بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تن تن و سندباد

تن تن و سندباد

محمد میرکیانی و 2 نفر دیگر
3.9
132 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

292

خواهم خواند

31

پسرک ماهیگیر مثل هر روز از کلبه بیرون آمد و نگاهی به روبه رو انداخت:دریا آرام بود.خورشید با نور نقره ای رنگش همه جا را رنگ آمیزی کرده بود.کمی دورتر،مرغهای دریایی در حال پرواز و جست و خیز بودند. پسرک ماهیگیر لبخندی زد و به طرف قایقش رفت.در همین حال با خودش گفت:«امروز دریا آرام است.میتوانم ماهی زیادی بگیرم و تلافی چند روز گذشته را در بیاورم...»