محمد خزائی

محمد خزائی

کتابدار بلاگر
@mimkhazaie
عضویت

بهمن 1400

232 دنبال شده

494 دنبال کننده

                محمد خزائی هستم. یک حقوق‌خوان و وکیل دادگستری. در حقوق عمومی غوطه میخورم و بیشتر از آن در داستان و خیال. فکر می‌کنم درباره کتاب حرف زدن جذاب است و جذاب‌تر از آن درباره انسان حرف زدن. 
              
nesyan
mimkhazaie
http://twitter.com/mimkhazaie12

یادداشت‌ها

نمایش همه
محمد خزائی

محمد خزائی

15 ساعت پیش

        می‌گویند این اثر بسیار شبیه محاکمه کافکاست و پشت کتاب هم به نقل از دیلی نیوز مصری نوشته است: «کافکا این بار از مصر برخاسته.»

همین توصیفات سبب شد در بین نمایشگاه‌گردی‌های امسال جزء چند خرید محدودم باشد. با این حال اگرچه از خواندنش لذت بردم و از شباهت دغدغه‌ها و مسائل نویسنده با واقعیت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چند دهه اخیر جامعه ایران بسیار سر ذوق آمدم، باید بگویم تشبیه صنع‌الله ابراهیم به کافکا و این کتاب به محاکمه، پوشیدن لباس گشادی است به این رمان کوتاه؛ چراکه کمیته یا همان اللجنه خالی از دنیای رمزآلود کافکاست. توصیف‌های مه‌آلود کافکایی را ندارد و برخلاف نوشته‌های کافکا بسیار مقید به زمان و مکان است. انتقادش بسیار سرراست است و نشانه‌ها یا اندکند یا در همان مواجه اول قابل فهم. با این حال همانطور که گفتم دوست‌داشتنی است.

صنع‌الله ابراهیم در این داستان مختصر، دغدغه‌ها و مسائل خودش را دارد؛ مقلد کسی نیست و به نظر من تلاش می‌کند خودش باشد؛ با همان هویت شرقی در میانه عصر تغییرات. او در تلاش است استعمار به عنوان عامل بیرونی و خیانت به عنوان عامل درونی عقب‌ماندگی را هجو کند و با زبانی طنازانه، مخاطب را با چالش‌های یک کشور در حال توسعه عربی آشنا سازد؛ از واردات اجناس بی‌کیفیت آمریکایی تا  سلطه کوکاکولا و نفع افراد ذی‌نفوذ از واردات این اقلام؛ از خصوصی سازی و چپاول ثروت‌های ملی به دست تجار ذی‌نفوذ تا مردهای هزارچهره که یک روز تهیه کننده سینما هستند و یک روز تاجری گردن کلفت. 

در نهایت خواندن این داستان مختصر را پیشنهاد می‌کنم. آبرومند است و از خواندنش شرمنده نمی‌شوید.

پ.ن: نمیدانم چرا انتشارات تلاش دارد بگوید، روایت کتاب «نقد بی‌امان یک جامعه و ایدئولوژی حاکم بر آن است»! در هرحال راهکارهای زیادی برای فروش کتاب وجود دارد.
      

8

        مجموعه کتاب هفت گناه کبیره، حاصل پروژه دانشگاه آکسفورد است که طی آن هر یک از این گناهان توسط یکی از اساتید الهیات مورد بررسی قرار گرفته‌اند. پیش از این من حسد را خوانده بودم؛ کتابی نسبتاً خوب که با نگاهی واقع‌گرایانه به بررسی ابعاد رذیله حسد پرداخته بود و همین باعث شد ترغیب شوم برای خواندن سایر مجلدات این مجموعه. با این حال طمع ناامیدم کرد و بعید است به زودی میلی برای خواندن دیگر جلدهای این مجموعه داشته باشم.

در این کتاب مختصر، نویسنده مقدمه‌ای طولانی دارد و باقی کتاب هم ادامه همان مقدمه. مقدمه‌ای با این مضمون که دیگر نمی‌شود درباره طمع نوشت و مفهوم طمع از گناه بودن خالی شده و همین. گهگاه هم در این میان به توصیف نقاشی‌های کلیسایی در خصوص طمع می‌پردازد و حرف‌های شاعرانه‌ای از دست. پس ابدا کتاب به سراغ کاوش در خصوص منشأ و ابعاد طمع، این گناه اولین و آنچه برخی مادر گناهان نامیده‌اند، نمی‌رود و در همان مقدمه متوقف می‌شود.

در کنار کوتاهی محتوا، نحوه بیان مطالب نیز بسیار کند و غیرشفاف است با واژگان نامأنوس که شاید ترجمه نیز در آن بی‌تقصیر نباشد. با این همه طمع قابل پیشنهاد است، برای پاسخ به این سوال که چگونه این گناه بزرگ به بزرگ‌ترین انگیزاننده زندگی مدرن  تبدیل شد؟ البته که به نظرم کتاب حتی از پس پاسخ به این پرسش نیز برنیامده است؛ با این حال مقدمه بدی نیست.
      

26

        عصر همان روز اول، جمعه، شروع کردم به خواندن دیوارنوشت‌های سلول. یک جایی نزدیک در نوشته بود: «اطلب مصحف» یا چیزی شبیه این. همان لحظه، دکمه میکروفون سلول را زدم و گفتم مصحف می‌خواهم. گفت اجابت هیچ مطالبه‌ای مقدور نیست، مگر با اذن رقیب [مراقب] که یکشنبه می‌آید، یوم الاحد.

یکشنبه اما مراقبی نیامد و من چند باری باز درخواست کردم. روز بعدش هم و روز بعدش. به مسئول پخش غذا، به مسئول کانتر از طریق میکروفون و به هرکس که می‌توانستم با او حرف بزنم. صدبار: مصحف، مصحف، مصحف! 

صبح روز ششم، چهارشنبه، رقیب دریچه کوچک میان در آهنی آبی رنگ سلول را باز کرد و گفت: «ایرانی، مصحف! تفهم عربی؟» و یک قرآن قطع رقعی، چاپ مرکز طبع قرآن ملک فهد را روی دریچه گذاشت. رویش نوشته بود «هدیه خادم حرمین شریفین، ملک عبدالله بن عبدالعزیز، لایجوز بیعه». با شوق برداشتمش و بوسیدمش. خوش‌حال‌ترین بودم بین آن روزهای تنهایی. همان لحظه شروع کردم به خواندن و خواندم و خواندم. نشسته، ایستاده، دراز کشیده بر تشک. بیش از هر وقت دیگری می‌فهمیدم و آیات بر قلبم می‌نشست. یک روزه کل قرآن ختم شد و بعد از آن هم ۵ باری دیگر.

قرآن در ۷۰ روز زندان ذهبان رفیقم بود و چه خوش رفیقی. با آن به وجد آمدم، ترسیدم، اشک ریختم و خوشحال شدم. چیزهایی از قرآن فهمیدم که هیچ وقت پیش از آن متوجه‌شان نبودم و حالا امیدوارم توفیق رفاقت با این کتاب باشکوه برایم ادامه‌دار باشد. بیشتر از آن بخوانم و بیشتر درباره‌اش بنویسم. ان شاء الله.

پ.ن: عکس، قرآنی شبیه همان است که در زندان بود. البته هدیه ملک سلمان بن عبدالعزیز به مادرم در انتهای سفر حج و تازه چاپ.
      

123

        کتاب را یک هفته پیش از سفر حج شروع کردم و چند روز پیش در مکه، روی تختم در «هتل لابادارنا» تمام. حالا، در اول صبح یک روز گرم خردادماه، پیچیده در احرام، روی سجاده‌ام نشسته‌ام روبروی ضلع غربی کعبه و دارم این را می‌نویسم.

اما درباره کتاب. آن را در کتابفروشی باب الجواد پیدا کردم، اوایل اردیبهشت امسال‌ و تا قبل از آن اصلا نمی‌دانستم شهید بهشتی چنین کتابی دارد. رزق لایحتسب بود. یکبار هم در حرم گم شد و از بخش اشیای مفقوده باز جستمش.

«حج از دیدگاه قرآن» که اسم شناسنامه‌ای‌اش «حج در قرآن» است، حرف‌ها و تحلیل‌هایی قابل توجهی درباره حج دارد؛ از جنبه‌های اجتماعی تا جنبه‌های فردی و نقدهایی جدی‌تر به حجی که حالا برگزار می‌شود. نویسنده که بسیار دنیادیده است، حج را با نگاهی متفاوت از سایر متفکرین دیده و تلاش می‌‌کند وضعیت مطلوبی از حج را ترسیم کند، حجی‌ که مایه فخر و اتحاد مسلمانان باشد و بعد پیشنهادهایی برای حصول آن وضعیت ارائه می‌کند.

من این کتاب را نه فقط به کسانی که در آستانه سفر حج هستند که به هر مسلمانی که می‌خواهد کمی بیشتر با عمق حج، این واجب مغفول، آشنا شود، پیشنهاد می‌کنم؛ بادا که شوق حج و معرفت به آن در ما زیادت شود.
      

22

        پیشتر از جلال مدیر مدرسه، غرب‌زدگی، سفر به ولایت عزرائیل و چند داستان کوتاه خوانده بودم. خیلی به دلم ننشستند، برای همین هم تمایل چندانی به خواندن باقی کتاب‌هاش نداشتم اما وقتی قصد کردم کتاب‌هایی پیرامون حج بخوانم، خواندن «خسی در میقات» اجتناب ناپذیر بود. با این حال از همان شروع کتاب علیرغم سوءظنم، با روایت جلال همراه شدم و تا آخرش را در زمان کوتاهی خواندم.
اینکه چرا از خسی در میقات خوشم آمد؛ شاید بشود برایش این چند دلیل را تراشید. اول این که برخورد جلال به عنوان یک روشنفکر نه‌چندان معتقد با سفر حج،‌ از اضطرابم برای سفر پیش‌رو کم می‌کرد. دوم اینکه طنز جلال را بیش از کتاب‌های دیگرش در اینجا دیدم و سوم هم اینکه جزئیات جذابی در دل روایات بود که شیرینی آن را چندچندان می‌کرد.
با این همه، پرش‌های روایت و یکنواخت نبودن آن و نگاه و رفتار روشنفکرمأب جلال، آن‌جاها که از حد شرع خارج می‌شد، دل من را می‌زد که اینها نیز خاصیت جلال است انگار.
در نهایت، فکر می‌کنم خسی در میقات واقعا کتاب دلنشینی خواهد بود برای هرکس که سفرنامه دوست دارد، تاریخ می‌خواند و حج برایش یک پدیده جذاب است. بخوانیدش و لذت ببرید.
      

17

        به بهانه چالشی که بهخوان برای مطالعه این کتاب در بهمن‌ماه  راه انداخته بود، شروعش کردم اما کتاب‌های موازی و کارهای پایان سال اجازه همراهی با آن چالش را نداد تا نهایتا در تعطیلات نوروز تمامش کنم.

برای یک توصیف مختصر درباره شاهنشاه می‌توان گفت: کتابی است خوشخوان، با روایاتی کمتر شنیده شده از حکومت پهلوی و روزهای انقلاب اسلامی ایران. اگر بخواهم کمی بیشتر درباره‌اش بگویم، کاپوشینسکی به عنوان یک خبرنگار اروپایی که در مشاهده انقلاب‌های مختلف سابقه‌ای کم‌نظیر دارد،‌ کمی بعد از انقلاب اسلامی در سال 1357 به ایران می‌آید و حاصل مشاهدات و گفتگوهایش با مردم در تلفیق با آنچه می‌توان تاریخ اجتماعی دوره پهلوی دانست را تبدیل به این کتاب می‌کند. 

شاهنشاه برخلاف کتاب‌های تاریخی متعدد درباره پهلوی و انقلاب ایران حرف‌های غیررسمی‌تری دارد، از مردم حرف می‌زند و زندگی‌هاشان، البته تنها بخشی از مردم که در انقلاب تقریباً منفعل بوده‌اند. کتاب داستان‌گویی سرحال است و در قالب روایت‌هایی چند صفحه‌ای تنظیم شده. اینها و برخی چیزهای دیگر همه دلیل این هستند که شاهنشاه را بتوان پیشنهاد داد. به چه کسانی؟ هرکس که اطلاعات اندکی درباره انقلاب اسلامی ایران و حکومت پهلوی دارند و به این سوال که جوامع به چه جهت به سوی انقلاب می‌روند و  انقلاب بر آن‌ها چه اثری می‌گذارد علاقه‌مندند.
      

18

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.