودی فضای داستان برای آنها روشن می‌شود.

در ادامه، نمایش را با همان شخصیت‌ها می‌بینیم و می‌خوانیم؛ جز آنکه یک دایۀ‌پیر به قصه اضافه شده و ناز «آنتیگون» را می‌کشد و خیلی زود، بعد از انجام‌وظیفه از قصه ناپدید می‌شود.

بعد گفتگوی «کرئون» و «آنتیگون» را شاهدیم که اینجا عمو و برادرزاده شده‌اند. (در اصل داستان، دایی و خواهرزاده بودند)
در اینجا گفتگوی آنها شرح و بسط بیشتری داده شده و تکه‌هایی از روایت، با اصل داستان تفاوت دارد و بعضی بخش‌ها هم مشروح‌تر آمده‌اند.

و در انتها «کرئون»؛ «آنتیگون» را راضی می‌کند که به اتاقش برود و ناگهان دوباره با هم بحث‌شان می‌شود و کار به جاهای باریک می‌کشد و «کرئون» دستور زنده به گور کردن «آنتیگون» را می‌دهد.

در پایان داستان هم «کرئون» بسیار خونسرد، مرگ پسر و همسرش را می‌پذیرد و انگار چند مگس کشته شده‌اند؛ برای ادامۀ کارها و انجام برنامۀ روزانه‌اش از صحنه خارج می‌شود!...

هر چند نویسنده نگاه جالبی به داستان داشت؛ اما نتیجه چندان دل‌چسب و فوق‌العاده نبود.
      

24

        نثر کتاب خوب و خوشخوان و جلالی است و ویراستاری هم خوب است. مانایاد «جلال آل احمد» در این کتاب؛ داستان «کمند‌علی‌بک» صاحب چند کندوی زنبورعسل و به موازات آن داستان زندگی زنبورهای «کمند‌علی‌بک» را با زبانی شیرین و خودمانی تعریف می‌کند... .

جلال در بخش زندگی زنبورها؛ از القاب قدیمی چون: «قابچی‌باشی، قَراوُل، یَساول؛ و نیز اسامی خانم‌های قدیمی مثل: شاباجی‌خانم برای ملکۀ کندو و شاباجی‌خانم بزرگه برای پیرترین ملکۀ 12 کندوی «کمند‌علی‌بک»، آبجی‌خانم درازه، گیس‌سفید، بی‌بی‌جان خُله، خانم‌بالا، عَم‌قِزی پاکوتاهه، نَنه‌منیژه، شازده گُلدوسی، خاله گردن‌دراز، ننجون شَله، آغ گَلین و ...» بسیار به‌جا و خوب استفاده کرده است.

علت استفاده از این واژگان زنانه؛ زندگی مادرسالارانۀ زنبورها است که در داستان به خوبی توضیح داده شده است و اگر داستان را از طاقچه با صدای یک بانو بشنوید؛ قصه را دل‌چسب‌تر و دلپذیرتر خواهید یافت.

داستان بسیار جالب و خواندنی است و البته پیام‌های ریز و درشت و آشکار و نهانی هم دارد که به احتمال زیاد در آن روزگار، مورد توجه قرار گرفته و بعضی از دوستان در یادداشت‌های خود بدان‌ها اشاره کرده‌اند. عاقبت طمع بیچارگی است! ؛ تفاوت دیدگاه نسل قدیم و نسل جدید ؛ علایق سن‌بالاها و سلایق جوان‌ترها و ... از نمونۀ نکات مطرح شده در داستان است. 

در مجموع؛ این اثر جلال هم خواندنی است و هم شنیدنی. شما را به خواندن یا شنیدنش دعوت می‌کنم.
      

31

        نثر کتاب خوب و زبان روایت هم خوب و خواندنی است. این نمایش‌نامه برداشتی جالب و نو، از اثر سوفوکلس «ادیپوس در کلنوس» است و تمام قصه در یک ساختمان تئاتر می‌گذرد.

شخصیت‌های این نمایش‌نامه عبارتند از «اویدیپوس» ، «آنتیگونه» و «کُریفه» که رهبر هم‌سرایان در یونان باستان است.
«اویدیپوس» و «آنتیگونه»، به یک ساختمان تئاتر، در اطراف آتن پناه برده‌اند که مردی به آنجا نزدیک می‌شود و خود را «کُریفه» یکی از اهالی آتن امروز، معرفی می‌کند.

او از قرن‌ها بعد آمده است یا شاید باید بگوییم که «اویدیپوس» و «آنتیگونه» به قرن‌ها بعد آمده‌اند و در این مکان با هم دیدار و گفتگو می‌کنند و در پایان داستان، «اویدیپوس» از دنیا می‌رود.

«کریفه»، «اویدیپوس» و «آنتیگونه» را به خوبی می‌شناسد و از ماجرای آنان باخبر است و در این گفتگو، نمایندۀ مردم امروز آتن است و از غم، درد، رنج و سختی‌های زندگی مردم امروز آتن سخن می‌گوید.

همان‌گونه که مسافران دوران‌های پیشین؛ یعنی «اویدیپوس» و «آنتیگونه» به دنبال راه چاره‌ای برای نجات فرزندان «اویدیپوس» ـ پسران و دختران او ـ از نفرین خدایان هستند؛ «کریفه» نیز در جستجوی راه چاره‌ای برای نجات مردم امروز آتن، از بحران‌ها و مشکلاتی است که قوانین مصوبۀ پارلمان اروپای امروز و مسائل، حواشی و پیامدهای این برنامه‌ها، برای مردم یونان و آتن، به ارمغان آورده است.

گفتگوهای بین این سه تن، گاه به روالِ معمولِ داستانِ «ادیپوس در کلنوس» به طور عادی پیش می‌رود و گاه «کریفه» به وقایع امروز آتن ـ چون بحران‌های عضویت در اروپا و اعتراض مردم و درگیری آنان با پلیس، در پی کشته‌شدن نوجوان پانزده ساله‌ای در آتن و ... ـ اشاراتی می‌کند.

گاه نیز مطالب و مسائلی مطرح می‌شود که هم خواندنی است و هم خواننده را به تفکر و تامل وا می‌دارد. در مجموع نمایش‌نامۀ جالبی بود؛ هر چند با اصل اثر  بسیار متفاوت بود و این بدیهی و روشن است.
      

52

        نثر کتاب خوب و زبان روایت هم شیرین و خواندنی است. این نخستین ترجمه‌ای است که با نثر دکتر شاهرخ مسکوب می‌خوانم.

* فهرست کتاب «افسانه‌های تبای»:
ـ «پیش‌گفتار» : در این بخش توضیح کوتاهی، در بارۀ چاپ پیشین این سه اثر به صورت جداگانه و چاپ فعلی به صورت یک‌جا آمده است.

ـ «مقدمه ؛ در بارۀ دانائی گنهکار و تقدیر او» : مقدمۀ مترجم در بارۀ داستان و نظیره‌های آن در ادبیات و افسانه‌های ملل گوناگون و بررسی افسانۀ «ادیپوس» بسیار خوب و مفید است و نشان از آگاهی و وسعت مطالعه و اندیشۀ مترجم محترم دارد.

در این بخش، اشاره‌ای مفصل و مناسب، به گذشتۀ خاندان ادیپوس شهریار و سرنوشت محتوم وی که خدایان آن را رقم زده‌اند، می‌کند. داستان از مقابل کاخ ادیپوس در تبای آغاز می‌شود. مردم زیادی برای نجات تبای از طاعون و مرگ روزافزون مردمان این دولت‌شهر، به ادیپوس متوسل شده‌اند تا بار دیگر ـ چون ماجرای نجات از دست ساحرۀ خون‌آشام ابوالهول ـ نجاتشان دهد... .

ـ «ادیپوس شهریار» : در این بخش به زندگی ادیپوس، شهریارِ تبای از کودکی تا بزرگسالی و آشکار شدن راز وحشتناک سرنوشت او و کور شدنش و ... می‌پردازد.

ـ «ادیپوس در کلنوس» : در این بخش به تبعید ادیپوس و دخترانش به آتن و آمدن کرئن و پسر بزرگش پولونیکس و گفتگوی آنها و مرگ ادیپوس می‌پردازد.

ـ «آنتیگنه» : در این بخش به ماجرای دفن پسر کوچک ادیپوس اته‌اکلس و رها کردن جسد پولونیکس، پسر بزرگتر ادیپوس و تلاش آنتیگنه برای دفن او و دستگیری و مرگ وی می‌پردازد.

ـ «آنتیگنه و لذت تراژیک» : در این بخش مقاله‌ای در دو بخش و یک مقدمۀ کوتاه، آمده است که نوشتۀ «آندره بونار» است و نمایش‌نامۀ درخشان آنتیگنه را به صورت مفصل در حدود 70 صفحه، به طور کامل و از جنبه‌های گوناگون بررسی نموده و در بارۀ لذت تراژیک مطالبی شایسته و فوق‌العاده بیان نموده و اشاراتی در موقع لزوم به اصل داستان آنتیگنه کرده و به نظر بسیار مفید می‌آید.

مقالۀ «آنتیگنه و لذت تراژیک» مقاله‌ای مفصل؛ بسیار خوب، جذاب و فوق‌العاده است و با اینکه گاه در بعضی بخش‌ها به شعر نزدیک شده و بیش از اندازه از نمایش‌نامه یا برخی موضوعات تعریف کرده است؛ اما نکات فراوانی در بارۀ تراژدی و نمایش‌نامه‌های یونان باستان بیان نموده است.

نویسندۀ مقاله؛ بررسی موشکافانه و دقیق از جنبه‌ها و دیدگاه‌های گوناگون، بر روی این نمایش‌نامۀ ارزشمند انجام داده که مطالعۀ با دقت و حوصلۀ آن، بسیاری از پرسش‌ها در بارۀ وضعیت و ویژگی‌های نمایش در یونان باستان و به‌ویژه نمایش‌نامۀ آنتیگنه را پاسخ می‌دهد و دید تازه و جالبی به ما در نگاه به نمایش در یونان باستان می‌بخشد.

می‌توان به جرات گفت که این مقاله خود کتابی مفید و عالی در این موضوع است که خواندنش برای علاقه‌مندان، به نمایش‌نامه‌های یونان باستان ضروری و شوق‌انگیز خواهد بود.

این سه نمایش‌نامۀ ارزشمند، هم‌چون نمایش‌نامه‌های آیسخولوس، هم خواندنی‌اند و هم بسیار جالب و انسان را به تفکر، تامل و تدبر در زندگی و روابط میان خود و اطرافیان وا می‌دارند. من نمایش‌نامۀ اول و سوم را بیش از نمایش‌نامۀ دوم پسندیدم. هر چند هر سه خواندنی و لذت‌بخش بودند.
در بارۀ جزئیات این نمایش‌نامه‌های عالی؛ مطالعۀ یادداشت دوستان دیگر چون خانم فلاح، کافی و مفید خواهد بود.
      

47

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

در آغوش نور ۱در آغوش نوردر آغوش نور 3: خاطرات روح: زمین سرای اصلی ما نیست ...

در آغوش نور جلد ۱,۲,۳,۴,۵,۶,۷,۸

8 کتاب

این مجموعه کتاب‌ها، روزگاری پیش از این برای کسانی که در بارهٔ جهان پس از مرگ کنجکاو بودند؛ بسیار خواندنی، عجیب و جالب بود. اما امروز با وجود اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و ماهواره و برنامه‌های جالبی که در بارهٔ این موضوع ساخته می‌شود؛ تنها علاقه‌مندان کتابند که این کتاب‌ها را می‌خوانند. یکی از بهترین برنامه‌های تلویزیونی در بارهٔ جهان پس از مرگ، برنامهٔ خوب «زندگی پس از زندگی» آقای موزون است. آن روزها من کنجکاو بودم و هر منبعی را در این زمینه دنبال می‌کردم و به این مجموعه رسیدم و بسان تشنه‌ای که مشتی آب خنک به دست آورده باشد، به راستی لذت بردم. خداوند به نویسندگان، مترجمان و ناشران این کتاب‌ها توفیق و سلامتی بدهد... . البته آن زمان تا جلد 8 چاپ شده بود و من 8 جلد را به مرور و پس از چاپ می‌خریدم و می‌خواندم. گویا تا 10 جلد یا بیشتر هم ادامه داشته است. در این کتاب‌ها کسانی که مدتی از بدنشان جدا شده و به اصطلاح مرده بودند، دوباره به جسم‌شان برگشته و رویدادهایی را که در این فاصله دیده بودند، تعریف می‌کردند. در آن زمان این مطالب جزو اسرار مگو بود و به این افراد برچسب‌های نامناسب می‌زدند. اما امروز با وجود تعداد زیاد این تجربه‌گران، اوضاع بهتر شده است. اگر مایل بودید تجربه‌های این افراد را در کتاب‌های یاد شده بخوانید.

66

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 372

همچنان که در بحث پرورش فرزندان توضیح دادم یادگیری اعتمادکردن، در آموختن چگونگی ارضای نیازها در رابطه با محیط زندگی و مسائل آن نقش مهمی دارد. کودکانی که با آن‌ها بدرفتاری شده است، احساس می کنند نباید به دیگران اعتماد کنند. وقتی از کسانی ضربه خورده‌اند که در دنیای مطلوب آن‌ها حضور داشته‌اند، دیگر چگونه می‌توانند به غریبه‌ها اعتماد کنند؟ آنچه لازم است این افراد بیاموزند آن است که بیش‌تر انسان‌ها سوءاستفاده‌گر و آسیب‌زننده نیستند و بسیاری از افراد، و البته نه همۀ آن‌ها، قابل اعتمادند. همچنین نیاز دارند بیاموزند چگونه افراد قابل اعتماد را از افراد غیرقابل اعتماد تمیز دهند، و در برابر افراد غیر قابل اعتماد از خود محافظت کنند. اصولا در برخورد با مردم باید احتیاط کنند و اجازه دهند که اول با آن‌ها خوب آشنا شوند و بشناسندشان و بعد اعتماد کنند و وارد رابطه با آن‌ها شوند. این افراد باید بسیار مراقب باشند تا دوباره صدمه نخورند و اندک اعتمادی هم که نسبت به مردم در آن‌ها هنوز باقی مانده است را از دست ندهند. ...

25

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.