نوید نظری

نوید نظری

بلاگر
@navidnazari

292 دنبال شده

179 دنبال کننده

            زندگی مکثی است بین دو سجده 
استغفراللهی بگو
باز میگردیم
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب، روایت بیم‌ و امید‌های یک جوان نورس و در آستانه بلوغ است. بلوغ جنسی، بلوغ فکری و عقلی و حتی بلوغ اجتماعی.
متن کتاب پر است از خرده‌گیری و ایرادهای رایج نوجوانان به سنت‌های درست و غلط جامعه! همان چیزی که مختصات زندگی نوجوانی است؛ زندگی که نوآوری دارد و هنجار شکنی؛ چه اینکه نفرت‌ها عمیق نیست و در بسامد رویدادهای زندگی تبدیل به دلتنگی و  حتی محبت می‌شود.
نوجوان به همه بزرگ‌سالان بدبین است حتی معلمی که او را دوست دارد و سرنوشتش را دنبال می‌کند! هرچند بدبینی‌ها گاهی تنها تا زمان ترک آن افراد ادامه می‌یابد.
نوجوان در ابر مشکلات و ناهنجاری‌های جامعه امریکایی (نیویورک) خود را آزمند مهاجرت می‌بیند! مهاجرت به غرب دور!‌ به ناشهر‌ها و زندگی‌ا ی دور از مردمان!‌شهرها! مدرسه و حتی کسب و کار
او در این سفر می‌خواهد تنها یک نفر را با خود ببرد اگر ببرد!
همان حسی که سفر و رفتن را در او برانگیخته می‌کند تا خودش را حفظ کند جایش را به ماندن می‌دهد تا نونهالان را حفظ کند.
او می‌خواهد نونهالان را مصونیت ببخشد از تندباد زشتی‌های جامعه که اگر توفان کند کودک و جوان نمی‌شناسد. او خود را مسئول سلامت و نشاط و خنده‌ها و بازی‌های کودکان می‌داند؛ چیزیکه بزرگ‌سالان از خود او دریغ کرده‌اند.
مرگ نیز در نظر او جلوه جالبی دارد؛ مرگ را نیستی نمی‌ داند برای مردگان چه اینکه با مردگان رابطه  دلی دارد اما برای خود نیستی می‌داند و غربت. این حسی است که از یک باور الهیاتی بر می‌آید؛ عظمت و حیات مضاعف روح بر انسان و ترس از تغییر مکان!
سازشکاری او نه از پخمگی که از درک متفاوتش از پدیده‌های اطراف نسبت به همسالان است.
تردید او در انجام دادن کارهایی که دوستشان دارد مثل زنگ زدن به یک دوست قدیمی و کم‌ایراد نیز، بیش از آن‌که ناشی از تردید و سستی باشد از همان درک و باورهای قلبی او سرچشمه دارد.
حرف نویسنده این است
نوجوانان را تنها نگذارید اگر بگذارید کودکان هم تنها خواهند بود
و اگر باشند ما جامعه‌ای از تنهایان خواهیم بود.
      

8

        ترجمه جلال خواندنی اش کرده یا اثر مسحور کننده رمان‌های روسی است نمیدانم!
در دسته ادبیات کلاسیک کتاب خوبی است؛ توصیفات، زمان‌بندی‌ها، شخصیت‌ پردازی‌های متنوع. 
در این کتاب هم تاثیر جدی تعاملات و فرهنگ روس‌تباران از فرانسوری‌ها و این بار به شکل ویژه از انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها روشن است. فرهنگ روسیه، تشریفاتش، ارزش‌هایش، زبان و حتی مقامات‌ش تحت تاثیر اروپاست. 
روسیه مصرف‌کننده همه چیز اروپاست فرق نمی‌کند در معاصرت با پطر کبیر  باشد یا در عصر پسا کاترین! اینجا کار از ارزش‌های معنوی گذشته! اروپا ثروت روسیه را هم مصرف می‌کند!
کاش اما اول شخص نمی‌بود زاویه روایت داستان که قهرمان بتواند خودش را اینقدر راحت از کارهایش  تبرئه کند.
قمارباز را باید با جلال تحلیل و توصیف کرد که او خودش هرگز گرد این جادو نگشته! لابد علتی داشته که دست به این ترجمه زده است آن‌هم در دورانی که کم کمک  آوازه اش بلند است و ناشران قدر قلم و ذهن او را می‌دانند. قدر قلم آهنگینش، تندی لحنش، سرعت فهمش و دست آخر قدرت کلامش!
قمارباز تصویر یک زندگی بی مسلکی است، بی قاعدگی  و بی اصولی! قمار نه فقط در میزهای قرمز تالار سبز بلکه تمام زندگی قمارباز است.
قمار انسان را وا می‌دارد که دست بکشد از دوست‌داشتنی‌هایش؛ پول باشد یا معشوقه‌ای
مقام باشد یا خاک وطن!
قمارباز آدم بی‌تصمیمی است که بامدادان اراده می‌کند و شام‌گاهان رها
قمارباز بدست می‌آورد هر آنچه را که می‌خواسته از زن و ثروت و مکنت و از دست می‌دهد بدون آنکه خواستنی در پی داشته باشد.
قمارباز تباهی دیگران را شکست شخصیت یک کنتس پیر را می‌بیند و فرسودگی و اعتیاد و تباهی خود را  هرگز
قمار باز تصویر روزمرگی‌های ماست که همه عمر در پی فضیلتی هستیم و موهبتی! و وقت داشتنش سرآسیمه‌ایم تا از دست بدهیم! دور شویم از او
قمار باز تصویر مسخ‌شده جامعه‌ای است که فرصت می‌دهد دیگرانش ثروت و عمر و اعتبارش را بکاهند و بفسرند و بشکنند.
      

10

        تقدیم به روح بلند نادر ابراهیمی 
فقط اسمش یک عاشقانه آرام است!
عشق مگر آرامش می‌داند؟ آمده است تا بهم بریزد،  از هم بپاشد، عریان کند و نویی و تازگی در اندازد.
ظاهر کتاب نجواهای عاشقانه‌ای با معشوق در سایه عشقی ۴۰ ساله اما 
داستان زندگی یک نویسنده است
خودش، دغدغه‌هایش،  شغلش، مبارزاتش، زن و فرزند و مادرش،
خانه و کاشانه و وطنش،‌ هنرش و آرزوهایش
نادر در این کتاب به سرنوشت خود می‌پردازد خودی که از تاریخ معاصر نیم قرن ما جدا نیست
مبارزه، نبرد مسلحانه، روشنفکران، روستاییان، حتی شبکه‌های پشتیبان مبارزین و خانواده‌شان
نادر در این کتاب از خجالت روشنفکران بی‌حوصله و پر مدعا در‌آمده است.
نادر حتی از موسیقی و چاووش اول انقلاب هم نگذشته است؛ از شهرام  و شجریان یا نوری و مشکاتیان!
اوست که تنها حق دارد بگوید
شور آزادگی را گر بهای جان بود 
عشق و دلدادگی را هم بهای آن بود 
از شعرا،‌ نقاش‌ها، خطاط‌ها و موسیقی‌دان‌ها تصویر زندگی و یکپارچکی یک ملت ساخته است.
عاشقانه آرام کوه دارد، دشت دارد و دریا و جنگل
اما نه برای عاشقی تنها بلکه برای مبارزه،‌ خلوت و تفکر
کوه نادر در عاشقانه آرام تنها پیمودن یک راه و ورزش کردن نیست که آن هم هست
کوه نادر الهامی نمادین از مبارزه است از شهر بی‌پیرایه مبارزان راه آزادی است در کوه می‌شود مشکاتیان را دید! اساتید خوش‌نویسی را دید و حتی می‌شود ولایتی دولت‌مرد را دید.
همان طور که دشت او و عسل برنج برآمده از دل سنگ‌ها و کوهستان‌های ایران همان گنج ماست که پیشنیان میراث‌مان نهاده‌اند. عسل یک زن باشد یا دفینه گران‌سنگ هزاره‌های ما،‌ چه فرقی می‌کند؟ که این دست رنج مادر طبیعت است و آن یکی مادر رنجور ایران زمین!
عاشقانه ‌آرام نادر مسئولیت روشنفکری و مبارزه است که باید به آسایشگاه کودکان بیمار هم سر بزند 
همان‌طور که باید به  کتابخانه ملی رفت و در آن‌جا به فکر شوهر دادن یک زن محجبه با فضیلت زیبا رو بود، تئاتر دید و سینما را مسئولانه و انقلابی دنبال کرد و کارگردان‌های وطن‌خواه را از فیلم‌سازهای نشخوار‌کننده جدا کرد.
عاشقانه آرام حتی پاسدار زبان فارسی است آن‌جا که حاضر نیست بجای «اثر گاه» بگوید موزه!
نادر هم اهل مبارزه است و هم اهل زندگی آن هم به کمال؛ هم پدر است، هم مددکار اجتماعی است هم معلم است که باید جوانان وطن را از جهل برهاند و هم هنرمند که حق دارد خط از جیغ قلم بنشاند در لوح زمین و نای دف دراندازد به آسمان از شور و نور و نان!
گیله مرد کوچک بزرگ است در این داستان!‌بلند قامت به اندازه همان سبلان و زلال است به اندازه همان ساولان.
نادر از حیثیت عشق دفاع می‌کند که کشاکش پر طلاطم روزهای فراق نه که عشق نیست بلکه میراب‌آگاه چشمه‌سار آن است که عشق اگر آبی است زلال و خروشان و گوارا باید که زندگی بسازد و وطن بپردازد. باید درخت بنشاند و بوستان بیاراید.
      

13

        این کتاب را بعد از خاطرات حاج سیاح در ایران خواندم.
برعکس مقدمه گردآورنده که حاج سیاح را شخصی خود بزرگ بین می‌داند دست کم در مقایسه با رجال عهد قاجاری چنین چیزی را ندیدم؛ برعکس مردی ساده‌دل، خوش‌ذات و اهل صفا و صداقت یافتمش. سفرنامه ۱۲۰۰ صفحه‌ای او به عنوان یکی از اولین‌ها و یکی از خاص‌ترین‌ها ارزشمند و شایان توجه است.
1)	سلوک سیاحت او خود مثال‌زدنی و خلاف رویه حاکم است که سیاحان توسط دولت‌ها یا مجامع علمی تامین و پشتیبانی می‌شدند؛ حاج سیاح تنها و گریزان،‌ سرگردان بلاد متجدد و رشد یافته غرب می‌شود. بدون آن‌که بداند از کجا می‌آید و به کجا می‌رود؛ همان‌طور که در پاسخ هم‌وطنی در بیان مبداء و مقصدش می‌گوید: فی‌الحال این مسجد که در آن نشسته‌ام مقصدم. این درویش مسلکی و بی‌پیرایه‌ای مجبورش کرده که چون نوباوگان زبان بیاموزد تا بتواند با مردمان شهرها پیوند شایان داشته باشد. حس استغنا، توکل و ایمان او به خداوند هرچند در ابتدا سفر را تلخ می‌کند اما تصویری مستقل و محترم در ذهن هم‌سفران و مباشرانش پدید می‌آورد. پیاده‌روی‌های طولانی، گرسنگی‌های جان‌فرسا، اعراض از دریافت کمک‌های خیلی از امرا و شهریاران مصادیق این استغنای نفس است.
2)	شرحی که او از شهرها و کشورهایی که دیده به دست می‌دهد محدود است به وضع ظاهری شهر‌ها، عدد نفوس بلاد، مذهب غالب مردم، تئاتر و شعبده و موسیقی. در برخی از گزارش‌ها اشاره‌ای به افراد مهم آن دیار یا تاریخ‌شان می‌کند. مثل داستان شیخ شامیل. یکی از ضعف‌‌های اصلی گزارش او عدم پرداختش به وضعیت حکمرانی، نام پادشاهان و نوع حکومت‌ها، الگو اداره شهرها و تصویر جغرافیایی و نسبت‌ شهرها و کشورها باهم است.
3)	روسیه و فرانسه در سیاحت‌نامه او بیشترین سهم را دارند (در نسخه‌ای که من خواندم احوالات او تا سفر سوم به فرانسه موجود بود و از سفرش به ژاپن و امریکا چیزی نمی‌دانم) طبیعی است که این دو کشور در زمان او از  سرزمین‌های دیدنی و حیرت‌آور بوده‌اند. در عوض از  جیب‌بری که شغل رایج مردم ایتالیا است و گریبان خودش را هم دریده می‌نالد و یا از هوای دود‌آلود و گرفته لندن که نفس را برای هر مسافری جانکاه می‌کند تا روح‌افزا.
4)	هرچند می‌توان علاماتی یافت که او را مومن به دین و مذهبش دانست یا حتی مدافع آن (گفتگو راجع به طلاق، برتری شخص پیامبر و تعالیمش به مسیحیت تثلیثی)، اما رگ ایرانی‌‌گری در او نیست چه وقتی که وارد شهرهای جدا شده از وطن می‌شود چه وقتی که تحت تاثیر تجدد و رشد شهرنشینی در غرب می‌شود. در قفقاز حتی آن‌جا که مسجد جامع عباسی عهد صفوی را می‌بیند یادی از شکوه ایران نمی‌کند.
5)	طبق گزارش او ایران اقل فعالیت‌های کنسولی و روابط خارجه را دارد که حتی قادر یا قائل به حفظ حقوق شهروندانش در غربت غرب نیز نیست! غالب کنسول‌هایی که او سیاحت کرده حتی توسط ایرانیان اداره نمی‌شده  و یک نفر بومی مقاطعه‌کار کنسول ایران در این شهرها بوده است! آن‌جایی‌هم که کنسول توسط ایلچی ایرانی ایجاد یا پشتیبانی می‌شده است بیش از آنکه حامی حقوق ایرانیان باشند گلایه‌مند و گریزان از هم‌وطنان هستند. تا جایی که بارها سیاح برای استیفای حقوق خود  دست به دامان کنسول فرانسه و عثمانی می‌شود.
6)	نثر سره، مطایبه‌آمیز و تندآهنگ او را می‌توان با تخفیف یادآور سفرنامه‌های جلال آل احمد دانست. دوری ۲۰ ساله او از ایران و پرهیز از هرگونه نامه‌نگاری با وطن موجب شده است که کلمات و عبارات او حتی در نثر معیار آن دوره هم کمی عجیب باشد. (آدمی: خدانگهدار، آرامگاه: ایستگاه راه‌آهن)
7)	با خواندن سفرنامه می‌توان گلایه‌ها و تندی‌های حاجی در خاطرات ایرانش را هم تا قدری فهمید؛ چه اینکه فاصله جدی مدنیت در ایران و غرب او را کلافه کرده و مهم‌تر از آن احترام و عزتش در غربت و محنت و غربتش در وطن دل را آزرده و قلب را خلیده و روح را غم آگین می‌کند.
      

7

باشگاه‌ها

📚 فرزند سرنوشت 📚

101 عضو

راسپوتین

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

نوید نظری پسندید.
21 قانون مولانا: گر تو راه افتاده ای راهت هویدا می شود

9

نوید نظری پسندید.
خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی

6

نوید نظری پسندید.
چیزهای تیز

6

نوید نظری پسندید.
یک عاشقانه ی آرام

14