بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آتش بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت

آتش بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت

آتش بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت

4.2
38 نفر |
13 یادداشت
جلد 6

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

73

خواهم خواند

23

کتاب آتش بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت، نویسنده نادر ابراهیمی.

یادداشت‌های مرتبط به آتش بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت

            در آبان ماه 1402 خواندم
آتشی که دود نداشته باشد تمثیلی از مبارزه ای است که اخلاق را زیر پا نگذارد
کماکان تلاش نادر در این جلد هم این است که انسانیت و اخلاق مداری را طوری با مبارزه علیه ظلم جفت و جور کند که نه سیخ بسوزد نه کباب
تا حد زیادی موفق است و نقطه ای که مبارزه و اخلاق را برای او به هم میرساند عرفان است. در این جلد میبینیم جای آلنی با قلیچ بلغای در حال عوض شدن است. آلنی که خداناباور بوده مشغول خواندن عرفان میشود و مجذوب حضرت علی علیه السلام میشود و قلیچ بلغای که قبلا رهبر مذهبی متینی بود کاملا تبدیل به رهبری چریکی میشود

کماکان پای واقعگرایی اثر کمی میلنگد. آلنی جاهایی از مهلکه میگریزد که باورش سخت است. او و زنش که هر دو در قله انسانیت و اخلاق هستند بچه هایشان را رها کرده اند و در اروپا مشغول تحصیل یا در ایران مشغول کارهای مبارزاتی هستند. با این حال این واقعیت گریزی را شاید بتوانیم خصیصه "مکتب خراسان" قلمداد کنیم. دو نویسنده برجسته دیگر که دکتر قهرمان شیری در کتاب "مکتب‌های داستان‌نویسی در ایران" آنها را در مکتب خراسان دسته بندی میکند یعنی محمود دولت آبادی و غزاله علیزاده هم در آثارشان چندان پایبند رئالیسم نیستند. "اشراق" در مکتب خراسان نقش خیلی مهمتری دارد. این میراث بزرگ عرفای خراسان، بایزید و خرقانی و ... است.


آلنی از رابعه آغاز کرد و پیش آمد؛ و یا بهتر است بگوییم: فرورفت. بویزید و خرقانی و ابراهیم ادهم و حبیبِ عَجَمی و حسن بصری و ذوالنون مصری و شبلی و جنید را - به حد مقدور - دریافت تا رسید به منصور حلاج و از آنجا به نقطه ی اوج قله ی رفیع عرفان، آغاز و انجام عرفان، مولا علی، نگریست و حیران و شیفته نگاه کرد و نگاه کرد و مغلوب قامت بلند علی در متن تاریخ حیات بشر شد و مغلوب اندیشه های علی و مغلوب کلام علی ... مغلوب و غرق شد
          
            برایم ناراحت‌کننده است که به یکی از نوشته‌های نادر ابراهیمی دو ستاره می‌دهم. افراد کمی هم این امتیاز را داده‌اند و بیشتری ها تعریف کرده‌اند که چه داستان فوق العاده‌ای است. من هم البته با توجه به جلد های قبلی آتش بدون دود  انتظار خیلی بالایی داشتم. ولی در حین خواندن یک دفعه می دیدم ناخودآگاه از روی جملات رد می شوم بدون این که بخوانم‌شان و فقط می خواستم بگذرد. اولش فکر کردم حتما من بی حوصله‌ام وگرنه این چنین کتابی که نمی‌تواند خسته کننده باشد! ولی بود.
معدود صحنه‌های داستانی کتاب واقعا خوب بودند. عروسی خونین، فرودگاه مهرآباد بعد از ده سال دوری آلنی و مارال از وطن و ... ولی بقیه‌ی کتاب یا گزارش بود و یا مقاله و سخنرانی. ده ها داستان خوب را نویسنده در گزارش‌های سریع حرام کرده بود و آدم باید کلی حواسش را جمع می‌کرد تا یادش بماند هر اسم مال کدام شخصیت است و کجای نقشه‌ی داستان قرار دارد. سخنرانی ها هم که واقعا خسته‌کننده بودند. باعث شدند از مارال و آلنی هم دلم زده شود. جای این همه‌ حرف در داستان نیست. دیالوگ های دو سه صفحه ای...

امیدوارم جلد بعدی بهتر از این یکی باشد و خاطره‌ی خوب آتش بدون دود را برایم خراب نکند...
          
            بسم الله

یادم نیست چند سال پیش آتش بدون دود را خواندم. شاید هشت یا نه سال پیش بود. اولین مواجهه ام با آتش بدون دود در کتاب ابوالمشاغل بود.
ابن مشغله و ابوالمشاغل روایت زندگی پاک و پر از دغدغه مردی است که بیش از سی شغل عوض می‌کند تا نان حلال برای زن و بچه‌اش ببرد.
در گوشه‌ای از کتاب ابوالمشاغل، نادر ابراهیمی شرحی از پشت صحنه سریال آتش بدون دود را می‌نویسد. با همان روایت، عاشق آزادگی و مردانگی این مرد شدم. بعد از این دو کتاب، آتش بدون دود را آغاز کردم.

روایت چند نسل از افرادی که در ترکمن صحرا زندگی می‌کنند و سبک زندگی خاصی دارند. داستان مربوط به قبل انقلاب است و مشکلاتی که آن‌ها درگیرش هستند. اما در این میان شخصیت مهمی که داستان بیشتر حول او می‌گردد، آنلی است که از نسل گالان اوجا است، او بزرگ می‌شود و برای درس به خارج محدوده زندگی اش و سپس خارج از کشور می‌رود اما برمی‌گردد و حالا که پزشکی شده است، آمده تا اهالی ترکمن صحرا را از مشکلات نجات دهد. اولین کار او مقابله با عقاید خرافی مردم است. او آن‌ها را درمان می‌کند، اما آن‌ها اعتقاد دارند درخت مقدس است که آن‌ها را شفا می‌دهد. مبارزه با این خرافات و عادات اشتباه او را دچار دردسر می‌کند اما همچنان مبارزه می‌کند تا روزی که مردم می‌فهمند، حق با اوست.
انقلاب می‌شود و او دیدگاه های کمونیستی دارد اما این دیدگاه‌ها مانع از گرایشش به انقلاب نمی‌شود. او این‌بار در قالب فردی مخالف حکومت و دوست دار مردم ظاهر می‌شود و تا پایان یک مبارز واقعی باقی می‌ماند. مبارزی که هر روز در یک لباس و قامت به مردمش کمک کرده است.

نادر ابراهیمی حقیقتا شخصیتی است که برهه های بسیاری از زندگی ام را مدیونش هستم. او مرا با دنیای خیال‌انگیز و جذابی آشنا کرد، که هرگز احساس نمی‌کنم کسی به اندازه او چنین لطفی در حقم کرده باشد.

بعد از خواندن کتاب، بسیار بسیار پیگیر پیدا کردن و دیدن سریال آتش بدون دود بودم اما شوربختانه پیدا نشد. اما صاحب این کتاب و سریال برای همیشه در نظرم ماند و پس از آن هرچه از او پیدا کردم خواندم و لذت بردم.

در ابتدای جلد چهارم کتاب، نادر ابراهیمی مقدمه‌ای می‌نویسد که حقیقتا برایم اعجاب آور است.
«پیشکش به بزرگی که به درستی، خلوص و بزرگی باورش کرده‌ام؛ به مردی که مرا به نوشتن الباقی آتش بدون دود وا داشت. نامش برای این خاک، مبارک باد. و برای همه عاشقان وطن! ای کاش زمانی برسد که او، همچنان، باشد و دیگر، درد نباشد، و ایرانیِ دردمند هم.»
و آن بزرگ کسی نیست جز آیت الله سید علی خامنه‌ای.
کسی که بزرگ حامی هنر این سرزمین است.
          
هرگز آرام
            هرگز آرام نخواهی گرفت
_کتاب ششم مجموعه آتش، بدون دود
.
در این کتاب مارال و آلنی بعد از فارغ‌التحصیلی برای مقاطع بالاتر راهی فرانسه میشن.
در این جلد به داستان بعضی شخصیت‌هایی که قبلا وارد کتاب شده‌ن پرداخته میشه و شمارو شگفت‌زده می‌کنن مثل کبتر و الندا، نایب صوفی و...
.
این یادداشت فاقد اسپویله🌱
.
خب درمورد کتاب:
🔻نادر عزیر سعی کرده تکلیف شخصیت‌ها رو تو این کتاب مشخص کنه؛ به همین دلیل میشه گفت کتاب شلوغیه.
🔻بیشتر کتاب در قالب گزارش نوشته شده به جز بخش‌هایی مثله عروسی خونین که اوج کتابه؛ درواقع اگه اینطوری نوشته نمی‌شد مجموعه آتش بدون دود نیاز به چند جلد دیگه هم داشت.
🔻تمام کتاب‌های این مجموعه برای من ارزشمندن و ۵ ستاره دارن؛ ولی اگه کسی مثل من عاشق نادر و این مجموعه نباشه این کتاب کمی سخت‌خوانه نسبت به بقیه جلدها.
🔻اینطور که من متوجه شدم نایب صوفی همون نواب صفوی هست.
.
📕_ متن کتاب:
«تو پدر! در حق فرزندانت جرمی نابخشودنی مرتکب شدی؛ چرا که در جهنم، در قلب قلب جهنم، خواستی که به آن‌ها پرورش گل را بیاموزی، حال آن‌که گل‌هایی که در جهنم می‌روید نیز جهنمی‌ست...»

«ما _من و همسرم_ معمولا با استفاده از شیوه‌ی بحث و استدلال مثلثی به گفت‌و‌گو می‌نشینیم. از دو نقطه‌ی دو سوی قاعده مثلث حرکت می‌کنیم و در ساق‌ها بدون توقف پیش می‌رویم و به هم نزدیک می‌شویم تا در رأس مثلث به هم می‌رسیم و یکی می‌شویم.»

«ما، پیش آمده است که سال تا سال همدیگر را ندیده‌ییم؛ اما در قلب‌هایمان باور داشته ییم که شانه‌به‌شانه‌ی هم راه می‌رویم. چرا؟ چون «همه آن‌ها که به سوی یک قله می‌روند، اگر از هزار راه هم بروند، احساس هم‌سویی و همقدمی می‌کنند.»
.
◽عکس‌ها
بالا: عکس قدیمی از مردم ترکمن 
پایین: مرد ترکمنی در حال تار زدن( منو به یاد آچیق تار زن میندازه❤️🪕)
.
بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۲