سجاد علی پور

سجاد علی پور

بلاگر
@sajadalipour

188 دنبال شده

70 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        سیگار های فرعون چهارمین جلد از ماجراهای تن تن هست و نسبت به جلد 3(تن تن در آمریکا) سرگرم کننده تر و کمتر دارای مضامین نژادپرستانه هست. هر چند که باز هم تحقیر هایی دیده می شود مثلا مرد عربی نشان داده می شود در کشور عربستان که مردی به او گول داده و صابون را به جای کیک به او فروخته و او صابون را خورده و حباب از دهانش بیرون میاد و اعراب عین سرخپوست ها در جلد قبل احمق نشون داده شدن. مرد عرب تن تن رو به دلیل اینکه در کنار دا فیگویرا بوده، دستگیر می کند و پیش رئیسش می برد. شیخ پاتراش او را می شناسد و می گوید من سال هاست که داستان تو را می خوانم. نویسنده در اینجا می خواسته، خودش و داستان هاش رو به عنوان یه قهرمان غربی تبلیغ کنه. فضای داستان در دو کشور مصر و هندوستان که آن زمان مستعمره ی انگلیس بوده، هست.
داستان کمی جنبه معمایی و رمزآلود دارد که آن را سرگرم کننده تر کرده هست.
نظر زیر، نظر یک نفر در گودریدز بود که برام جالب بود و موافقش بودم. (نکته ای در مورد صابون :
صابون توالت سخت با بوی دلپذیر در خاورمیانه در دوره اسلامی تولید شد، زمانی که صابون سازی به یک صنعت تبدیل شد. دستور العمل‌های تهیه صابون توسط محمد بن زکریا رازی (۸۵۴–۸۵۴) شرح داده شده‌است، که همچنین دستور تهیه گلیسیرین از روغن زیتون را داده‌است. در خاورمیانه صابون از تعامل روغن‌های چرب و چربی‌ها با قلیا تولید می‌شد. در سوریه صابون با استفاده از روغن زیتون به همراه قلیا و آهک تولید می‌شد. صابون از سوریه به سایر نقاط جهان اسلام و اروپا صادر می‌شد.
حدود زمان دودمان صفویان در بروجرد برای اوّلین بار صابون سازی در ایران شکل گرفت و حدود ۱۵۰ سال پیش در زمان قاجار به شهر مراغه برده شد. هم‌اکنون نیز شهرهای بروجرد و مراغه قطب‌های مهم صابون پزی شناخته می‌شود. در شهر بروجرد نظیر فروش صابون‌هایی با رنگ و بوی خاص معمول است که در آنجا با نام صابون آجز شناخته می‌شود. از مراغه نیز هرسال نزدیک ۲۰۰ تن صابون تولید شده و به اقصی نقاط کشور ارسال می‌شود که به عنوان صابون مراغه معروف است.) یعنی صابون از جهان اسلام در زمان قرون وسطی به اروپا صادر می شده پس چطوری یه عرب فرق صابونی که اجدادش اون رو صادر به اروپا می کردن، با کیک نمی دونه؟!) 
((نسبت به کتاب قبلی با داستانی پخته تر و نقاشی های بهتر
روبروییم.
همینطور معجزات الهى كمتری رو هم شاهدیم و بیشتر استعداد های تن تن او رو نجات می 
ناگفته نماند، وجود دو کاراگاه تامسون و تامپسون (دوپون و دوپونه) داستان رو خیلی شیرین تر هم کرده بود. 
معجزات:
تن تن رو در تابوت حبس می کنند و در دریا می اندازن و دریا هم طوفانی میشه از شانس خوبش بعد از غرق شدن توسط یک کشتی نجات داده میشه. 
یکی از بادیه نشین های عربستان از دوست تن تن صابون میخرد و به جای کیک می خورد و دهنش كف می کنه(فکر می کرد کیک هست نه صابون!!!)، برای همین تن تن رو دستگیر کنند می برند  پیش شیخ خودشون می‌برند. شیخ می خواد تن تن رو برای مسموم کردن غلامش بکشه ، وقتی اسم تن تن رو می پرسه کلی ذوق میکنه میگه تن تن رو میشناسه و عاشق کاراشه حالا این که این بادیه نشینانی که صابون رو با کیک اشتباه گرفتن چجوری روزنامه خارجی گیر میاوردن و تن تن رو چجوری شناسایی
کردن به کناری اسب هم به تن تن هدیه می دن
در نبرد بین قاچاقچیان اسلحه و پلیس، تن تن از دست قاچاقچیان رها میشه و دست برادران پلیس کاراگاه میوفته ، میلو ضامن یک
نارنجک رو تو انبار مهمات میکشه و پلیسها، تن تن رو رها می کنند و فرار میکنند از شانس خوب تن تن نارنجک چاشنی نداشت. 
تن تن در صحرا آبش رو از دست میده ولی باز نجات پیدا میکنه
تن تن به مرگ با تیرباران محکوم میشه ولی کاراگاه ها تن تن رو نجات میدن تا خودشون دستگیرش کنند. 
تن تن از سقوط هواپیما نجات پیدا می کنه
مرتاض و تن تن در کوه آماده برای درگیر شدن هستند که یک سنگ به سر مرتاض میخوره و بی هوشش می
کنه)) 
جالبه شاید نویسنده می خواد بگه که ما غربی ها قهرمانیم و حتی شانس یا تقدیر یا خدا یا... هم با ماست. 
مطالب تارنمای تن تن فارسی:
در ماجرای سیگارهای فرعون تن‌تن به کشور مصر سفر می‌کند و در این‌راه خود را در دام یک گروه قاچاق‌چیان موادمخدر می‌بیند که او را تا هندوستان می‌برند. هم‌چنین با دوپون و دوپونه، کارآگاهان خصوصی آشنا می‌شود که نقش آن‌ها به‌تدریج در طول داستان اهمیت بیش‌تری پیدا می‌کند. تن‌تن که در حال مبارزه با قاچاق‌چیان موادمخدر مصر و هند است، با چند شخصیت ملاقات می‌کند که بعضی از آن‌ها برای او دردسرساز می‌شوند…
هرژه در چهارمین ماجراجویی مشتاق نوشتن یک داستان مرموز بود. در دهه‌ی 1930 (1310 خورشیدی) رمان‌های معمایی در سراسر اروپا با موفقیت نویسندگانی مانند آگاتا کریستی (Agatha Christie) رونق گرفت. هم‌چنین تصمیم برای ایجاد سناریویی در اطراف مقبره‌ی کی-اوسخ متاثر از کشف مقبره‌ی فرعون توت‌عنخ‌آمون* در سال 1922 (1301 خورشیدی) و ادعاهای روزنامه‌ها در مورد نفرین فراعنه بود.
هرژه برای روبه‌رو شدن با فرهنگ کهن و نوع نگرش غربی‌ها به این تمدن، خبرنگار خودساخته‌اش، تن‌تن را به سرزمین مصر اعزام می‌کند. در ادامه‌ی این داستان و برای تکمیل کنج‌کاوی‌هایش به هندوستان و از آن‌جا به چین، یکی از برجسته‌ترین مهدهای تمدن مشرق‌زمین سفر می‌کند.
سیگارهای فرعون به‌تنهایی یک داستان تک به‌حساب می‌آید و جزو مجموعه‌های دو قسمتی ماجراهای تن‌تن نیست. ولی چون داستان وابسته به قاچاق موادمخدر است در کتاب بعدی، گل آبی ادامه پیدا می‌کند تا بار دیگر تن‌تن پرده از این باند قاچاق بین‌المللی بردارد.
این داستان نقطه‌ی عطفی در حرفه‌ی تصویرگر جوان (هرژه) بود، از این پس ماجراهای تن‌تن سرشار از تخیل، راز و تعلیق شد. هرژه با روش‌های جدیدی با خوانندگان بازی می‌کرد و توالی‌های رویا و توهمات را معرفی کرد. نویسنده با مومیایی‌کردن شخصیت‌های خود، بُعد وهم‌آور و ترسناکی را برای روایت باز کرد.
هرژه رمان‌ها و داستان‌های ماجراجویی مطالعه می‌کرد و به‌عنوان نویسنده از ایده‌های خاصی که با خواندن آن‌ها کشف کرده‌بود الهام می‌گرفت. هنگام انجام تحقیقات خود، از ژان کاپار (Jean Capart)، مصرشناس بلژیکی که در کتاب هفت گوی بلورین با نقش پروفسور برگاموت معرفی شد، الهام گرفت.

هرژه برای کوتاه‌کردن داستان در استاندارد 62 صفحه‌ای، صحنه‌ها و قاب‌هایی را حذف کرد که کارایی در روند داستان نداشت. مانند رویارویی تن‌تن با خفاش‌ها، تمساح‌ها و مارها. هم‌چنین نام شهر عربی که تن‌تن و میلو در داستان جست‌وجو می‌کردند مکه بود که حذف شد. هم‌چنین هرژه با قراردادن یک مصرشناس مومیایی‌شده به‌نام ا. پ. ژاکوبینی (E. P. Jacobini) اشاره‌ای به دوست و هم‌کار خود ادگار پیر ژاکوبز (Edgard Pierre Jacobs) داشته است.

در این کتاب، روبرتو راستاپوپولوس، دشمن شماره یک تن‌تن معرفی می‌شود. او به‌عنوان مالک یک کمپانی فیلم‌سازی حضور دارد. نام او را یکی از دوستان هرژه پیش‌نهاد داد.

یکی از شخصیت‌های اصلی این داستان، فیلیمو سیکلون، مصرشناس است. می‌توان او را نمونه‌ی اولیه برای خلق شخصیت پروفسور تورنسل دانست، که هرژه در کتاب گنج راکام قرمز او را معرفی می‌کند.
آلن تامسون یکی دیگر از شخصیت‌های منفی و تاثیرگذار ماجراهای تن‌تن و میلو است. او نیز نخستین‌بار در سیگارهای فرعون – چاپ رنگی سال 1955 – حضور پیدا می‌کند. آلن که یک ملوان است در ماجرای خرچنگ پنجه طلائی نقش پررنگ‌تری در کنار کاپیتان هادوک ایفا می‌کند.
یکی دیگر از شخصیت‌های مجموعه‌ی تن‌تن، فروشنده‌ی پرتغالی و اهل لیسبون اولیویرا دا فیگویرا است. او در ماجراهایی که در خاورمیانه می‌گذرد، (تن‌تن در سرزمین طلای سیاه و انبار ذغال سنگ) نیز حضور دارد.
نخستین دیدار رو در روی تن‌‌تن با دوپون و دوپونه نیز در کتاب سیگارهای فرعون است. قهرمان ما با کشتی کروز برای گذراندن تعطیلات به مسافرت رفته. در این بین به کارآگاهان گزارش می‌دهند در کابین تن‌تن موادمخدر هروئین جاسازی شده و آن‌ها خبرنگار جوان را دست‌گیر می‌کنند. در درازای داستان بارها تعقیب و گریز بین تن‌تن و کارآگاهان شکل می‌گیرد. دوپونت و دوپونط یک‌بار هم تن‌تن را از تیرباران نجات می‌دهند، چون دستور دارند او را زنده بگیرند!

نماد فرعون کی-اوسخ (Kih-Oskh)، تلفیقی از مکان‌های مختلف مصر، خاورمیانه و هند است که تن‌تن از آن‌ها دیدن می‌کند. هرژه در طراحی این نشانِ به‌یاد ماندنی از نماد یین و یانگ (Yin and Yang) الهام گرفت.
علاقه‌ی هرژه به سینما، در سیگارهای فرعون نیز مشهود است. در نسخه‌ی سیاه‌وسفید، هنرپیشه‌ای که بازی‌اش با مداخله‌ی تن‌تن خراب شده‌، الهام گرفته از رودلف والنتینو (Rudolph Valentino)، ستاره‌ی هالیوود است که نقش اصلی فیلم شیخ (The Sheik) را بازی کرده.
در نسخه‌ی رنگی، شکل و شمایل بازیگر بنا بر ایده‌آل‌های رایج در دهه‌های 50-1940 میلادی (30-1320 خورشیدی) تغییر می‌کند. برای همین تصویر این شخصیت یادآور هنرپیشه‌ی آمریکایی، گری کوپر (Gary Cooper) است.
در میانه‌ی این ماجرا هواپیمای تن‌تن  در خلال یک تعقیب و گریز در هند سقوط می‌کند و او خود را وسط جنگل می‌بیند. خبرنگار ما با پوشش گیاهی سرسبز در قلمروی فیل‌ها، ببرها و… احاطه‌شده است. در آن‌زمان هند تحت کنترل بریتانیای کبیر بود و با نام هند بریتانیا یا راج بریتانیا** (British Raj) شناخته می‌شد.
در این داستان نیز همانند چند کتاب قبلی حیوانات بخشی از داستان هستند. ولی از آن‌جا که انتقادهای تندی به هرژه پس از تن‌تن در کنگو صورت گرفت، در این‌جا شاهد مهربانی تن‌تن با فیل‌ها هستیم نه شکارشان!






      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15

        در این کتاب از سرخپوست ها چهره ای منفی، خشونت آمیز و احمق نشون داده شده، مثلا یکی از سرخپوست ها به طرف بچه ی کوچک سرخپوستی که در حال بازی با تیرکمون بود، خشمگینانه حمله می کنه و می گه:(( اگه باز هم چیزی با تیرکمون به من پرتاب کنی، سرت رو می برم.))
در زمانی که تن تن و میلو به شهر رد اسکین می رن، میلو به سگ سرخپوست ها میگه:((آره جون خودتون خیال کردین!... میلو خودشو قاطی سگ سرخپوستا نمی کنه)) قبلش هم که تن تن برای ماموریت باید به شهر سرخپوست ها باید می رفت، میلو با تعجب به او گفت((مگه خیال داری بری پیش سرخپوست؟...)) 
البته در پایان نشون میده که مثلا در منطقه ای که سرخپوست ها زندگی می کنند، نفت پیدا شده و سرخپوست به وسیله سرمایه داران، بی رحمانه مجبور به کوچ به منطقه ای دیگر می شوند.
همچنین در این کتاب فساد در آمریکا و مخصوصا شیکاگو نشون داده میشه. حتی نشون داده میشه که گانگسترها، اتحادیه ای به نام سندیکای گانگسترهای شیکاگو تشکیل دادند و حتی به اداره پلیس هم نفوذ کردند و از هیچ کار خلافی در آمریکا دریغ نمی کنند.
 نظر زیر، نظر یکی از کسانی هست که در گودریز عضو هست که به نظر من هم حرفش منطقیه، تکرار این امداد های غیبی، خیلی داستان رو بد کرده، حالا اگر یکی دو تا بود و تن تن آدم متدیّنی بود، یه چیزی ولی این همه شانس و امداد غیبی برای یه آدم سکولار!

((بدکش نبود؛ اما بیشتر از اینکه منطق برش حکم فرما باشه پای شانس و امدادهای غیبی عجیب وسطه چرا دزدها باید اشتباهی از گاز بیهوشی استفاده کنند، نه گاز سمی؟ و چرا وقتی تن تن بیهوش رو میاندازن توی آب، به هوش میاد؟! چرا دقیقا همون لحظه که پرتش میکنن توی مخلوط کن ،کارخونه کارگرها اعتصاب میکنن و دستگاه خاموش میشه؟ چرا وقتی بستنش روی ریل قطار يهو پیرزنی پیدا میشه و با دلیل مسخره ترمز اضطراری رو میکشه؟ چطور جنایتکار حرفه ای مثل هالوها اشتباهی وزنه ی چوبی میبنده

به پای تن تن و پرتش میکنه توی دریاچه؟ (یعنی واقعا متوجه سبک بودن چوب نمیشه؟! و چرا و چرا و چرا ... که چندتاشون رو میشه توجیه کرد و گفت برای نمک ،داستانه ولی آخه انقدر شانسی هم خیلی کشکی میشه))
یه شخصیت کارآگاهی هم بود که تن تن برای گم شدن میلو استخدام کرد. کارآگاه خیلی دقیق و موشکافانه حرف می زد در مورد سن و حتی برخی مشخصات عجیب دزد ها ولی در پایان همه چیز اشتباه در میومد و سگِ اشتباهی پیدا می شد. رفتار کارآگاه شبیه به شرلوک هلمز بود حتی تن تن هم میگه شبیه شرلوک هلمز هست. انگار نویسنده می خواست با این شخصیت داستان، شرلوک هلمز و نویسنده اش رو مسخره کنه و بهش تیکه و طعنه بندازه! 
 پایان نظر من. این نوشته های پایین برگرفته از تارنمای تن تن فارسی هست. 

تن تن در آمریکا یا جدال با تبهکاران سومین جلد از مجموعه کتاب های تن تن هرژه هست.
این داستان به سفارش روزنامه محافظه‌کار بلژیکی لو ونتیم سیکل برای ضمیمه کودکان آن یعنی لو پتی ونتیم نوشته شد و از سپتامبر ۱۹۳۱ تا اکتبر ۱۹۳۲ به صورت هفتگی منتشر شد.
چکیده ی داستان:
خبرنگار جوان که پس از سفر به کشور شوراها و کنگو شهرتش فراتر از اقیانوس اطلس رفته، در ماجرای تن‌تن در آمریکا با آل کاپون و گروهش و هم‌چنین گانگسترهای دیگر شیکاگو روبه‌رو می‌شود. او تمام شجاعت و هوش خود را برای زنده‌ماندن و فرار از دست آن‌ها به‌کار می‌گیرد. در این میان او با بومیان آمریکا نیز مواجه می‌شود و حوادثی برایش رخ می‌دهد…

هرژه در این داستان دهه‌ی 1930 (1310 خورشیدی) آمریکا را نشان می‌دهد. دوران منع مصرف مشروبات الكلی و دوران فعاليت‌های گسترده‌ی آل كاپون، گانگستر معروف شیکاگو.
خالق تن‌تن، سرمایه‌داری‌، مصرف‌گرایی و مکانیزه‌شدن آمریکا را تهدیدی برای جامعه‌ی سنتی بلژیک می‌دانست. هم‌چنین سردبیر قرن بیستم می‌خواست هرژه از این داستان برای نکوهش سرمایه‌داری آمریکا استفاده کند. والز برخلاف هرژه علاقه‌ی چندانی برای به‌تصویر کشیدن سرخ‌پوستان نداشت. در نتیجه، برخورد تن‌تن با بومیان تنها یک‌ششم روایت را به‌خود اختصاص داد.
تن‌‌تن‌باز مشهور و منتقد ادبی، ژان ماری آپستولیدس (Jean-Marie Apostolidès) نیز اعتقاد دارد: در تن‌تن در آمریکا، هرژه آگاهانه صنعت‌گران ثروت‌مند را شبیه به گانگسترها ترسیم کرده است. وی خاطرنشان کرد که این تصویر منفی از سرمایه‌داران در دیگر ماجراهای تن‌تن با شخصیت‌هایی مانند باسیل بازاروف در گوش شکسته ادامه یافت.
آلفونس کاپون با نام مستعار صورت زخمی (Scarface) یکی از دو شخصیت واقعی در ماجراهای تن‌تن است که با نام اصلی در داستان حضور دارد. در حقیقت  نام آل کاپون در کتاب تن‌تن در کنگو، به‌عنوان رئیس یک گروه بین‌المللی قاچاق الماس، ذکر شده‌بود. ماجراجویی دوم تن‌تن به‌روشنی نشان می‌دهد که شیکاگو خواستگاه بعدی گزارش‌گر جوان است. این زمین بازی نیز از آن آل کاپون و باند تبه‌کار اوست. آن‌ها بر قاچاق همه‌چیز فرمانروایی می‌کنند.
جدال بی‌امان تن‌تن با تبه‌کاران و باندهای گانگستری واقعیت‌هایی از جامعه‌ی آمریکا را آشکار می‌کرد که سبب‌شد این کتاب تا سال 1973 (1352 خورشیدی) در آمریکا منتشر نگردد. در این سال ناشر آمریکایی، هرژه را مجبور کرد تا بخش‌هایی از کتاب که فضای تبعیض نژادی در آمریکا را نمایان می‌کرد حذف و یا تغییر دهد.
هرژه به‌درخواست ناشران آمریکایی، چندین‌بار مجبور به تغییر در کتاب‌هایش شد. از همه مهم‌تر این‌که اغلب شخصیت‌های سیاه‌پوست این کتاب را برای جلوگیری از ایجاد هرگونه تصویر ابهام‌آمیز در مورد مسائل تبعیض نژادی سفیدپوست کرد. ناشران آمریکایی هرژه را ملزم به‌حذف شخصیت‌های آفریقایی-آمریکایی از کتاب کردند و هرژه آن‌ها را به‌عنوان سفیدپوست یا اسپانیایی‌زبان دوباره ترسیم کرد.(برگرفته از تارنمای تن تن فارسی)
. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

        

قصه‌ی کوتاه جوجه اردک زشت (۱۸۴۴)  اثر هانس کریستین اندرسن  (۱۸۷۵ – ۱۸۰۵) از میان ۲۲۰ قصه‌ی تخیلی کودکانه‌ی او مشهورترین اثر این نویسنده دانمارکی است. برخی دیگر از آثار معروف اندرسن عبارتند از: بند انگشتی، دخترک کبریت فروش، ملکه برفی و لباس جدید امپراتور. قصه‌های اندرسن به ۱۵۰ زبان دنیا ترجمه شده و هنوز هم در جهان خوانندگان بسیار دارد. در اواسط قرن گذشته دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) تأسیس شد و از سال ۱۹۵۶ جایزه‌ای را به نام هانس کریستین اندرسن به یکی از نویسندگان کتاب کودک در جهان اهدا می‌کند. این جایزه که یک مدال طلا است توسط ملکه دانمارک و به طور دوسالانه به مجموعه آثار یک نویسنده کودک اهدا می‌شود. همچنین از سال ۱۹۵۳ دوم آوریل هر سال که مطابق با سالروز تولد اندرسن است به عنوان روز جهانی کتاب کودک گرامی داشته می‌شود.
اندرسن کودکی زشت‌روی بود و عزلت‌گزینی او در نویسنده شدن وی تأثیر داشت. او از سنین نوجوانی به نوشتن قصه و انتشار آنها روی آورد به طوری که او در اواخر عمر هفتاد ساله خود نویسنده مشهوری شده بود. در همان ایام یک نفر از او پرسید که آیا قصد ندارد قصه زندگی خود را بنویسد؟ اندرسن پاسخ داد که او آن را پیش‌تر در قصه جوجه اردک زشت نوشته است.

چکیده ی قصه:

قصه جوجه اردک زشت با وصف یک مرغزار آغاز می‌شود و جمله سوم آن این است: «لک لک با پاهای دراز شَنگَرفی راه می‌رفت و به زبان مصری سخن می‌گفت.» در این مرغزار، ماده اردکی در لانه خود بر روی تخم‌هایش خوابیده است. تخم‌ها جوجه می‌شوند ولی یکی از تخم‌ها که کمی بزرگ‌تر است با تأخیر سر برمی‌آورد. هرچند که او درشت‌تر از بقیه است ولی آشکارا سیاه و زشت‌روی می‌نماید. او مثل اردک‌ها شنا می‌کند اما با دیگر جوجه اردک‌ها تفاوت دارد. ماده اردک از او دفاع می‌کند و در برابر زخم‌زبان‌های مردم، جوجه‌ی زشت و غریبش را با این جملات می‌ستاید: «این بیچاره به کسی کاری ندارد»، یا «درست است که این بچه زیبا نیست اما اخلاق خوبی دارد و در آینده زیبا خواهد شد». اما وقتی آزار سایر اردک‌های مرغزار علیه او زیاد می‌شود مادر نیز دست از حمایت او برداشته می‌گوید: «دلم می‌خواهد چنان گورت را گم کنی که دیگر پیدایت نشود.»
جوجه اردک زشت به ناچار می‌رود و پاییز و زمستان سختی را در میان بلایای مهیبی همچون تفنگ شکارچیان و حمله‌ی سگ‌های وحشی و سرمای کشنده از سر می‌گذراند. لکن در بهار می‌بیند که قدرت پرواز یافته است. او از میان همه نوع حیوان و پرندگان آن بیشه، فقط به قوها علاقه‌مند شده است. لذا شنا کنان به نزد چند قوی زیبایی می‌رود که در برکه شنا می‌کنند. وقتی به آنها می‌رسد سر به تعظیم خم نموده ناگهان تصویر خود را در آب مشاهده می‌کند و می‌بیند که او نیز به سان همان‌ها از جنس «قو» است. آنگاه سایر قوها به او سلام کرده وی را نوازش می‌کنند. به زودی کودکان نیز برای این قوی جوان و زیبا نان روغنی می‌ریزند و از این‌که او نیز به جمع قوهایشان اضافه شده به رقص و پایکوبی می‌پردازند. قصه‌ی اندرسن با این جملات به پایان می‌رسد که این قویِ جوان، چون دل پاک و سرشتی نیکو داشت و از تکبر نیز به دور بود لذا قدر آن سعادت و شکوه رخشانی را که به وی روی آورد را بهتر از دیگران می‌دانست.

اقتباس از تاریخ یهود:

قصه‌ی جوجه اردک زشت ماجرای اقامت بنی‌اسرائیل در مصر را به طور نمادین بازگو می‌کند. واضحاً در ابتدای داستان به زبان مصری که همان زبان قبطی باشد تصریح می‌شود. جوجه اردک کمی سیاه است همچون یهودیان که رنگ پوست آنها به تیرگی می‌زند. او پدر و مادر خود را نمی‌شناسد و این نشانه‌ای است از غربت او در یک سرزمین بیگانه. بنی‌اسرائیل نیز سه دوره از غربت و آوارگی را تجربه کرده‌اند: در مصر، سپس در بابل و در نهایت در تمام ممالک جهان. در اینجا برای فهم بهتر ماجرا ناگزیر از ذکر تاریخ مختصر بنی‌اسرائیل هستیم.
بنی‌اسرائیل از زمان حضرت یوسف (ع) به مصر آمدند و ۴۰۰ سال در آن سرزمین ماندند تا زمانی که حضرت موسی طبق وعده‌ی خداوند پدید آمد و ایشان را از بردگی مصریان نجات داد و به سمت سرزمینی که خداوند به حضرت ابراهیم (ع) عطا فرموده بود هدایت فرمود. خداوند حکیم حضرت ابراهیم (ع) را پس از بت‌شکنی در قوم، از خانه‌ی پدری‌اش در نزدیکی بابل (حوالی بغداد امروزی) بیرون آورد تا به فلسطین داخل کند (قرآن: انبیاء/ ۷۱، اعراف/ ۱۳۷، مریم/ ۴۹ ـ تورات: سفر پیدایش ۱۲/ ۱ و ۲). در تورات کنونی اگرچه ماجرای بت‌شکنی ابراهیم (ع) موجود نیست، ولی مذکور است که خداوند ماجرای غربت ۴۰۰ ساله فرزندان حضرت ابراهیم در زمین بیگانه را به او خبر داده بود. در آنجا مؤکد است که آنها در پشت چهارم به فلسطین باز خواهند گشت (پیدایش ۱۵/ ۱۳ تا ۱۶). علت اصلی تبعید بنی‌اسرائیل از سرزمین مقدس فلسطین کفاره شدن گناهِ فروختن یوسف (ع) بود. زیرا این گناه توسط این پیامبرزادگان تعمداً برای مخالفت با خواست خداوند در وصایت یوسف (ع) صورت گرفته بود و خداوند خواست تا آنها بدین طریق از آن گناه پاک شوند.
حضرت یعقوب (ع) قبل از رحلتش در مصر به بنی‌اسرائیل خبر داد که خداوند نسل شما را به سرزمین پدرتان ابراهیم (ع) باز خواهد آورد (سفر پیدایش ۴۸/ ۲۱). حضرت یوسف (ع) نیز همین بشارت را به آنها داد (پیدایش ۵۰/ ۲۴). از اینجا بود که سرزمین فلسطین، به ارض موعود ملقب شد. حضرت موسی (ع) طبق پیشگویی انبیاء در موعد مقرر به دنیا آمد و بنی‌اسرائیل را به فلسطین بازگرداند و این وعده ۳۴۰۰ سال پیش از این، محقق شد. آن حضرت در میانه‌ی راه، کتاب شریف تورات را برای یهود به ارمغان آورد، که در آن مؤکد شده که خداوند به شما دو نوبت فرصت می‌دهد تا در زمین مقدس زندگی کنید و اگر به گناهان آلوده گشتید خداوند این زمین مقدس را از شما خواهد گرفت (تورات: سفر تثنیه، باب ۲۸ تا ۳۰ ـ قرآن: اسراء/ ۴). فرصت نخست آنها در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به پایان رسید و خداوند بخت نصّر پادشاه بابل را بر یهودیان مسلّط کرد و او اکثر ایشان را کشت و معبد سلیمان را تخریب کرد و تعداد چهل هزار نفر از ایشان را برای غلامی و کنیزی با خود به بابل برد.
نزدیک به پنجاه سال بعد، کوروش شهر بابل را فتح کرد و بنی‌اسرائیل را مرخص نمود تا به فلسطین بازگردند. در این مدت خداوند یهودیان را در مال و نفرات کثرت بخشیده بود چنان‌که در قرآن کریم مذکور است (إسراء/ ۶).

قبل و بعد از خرابی معبد سلیمان، خداوند ده‌ها پیامبر برای یهودیان فرستاد تا آنچه را که پیش‌تر از طریق حضرت موسی (ع) به آنها امر فرموده بود یادآوری کند. زیرا در این مدت تورات به حذف و تحریف‌های کاهنان آلوده گشته بود. همچنین خداوند متعال در نزدیکی اخراج نهایی یهود از فلسطین، حضرت عیسی (ع) را به پیامبری فرستاد تا این خطر را به آنها گوشزد کند که تیشه بر ریشه‌ی درخت یهود گذاشته شده و اگر توبه نکنید عقوبت خداوند بر شما نازل خواهد شد (انجیل متی ۳/ ۷ تا ۱۰ ـ اعمال رسولان ۳/ ۱۹). اما آنها قصد قتل حضرت عیسی (ع) را کردند و گرچه موفق نشدند ولی برخی حواریون او را کشتند. و این‌چنین شد که فرصت دوم نیز با حمله‌ی تیتوس پسر امپراطور روم در سال ۷۰ میلادی به فلسطین به پایان رسید. تیتوس حدود یک میلیون نفر از یهودیان را کشت و الباقی را اسیر کرد یا نفی بلد نمود.(۶) اما اندکی از یهودیان تا سال ۲۰۰ میلادی به طور پراکنده در فلسطین زندگی می‌کردند ولی امپراتور روم در این سال آنها را از آن سرزمین اخراج کرد.

نقد و تحلیل:

قصه‌ی جوجه اردک زشت دوران تبعید بنی‌اسرائیل به مصر را دستمایه‌ی خود قرار داده است. آن جوجه‌ی ناخوانده و غریب و سیاه‌روی که در این قصه در سرزمین مصر به دنیا می‌آید، سمبول و نمادی از قوم یهود و نژاد سامی است، قومی که گرچه در سرزمین غربت زندگی می‌کند اما به عنوان یک قوم اصیل و با نسب شریف معرفی می‌شود که توانایی‌های مختلفی را به طور ذاتی با خود حمل می‌کند. مثلاً در قصه می‌خوانیم که اردک در انتها می‌فهمد که او علاوه بر شنا کردن در آب، قادر به پرواز کردن نیز هست.
در زمانی که اندرسن این قصه را در سال ۱۸۴۴ می‌نوشت مسئله ارض موعود و بازگشت به زمین فلسطین هنوز توسط یهودیان بدعت گذاشته نشده بود. در واقع اصطلاح صهیونیسم در سال ۱۸۹۰ توسط ناتان برنبام   که یک روزنامه‌نگار اتریشی بود جعل شد و در همین سال‌ها تئودور هرتزل اندیشه‌ی صهیونیسم را پایه گذاشت و سعی وافر در جلب حمایت یهودیان کرد.

در انیمیشن قدیمی جوجه اردک زشت (Ugly Duckling (۱۹۳۹ محصول والت دیزنی که از روی این قصه ساخته شده، پایان داستان به نحوی رقم می‌خورد که حاوی اندیشه‌ی صهیونیسم است. یک سال بعد وقتی اردک‌های بالغ شده با حسرت به پرواز دسته‌جمعی قوها در آسمان چشم دوخته‌اند، یکی از آنها به نزد اردک‌ها فرود می‌آید و خود را به آنها معرفی می‌کند. او همان جوجه اردک زشت‌روی سابق است، که اکنون به این زیبایی می‌خرامد. آن قو خبر می‌دهد که شما مرا تمسخر می‌کردید و مرا بیگانه می‌خواندید اما می‌بینید که من یک قو بودم و خود نمی‌دانستم. اکنون ما قوها به سوی سرزمین اصلی خود در حال پرواز هستیم. لحظاتی بعد در میان نگاه حسرت‌بار اردک‌ها، این قو پروازکنان به جمع هم‌کیشان خود ملحق می‌شود.
قصه‌ی جوجه اردک زشت گرچه توسط یک نویسنده‌ی مسیحی نوشته شده است لکن این باعث نمی‌شود که ما نویسنده‌ی آن را تبرئه کنیم. زیرا در همان تورات یهود که مسیحیان نیز کلّیت آن را قبول دارند مذکور است که خداوند به بنی‌اسرائیل هشدار داد که اگر بت‌پرست شوید و به گناهان آلوده گردید شما را به چهار وسیله عذاب هلاک خواهم کرد: قحطی، بیماری، شمشیر دشمنان و حیوانات وحشی. پس آنگاه الباقی شما را عبرت و مثل برای ساکنان زمین خواهم کرد:

پس‌ جمیع‌ امت‌ها خواهند گفت‌: چرا خداوند با این‌ زمین‌ چنین‌ کرده‌ است‌ و شدت‌ این‌ خشم‌ عظیم‌ از چه‌ سبب‌ است‌؟ آنگاه‌ خواهند گفت‌: از این‌ جهت‌ که‌ عهد یَهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را که‌ به‌ وقت‌ بیرون‌ آوردن‌ ایشان‌ از زمین‌ مصر با ایشان‌ بسته‌ بود، ترک‌ کردند،و رفته‌، خدایان‌ غیر را عبادت‌ نموده‌، به‌ آنها سجده‌ کردند، خدایانی‌ را که‌ نشناخته‌ بودند و قسمت‌ ایشان‌ نساخته‌ بود. پس‌ خشم‌ خداوند بر این‌ زمین‌ افروخته‌ شده‌، تمامی‌ لعنت‌ را که‌ در این‌ کتاب‌ مکتوب‌ است‌، بر آن‌ آورد. و خداوند ریشه ی ایشان‌ را به‌ غضب‌ و خشم‌ و غیض‌ عظیم‌، از زمین‌ ایشان‌ کند و به‌ زمین‌ دیگر انداخت‌، چنانکه‌ امروز شده‌ است‌ (سفر تثنیه، باب ۲۹).

و همچنین آمده است:

خداوند تو را و پادشاهی‌ را که‌ بر خود نصب‌ می‌نمایی‌، بسوی‌ امتی‌ که‌ تو و پدرانت‌ نشناخته‌اید، خواهد برد، و در آنجا خدایان‌ غیر را از چوب‌ و سنگ‌ عبادت‌ خواهی‌ کرد. و در میان‌ تمامی‌ امت‌هایی‌ که‌ خداوند شما را به‌ آنجا خواهد برد، عبرت‌ و مثل‌ و سُخریّه‌ خواهی‌ شد (سفر تثنیه، باب ۲۸).

لهذا دیده می‌شود که تورات کنونی یهود نیز به ضد اندیشه‌ی صهیونیسم شهادت می‌دهد.
 (منبع: اندیشکده ی یهود) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        رمان خوب و دوست داشتنی با درون مایه و پیام های بسیار عمیقی هست ولی می توانست بهتر و عمیق تر از این باشد. قهرمانان شرق در این داستان شامل سندباد،رستم، علی بابا، علاء الدین و غول چراغ جادو، پهلوان پنبه و نخودی هست. 
قهرمانان غرب شامل تن تن و میلو، کاپیتان هادوک، پروفسور تورنسل، سوپرمن، تارزان و کینگ کنگ هست. در ضمن کتاب شامل تصویرگری های خوبی هست و هم بر روی جلد و هم در تعدادی از صفحات نقاشی هایی هست.
چکیده ی داستان: تن تن و دیگر قهرمانان قصه های مغرب زمین قصد دارند سرزمین قصه های مشرق را فتح کنند تا دنیا کاملاً در تسلط خودشان باشد و نام و نشانی از این قهرمانان باقی نماند. امّا سندباد و دیگر قهرمانان مشرق زمین مقابل آن ها قرار می گیرند تا... (برگرفته از پشت جلد کتاب) 

سال ۱۹۲۹ میلادی، «ژرژ رمی»، نویسنده‌ی بلژیکی برای نخستین بار داستانی مصور را با عنوان «تن‌تن در سرزمین شوراها» منتشر کرد. در این کتاب خبرنگار به اسم تن‌تن به همراه میلو که سگ خانگی‌اش است به شوروی که نماینده و قطب کشورهای بلوک شرق بود سفر می‌کند و در می‌یابد که افرادی ستمگر و نادان در آن حکومت می‌کنند که هیچ پیشرفت اقتصادی به وجود نیاورده‌اند. پس از انتشار این کتاب و استقبالی که از آن در غرب شد، مجموعه‌های بعدی تن‌تن نیز نگارش و به سرعت ترجمه شد. شخصیت ماجراجو و جذاب تن‌تن با مدل موهای خاص خود که به همین نام نیز معروف شد، در بین نوجوانان جهان طرفداران زیادی پیدا کرد و خیلی زود به عنوان نماد یک جوان جذاب و باهوش غربی تکثیر شد. در این میان اما تصویر خشن و بدی که از روس‌های کمونیست، قبایل بومی کنگو، سیاهپوستان امریکا، نژادهای جنوب شرقی آسیا و ... در مجموعه آثار تن‌تن نشان داده می‌شد حاکی از ترویج نگاه برتر و بالاتر غرب بر دیگر فرهنگ‌ها بود. تن‌تن به هرجایی که سفر می‌کرد، مردمی را می‌دید که گرفتار مشکلی هستند و مانند همه داستان‌ها و فیلم‌های آمریکایی و غربی، این او است که در نقش «ناجی» وارد شده و با همراهی دوستانش آن مشکل را برطرف می‌کند. تن‌تن را می‌‌توان یکی از نمونه‌های موفق از نمادی برای تبلیغ و ترویج یکسان‌سازی فرهنگی در جهان آن زمان به حساب آورد.
 
* جنگ افسانه‌ها برای بازسازی هویت ملی:
این بار اما تن‌تن در کتابی از یک نویسنده ایرانی ظهور پیدا کرده است. در این کتاب، تن‌تن در ادامه‌ی ماجراجویی‌هایش با همراهی دوستان همیشگی‌ خود، یعنی میلو، کاپیتان هادوک و پروفسور تورنسل به سفری دیگر آمده‌اند. آن‌ها پس از سفر به نقاط مختلف جهان و خلق داستان‌های گوناگون، حالا به عنوان جهانگرد، میهمان مردم شرقی می‌شوند. اما پس از مدتی مشخص می‌شود هدف آن‌ها یافتن افسانه‌های شرق و غلبه بر آن‌ها است، تا با تعریف این قصه‌ی جدید، خود به عنوان افسانه‌های جدید جهان مطرح و الگوی جوانان و نوجوانان شوند. تن‌تن و دوستانش به هر نقشه و وسیله‌ای می خواهند در این داستان جدید پیروز شوند، اما در این میان سندباد با همراهی افسانه‌های شرقی به مقابله با مهاجمان برمی‌خیزد. تن‌تن که خود را در حال شکست می‌بیند به ناچار مجبور می‌شود تا از دیگر قهرمان‌های غربی کمک بخواهد و پای افسانه‌هایی مثل سوپرمن، تارزان و کینگ کنگ نیز به داستان باز می‌شود. در آخر اما این مشرقیان هستند که با استفاده از قدرت عقل و خودباوری، موفق می‌شوند مهاجمان را شکست دهند. اما گروه شکست‌خورده در حالی به غرب باز می‌گردند که در فکر حمله‌ای مجدد به مشرق زمین هستند.

کتاب «تن‌تن و سندباد» اثری خیالی و استعاری از تقابل دو شخصیت تن‌تن و سندباد به نمایندگی از دو فرهنگ غرب و شرق است. این کتاب سال‌ها پس از پایان مجموعه داستان‌های تن‌تن، توسط «محمد میرکیانی» خلق و نگارش شده است. کتاب داستان تقابل افسانه‌های کهن مشرق زمین و داستان‌های خیالی غرب با زبانی استعاری و در قالب واقع‌گرایانه است. شخصیت‌هایی نظیر سندباد، علی‌بابا و ... که روزگاری سکه‌ی رایج بازار نقال‌ها بودند و در دل داستان‌های خود نکته‌های پندآموز داشتند، در این کتاب به مصاف قهرمان‌های پوشالی و بزرگنمایی شده‌ی غرب می‌روند. هر کدام از این دو گروه به‌عنوان نماینده‌های فرهنگ خود در کتاب معرف می‌شوند. در مقابلِ قدرت‌های بی‌منطق و بزرگنمایی شده‌ی قهرمان‌های غرب، افسانه‌های شرق راه‌هایی منطقی و عاقلانه در پیش می‌گیرند و در برابر تهاجم و خوی خشونت‌طلبی آن‌ها، با صبر و اتحاد سرزمین‌شان را نجات می‌دهند. در حقیقت میرکیانی تلاش کرده است حقیقتی تاریخی را در قالب یک داستان خیالی برای نوجوانان بازگو کند. داستان تهاجم تکراری غرب بر سرزمین‌های شرقی و استعماری که بر کشورهای آسیایی و آفریقایی گذشته است، این‌بار در شکلی جدید و با هدف سیطره بر فرهنگ و اندیشه در تن‌تن و سندباد روایت می‌شود.

در این اثر نویسنده با نگاهی دقیق و انتخابی درست، گروه سنی نوجوان را به عنوان مخاطب برگزیده است و آن‌ها را پای نقل این داستان نشانده است. نوجوانانی که در آستانه‌ی ورود به جوانی و ورود جدی به عرصه‌ی اجتماع قرار دارند و بیش از هر زمان دیگری در معرض سؤال «من کیستم؟» و بحران انتخاب هویت، به‌عنوان آینده‌ی بالقوه‌ی خود قرار دارند.
 
* یک کتاب استراتژیک:
کتاب تن‌تن و سندباد را می‌توان یک کتاب استراتژیک در حوزه‌ی ادبیات نوجوان به‌شمار آورد. این کتاب که در سال ۱۳۷۰ نگارش شده است، با نگاهی دقیق و نافذ مسئله‌ی نوظهور زمان خود را به عنوان موضوع و هسته‌ی اصلی داستان برگزیده است. هدف نویسنده از خلق چنین داستانی، پرداخت استعاری و غیرمستقیم به مسئله‌ی «تهاجم فرهنگی» غرب به شرق است. جالب آنکه در ابتدای دهه‌ی هفتاد، مسئله‌ی تهاجم فرهنگی امری واضح و قابل رؤیت برای همگان نبود و حتی علی‌رغم تأکیدات فراوان رهبرانقلاب، این امر برای طیف وسیعی از دست‌‌اندرکاران و مسئولان گنگ و نامفهوم بود تا جایی‌که ایشان در یکی از دیدارهای خود چنین می‌فرمایند: «ما چند سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردیم؛ بعضی‌ها اصل تهاجم را منکر شدند؛ گفتند چه تهاجمی؟ بعد یواش یواش دیدند که نه [فقط] ما می‌گوییم، خیلی از کشورهای غیرغربی هم مسئله‌ی تهاجم فرهنگی را مطرح می‌کنند و می‌گویند غربی‌ها به ما تهاجم فرهنگی کردند؛ بعد دیدند که خود اروپایی‌ها هم می‌گویند آمریکا به ما تهاجم فرهنگی کرده! لابد دیده‌اید، خوانده‌اید که [گفتند] فیلم‌های آمریکایی، کتاب‌های آمریکایی چه تهاجم فرهنگی‌ای به ما کرده‌اند و دارند فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. بعد بالاخره به برکت قبول دیگران، این حرف ما هم مورد قبول خیلی از کسانی که قبول نمی‌کردند قرار گرفت! تهاجم فرهنگی یک واقعیّتی است.» اما گویا مطالعه‌ی این کتاب، موجب خوشحالی و مسرت رهبرانقلاب شد که لااقل در گوشه‌ای از این کشور، نویسنده‌ای در آن سال‌ها خطر تهاجم فرهنگی را حس کرده و چنین کتابی را نوشته‌ است. به همین دلیل رهبرانقلاب در یادداشت کوتاه خود بر این کتاب چنین نوشته‌اند: «من هم همین قصه را همیشه تعریف می‌کردم! حیف که خیلی‌ها آن را باور نداشتند... حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخه‌ی این کتاب را به همه‌ی بچه‌ها بدهم.»

کتاب تن‌تن و سندباد نمونه‌ای موفق از نگاه اجتماعی یک هنرمند و دغدغه‌ی او درباره‌ی حفظ فرهنگ بومی کشور در دهه‌ی هفتاد است، میرکیانی با نگاهی دقیق از کارکرد ماهواره و خدمت ابزاری آن به دگرگونی فرهنگی مطلع شد و این مسئله را در کتاب خود به شکل داستانی مطرح کرده است. در جایی در انتهای کتاب، پس از شکست تن‌تن و دوستانش، کاروان سندباد به شهری می‌رسند و می‌فهمند که این بار غربی‌ها از آسمان حمله کرده‌اند، چنین می‌خوانیم: علاءالدین پرسید: «چطور از آسمان حمله کرده‌اند؟» پیرمرد آهی کشید و گفت: «می‌گویند با ماهواره. صنعت این قرن است. آن‌ها اینبار از بالا به سرزمین قصه‌های مشرق زمین حمله کرده‌اند. می‌گویند قصد کرده‌اند با این دستگاه همه چیز ما را عوض کنند. می‌خواهند رنگِ‌رو، زندگی، حرف زدن، راه رفتن، خورد و خوراک؛ پوشاک و همه‌چیز ما را به جانبی که خودشان صلاح می‌دانند ببرند.»

حالا اما در دهه‌ی چهارم انقلاب اسلامی، در سال‌هایی که هجمه‌ی تهاجم فرهنگی نسبت به سال‌های قبل به مراتب بیشتر شده است و ابزارهای رسانه‌ای جدیدتر و پیچیده‌تری برای تسلط و یکسان‌سازی فرهنگی به میدان آمده‌ است، نوجوان انقلاب اسلامی همچنان چشم انتظار خلق «تن‌تن و سندباد» های زمانه‌ی خود است. آثاری که او را با هویت خود آشنا سازد.(برگرفته از تارنمایِ KHAMENEI.IR) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        این کتاب کم حجم، شامل دو نمایشنامه هست. اولین نمایشنامه، برف در چلّه ی تابستان (نوشته ی کوان هان_چینگ) نام دارد.
دومین نمایشنامه، یک روزِ خاطره انگیز برای آقای ((وو))ی دانشمند نام دارد که نویسنده ی این نمایشنامه نامشخص هست و این نمایشنامه به روایتِ شخصی به نام برلینز آنسامبل است. نمایشنامه برف در چلّه ی تابستان غم انگیز ولی نمایشنامه یک روزِ خاطره انگیز برای آقای ((وو)) ی دانشمند فضایی طنز دارد. 
برف در چلّه ی تابستان، اثرِ کوان هان_چینگ، به دوره ی ((عصرِ طلاییِ درامِ چینی)) تعلق دارد؛ دوره ای که از نیمه ی دومِ قرنِ سیزدهمِ میلادی تا حدودِ یک و نیم قرن بعد به طول انجامید. کوان هان_چینگ، حدود 63 نمایشنامه داشته که امروزه فقط 17 تای آن ها در دست است. در این نمایشنامه از بی عدالتی های اجتماعی آن روزگار سخن گفته شده است. در  نمایشنامه برف در چلّه ی تابستان، یک قهرمانِ اصلی وجود دارد که زن است و قسمتِ بیشترِ نقش او با آواز همراه است. این نمایشنامه کوتاه و دارای چهار پرده است. 
چکیده:
شخصی به نام ((تو تین_چانگ)) که طلبه ی فقیری هست و زن خود را از دست داده، دارای یک دختر بچه هفت ساله به نام ((توان_یون)) است. پدر دختر چون مقداری پول به بیوه ای پولدار به نام خانم تسای بدهکار است،  دخترش را به او می دهد تا در زمانی مناسب با پسر خانم ازدواج کند. خانم تسای علاوه بر اینکه طلبش را می بخشد. هزینه سفر او به پایتخت برای انجام امتحانات تأمین می کند. دختر در خانه خانم تسای، نامش به ((تونگو)) تغییر می کند. در 17 سالگی با پسر خانم تسای ازدواج می کند. شوهرش مدت زمان کوتاهی بعد از ازدواج می میرد و دختر در کنارِ مادر شوهر زندگی می کند. در محل زندگیشان، طبیبی به نام ((لو)) وجود داشت که به خانم تسایِ بیوه مقداری پول بدهکار بود. یک روز وقتی خانم تسای رفت که پولش را از او بگیرد، طبیب لو، خانم تسای را به خارج از شهر کشاند وسعی کرد خفه اش کند. امّا ((چانگِ پیر)) و پسرش((سینگ))، که از آن جا عبور می کردند، جان خانم تسای را نجات دادند. چانگِ پیر در ازای نجات جان خانم تسای از او خواست که خودش با او و پسرش با تونگو ازدواج کند. امّا خانم تسای رد کرد. ولی او را به خفه کردن تهدید کردند. خانم تسای چون ترسیده بود، قبول کرد. امّا تونگو پیشنهاد را نمی پذیرفت. یک روز که خانم تسای بیمار بود و آبگوشت خواست. تونگو آن را برایش تهیه کرد، سینگ خواست کمی از آن را بچشد. سینگ به تونگو گفت که نمک و سرکه اش کافی نیست و تا تونگو رفت نمک و سرکه را بیاورد، سینگ در آبگوشت زهر(زهر را از طبیب لو خریده بود) ریخت (سینگ در دل خود این فکر را می کرد که اگر خانم تسای بمیرد، تونگو چاره ای جز ازدواج با او ندارد.) و بعد از تونگو خواست که آبگوشت را برای خانم تسای ببرد. خانم تسای از چانگ پیر خواست که ابتدا آن را بچشد.  چانگ از آبگوشت چشید. خون از دهان،. دماغ، چشم ها و گوش های چانگ پیر فوران زد و او مرد.
سینگ،تونگو را متهم به زهر دادن به پدرش کرد و این پیشنهاد را به او داد که یا به دادگاه کشانده می شود یا این مسئله با ازدواج بین او و تونگو حل می شود. تونگو رفتن به دادگاه را پذیرفت. در دادگاه تونگو را سؤال پیچ کردند، شلاقش زدند و آزارش دادند اما اعتراف نکرد. وقتی قاضی دید که تونگو اعتراف نمی کند به شکنجه ی خانم تسای پرداخت به عنوان متهم بعدی. چون خانم تسای پیر و مریض بود و تحمل شکنجه را نداشت، قبل از انجام شکنجه، تونگو اعتراف دروغین کرد و دادگاه او را به اعدام محکوم کرد. او در هنگام اعدام به جلاد می گوید که کشتن او ناحق هست و با مرگ او در چله ی تابستان، برف خواهد آمد و در این ناحیه سه سال پیاپی از خشکسالی عذاب خواهد کشید. پیش گویی های تونگو، بعد از اعدامش به حقیقت می پیوندد. مدتی بعد که پدر تونگو بازرس دولتی شده به دنبال دخترش می آید ولی متوجه می شود که خانم تسای، نقل مکان کرده، روح تونگ به سراغ پدرش می آید و او را به انتقام گرفتن وا می دارد. پدر تونگ با بررسی پرونده، سینگ و طبیب او را اعدام می کند، قاضی پرونده را با صد ضربه ی چوب تنبیه و از کار اخراج و سرانجام به خواسته ی روح دخترش با خانم تسای پیر ازدواج می کند تا از او مراقبت کند.
امدن روح تونگو به پیش پدر برای گرفتن انتقام به یادآورنده آمدن روح پدر هملت برای گرفتن انتقام از عمویش هست. همینطور تر هملت زهر توسط قاتل که کلودیوس(عموی هملت) هست تهیه می شود و در آخر به اشتباه گرترود (مادر هملت آن را می خورد که با با کلودیوس ازدواج کرده) در این نمایشنامه سینگ زهر را برای خانم تسای می آورد ولی پدرش آن را می خورد. این نمایشنامه در قرن 13 میلادی نوشته شده اما هملت در اوایل قرن 17(1602 میلادی) نوشته شده است.

نمایشنامه ی بعدی زندگی یک دانشمندی را نشان می دهد که چون جامعه به علم و دانش علاقه ندارد، مجبور است از راه های چاپلوسی مکر و حیله،. چرب زبانی، بهانه گیری و... خودش را به ثروتمندان بچسباند تا بتواند شکمش را سیر کند. نمایشنامه در حالی که طنز جالبی دارد ولی جامعه ای را نشان می دهد که به دانشمندان و فرهیختگانش اهمیتی نمی دهد و آن ها مجبور به کارهای سطحی و کودکانه می شوند.
تصویر جلد کتاب بسیار زیباست. ترجمه روان و خوب هست. خانم لیلی گلستان(دخترِ ابراهیم گلستان) این دو نمایشنامه را از زبان فرانسوی ترجمه کرده اند و این می تواند جز نقص های این کتاب باشد که از زبان مبدأ به فارسی ترجمه نشده است.
کلاً انگار یا مترجم کتب چینی نداریم، یا بسیار اندک هستند.
ادبیات در چین بیش از 3 هزار سال قدمت دارد. قدیمی ترین نمایشنامه های مکتوب در چین به قرن 13 و 14 میلادی در زمان سلسسله ی یوآن برمی گردد. قبل از این دوره هم متن های نمایشی وجود داشته ولی از بین رفته است. از دوره ی سلسسله یوآن، حدود 200 نمایشنامه از نمایشنامه نویسان مختلف باقی مانده است!
چینی های حتی در رمان نویسی هم بسیار پیشتاز بودند. 
رمان‌های بزرگ کلاسیک چین (به انگلیسی: Classic Chinese Novels) شامل چهار رمان بزرگ کلاسیک و کهن ادبیات چین است که شامل رمان در حاشیه ی مرداب، سه سرزمین، سفر به سوی غرب و رؤیای در تالار سرخ است.
(البته به غیر از این ها رمان های دیگری هم هست از زمان چین قدیم مانند گلِ پر طلایی در قرن 16 و رمان گزارش محرمانه در 1736 میلادی  ) 

*1_رمان در حاشیه ی مرداب (چین، قرن 14 میلادی) نوشته شی نایان-بازخوانی و تکمیل این رمان : لوئوگوانز هونگ
درباره ی این رمان :لبِ آب (نام‌های دیگر: یاغیان مرداب، هر مردی برادر است، مردان مرداب، مرداب‌های کوه لیانگ) یک داستان است که جزو چهار رمان گرانقدر کهن ادبیات چینی شمرده می‌شود. شی نایان گردآورندهٔ این مجموعه است که بازگوکنندهٔ سرگذشت ۱۰۸ یاغی در زمان دودمان شونگ در چین است. مجموعهٔ تلویزیونیِ جنگجویان کوهستان (۱۹۷۳) بر پایهٔ این کتاب ساخته شده‌است. 
داستان بدین گونه است که یک دسته از افراد مبارز و بی آرام، نیمه راهزن و نیمه یاغی، عدالت خواه و مخالف دولت، در حاشیه ی مرداب پناه گرفته اند، و رهبری سُونگ جیانگ را، که چریکی است رزمنده، پذیرفته اند. و این دسته با دولتمردان فاسد و وزیران خائن، و فرمانداران ظالم، و راهبان ریاکار می جنگند، و این درگیری ها و زد و خورد ها و جنگ و ستیز ها موضوع یک سلسله داستان های قهرمانی است، که بسیار پر کشش و مهیج و در عین حال با مزه و طنز آمیزند. و طبعاً این داستان ها همیشه با پیروزی قهرمانان به پایان نمی رسند، و اکثراً با خونریزی و خشونت همراهند.
از این کتاب ترجمه ای به فارسی ندیدم. 
*2_سه سرزمین (چین، قرن 14 میلادی) نوشته ی لوئو گوانز هونگ:
رمان ((سه سرزمین))، سرگذشت های پیاپی چندین نسل است، در صد و بیست فصل. نویسنده در قرن 14 میلادی، در اواخر دوران سلسله ی مغولی یوآن و آغاز استقرار سلسله ی چینی مینگ  می زیسته است. اما وقایع رمان در قرن سوم اتفاق می افتد، یعنی در آن زمان که سلاطین سلسله ی ((هان)) رو به ضعف و انحطاط می روند، و چین بین سه رقیب تقسیم می شود. این سه پاره از یک کشور عبارتند از ((وِی)) در شمال، ((وو)) در مرکز، ((شو)) در جنوب دره ی((یانگزی))، که تقسیم کلاسیک چین به همین گونه است. در صد و بیست فصل این رمان، و هزار قطعه ی کوتاه، داستان های پرکشش و پر ماجرایی را می خوانیم و رمان در مجموع شرح جنگ ها و رقابت ها و توطئه ها و حیله گری های فرمانروایان این سه سرزمین و عوامل و آبادی آنهاست. ترجمه ای به فارسی از این اثر ندیدم. 
*3-سفری به سوی غرب ( نام هاي ديگر:سیرِ باختر یا سی یو جی) (چین، قرن 16 میلادی) نوشته ی وو_شِنگن:
موفق‌ترین داستان افسانه‌ای در تاریخ چین به‌شمار می‌آید. این  رمان داستان سفر ((کزوان زانگ)) راهب بودائی است، در دوران سلطنت تانگ، به هندوستان. و موضوع رمان ماجراهای این سفر تاریخی است. 
سی یو جی گزارشی است از سفر به بهشت غربی، که به دستور خاقانی از دودمان تانگ به نام «دای زونگ» و در جستجوی نسخه‌های اصلی آثار بودایی انجام می‌گیرد و گویای گسترش آئین بودا در چین است. در این داستان تانگ سنگ (که همان سوان زنگ یا کزوان زانگ تاریخی است)، برای یافتن کتاب‌های تعالیم بودا به زادگاه او یعنی هند سفر می‌کند. در این سفر کزوان زانگ، سه همراه دارد:سون و کنگ که حیله گر،شجاع و جنگاور است، بای جیلای که گرازی افسونگر، گستاخ، بی شرم و پر خور است و شاسنگ یکی از راهبان بودائی . این کتاب توسط خانم شهرنوش پارسی پور از فرانسوی (نه زبان مبدأ!) به فارسی ترجمه شده است. 

*4_رؤیا در عمارتِ قرمز(چین، 1765) نوشته ی کائوکزوکن:
رؤیای تالار سرخ یا رؤیای خانه سرخ رمانی است نوشته کائو ژوکین، نویسنده چینی در قرن هجدهم می‌باشد. این کتاب از شاهکارهای ادبیات کلاسیک چین بشمار می‌آید که در زمان دودمان چینگ نوشته شده‌است. در مورد این کتاب دو دیدگاه وجود دارد. یکی آنکه کتاب بر اساس زندگی‌نامه شاعر منچو قرن هفدهم نالان هیسنگ ته (Na-Lan Hsing-te) نوشته شده‌است و دیگر آنکه کتاب زندگی‌نامه خود نویسنده می‌باشد.
اهمیت این رمان به سبب شخصیت پردازی برای تعداد زیادی از قهرمانان داستان، ساختار روانشناسانه قابل توجه‌است. همچنین این رمان از جهت پرداختن به جزئیات زندگی اشرافی چین قرن هجدهم و ساختار طبقاتی اشراف قابل توجه می‌باشد.
کتاب نثر خاصی دارد و سرشار از اصلاحات مختلف است که برای خواننده امروز، هر فصل نیازمند چندده پانویس است. رمان بسیار طولانی است (تقریبا دوبرابر حجم «جنگ و صلح») با این حال در تمامی کشورهای چینی زبان اغلب مردم آن را خوانده‌اند. رمان یک روایت عاشقانه است و ماجرای بائویو اشراف‌زاده و علاقه او به دو عموزاده‌اش و تردید او در انتخاب میان آن دو را روایت می‌کند. این موضوع به خواننده اثر هم سرایت می‌کند. برخی شیفته لین دائی‌یو و زیبایی و شوخ‌طبعی‌اش می‌شوند و برخی ژوئه بائوچائی و صمیمیتش را دوست دارند. خود بائویو نیز خوانندگان را به دو دسته تقسیم می‌کند، برخی او را دوست دارند و برخی از او متنفر می‌شوند. از این رمان چندین و چند اقتباس سینمایی، تئاتری، اپرایی و تلویزیونی صورت گرفته است.
در چین مردم این  رمان را با نام «داستان سنگ» می‌شناسند، کتاب در این کشور شأن بسیار بالایی دارد و با آثار شکسپیر مقایسه می‌شود. جدا از ارزش‌های ادبی این رمان، چینی‌ها معتقد هستند این رمان بهترین نقطه شروع برای آشنایی با روانشناسی، فرهنگ و جامعه چین است.
گفته می‌شود مائو رهبر پیشین چین و همسرش عاشق رمان بوده‌اند. مائو به همراهانش گفته بود باید این کتاب را حداقل پنج بار بخوانند و گفته می‌شود خود مائو 25 بار این کتاب را خوانده است.
رمان ترکیبی است از روانشناسی آثار جین آستین به علاوه شکوه رمان‌هایی چون «بازار خودفروشی» یا آثار بالزاک. لحن این رمان شاعرانه، فلسفی و تمثیلی است. با خواندن «رویای تالار سرخ» دیدی وسیع نسبت به شرایط و هستی بشر نصیب خواننده می‌شود و از این نظر رمان را با «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست مقایسه کرده‌اند.
از طرفی این رمان داستان سفر به سوی شناخت و معرفت است. در رمان عشق و معرفت، شور و سرمستی در هم تنیده شده‌اند. و با وجود تمامی این مضامین فلسفی، «رویای تالار سرخ» مملو از تفریح و سرگرمی است و واقعیات زندگی روزمره در آن در جریان است.
«رویای تالار سرخ» یا «داستان سنگ» با وجهه‌های غنی اجتماعی و مضامین فلسفی‌اش موفق شده مرزهای زمان را درنوردد و همچنان خواننده را شگفت‎زده کند. کتاب درست پیش از افول امپراتوری چین در قرن نوزدهم نوشته شده و «دوران طلایی چین» را به خوبی توصیف می‌کند. تا کنون بیش از 100 میلیون نسخه از این کتاب به فروش رفته است.(منبع : خبرگزاری خبر آنلاین) 
رمان  «رویای عمارت سرخ» در مجموع شامل ۱۲۰ فصل است. به گفته پژوهشگران چینی، ۸۰ فصل آغازین این‌کتاب، به قلم چائوشوئهچین و ۴۰ فصل پایانی این‌کتاب توسط دو نویسنده چینی، با نام‌های گائوئه (高鹗—Gāo è) و چِنگ وِی یوئن (chéngwěiyuán程伟元—) تکمیل شده است.
رمان «رویای عمارت سرخ»، در دوران شکوفایی امپراطوری چیاِن لونگ (乾隆—Qiánlóng)، در اواسط سلسه چینگ و اواخر دورهی جامعیت فئودالی چین نوشته شده است. جامعه در این دوره بهظاهر آرام به نظر می رسید، اما در واقع انواع تضادها و مشکلات اجتماعی در حال تشدید و توسعه بود، و در جامعه سیاست های ارباب رعیّتی به وضوح نمایان بود. محتوای این کتاب به طور کامل، جامعهی فئودالی آن زمان را نقد میکند و به شکل غیر مستقیم، گزارههایی در ارتباط با ماهیت دموکراسی ابتدایی را مطرح می‌کند. نویسنده در این‌رمان توانسته به‌خوبی ویژگی‌های این‌عصر را منعکس کند.

اهمیت اجتماعی این‌رمان در این است که، هدف نویسنده تنها توصیف یک‌تراژدی عاشقانه به‌صورت مجزا نیست، بلکه با محور قرار دادن تراژدی عشق و ازدواج بین ۳ جوان نجیب‌زاده (لین دای یو، جیا بائو یو، شوئه بائو چای)، و نمایش روند بقا و مرگ چهار خاندان بزرگ(جیا، شی، وانگ و شوئه) در جامعه فئودالی آن‌زمان، تغییر و تحولات و مشکلات جامعه را منعکس کرده‌است.

پژوهشگران در حوزه ادبیات چین معتقدند، در تاریخ ادبیات کهن چین، هیچ اثری وجود ندارد که بتواند تراژدی عشق را با قدرت هیجان‌انگیزی مانند «رویای عمارت سرخ» به قلم درآورد. عنوان رمان، محتوا، جمله‌سازی‌ها، و حتی نام افراد، همگی با دقت انتخاب شده اند و معانی عمیقی دارند که باعث می‌شود خواننده را به فکر فرو ببرد. این‌رمان به مدت ۳۰ سال در قالب نسخه‌های خطی منتشر می‌شد و به عنوان یک شئ بسیار ارزشمند مورد توجه مردم قرار می‌گرفت. در آن دوره از تاریخ، نسخه دست نوشته از این افسانه جزو کتب بسیار گرانقیمت محسوب می‌شد و به ده‌ها سکه طلا می‌ارزید. می‌توان گفت این‌کتاب به‌عنوان یک نسخه محبوب میان مردم شناخته میشد.

از سوابق پراکنده یادداشت‌های برخی از ادبا در سلسله چینگ، میتوان دریافت که «رویای عمارت سرخ» در آن دوره به کانون بحث مردم تبدیل شده بود. و یک‌سخن معروف میان مردم رواج داشت: «اگر هنگام شروع گفتگو با یکدیگر از «رویای عمارت سرخ» صحبت نکنید، شعر و کتاب خواندن شما تا به امروز، گویی امری بیهوده بوده است!»
این‌رمان انسانی با نفوذ جهانی، دایرةالمعارفی است از جامعه فئودالی چین، و نمایی است کامل از فرهنگ سنتی چین. این کتاب، به طور کل ظهور و سقوط چهار خاندان از نسل های جیا، شی، وانگ و شوئه را به عنوان محور در نظر گرفته، و درگیری‌های عشق و ازدواج میان ۳ شخصیت اصلی داستان را به‌عنوان سرخط اصلی داستان به ما شرح میدهد. به گونه ای از طریق شرح ظهور و سقوط این چهار خاندان، که گروهی نگرش فئودال دارند و گروهی نیز مخالف این نگرش هستند، و پایان غم انگیزی که در انتهای داستان شاهد آن خواهیم بود، نظام اجتماعی فئودالی در دوران چینگ را آشکار کرده و به شکلی نهفته حکایت از نابودی جامعه فئودالی می‌دهد. این داستان حماسی، همچنین با توصیف زیبایی های شخصیت های اصلی خود و دانشی که زنان در جامعه آن زمان داشتند، به گونه ای وضعیت جامعه ی زنان باستان چین را نیز بر ما آشکار کردهاست.
در روند توسعه ادبیات چین، آفرینش رمان «رویای عمارت سرخ» تجربه هنری غنیای را در اختیار نسل‌های بعدی نویسندگان قرار داده است. حتی در ادبیات مدرن چین آثارهای زیادی وجود دارد که آشکارا تحت تأثیر این کتاب قرار گرفته اند. در حال حاضر موسیقی، اشعار، اپراها، رمان‌ها و فیلم‌هایی که با مضمون این کتاب خلق شدهاند، در تاریخچهی هنری و ادبی کشور چین قابل رویت است.
در دویست سال گذشته، کار تحقیقاتی و پژوهشی «رویای عمارت سرخ» بی‌وقفه بوده و تعداد زیادی آثار تحقیقاتی در این باب تولید شده، و پژوهش بر این اثر به یک‌دانش تخصصی تبدیل شده است.
این کتاب به دلیل دستاوردهای هنری استثنایی و میراث ایدئولوژیک غنی و عمیقی که شامل آن میشود، همچنین به علت تفاوت‌هایی که پژوهشگران مختلف در نگرش به این اثر دارند، در محافل دانشگاهی محفلی با عنوان "دانش رویای عمارت سرخ" (Hóngxué _红学 ) به‌عنوان یک موضوع مطالعاتی جذاب برای علاقه‌مندان به تاریخ ادبیات چین ارائه می‌شود. که این دانش پدیده‌ای نادر و دستاورد مهمی در تاریخ ادبیات چین است.
ترجمه ای به فارسی از این اثر ندیدم.

 



      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        مکتب((آمریکاستیزی)) یا فرهنگ((آمریکاگرایی))؟ این دو نگاه هم اکنون مقابل هم قرار گرفته اند. امّا کدام یک از پشتوانه ی عقلانی و آینده نگرانه تری برای نجات بشریت برخوردار است؟
((آمریکاگرایی)) نوعی فرهنگ است که فقط مختص ساکنان آمریکا نیست؛ بلکه شامل تمام کسانی می شود که با این فرهنگ خاص زندگی می کنند.
در کشور ما نیز این فرهنگ به واسطه ی صنعت سرگرمی و تبلیغات رسانه ای عمومیت یافته است. بنابراین بررسی تجربیات جهانی از تبعات این فرهنگ می تواند برای ما قابل استفاده باشد.
یکی از کتاب های جامع و البته بسیار خلاصه که در حدود 100 صفحه، یک بازخوانی تاریخی و انتقادی از تبعات آمریکاگرایی ارائه کرده، ((آمریکاستیزی چرا؟)) اثر پروفسور ((روژه گارودی)) است.
روژه گارودی متفکر برجسته ی فرانسوی، دارای دکترای فلسفه از دانشگاه پاریس است. او متفکری آزاداندیش بود که به خاطر اعتراض از حزب کمونیست فرانسه اخراج و کمی بعد مسلمان شد.
او در این کتاب 100 صفحه ای، بر طبق تاریخ و تجربه ی عملکردی در نقاط مختلف جهان، نشان می دهد که فرهنگ آمریکایی چگونه اقتصاد و فرهنگ ملت ها را نابود می کند.
این کتاب یک چکیده ی بسیار مفید برای آشنایی با تبعات آمریکاگرایی بر اساس بررسی اقدامات اقتصادی، فرهنگی و نظامی دولت آمریکاست که در آخر راهکارهایی هم برای درمان بیماری آمریکاگرایی ارائه می دهد.(منبع: چی کتاب) 
      

0

        
 همه ی ما از دوران مدرسه کلاس و کتاب های تاریخ اطلاعاتی هرچند مختصر دربارهٔ سلطۀ اروپاییان بر جهان به یاد داریم. استعمارگرانی که همچنان به شیوه هایی نو در تلاش برای ادامه دادن مسیر استعمارگری هستند؛ بنابراین یکی از ارزشمندترین و مهمترین توانایی هایی که امروزه افراد می توانند داشته باشند، قدرت تشخیص ستم های سیاسی و تاریخی برخی کشورها به ویژه کشورهای قدرتمند غربی و آمریکایی است تا هم بتوانند در برابر آن ها مقاومت کنند هم تشخیص دهند که علت بسیاری از طرز فکرهای امروز درونی شدن ارزش های استعمارگران در ذهن استعمارشدگان
است.
سفر به آن سوی دریاها اولین جلد از مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار است و از جایی آغاز می شود که جهان به آسیا، اروپا و بخش هایی از شمال آفریقا خلاصه می شد و قاره های آمریکا و اقیانوسیه و بخش های زیادی از آفریقا هنوز کشف نشده بودند. این کتاب ابتدا از چرایی علاقه اروپاییان به آسیا می گوید و داستان به وجود آمدن راه ابریشم و ادویه را به طور مختصر تعریف می کند. 
مهدی میرکیایی در کتاب سفر به آن سوی دریاها به شرح اولین لشکرکشی ها به شرق می پردازد که توسط پرتغالی ها انجام شد. آن ها اولین کسانی بودند که تصمیم گرفتند از راه های دریایی به شرق برسند تا شاید بتوانند به ابریشم ادویه و مهمتر از همه طلا دست پیدا کنند. لشکرشی هایی که به منجر به اکتشاف سرزمین های جدید و استعمار آن ها می شود.(منبع: طاقچه) 
البته علاوه بر پرتغال، به استعمارگری اسپانیا هم پرداخته می شود. به طور کلی از پرتغال و اسپانیا به عنوان پیشگامان استعمار یاد می شود. متن کتاب، روان و صمیمی هست و مخاطب را با خود همراه می کند. این کتاب پر از عبرت و پند هست و اتفاقات این کتاب در دنیای امروز ما به شکلی دیگر تکرار می شود. در کتاب تصاویر شخصیت های کتاب و تصویر های دیگری دیده می شود که به جذاب کردن کتاب به ویژه برای مخاطب اصلی آن که نوجوانان هست، کمک شایانی کرده است. 
در این کتاب یک سری شخصیت هایی که در استعمار مؤثر بودند، داستان زندگی هایشان گفته می شود که بیشترشان سرانجام بدی  داشتند. یک یکی بررسیشان می کنیم:
1_بارتولومِئو دیاس: در کتاب دیاز نامیده می شود. سرانجامش رو در کتاب گفته نشده ولی به او پرداخته شده. او دریانورد پرتغالی بود. او به جنوب آفریقا سفر کرد و به جنوبی ترین نقطه آفریقا رسید که بعداً پادشاه پرتغال آن را دماغه ی امید نیک نامید. او در یک طوفان غرق شد و مرد. 
2_آلفونسو دِ آلبوکرکی: در کتاب آلفونسو دِ آلبوکرک نامیده شده است. او یکی از فرماندهان پرتغالی بود. او پس از واسکو دو گامای پرتغالی به هند رفت. او بر منطقه ی ((گوا)) در هند و تنگه ی عدن چیره شد و به  تنگه ی هرمز حمله کرد و جزیره ی هرمز را گرفت. (در زمان شاه اسماعیل صفوی) 
او ((ماکائو)) در نزدیکی سنگاپور و ((مالاکا)) نزدیک کانتن چین را تصرف کرد و تجارت با ژاپنی ها را آغاز کرد. او در آفریقا از شمال موریتانی تا قلب کنیا دژهای نظامی متعددی بنا کرد و در آخرین تلاش تصمیم گرفت که مسیر رودخانه نیل را تغییر دهد تا تجارت مصر را نابود سازد تا از حاکمان و تاجران مسلمان انتقام بگیرد. مانوئل، پادشاه پرتغال، به علت پول زیاد و نیروهایی که آلبوکرک برای این طرح های عجیبش از او درخواست کرده بود به او بدگمان شد و نامه ای سراپا تحقیر، توهین و دشنام برای او فرستاد. آلبوکرک در بستر بیماری افتاده بود که نامه ی شاه را دریافت کرد. او تمام توانش را جمع کرد تا پاسخی برای شاه بنویسد؛ امّا بیماری امانش نداد و چند روز بعد از دنیا رفت. او بعد از این همه خوش خدمتی به پادشاه، دچار تحقیر شد. 
 3_کریستُف کُلُمب یا کریستوبال کولُن: در کتاب کریستف کلمب نامیده شده است. یک ایتالیایی پول دوست و ماجراجو بود که از طرف ایزابل(ملکه ی اسپانیا) و فردیناند(پادشاه اسپانیا) برای رفتن به هند راهی دریا شد تا ثروت هند را برای اسپانیا بیاورد. او در ازای موفقیت سود 10 درصدی از سرزمین فتح شده، حاکمی و نایب السلطنه بودن سرزمین های فتح شده راخواست که با درخواست او موافقت شد و قراردادی امضا شد. او به جای هند، السالوادور، و به جای ژاپن، کوبا را تصرف کرد. او منطقه ای که امروز به جمهوری دومینیکن مشهور هست را هم فتح کرد. او حدود 20 جزیره ی بزرگ و 40 جزیره ی کوچک را برای پادشاه و ملکه ی اسپانیا فتح کرد.  او از سرزمین های فتح شده، طلا، ادویه، طوطی و برده به اسپانیا می فرستاد. بعد از این همه خوش  خدمت کلمب به پادشاه و ملکه ی اسپانیا، آن ها به قرارداد خود عمل نکردند و او را از ده درصد گفته شده محروم کردند و او از دربار اسپانیا رانده شده و در خفت و خواری درگذشت. 
4_فردیناند ماژلان: در کتاب به فرناندو ماژلان نامیده می شود. دریانورد پرتغالی بود. او نخستین کسی بود که در جهت غرب از اروپا به آسیا رفت و در اقیانوس آرام کشتی راند. ماژلان همچنین نخستین کسی بود که با هدف دور زدن کرهٔ زمین رهبری یک ناوگان اکتشافی را عهده‌دار شد. او پرتغالی بود ولی برای رسیدن به پول و شهرت به کشورش پشت کرد و زیر پرچم اسپانیا به فتح سرزمین های مختلف پرداخت. اگر چه خود در میانهٔ سفر کشته شد گروهی از افراد و ناوگانش به سرکردگی خوان سباستین الکانو با کشتی ویکتوریا توانستند در ۱۵۲۲ میلادی کرهٔ زمین را با موفقیت دور بزنند و به اروپا بازگردند. او فیلیپین امروزی را فتح کرد. سرانجام به دست بومی های جزیره ی ماکتان به طرز فجیعی کشته شد. 
5_ارنان کورتز یا هرنان کورتس: در کتاب فرناندو کورتس نامیده شده است. 
یکی ثروتمندان اسپانیایی هست. او در فتح کوبا نقش داشت و زمین های فراوانی به دست آورد و برای به دست آوردن طلا، پادشاهی کهن  آزتک (مکزیک امروزی) را نابود کرد. او همچنین گواتمالا و هندوراس را فتح کرد. امّا مورد غضب پادشاه قرار گرفت. او همچون کلمب، سال های پایانی عمر را در تنگدستی و خواری به سر برد وسرانجام در دهکده ی کوچک و دورافتاده ای در تنهایی درگذشت. 
6_واسکو نونیس د بالبوآ: در کتاب واسکو نونی بالبوآ نامیده شده است. فرماندار اسپانیایی بود. او که نخستین بار در ۱۵۰۰ میلادی به قارهٔ نو گام گذاشته‌بود بنیادگذار سانتا ماریا لا آنتیگوا دل دارین - نخستین سکونت‌گاه پایدار اروپاییان در آمریکا- در کلمبیای کنونی هم بود. از دیگر کارهای او کامیابی در کشت ذرت بود که سبب پدید آمدن مادهٔ خوراکی تازه‌ای برای مستعمره‌نشینان گشت.  او قصد داشت سرزمین اینکاها را فتح کند ولی بالبوآ  به اتهام خیانت به دست گروهی که رهبریشان با فرانسیسکو پیزارو بود دستگیرشد و سر از تنش جدا گردید.  
7_فرانسیسکو پیزارو گنزالز: در کتاب فرانسیسکو پیثارو نامیده شده است. او فرمانده ی خود، بالبوآ را کشت. پادشاهی اینکا(پرو امروزی) را نابود کرد. سرانجام به دست یکی از افراد خودش گلویش بریده شد و کشته شد. 
ویکی پدیا نام ها را اینطوری نوشته، نمی دانم کدام دقیق تر و درست تر هست. 
یکی از نکات جالب کتاب گفتن داستان نام هاي برخی از مکان ها در قاره ی آفریقا، آسیا، آمریکا توسط اروپایی هست. مثلاً:
*پرتغالی ها هر یک از نقاط سواحل غربی آفریقا را به اسم کالایی که از آنجا به دست می آوردند نام گذاری می کردند. در ساحل عاج، با کشتار فیل ها، عاج فراوانی به دست می آمد. گینه به ساحل غله مشهور شد‌؛ چون فلفل آن به ((غله ی بهشت)) معروف بود.
((ساحل برده)) یا ((ساحل طلا)) نیز نام سرزمین های دیگری بود که به تازگی کشف شده بود.
* دیاز (دریانورد پرتغالی)، توانست با گذر از جنوبی ترین نقطه ی آفریقا وارد اقیانوس هند شود. او این نقطه را ((دماغه ی طوفان ها)) نام گذاشت ولی پادشاه پرتغال گفت:((باید نام بهتر برای آن انتخاب کرد. این نقطه از جهان دماغه ی امید نیک نام خواهد داشت.))
*کلمب سوار بر کشتی به سرزمینی رسید و تصور می کرد که به هند رسیده است و این ساحل را ((سان سالوادور)) نامید‌؛ جایی که امروز پایتخت کشور السالوادور در آمریکای مرکزی است.
*تنگه ماژلان بر اساس نام فرناندو ماژلان بوده است.
*همراهان ماژلان، نام اقیانوس آرام را آرام گذاشتند.
*ماژلان این سواحل را به نام فیلیپ، پادشاه اسپانیا، فیلیپین گذاشت. 
*ورود سفید ها به بعضی مناطق، در حالی که شیشه های شراب را برای توزیع در میان سرخپوست ها در دست داشتند، باعث نام گذاری خاص این نواحی شد. ((مان هاتان))، منطقه ای که امروز بخشی از نیویورک است، چنین معنی می دهد:((جایی که همه ی ما مست و سرخوشیم)) 
یکی از کار های اروپایی این بود که از اختلافات داخلی یا اختلاف دو حاکم استفاده می کردند و طرف یکی را می گرفتند تا دیگری نابود شود و آن وقت دیگری را نابود می کردند.( در جلد های بعدی به این بیشتر اشاره شده.) شاهزاده ی کالیکوت هند، با کابرال، دریانورد پرتغالی، نتوانست رابطه ی خوبی برقرار کند و کابرال با راجه ی منطقه ی کوشِن طرح دوستی ریخت و از او ادویه گرفت. دو سال بعد، واسکو دو گاما، به کالیکوت حمله کرد و با  توپ های کشتی آنجا را زیر آتش گرفت. سپس به کوشن رفت. او از کوشِن ادویه گرفت، راجه ی کوشن با احداث قلعه ی پرتغالی ها و نمایندگی تجاری آن موافقت کرد. شاهزاده ی کالیکوت برای گرفتن انتقام به کوشن راهی شد. راجه ی کوشن پشتش به پرتغالی ها و پیمان دوستی با آن ها و توپ های آن ها گرم بود ولی پرتغالی ها فرار را بر ماندن ترجیح دادند و کشتی خود را پر از ادویه کردند و راجه ی کوشن را تک و تنها به حال خود رها کردند، راجه فرار کرد و کالیکوتی ها، سرزمین او را غارت کردند. نتیجه اعتماد به غربی ها! 
نمونه ی دیگر به عهد وفا نکردم غربی ها در قضیه ی کلمب بود. 
یکی از نمونه های عدم وفا به عهد غربی ها قضیه ی آتاهوالپا و پیزارو بود. آتاهوالپا، پادشاه اینکا ها برای رهایی از زندان پیشنهادی به پیزاروی اسپانیایی داد که او حاضر است اتاق زندان که هفت در پنج متر است را پر از طلا کند و در ازای آن آزاد شود. او پذیرفت و سرخپوستان اینکا برای رهایی پادشاه خود طلا جمع کردند. آتاهوالپا به عهد خود وفا کرد ولی  او را به وسیله ی یک سیم فلزی خفه کردند. 
در قسمت های مختلف کتاب می بینیم که اروپایی ها با آمدن به قاره ی آمریکا، سرخپوستان را برای یافتن طلا و نقره به بردگی گرفتند و برخی سرخپوستان به صورت دسته جمعی برای رهایی، خودکشی می کردند. در یکی از مناطقی که کلمب فتح کرده بود، زیر فشار هایی که وارد کرده بود، جمعیت از 600000 به 500 نفر رسید. استعمارگران  برای شکستن مقاومت سرخپوستان، آن ها را به شراب عادت دادند و روحیه مقاومت درآن هاشکسته شد.  سرخپوستان معتاد به شراب، برای شراب بیشتر وابسته به سفیدپوستان شدند.(در قاره ی آمریکا قبل از ورود سفیدپوستان شراب، سگ و اسب نبود. کلمب سگ های شکاری را برای سرکوب سرخپوست ها به قاره ی آمریکا آورد.) گاهی برای یک بطری شراب، یک گاری پر از پوست می دادند. در برخی از قسمت های این کتاب می بینیم که اروپایی اگر راضی به معامله هم شدند، اینطوری بود که چیزی کم بها یا کم ارزش تر را به ازای چیز های باارزشی مانند طلا،نقره و ادویه می دادند. چیزهایی مانند شبکلاه، مهره های شیشه ای که برای بازی بچه ها تولید می شد و.... مردم جاهای مختلف به ویژه سرخپوستان، چون با این چیزها آشنا نبودند، و در قاره خود طلا فراوان بود، به راحتی معامله می کردند. 
کتاب پر از نکات مفید و آگاه کننده هست. 
انتقاداتی هم نسبت به کتاب وجود دارد که بعد از خواندن جلد 15، آن ها را خواهم نوشت. 





      

0

        این کتاب همان طور که از نامش پیداست، به طور کلی در مورد پیشینه، نقش و اهمیت داستان در زندگی انسان هست. کتاب بسیار خلاصه ای هست و متن هر چه به جلوتر می رویم اطلاعات جالب تری به مخاطب می دهد. کتاب ابتدا با  پیشگفتار و مقدمه شروع می شود و سپس بخش اصلی کتاب آغاز می شود که شامل : علاقه ی شاهان به داستان، علاقه ی توده مردم به شنیدن داستان، داستان در ادبیات کلاسیک ما و جهان، و نقش و اهمیت داستان در دوران معاصر هست. در پایان هم نامه نامه ی اشخاص و نام کتب، داستان ها، مقاله ها و نشریه ها هست. این کتاب جیبی از مجموعه کتاب های چند جلدی  ((درباره ادبیات داستانی)) آقای محمدرضاسرشار هست.
در مقدمه کتاب به این پرداخته می شود که داستان با پیدایش زبان و گویایی آدمیزاد، آغاز و تا امروز ادامه داشته است. 
در بخش الف(علاقه ی شاهان به داستان) به علاقه ی شاهان با داستان از زمان بسیار قدیم تا دوره ی معاصر چه در ایران و چه در جهان پرداخته می شود.  همچنین در این بخش به کتاب هزار افسان، گوسان ها در زمان اشکانیان، افسانه گویان در دربار پادشاه، اشارات به داستان خوانی افراد در دربار شاه، اهمیت دادن به داستان توسط شاهان ساسانی، ترجمه شدن کلیله و دمنه و افزودن داستان های ایرانی به آن در زمان ساسانیان، استفاده ی افراد مختلف از داستان برای بیان ظریف حقایق به شاه، گرایش به داستان در ایران بعد از اسلام، قصه گویی برای ترویج شیعه، هزار و یک شب، سندبادنامه، بختیارنامه، شغل دفتر خوانی در دربار شاه، شاهنامه خوانی، قصه ی امیر حمزه، نقال ها، نقالی و داستان در دوره صفویه، داستان در دوره ی قاجاریه و... است. 
بخش ب(علاقه ی توده ی مردم به شنیدن داستان) به علاقه عمومِ مردم به دستان می پردازد. در این بخش به موضوعات: دانستن نحوه زندگی مردم هر دوره با مراجعه داستان های آن دوره، انتقال داستان از منطقه ای به منطقه ی دیگر، قصه های قرآن مجید، نضربن حارث، توجه محدثان و مورخان اسلامی به داستان، قصه خوانی در دوران آل بویه، جاحظ، تفاوت میان قصه گویان و کرسی نشینان، مناقبیان و فضائلیان، حافظان داستان های کهن مانند ازادسرو در شاهنامه فردوسی، سمک عیار، قهوه خانه ها و رواج داستان و شاهنامه خوانی در آن، ابومسلم نامه خوانی، نقاشی های قهوه خوانی و... پرداخته می شود. 
بخش ج(داستان در ادبیات کلاسیک ما و جهان) به داستان های در ادبیات کلاسیک ایران چه در ایران پیش از اسلام و چه بعد از اسلام پرداخته می شود. البته به ادبیات داستانی در جهان پرداخته نشده! 
در این بخش به کتاب ارداویراف نامه، کتاب کارنامه اردشیر پاپکان، کلیله و دمنه، آثار داستانی ایرانی متعلق به پیش از اسلام که اصلشان موجود نیست ولی به عربی ترجمه شده اند، کتاب الصور، قصص الانبیاء، مرزبان نامه، منظومه ی درخت آسوریک، یادگار زریران، شاهنامه، نسخه های مختلف شاهنامه، دقیقی، مثنوی معنوی، قابوس نامه تذکرة الاولیاء، جوامع الحکایات و لوامه الروایات، فرج بعد از شدت، گلستان، طوطی نامه، خاوران نامه، جامع التمثیل،  منظومه ی صاحبقران،داستان حسین کرد شبستری و... پرداخته می شود. 
در بخش د(نقش و اهمیت داستان در دوره ی معاصر) به موضوعات زیر پرداخته می شود:
ارزش داستان، نقش داستان در جریان زندگی و سیاست، نمونه هایی از جریان هایی که داستان در زندگی و سیاست یک کشور گذاشته اند مانند تأثیر داستان های چارلز دیکنز بر اصلاح وضع زندان ها و تجدید نظر اصولی در مورد خانه های مستمندان و مدارس انگلیس، اثرات رمان کلبه ی عمو تام در آمریکا و... 
در مجموع کتابی جامع اما بسیار چکیده هست که می تواند بسیار مفید شما را با پیشینه، نقش و اهمیت داستان آشنا سازد. فقط کمی در برخی جاها نیاز به ویراستاری دارد و ای کاش در برخی جاهای معنای برخی واژگان در پاورقی نوشته شده بود. 

      

0

        محمدقلی مجد، محقق ایرانیِ مقیم ایالات متحده آمریکاست. تحصیلاتش را در دانشگاه‌های سن اندریو (۱۹۷۰) و منچستر (۱۹۷۵) و کرنل (۱۹۷۸) با درجه دکترا به پایان برد و سپس در دانشگاه‌های مختلف آمریکا، از جمله دانشگاه پنسیلوانیا، تدریس کرد. در این سال‌ها مقالات متعددی از مجد در نشریاتی چون مجله آمریکایی اقتصاد کشاورزی، مجله مطالعات دهقانی، مجله بین‌المللی مطالعات خاورمیانه و مجله خاورمیانه انتشار یافت. محمدقلی مجد از سال ۱۹۹۹ به‌طور تمام وقت به تحقیق و تألیف در حوزه تاریخ معاصر ایران اشتغال دارد.
آقای مجد، در مصاحبه با عبدالله شهبازی می گوید که کتاب هایش توسط لابی بریتانیا بایکوت شده‌است.
او نوشته‌های خود را براساس مدارک و اسناد موجود در وزارت امور خارجه آمریکا مستند نموده‌است. 
آقای مجد در مورد قحطی ۱۸۷۲–۱۸۷۰ م در ایران، کتاب هولوکاست ویکتوریایی، درمورد  ایران در جنگ جهانی اول و قحطی ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ م در ایران، کتاب قحطی بزرگ و در مورد ایران در جنگ جهانی دوم و  قحطی ۱۳۲۲_۱۳۲۰ ه ش ایران کتاب  پل پیروزی سرزمین قحطی را نوشته اند. 
((بی تردید قحطی بزرگ 1919 تا 1917 بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و فراتر از تمامی وقایع پیش از آن است. این کتاب نشان می دهد0 که چگونه نزدیک به 40 درصد از جمعیت ایران به سبب گرسنگی و سوءتغذیه و بیماری های ناشی از آن از صحنه روزگار محو شدند. بی شک ایران بزرگ ترین قربانی جنگ جهانی اول است. هیچ کشوری خسارتی در این ابعاد را در نگاه مطلق و یا نسبی تحمل نکرده است. با اینکه قحطی بزرگ ایران از بزرگ ترین قحطی های دوره معاصر و از بزرگ ترین نسل کشی های قرن بیستم است، اما ناشناخته باقی مانده است. تاریخ ایران را در دوره جنگ جهانی اول ، نمی توان بدون درک آنچه که در سال های 1919-1917 رخ داد، دریافت. قطعا برجسته ترین واقعیت ها درباره نسل کشی ایرانیان طی این سالها پنهان مانده است؛ واقعیتی که می توان درباره اش چندین جلد نگاشت. نتایج این پژوهش فراتر از ابعاد این تک نگاری است و در اینجا هدف، تنها ضبط وقایع بوده است.
همان طور که خواهیم دید، حدود 8 تا 10 میلیون نفر- حدود نیمی از جمعیت کشور در آن زمان - در این قحطی تلف شدند. ایران، هنگامی بزرگ ترین فاجعه را تحمل می کرد که در اشغال نظامی انگلیس بود. خواهیم دید که انگلیسی ها جز چند اقدام جزئی تسکینی و بی اثر، نه تنها برای کاستن از شدت قحطی کاری انجام ندادند، بلکه با خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هند و بین النهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاست های مالی - از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران- قحطی را شدت بخشیدند. در نتیجه، تعداد بیشتری از مردم ایران با سیاست های انگلیسی ها از بین رفتند. این اقدام را می توان با اطمینان مصداق عینی جنایت علیه بشریت تلقی کرد. ایران بزرگ ترین قربانی جنگ جهانی اول بوده و از بدترین نسل کشی های دوره معاصر لطمه دیده است. بدون درک آنچه که در 1919-1917 بر سر ایران آمده، نمی توان تاریخ معاصر ایران را دریافت.)) (منبع: ایران کتاب) 
به غیر از کتاب فرمانفرما و قحطی شیراز نوشته ی حافظ فرمانفرمائیان، تا کنون هیچ اثر مستقلی درباره قحطی درباره قحطی بزرگ 1919_1917 ایران و ابعاد فاجعه آمیز و باورنکردنی آن و علل و عوامل تشدید و ادامه و گسترش آن، تألیف و منتشر نشده است؛ و کتاب حاضر اولین اثر در این زمینه است. 
منابع این کتاب عبارتند از : اسناد و مدارک و گزارش های بایگانی وزارت خارجه آمریکا و نیز اخبار و اطلاعات و گزارش های موجود در روزنامه های آن دوره، به ویژه روزنامه های رعد و ایران و همچنین خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران در زمان جنگ جهانی اول. 
در این کتاب نشان داده شده که چگونه نیروهای انگلستان، در حالی که مردم یک شهر از گرسنگی به جان آمده بودند، آذوقه ای را که از شکم گرسنه ی همان مردم زده بودند، به هنگام عقب نشینی از برابر نیروهای عثمانی برای آنکه به دست حریف نیفتد، یکجا ازمیان بردند؛ و نیز چگونه ارتش انگلستان برای تدارک آذوقه مورد نیاز نفرات خود در ایران، به جای وارد کردن آذوقه از هندوستان، به لطایف الحیل اقدام به جمع آوری و خرید گندم و جو و سایر مایحتاج مردم گرسنه و قحطی زده ی ایران می کند تا در ناوگان دریایی انگلستان جای خالی بیشتری برای ترابری نظامی ارتش انگلستان باقی بماند، زیرا وارد کردن گندم از هندوستان، مستلزم حمل آن با کشتی است؛ و نیز چگونه ژنرال انگلیسی مسئول تدارک آذوقه در گفت و گو با دیپلمات آمریکایی از این ((زرنگی)) به خود می بالد؛ و نیز چگونه نیرو های متجاوز روسیه در فصل زمستان در منطقه ی سردسیر غرب ایران، برای تأمین هیزم موردنیاز خود به خانه های مردم هجوم می برند و در و پنجره ی خانه مردم بی دفاع و بی پناه را از جا می کنند و می سوزانند؛ و مردم بیچاره و فلک زده را در میان برف و یخبندان به داس تیز و بی رحم سرما و گرسنگی می سپارند تا دسته دسته درو شوند؛ و نیز چگونه کنسول روسیه به وحشی گری نیروهای نظامی کشورش در ایران اعتراف می کند و.... 
ممکن است خواننده این کتاب دریابد که آقای مجد بر آن بوده است که ثابت کند عملکرد ارتش انگلستان در ایران مسبب اصلی تشدید فاجعه ی قحطی بزرگ بوده است. این دریافت کاملاً درست است و خود ایشان در مصاحبه ای در این باره می گوید:((عجیب تر از همه نقش بریتانیا در این فاجعه است. قحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیسی ها بود. ولی انگلیسی ها نه تنها هیچ کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند، بلکه عملکرد آن ها اوضاع را وخیم تر کرد و سبب مرگ میلیون ها نفر از ایرانیان شد. درست در زمانی که مردم ایران به دلیل قحطی نابود می شدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب می شد و هم مردم ایران را از این مواد محروم می کرد. جالب تر این که انگلیسی ها مانع واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بین النهرین به ایران شدند. به علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسی ها از پرداخت پول درآمد های نفتی ایران استنکاف ورزیدند. چنین اقداماتی را قطعاً باید جنایت جنگی از قحطی و نسل کشی به شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی ها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده می کردند.)) اما از سوی دیگر، خواننده می بیند که مستندات عمده و اصلی این کتاب، اسناد بایگانی وزارت خارجه آمریکا و ممکن است در ذهنش این سؤال پدید آید که در تحقیق درباره ماجرایی به این اهمیت_که انگلستان متهم اصلی آن است_چرا از اسناد و مدارک انگلیسی خبری نیست؟ در پاسخ به این سئوال مقدّر آقای مجد چنین پاسخ داده است: ((میان عملکرد دولت های آمریکا و انگلیس در زمینه انتشار اسناد طبقه بندی شده تفاوت جالبی وجود دارد. در آمریکا قانون آزادی اطلاعات وجود دارد. طبق این قانون دستگاه های دولتی موظفند پس از گذشت ۳۰ سال اسناد طبقه بندی شده خود را علنی کنند و اگر بخواهند سندی را همچنان در حالت طبقه بندی شده نگه دارند، باید دلیل موجهی ارائه کنند. در چنین مواردی، محقق می تواند با استناد به قانون آزادیِ اطلاعات، خواستار علنی شدن سند فوق شود. اگر دستگاه دولتی مربوط امتناع کند، محقق می تواند در دادگاه فدرال اقامه دعوی کند و سرانجام با حکم دادگاه سند را به دست آورد. در انگلستان مسئله کاملاً فرق می کند در این کشور قانون آزادی اطلاعات وجود ندارد. دولت بریتانیا می تواند اسناد را همچنان در حالت طبقه بندی شده نگه دارد و تنها اسناد گزیده و دستچین شده را در اختیار محققین قرار دهد. به علاوه امکان اقامه دعوای محققان علیه دولت به خاطر علنی نکردن استاد تاریخی نیز وجود ندارد. به این دلیل دستگاه های دولتی بریتانیا می توانند تا هر وقت که بخواهند استاد را در حالت طبقه بندی شده نگه دارند و از انتشار آن خودداری کنند. یک نمونه چشمگیر و مهم اسناد وزارت جنگ و استاد نظامی انگلیس در رابطه با ایران سال های ۱۹۲۱ - ۱۹۱۷ است این اسناد هنوز در حالت طبقه بندی شده قرار دارند و اعلام شده که تا پنجاه سال دیگر، یعنی تا سال  ۲۰۵۳، علنی نخواهند شد. حتی اگر این پنجاه سال نیز طی شود، هیچ تضمینی وجود ندارد که این اسناد حتی در آن زمان نیز علنی شوند. در اینجا، انسان حیران می شود که انگلیسی ها می خواهند چه چیزی را پنهان کنند؟))
این کتاب برای نخستین بار در سال 1385 توسط آقای محمد کریمی  ترجمه شد و ویراست دوم کتاب در سال 1394 ترجمه شد. 
آقای محمد قلی مجد، مطالبی را به ترجمه ی فارسی کتابش اضافه کرد و اقای محمدکریمی، بخش های جدید کتاب را ترجمه کرد. مترجم، تعدادی تصاویر از قحطی آن سال ها و نویسنده، تصاویر تعدادی اسناد مربوط به قحطی را به کتاب پیوست کرده است. 
کتاب از 8 فصل تشکیل شده است. 
فصل اول، مقدمه نام دارد و در مورد محتوای فصل دوم تا ششم به طور کلی نوشته شده است. 

فصل دوم (ایران در جنگ جهانی اول)، طرحی از رویدادهای نظامی و سیاسی ایران در 1918_1914 به دست می دهد. زیر مجموعه های این فصل: نخستین نقض بی طرفیِ ایران/تقسیم دوباره ایران به دست روسیه و انگلیس در مارس 1915/آغاز خصومت روس و انگلیس علیه ایران، بهار_تابستان 1915/تهاجم تازه روسیه به ایران/تکمیل اشغال جنوب ایران به دست انگلیسی ها در 1916/شکست حمله ترک ها در غرب ایران/انقلاب روسیه و خروج از ایران/نهاد های نظامی خارجی:((پلیس شمال)) و ((پلیس جنوب))/اشغال شمال ایران به دست انگلیس/سرزمین کوتا و دیکتاتوری نظامی

فصل سوم(قحطی بزرگ 1919_1917) ، در بردارنده ی گزارش مستند قحطی است. زیرمجموعه های این فصل: گزارش مستند/آغاز کمبود ارزاق، پاییز 1916/اغاز قحطی /قحطی و وبا، بهار 1918/گزارش های وایت و ساثرد/مشاهدات ژنرال دنسترویل/قحطی در غرب ایران؛ مشاهدات سرگرد داناهو/قحطی در آذربایجان/قحطی در خراسان /قحطی در اصفهان و فارس/گزارش اوضاع جاری ایران/ادامه قحطی/بهبود اوضاع در تهران؛ بهار 1919

فصل چهارم به بحث درباره ی تحولات آمارگیری در ایران به طور مشخص دوره 1920_1900 می پردازد. زیر مجموعه های این فصل: مروری بر مقالات پژوهشی درباره جمعیت ایران/گزارش های آمریکایی درباره جمعیت ایران، 1920_1900/تلفات هولناک

در فصل 5 تا 7 دلایل اصلی قحطی بررسی می شود. 

در فصل پنجم به بررسی خرید غله ایران از سوی انگلیسی ها در زمان قحطی در ایران پرداخته می شود. زیر مجموعه های این فصل:((اداره منابع محلی بین‌النهرین)) /خرید ارزاق توسط انگلیس در غرب ایران از زبان دنسترویل... / جلوگیری از تجارت با ایران/قحطی در گیلان/ انگلیسی ها و خرید گندم و مواد غذایی در شرق ایران / ارزش پول ایران/ یادداشت های دولت ایران درباره خرید های غله انگلیس/((تفتیش ارزاق))/امداد رسانی آمریکایی ها در ایران/امداد رسانی آمریکایی ها به یهودیان


در فصل ششم تحمیل تنگنای مالی به ایران از سوی دولت های انگلیس و روسیه بررسی می شود. زیرمجموعه های این فصل:پیشنهاد فروش یا وثیقه گذاشتن جواهرات/تعیین((مهلت بازپرداخت)) /خواسته انگلیس و روسیه برای ((کمسیون مالی)) /یادداشت انگلیس و روسیه، پاسخ ایران/یادداشت معین الوزاره/مالکیت و کنترل دولت انگلیس بر شرکت نفت ایران و انگلیس/ضبط درآمد های نفتی 

فصل هفتم نگاهی دارد به غارت و چپاول سربازان روس به هنگام خروج از ایران در تابستان 1917. این فصل همچنین توضیح می دهد که چگونه انگلیس از همان ابتدا تلاش کرد روس ها و ترک ها و بیش از همه خود ایرانیان را به واسطه احتکار و سودجویی ملاکان و تجار غله و فساد مقام های عالی رتبه مقصر اصلی بروز قحطی قلمداد کند. زیر مجموعه های این فصل:نمونه هایی از گزارش های مطبوعات از چپاول روس ها/گزارش های دیگر از سوء رفتار روس ها/تلاش برای مقصر شمردن روس ها/تلاش برای مقصر شمردن دمکرات های ایران/قحطی در فارس

فصل هشتم به ناکامی ایران در شرکت در کنفرانس ورسای و توضیحات مربوط به سند یاد شده می پردازد. زیر مجموعه های این فصل: ممانعت از طرح دادخواست ایران در ورسای/ تظلمات اقتصادی اظهار شده ایران/دلایل ادعاشده درباره قحطی 

کتاب علت اصلی مرگ و میر 8 تا 10 میلیون ایرانی را بریتانیا و سیاست های این کشور می داند. البته اشاره می شود که روس ها و عثمانی ها هم در این قحطی بزرگ نقش دارند ولی نه به اندازه بریتانیا که تنها کشوری بوده که در تاریخ قحطی 1919_1917 به طور کامل کشور را در اختیار داشته است. (تا بهار 1917 ترک ها ایران را ترک کرده بودند و تا پاییز 1917، در پی انقلاب روسیه، روس ها نیز کم کم از ایران رفتند.) 
نکته دیگر این که دولت ایالات متحده آمریکا کاملاً از جریان خرید های هنگفت غله توسط انگلیس در ایران علی رغم وجود قحطی مرگبار آگاهی داشته است و این امر به خوبی در گزارش های وزارت خارجه آمریکا مشهود است. در حالی که مؤسسات خیریه ((غیردولتی)) آمریکایی حجم قابل توجهی از کمک های بشر دوستانه را در میان مردم قحطی زده توزیع می کردند، دولت آمریکا چشم خود را بر جنایتی که در حال وقوع است می بندد. در یکی از نامه‌های موجود در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا گفته شده که ((مردم)) آمریکا بالغ بر دو میلیون دلار کمک برای مردم قحطی‌زدهٔ ایران فرستاده‌اند. سازمان های ((دولتی)) آمریکایی در جریان قحطی بزرگ به یهودیان ایران که حدود پنجاه هزار  بودند، امداد رسانی کردند. 
فیلم یتیم خانه ی ایران با کارگردانی آقای ابوالقاسم طالبی با موضوع قحطی بزرگ 1919_1917 ساخته شده است. 
مترجمِ این کتاب، آقای محمد کریمی، سال 1384 در فصل نامه مطالعات تاریخی شماره 8، در مقاله ای با نام معرفی کتاب:قحطی بزرگ و نسل کشی در ایران، این کتاب را در 12 صفحه به نحو احسن معرفی کرده است. 


      

0

        کتاب کم حجم و روان است و نثر دلنشینی دارد. معمولاً کسی واژه نامه ها را از اول تا آخر نمی خونه و فقط در صورت نیاز به واژه مورد نظرش، اون رو در فهرست کتاب پیدا و به آن صفحه یا صفحات مراجعه می کند ولی چون این کتاب کم حجم و روان بود، من اون رو از اول تا آخر خواندم. این کتاب را می توان همیشه در هنگام مواجه با واژه های سیاسی_فرهنگی در کنار داشت و از آن نهایت استفاده را برد. نویسنده سعی کرده با علاوه بر اینکه واژه ای یا مکتبی را معرفی کند و توضیح دهد، آن را به صورت کوتاه نقد کند. با توجه به مقدمه ناشر، هدف این کتاب شناخت مکاتب و گرایش فکری موجود (که اغلب محصول دوران  پس از  رنسانس اند) است و به دو نکته اشاره کرده که ویژگی های کتاب است:
1_کتاب با بقیه کتاب های  مشابه ی بازار نشر متفاوت است چون بقیه کتاب های مشابه بیشتر با جهان بینی لیبرالی_سکولاری یا مارکسیستی نوشته شده ولی معرفی، توضیح و نقد واژه ها و مکاتب در این کتاب ارزشمند، بر اساس مبانی تفکر دینی و اسلامی صورت گرفته است.
2_واژه های توضیح داده شده، تنها آنهایی هستند که در فضای فرهنگی، مطبوعات و ادبیات سیاسی رایج کشورمان به کار گرفته می شوند و از توضیح پاره از واژه ها که متداول نیستند، خودداری شده است. 
علت اینکه نیم ستاره کم کردم این بود که جای برخی واژگان دیگر خالی بود و  برخی واژگان آورده شده در کتاب نیاز به توضیح بیشتر داشت. 
      

3

        تراژدی هملت، شاهزاده ی دانمارک(سوگنامه ای فلسفی) نوشته ی ویلیام شکسپیر:
تاریخ نخستین اجرا: 1602 میلادی
از متن اصلی نمایشنامه، سه متن مختلف در دست است.
نسخه اول هملت نوشته خود شکسپیر بوده، نسخه دوم را ناشری به نام جان تروندل که شغلش سرقت ادبی بوده به چاپ می رساند
و نسخه سوم چاپ نو هملت خود شکسپیر  هست که پشت جلد آن نوشته شده بود :(( صحیح ترین و کامل ترین نسخه.))
اما همین نسخه هم مورد تردید صاحب نظران است.
همین دگرگونی و پریشانی نسخه ها سبب شده که بعد از وی ادیبان و هنرشناسان و محققان به فکر بیفتند تا نسخه ی اصلاح شده ای از این نمایشنامه تهیه کنند و از همینجا اختلاف نظر ها آغاز می گردد.
داستان هملت زاییده ذهن خودِ شکسپیر نیست. در کتاب تاریخ دانمارک، نوشته ی مورخ دانمارکی، ((ساکسو_گراماتیکوس)) که به سال 1200 میلادی تألیف شده،  از سرگذشت هملت(شاهزاده دانمارک) سخن به میان آمده است.
در سال های نخست نیمه ی دوم قرن شانزدهم کتابی به نام وقایع غم انگیز تاریخ به زبان فرانسه منتشر شد که نویسنده آن فردی به نام ((فرانسوا دو بلفوره)) بود و در این کتاب سرگذشت هملت را از تاریخ ساکسو گرماتیکوس اقتباس کرده بود. تردیدی نیست که شکسپیر به این کتاب که تاریخ انتشارش 23 سال پیش از نگارش نمایشنامه بوده دسترسی یافته و چهارچوپ داستان را با تغییراتی مبنای اثر خود قرار داده است. (شکسپیر زبان فرانسه را می دانسته است.)از دیگران منابع نمایشنامه ‌شکسپیر، نمایشنامه ی هملت نوشته ی توماس کید هست. افزوده های توماس کید به نمایشنامه هملت شامل ظهور روح پدر هملت که از او می خواهد انتقام بگیرد، مسموم کردن عموی هملت و، جنون و مرگ اوفلیا، و ساختار «داستان در داستان».
توماس کید چندین نمایشنامه ی مشهور نوشت که امروز تاریخ به نام درام نویسان نامدار دیگری از جمله شکسپیر ثبت کرده است و نمایشنامه های او به تدریج به وادی فراموشی سپرده شد.
هملت، در تراژدی شاهزاده ی دانمارک، انسانی است مهربان، متواضع، مبادی آداب، شجاع و دانشمند. او را نمی توان فریب داد و از چیزی که بیش از هر چیز نفرت دارد، دروغ و ریا هست. تنها عیب او ((تردید)) است، می داند به او خیانت شده، می داند باید انتقام بگیرد، امّا تردید و دودلی استواری شخصیت او را خرد و در هم شکسته است. 
او از روز نخست یک انسان کمال جو و کمال پسندی بوده است. پدرش در نظر او مظهر یک انسان کامل و یک پادشاه کامل بوده است. و مادرش مظهر یک زن شریف و فداکار و فرزند دوست، اما هنوز دو ماهی از مرگ شوهر نگذشته با دیگری پیوند مهر بسته، آن هم با مردی که وی از او نفرت دارد. این حیرت و ناباوری متدرجاً به دردی جانکاه مبدل می شود تا اینکه ناگهان در می یابد که پدرش قربانی توطئه شده، عموی هملت، دستش را به خون وی آلوده و در همان حال مادرش را فریب داده و با وی همبستری کرده است، اینجاست که آن ضربه ی هولناک فرود می آید، این انسان کمال پسند مبدل به یک بیمار مالیخولیایی می شود، از همه کس و همه چیز گریزان می گردد، حتی از عشق و زن روی بر می گرداند و چون قادر نیست، مانند غریق افتاده در گردابی، خود را از فشار سهمگین و خرد کننده این درد برهاند، در نتیجه راه زندگی را گم می کند، در کار خود سرگشته می شود و به درستی نمی داند باید چه کند. 
در اینجا سؤالی مطرح می شود، آیا لازم بود هملت از عموی خیانتکار خود انتقام بگیرد و آیا امکان نداشت که این شاهزاده ی دانمارکی در میانه ی دوراهه ی تردید، عفو و گذشت را بر انتقام و کیفر ترجیح بدهد؟ 
پاسخ اینست که در عصر ویلیام شکسپیر، در دوران الیزابت اول که نهضت ((پیوریتانیسم)) یا طرفداری از سادگی در عقیده و ایمان در انگلستان رواج گرفته بود، انتقام رویاروی خیانت بود، هر که خیانت می دید می باید از خیانتکار انتقام بگیرد و هر که خیانت می کرد می بایستی کیفر ببیند. 
نکته ی دیگر اینکه صحنه های داستان، بنابر محتوای نمایشنامه، می باید در مکان های نیم تاریک و سرد باشد، چنانکه در آغاز نمایشنامه، ببیننده متوجه می گردد که زمستان سردی است و صحنه ی در ایوانی مقابل قلعه ی ((کرونبرگ)) واقع در ((الزینور)) از کشور دانمارک شروع می شود. 
داستان بدین‌گونه است که روحِ پدرِ هملت که  کشته شده، افسرده و غمگین، برابر فرزند ظاهر می شود و بر او این راز را فاش می سازد که وی کشته ی ستم ((کلودیوس)) برادر جفاکار خود است و او خونش را بر زمین ریخته تا از یک طرف تخت سلطنت و از سوی دیگر همسر او را تصاحب کند. هملت ناگهان در برابر وظیفه ی بسیار خطیری قرار می گیرد، اینکه به قصاص خون پدر، خون عموی خود را نیز بر زمین ریزد، دیگر از آن پس کاخ شاهی برای او زندانی هراس انگیز می گردد، پیوند مهر خود را با ((اوفلیا )) می گسلد، پولونیس، وزیر فرتوت کلودیوس را در حال استراق سمع می کشد و توسط پادشاه و در حفاظت دو نگهبان خائن و بد نهاد به انگستان روانه می شود. در راه، با تمهیدی نامه را می گشاید، از محتوای آن باخبر می شود، متن نامه را تغییر می دهد و در نتیجه، به جای آنکه گردن خودِ وی با تبر جلاد از تن جدا شود، دو مأمور ستم پیشه را روانه ی گورستان می سازد. بازگشت او به وطن، پس از چندی دربدری، برای همه بهت آور است، هملت راز درون را با ((هوراشیو)) تنها دوست و هواخواه خود در میان می نهد، اوفلیا، محبوب پاکدلش در گذشته است، از غم دوری دلدار کارش به جنون کشیده و سر انجام خویشتن را در دریا غرق کرده است، ((لایرتس)) فرزند آتشین خوی پولونیوس(وزیر کلادیوس که به دست هملت کشته شد)، از سفر فرانسه بازمی گردد، از ماجرای مرگ پدر و در گذشت غم انگیز خواهر آگاهی می یابد و مصمم می شود انتقام خون آنان را از ((هملت)) بازستاند. پادشاه صحنه ی مبارزه ای برای هر دو ترتیب می دهد، چون به قدرت بازوی ((هملت)) اعتقاد بسیار دارد، نخست جامی از زهر در دسترس هملت قرار می دهد تا در آن هنگام که وی احساس تشنگی کرد آن را بیاشامد و آنگاه پنهانی نوک شمشیر ((لایرتس)) را به شرنگی قتال می آلاید تا اگر جراحتی بر او وارد ساخت کاری باشد. 
 اما این کار مصیبت دیگری به بار می آورد، گرترود مادر هملت و ملکه ی دانمارک که هرگز از نقشه ی پلید شوهر خود خبری نداشت، جام زهر را می نوشد و دیده بر حیات فرو می بندد. نبرد آغاز می شود، هملت زخمی هولناک بر می دارد و در آن هنگام که دو مبارز، شمشیر خود را طبق سنت زمان تعویض می کنند، لایرتس از سلاح زهرآلود جراحتی بزرگ برمی دارد و از پای می افتد، در لحظه ی مرگ، رقیب که از کار خود پشیمان گشته بود، حقیت را با هملت در میان می نهد و می گوید که عامل همه ی این سیه روزی ها ((کلودیوس)) عموی او بوده، هملت فرصت را از دست نمی دهد، دشنه را در قلب او فرو می کند و بدینسان طومار حیات ننگین او را بر می چیند. 
تراژدی ((هملت)) با مرگ خودِ وی پایان می پذیرد، امّا هر چه هست اینکه روح پدر انتقام خود را از مسبب اصلی فاجعه گرفته است. 
اکنون باید از خود بپرسیم ((آیا هملت به راستی دیوانه بود؟)) 
مسلماً پاسخ این پرسش، مثبت نیست. هملت دیوانه نبود بلکه انسانی بود متفکر و متعقل، اما در زیر فشار سهمگین اندوه و تردید، اعتدال خود را از دست داده بود، او باید انتقام خود را از کسی که خون پدرش را به خاک هلاکت ریخته بود بگیرد، امّا در دوراهی شک باقی مانده بود. چرا شک داشت؟ زیرا آن کس که به او گفته بود ((کلودیوس یک غاصب تبهکار است.)) یک روح بود و این امکان وجود داشت که روح زاییده ی تخیل خودِ او باشد. (منبع: سیری در بزرگترین کتاب های جهان، حسن شهباز) 
نمایشنامه ی هملت پس از «کتاب مقدس»، بیشترین تعداد تفاسیر در زبان انگلیسی را به خود اختصاص داده «شکسپیر» در میان التهاب و تلاطمی که در داستان های مرسوم درباره‌ی مفهوم «انتقام» وجود دارد، یک درامای روانشناختیِ هوشمندانه را قرار داده است که پرتنش‌ترین رویداد آن، به جهان درون‌نگرانه‌ی «حدیث نفس» یا «خودگویی» (تکنیکی در تئاتر) تعلق دارد: «هملت» پس از شنیدن صحبت های «شبح»، می پذیرد که انتقام مرگ پدرش را بگیرد؛ اما این جهان درونیِ افکار و عواطف اوست که از طریق تکنیک «حدیث نفس» (هنگامی که کاراکتر به جای صحبت با کاراکترهای دیگر، به صورت مستقیم با مخاطبین صحبت می کند، انگار در حال فکر کردن با صدای بلند است)، توجه مخاطبین را به خود جلب می کند—به‌گونه‌ای که انگار دو نمایشنامه به صورت همزمان در حال رقم خوردن است.(منبع: ایران کتاب) این نمایشنامه، بلند ترین نمایشنامه شکسپیر است. (منبع: ویکی پدیا) 
فیلم های مطرحی که از روی هملت ساخته شده است:
1_هملت 1948 به کارگردانی لارنس الویه
2_هملت 1964 به کارگردانی گریگوری کوزینتسف 
3_هملت 1990 به کارگردانی کنت برانا

این اثر توسط مسعود فرزاد، محمود اعتماد زاده، علاء الدین پازارگادی، میرشمس‌الدّین ادیب‌سلطانی، ابوالحسن تهامی و علی رضا مهدی پور به فارسی ترجمه شده است. 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

21

        کتاب خوبی بود برای آشنایی با دکتر سعید کاظمی آشـــتیانی و پژوهشگاه رویان و دستاورد های بزرگ این پژوهشگاه. در پایان کتاب هم پیوست هایی از دستاورد های پژوهشگاه آمده. در این کتاب از آغاز کار تا درگذشت دکتر بررسی شده. بخشی از این دستاورد ها:
*تولد رویانا، اولین گوسفند شبیه سازی شدۀ خاورمیانه، سال 1385
*تولد حنا، اولین بزغالۀ شبیه سازی شدۀ خاورمیانه، سال1388
*تولد بنیانا، اولین گوسالۀ شبیه سازی شدۀ خاورمیانه، سال1388
* و خیلی از دستاورد های دیگر که در کتاب آمده است.
پژوهشگاه رویان هم در کار آموزش، هم در درمان و هم در پژوهش فعال هست.
متأسفانه در کتاب درسی چندان به معرفی دقیق این دانشمند بزرگ و پژوهشگاه رویان پرداخته نشده است. 
در کتاب یه تعبیر خیلی خوب به فرموده ی مقام معظم رهبری  برای دکتر کاظمی آشـــتیانی آمده : او ترکیبی از علم، ایمان و تلاش بود. 
روحش شاد و یادش گرامی.
سخن جالب رهبری در مورد دکتر کاظمی آشـــتیانی:
شما بین بچّه‌های مدارستان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی‌آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی‌ای که این مرد و این جوان داشت ــ جوان هم بود ــ می‌شناسند و مثلاً فرض کنید رونالدو را چند درصد می‌شناسند! گاهی اوقات بچّه‌های کوچک خانواده‌ی ما اسم‌هایی را هم می‌آورند که من حتّی نمی‌توانم یاد بگیرم آن اسم‌ها را! قشنگ اینها را می‌شناسند، [می‌دانند] این چه‌کاره است. ما چرا افتخارات ملّی خودمان را نمی‌شناسیم؟ این خیلی مهم است.


X
      

13

        ((پیرمردی بر سر پُل)) داستانی کوتاه و نمادین به قلم اِرنست هِمینگْوِی است که مطالعه ی آن، کمتر از 5 دقیقه زمان می برد. این داستان کوتاه را در برنامه طاقچه به صورت رایگان بخوانید. همینگوی سابقه حضور در جنگ های مختلفی را داشته است. در جنگ جهانی اول، به عنوان راننده ی آمبولانس  صلیب سرخ و در جنگ های داخلی اسپانیا به عنوان خبرنگار حضور داشته است. او چند نمایش‌نامه، رمان و داستان کوتاه با محوریت جنگ های داخلی اسپانیا داردمانند ستون پنجم، این ناقوس مرگ کیست؟، پروانه و تانک. (که بعضی از آن ها در همان روز های جنگ زیر آتش توپ و خمپاره نوشته شده اند.) 
داستان ((پیرمردی بر سر پل)) از جایی شروع می شود که ساکنان یکی از شهر های اسپانیا به دلیل جنگ ناچارند به شهر دیگری مهاجرت کنند و در این مسیر باید از روی پلی عبور کنند. در این هیاهو که همه در حال فرارند، پیرمردی آرام و بی حرکت در کنار پل نشسته و در حد چند دقیقه، مکالمه ای بین او و راوی داستان رد و بدل می شود. شخصیت های این داستان، هر کدام نماد بخشی از جامعه اند. پیرمرد، نماد مردم بی دفاعی است که  ناخواسته خود را وسط جنگ یافته اند. گربه، نماد بازماندگان جنگ و کبوتر ها، نماد مردمانی هستند که می توانند که از مهلکه ی جنگ فرار کنند. ولی بز ها نماد قربانیانی هستند که در جنگ کشته می شوند. پل نیز نماد سرنوشت است. هر کس بتواند از روی آن عبور کند، سرنوشت خود را تغییر داده و از کشته شدن نجات یافته است.[منبع:چی کتاب]
از ميان نویسندگان آمریکایی، «ارنست همينگوی»  نخستين  نویسنده ای شناخته میشود که با موضوع جنگ، مينی مال نوشته است. [مینی مالیسم:سبک داستان نویسی که به دنبال ساده ترین حالت در نوشتن  بود است.]
 داستان «پيرمرد بر سر پل»ارنست همينگوی از طرحی جزئی برخوردار است و یا بهتر  است بگویيم، اساسا ًطرحی ندارد.  دو مرد با هم دیدار می  کنند، چند دقيقه ای به  گفت وگو  می نشينند و دیگر هيچ.  پهنة این داستان از گسترشی روانی و عاطفی برخوردار است.   مؤلّفه های مينی ماليستی این داستانک عبارت اند از:
1_واقع گرایی:
داستان «پيرمرد بر سر پل» عينيّت و واقع گرایی خاصِ همينگوی را به تصویر می کشد.   «همينگوی» کمتر وارد مقولات مذهبی و متافيزیک می شود و اساساً در حوزة عينيّت انسان  اظهارنظری نمی کند.  او به صراحت از سياستمداران اسم نمی‌برد و آنها را به عنوان عاملان  قتل عام شخصيت انسانی مورد سرزنش قرار نمی دهد؛ با  این  حال، از طریق نمایش آنچه  جنگ و خشونت افراطی بر روان و جسم افراد بر جای گذاشته است، خواننده را به سمت  کشف علّت های این گونه خشونت افروزی ها سوق می دهد. جنگ برای آنان که در آن  شرکت دارند، شاید رفتن به صحنه ی نمایش پهناور و مدال ها و آرزوی دست یافتن بر  هدف های بزرگ باشد که در یک سویش خطر مرگ کمين کرده است؛ اما واقعيت جنگ  چيز دیگری است.  همينگوی، واقعيت را در نگاه پيرمرد به تصویر می کشد.  نویسنده در این  داستان، به پيرمردی اشاره می کند که نماد ميليون ها قربانی جنگ است.  تنها دارایی و عشق  پيرمرد، حيوان هایش هستند که از آنها دل نمی کند.  همينگوی، سادگی و درد پيرمرد را واقعيات موجود در جنگ (خرابی و مرگ) به تصویر می  کشد.  پيرمرد ساده و دردکشيده از  جنگ، دلبستگی های خود، «شهر، حيواناتش و عشق به آنها» را نمیتواند فراموش کند و  آنها را رها سازد؛ همانگونه که هر انسانی بنا به ذات انسانيّت خود ميل به جاودانگی خود  دارد و آنچه به آن عشق می ورزد.  در داستان های کوتاه همينگوی، خواننده بدون درگير  شدن با خيال پردازی ها و حادثه سازی های نویسنده، با برش هایی از واقعيتّ زندگی  اجتماعی روبه روست که تأثيری فوری و مؤثّر در ذهن وی باقی می گذارد.  او از چيزهایی  می نویسد که با پوست واستخوان تجربهذشان کرده است. این داستان، تجربه ی تلخ و رنج و  دل‌مشغولی های نویسنده است که آن را در شخصيت و نگاه پيرمرد جاودانه می سازد.
2_ایجاز و اختصار:
مهم ترین مؤلفه ی مينی ماليسم را ایجاز برشمردیم که نخستين بار در «فلش فيکشن» های  همينگوی نمود یافت.  سبک بارز ارنست همينگوی،  ایجاز و اختصار است. کوتاه می نویسد  و سنجيده و فشرده، حواشی و توضيحات اضافی را حذف می  کند. این حذف، خواننده را  به مراتب بيشتر از بيان کردن تحت تأثير قرار می دهد. این داستان کاملاً موجز و مختصر است و با جملات ساده و کوتاه بيان می‌شود. توصيفات بسيار اندك و در حدّ نياز است.  حادثه ای اتّفاق نمیافتد؛ اما در بطن  این داستان  موجز، دنيایی از عواطف و احساسات انسانی گنجانده شده است.  شيوه ی همينگوی از  توصيف، آميخته ای از سادگی و ظرافت خاص درونی است که در لابه لای نثر ساده و  عاری از هر گونه زینت ظاهری این داستان با مهارت خاصی جاسازی شده است:  
- پيرمردی با عينکی دوره فلزی و لباسی خاك آلود کنار جاده نشسته بود. 
 - روستایی ها توی خاکی که تا قوزك پایشان می رسيد، به سنگينی قدم برمی داشتند.   
- لباس تيره و خاك آلودش را نگاه کردم.  
- ابرهای تيره آسمان را انباشته بودند 
 ایجاز نيز در جملات  این داستان نمود خاصی دارد:  
 -پرسيدم: اهل کجایيد؟ گفت: «سان کارلوس» و لبخند زد.  شهر آبا و اجدادیاش بود و از همين رو، یاد آنجا شادش کرد.
این جملات بسيار کوتاه و عميق است.  هر چند احساس می شود که جمله ی آخر «شهر  آبا و اجدادیاش بود ...» اضافه باشد؛ چراکه همان جمله ی «لبخند زد»، درد نهفته در قلب  پيرمرد را به خوبی نشان می دهد.در  این داستان، سادگی و درد پيرمرد و همراهی راوی با سطح فکر او از جملات کوتاه  و ساده به ذهن مخاطب تداعی می شود:  
- پرسيدم: مجبور شدید، ترکشان کنيد؟- آره.  از ترس توپ ها. سروان به من گفت که  توی تيررس توپ ها نباشم. 
  به گفته ی خود همينگوی، «هر خواننده ای که نگاهش ورزش کافی نکرده باشد،  باریک بينی های مرا نخواهد دید» او در جای دیگر مینویسد: «اگر  نویسنده ای درباره ی آنچه می نویسد، دارای اطلاعات کافی باشد و به حدّ لزوم صادقانه  بنویسد، مجاز خواهد بود که بعضی از مطالب را در داستانش حذف کند؛ بدون اینکه  خواننده فقدان آنها را حس کند»
3_سادگی طرح و محتوا:
همينگوی، درباره ی زندگی روزمرّه و معمولی و رویدادهای کوچک و کوتاه زندگی در  داستان هایش می نویسد. اتّفاقاتی که هر روز در اطراف ما روی می دهد. این اتّفاقات در  عين تکراری بودن، می تواند انعکاسی از برخوردها و ماجراهای بزرگ درونی و بيرونی بين  آدم ها باشد.  سبک همينگوی، بيش از هر نویسنده ی دیگری برای بازتاب  اینگونه رویدادها  و روزمرّگی ها مناسب است. طرح داستان «پيرمرد بر سر پل» بسيار ساده است؛  تا جایی که احساس می  شود  این  داستان طرحی ندارد.  دو مرد با هم به گفت وگو می نشينند و بعد از چند دقيقه از هم جدا  می شوند و دیگر هيچ.  همينگوی توانسته است از طرحی ساده و روزمرّه، داستانی با محتوای  عاطفی و روانی گسترده بيافریند.  شروع  این داستان با توصيف بی پيچ و خم است و بعد،  گفت وگوی پيرمرد با یک سرباز. پيرمرد جنگ زده و در جای خود نشسته است؛ زیرا آنقدر  خسته است که توان رفتنش نيست و بعد چشم داستان به پيرمرد خيره می ماند و صحنه ی جنگ و فرار از خانه به تصویر کشيده می شود.  آنچه در این داستان قابل تأمّل است،  رنج بردن انسانی است که هيچ نقشی در جنگ ندارد و اهل سياست هم نيست.    
- پرسيدم: طرفدار کی هستيد؟ گفت: من سياست سرم نمیشود. دیگر هفتاد و شش  سالم است. دوازده کيلومتر را پای پياده آمده ام.
4_سکوت:
در این داستان، همينگوی از نقش سياستمداران در اوضاع و احوال نابسامان جنگ به  طور مستقيم حرفی نمیزند.  خواننده با خواندن داستان به پيام انسان دوستانه ی آن واقف  می شود.  او از طریق نمایش آنچه جنگ و خشونت افراطی بر روان و جسم افراد بر جای  گذاشته است، خواننده را به سمت کشف علّت های  این گونه خشونت افروزی ها سوق  می دهد. اعتراض همينگوی غيرمستقيم و زیر پوستی است.  جنگ برای آنانکه در آن  شرکت دارند، شاید رفتن به صحنه ی نمایش پهناور و مدال ها وآرزوی دست یافتن به  هدف های بزرگ باشد که در یک سویش خطر مرگ کمين کرده است؛ اما، مردم ساده و  عادی را چه می توان کرد؟ این پرسشی است که در  این داستان با سکوت مطرح شده است.
5_شخصیت پردازی محدود:
داستان «پيرمرد بر سر پل» ارنست همينگوی، دو شخصيت بيش ندارد: سرباز و پيرمرد.   کنش و واکنش خاصی اتّفاق نمی‌افتد و شخصيت ها هم ایستا هستند.  نویسنده به جای  دنبال کردن سير تحول شخصيت ها، موقعيت خاص جنگ و صحنه ی گفت وگو را به تصویر  می  کشد.  در داستان های همينگوی، اگرچه مدت آشنایی خواننده با شخصيت ها بسيار کوتاه  است؛ اما پس از تمام شدن داستان، این احساس به وجود می آید که تمام آنچه درباره ی مسائل  خاص شخصيت ها باید گفته شود، گفته شده است؛ چنانکه می توان در خصوص آن مسئله ی  خاص، تمام گذشته و آینده ی شخصيت را حدس زد و به اصطلاح، جاهای خالی ماجرا را در ذهن  پر کرد.  در این داستان می  شود گذشته ی پيرمرد را که عاشقانه از حيوانات نگهداری می  کرده  است، در ذهن یافت و نيز ، آینده ی محتوم او در جنگ کاملاً مشخص است که در  پایان داستان،  در ذهن خواننده تداعی خواهد شد. 
6_ صحنه پردازی محدود:
زمان داستان «پيرمرد بر سر پل» محدود است.   چند دقيقه بيشتر گفت وگوی پيرمرد و  سرباز طول نمی کشد.  مکان هم در یک منطقة جنگی «کنار یک پل» است که عمل  داستانی در آنجا اتّفاق می افتد؛  البته صحنه پردازی این داستان می  تواند نمادین باشد؛  نمادی  از همه ی شهر های جنگ زده و شرایط انسانی آن.  شاید «پل» هم،  نمادی از خط مرزی ميان  مرگ و زندگی باشد!  این تصویرپردازی فرامکانی و فرازمانی است که بر زیبایی  داستان های مينی ماليستی می افزاید. 
7_  مقدمه گریزی:
در این داستان، مقدّمه ی بسيار کوتاهی که توصيف ظاهر پيرمرد و صحنه ی داستانی است،  مخاطب را بی درنگ به وسط صحنه می اندازد.    
- پيرمردی با عينک دوره فلزی و لباس خاك آلود، کنار جادّه نشسته بود. روی  رودخانه، پلی چوبی کشيده بودند و گاری ها و کاميون ها، مردها و زن ها و  بچه ها از روی  آن می گذشتند.
 8_عمق:
داستان در عين کم حجمی و ایجاز، عمق بسيار دارد. روایتگر داستان در سراسر «پيرمرد بر  سر پل»، از بيان نکته ای که خود و پيرمرد، هر دو از آن باخبرند، ابا نمی کند؛ اینکه  «حيوان ها کشته خواهند شد»؛ به تعبير دیگر، حيوان ها نمودار همه ی آن چيزهایی هستند که  جنگ زده ها هنگام فرار، پشت سر خود رها می کنند و در عين حال، تعلق خاطر به آن دارند  و نماد این موضوع هستند که اگر حيوان ها نمی توانند بگریزند، انسان ها نيز زنده نخواهند  ماند. پيرمرد، نماد یکی از ميليون ها قربانی جنگ است. همينگوی با داستانی کم حجم و  ساده، معنایی عميق از عواطف انسانی را به تصویر می کشد.
[منبع : مقاله ی بررسی مؤلفه های مینی مال جنگ در «پیرمرد بر سر پل» ارنست همینگوی  و واکاوی تطبیقی آن درادبیات مینی مال «دفاع مقدس»] 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

        کتاب خیلی خوبی هست برای شناخت ولتر، آن‌گونه که بود نه آن گونه که رسانه ها و ولترپرستان معرفی اش می کنند. ویژگی  های ولتر بنابر کتاب: ولتر یکی از روشنفکران تأثیرگذار و از نخستین مروّجان و مبلغان جهان نگری به اصطلاح روشنگری در عالم غرب مدرن، مدرنیست، یکی از طرفداران لیبرالیسم کلاسیک، مدافع منافع طبقه ی سرمایه داری بزرگ سکولار_اومانیست، مروج فرد انگاری و مفهوم لیبرالی آزادی، بیزار و متنفر از توده های مردم و به ویژه حضور و تحرک سیاسی_اجتماعی آن ها، دئیست، دین ستیز، معتقد به نوعی دین طبیعی و مفهوم خدای ساعت ساز، منکر هر نوع نبوت و شریعت و معاد، طرفدار لائیسیته و حذف کامل دین از مرکزیت در حیات اجتماعی_سیاسی، مروّج مفهوم لیبرال_ماسونی تسامح دینی و فرهنگی بود. در دوران جوانی ولتر، فردی به نام ((بورگاره))، به عنوان همکار پلیس مخفی فرانسه علیه ولتر خبرچینی می کند و گزارش او یک بار موجب دستگیری ولتر می شود. ولتر بعد ها از طریق دوستش، بارون برتوی، که وزیر جنگ فرانسه شده بود، بورگاره را به سیاه چال می اندازد و به اشکال مختلف زمینه ی طولانی شدن بازداشت او را فراهم می آورد. ظاهراً سرانجام کارِ بورگاره بسیار مبهم و نامعلوم است و این احتمال حتی وجود دارد که ولتر او را در زندان در شرایطی قرار داده باشد که او تا آخر عمر در سیاه چال مانده و یا در زندان به قتل رسیده باشد. در نمونه ای دیگر، ولتر در ایام اقامت در دربار فردریک دوم، در یکی از معاملات اقتصادی خود با سوداگری به نام هرشل اختلاف پیدا می کند. ولتر، با استفاده از نفوذی که در دربار فردریک داشت، هرشل را به زندان می اندازد و بازداشت هرشل در برلین واکنش های اعتراضی بسیاری را موجب می شود. نکته این است که بروز و انجام دادنِ چنین برخورد ها و رفتار هایی از روشن فکر لیبرالی که به طور دائم شعار((تسامح))، ((خشونت گریزی))، ((مدارا))، و ((رعایت حقوق انسانی)) سر می دهد، حکایتگر توخالی بودن این شعار هاست. بنابراین، وقتی رفتار خشن و کم تحمل و گاه مستبدانه و کینه توزانه ی ولتر نیز مانند همه ی لیبرال_ماسون های مدرنیست دیگر، تکرار پر سر و صدا و مداوم شعار هایی از این دست را نقابی کرده است تا در پشت آن، باطن خشن و سرکوبگر و مستبد خود را پنهان کند. ولتر همچنین یک سرمایه دارِ رباخوارِ استثمارگر بود که با وجود دعوی توجه به حقوق انسان، از شرکت در هیچ معامله ی اقتصادیِ ظالمانه، نامشروع، و بهره کشانه ای که مبتنی بر از بین بردن حقوق انسان های بی نوا و محروم بود، دریغ نمی کرد. ولتر بسیاری از وجوه رذائل اخلاقی اومانیستی از هرزگی جنسی و رابطه با زنان شوهر دار گرفته تا صورت های مختلف شارلاتانیسم رفتاری و حتی زنا با محارم(رابطه نامشروع ولتر با خواهر زاده ی خود مادام دنی) را در اندیشه و سلوک و رفتار و زندگی خود عینیت بخشیده بود و به همین جهت، او را تجسم جهان بینی روشنگری می دانند و به قول ((ونسان بادر))، ((ولتر، این مرد شیطان)) می نامند. 
      

4

        در این کتاب دکتر زرشناس به زندگی و جهان و زمانه ویرجینیا وولف، داستان نویس زن انگلیسی می پردازد. کتاب دو فصل دارد. فصل یک پیش زمینه و پیش نیاز و مقدمه چینی برای فصل دو که به طور اختصاصی به شخص وولف می پردازد. در فصل یک که بحران انحطاطی غرب مدرن و پسارئالیسم ادبی کلاسیک نام دارد، به جهان و زمانه ای که وولف در آن رشد کرد و پرورش یافت به طور کلی می پردازد و  همچنین به رویکرد ادبی وولف که پسارئالیسم ادبی هست می پردازد. در فصل دو (که، درباره ی زندگی و زمانه وولف نام دارد) به زندگی وولف به طور اختصاصی و جزئی می پردازد. بخشی از اطلاعات کتاب :ویرجینیا وولف در خانواده با تمایلات فرهنگی لیبرال_مدرنیستی و آشکارا ضد دینی پرورش پیدا کرد و در شش سالگی به بعد مورد تجاوز و تعرض جنسی از طرف دو برادر ناتنی خود قرار گرفت.  دچار انحراف اخلاقی همجنس بازی با دختر خاله خود (مج واگان )، ویولت دیکنسون، ویتا سکویل و... بود. او عضو گروه روشن فکری محله ی بلو مزبری شد و جز اعضای اصلی آن بود. این گروه متشکل از هم دانشگاهی های مرد برادرش بود. این گروه، گروهی بی خدا و به لحاظ جنسی منحرف بود. وولف، داستان نویسی با تمایلات آشکار فمینیستی _لیبرال بود و مروج و مبلغ ادبیات تعهد گریز بود و یکی از درون مایه های اصلی آثارش یأس و ناامیدی بود و سر انجام خودش که دچار یک ابسوردیسمِ درون گرایِ منفعل آمیخته با حال و هوای زنانه بود، برای بار آخر خودکشی کرد و مرد. کتاب، کتاب خوبی هست و از منابع مختلفی بهره گرفته هست ولی در بررسی آثار داستانی وولف که زیاد هستند کم‌کاری شده و فقط اشاراتی کوتاه به رمان اورلاندو وولف می شود و معروف ترین اثر وولف که خانم دالووی بررسی کوتاهی می شود.  متن کتاب:ویرجینیا وولف، به دلیل آلودگی به انحراف اخلاقی هم جنس بازانه و تعلق به افق محقر و به بن بست گرفتار آمده ی اومانیسم، کوشید تا در رمان اورلاندو به گونه ای تمثیلی و با اصالت دادن به هم جنس گرایی، به خیال خود چاره ای برای این گسستگی و کلیت گم شده بیابد و ناگفته روشن است که راهی که برگزید، نتیجه و حاصلی جز افزودن بر شدت عمق بحران و انحطاط گناهکارانه ی بشر غربی نداشته و ندارد. دکتر زرشناس توصیف زیبایی برای وولف به کار برده هست که تقریباً چکیده ی کل مطالب کتاب هست: زنی بحران زده در آغاز فصلی سرد. در خود کتاب تحلیل دقیق  آن امده: ویرجینیا وولف، زنی بحران زده و بیمار بود که در آغاز فصلی سرد عالم مدرن(آغاز پایان، یا به عبارتی آغاز زمستانِ نابودیِ تاریخ غرب) قرار گرفته بود و ترکیب وضعیت شکننده ی روانی فردی و شخصیِ او با بحران  ابسوردیسمِ فزاینده ی زمانه اش، او را چنان ناتوان کرد که دیگر نتوانست تداوم زندگی اش را تحمل کند و خودکشی کرد. نیم امتیاز کم شده به خاطر کم کاری در مورد  بررسی آثار وولف است. 
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

پست‌ها

فعالیت‌ها

با هم بیندیشیم (2)

1

ما چگونه ما نشدیم؛  نقد و بررسی فرضیۀ افول علم در ایران

0