یادداشت سجاد علی پور
1403/6/1
قصهی کوتاه جوجه اردک زشت (۱۸۴۴) اثر هانس کریستین اندرسن (۱۸۷۵ – ۱۸۰۵) از میان ۲۲۰ قصهی تخیلی کودکانهی او مشهورترین اثر این نویسنده دانمارکی است. برخی دیگر از آثار معروف اندرسن عبارتند از: بند انگشتی، دخترک کبریت فروش، ملکه برفی و لباس جدید امپراتور. قصههای اندرسن به ۱۵۰ زبان دنیا ترجمه شده و هنوز هم در جهان خوانندگان بسیار دارد. در اواسط قرن گذشته دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) تأسیس شد و از سال ۱۹۵۶ جایزهای را به نام هانس کریستین اندرسن به یکی از نویسندگان کتاب کودک در جهان اهدا میکند. این جایزه که یک مدال طلا است توسط ملکه دانمارک و به طور دوسالانه به مجموعه آثار یک نویسنده کودک اهدا میشود. همچنین از سال ۱۹۵۳ دوم آوریل هر سال که مطابق با سالروز تولد اندرسن است به عنوان روز جهانی کتاب کودک گرامی داشته میشود. اندرسن کودکی زشتروی بود و عزلتگزینی او در نویسنده شدن وی تأثیر داشت. او از سنین نوجوانی به نوشتن قصه و انتشار آنها روی آورد به طوری که او در اواخر عمر هفتاد ساله خود نویسنده مشهوری شده بود. در همان ایام یک نفر از او پرسید که آیا قصد ندارد قصه زندگی خود را بنویسد؟ اندرسن پاسخ داد که او آن را پیشتر در قصه جوجه اردک زشت نوشته است. چکیده ی قصه: قصه جوجه اردک زشت با وصف یک مرغزار آغاز میشود و جمله سوم آن این است: «لک لک با پاهای دراز شَنگَرفی راه میرفت و به زبان مصری سخن میگفت.» در این مرغزار، ماده اردکی در لانه خود بر روی تخمهایش خوابیده است. تخمها جوجه میشوند ولی یکی از تخمها که کمی بزرگتر است با تأخیر سر برمیآورد. هرچند که او درشتتر از بقیه است ولی آشکارا سیاه و زشتروی مینماید. او مثل اردکها شنا میکند اما با دیگر جوجه اردکها تفاوت دارد. ماده اردک از او دفاع میکند و در برابر زخمزبانهای مردم، جوجهی زشت و غریبش را با این جملات میستاید: «این بیچاره به کسی کاری ندارد»، یا «درست است که این بچه زیبا نیست اما اخلاق خوبی دارد و در آینده زیبا خواهد شد». اما وقتی آزار سایر اردکهای مرغزار علیه او زیاد میشود مادر نیز دست از حمایت او برداشته میگوید: «دلم میخواهد چنان گورت را گم کنی که دیگر پیدایت نشود.» جوجه اردک زشت به ناچار میرود و پاییز و زمستان سختی را در میان بلایای مهیبی همچون تفنگ شکارچیان و حملهی سگهای وحشی و سرمای کشنده از سر میگذراند. لکن در بهار میبیند که قدرت پرواز یافته است. او از میان همه نوع حیوان و پرندگان آن بیشه، فقط به قوها علاقهمند شده است. لذا شنا کنان به نزد چند قوی زیبایی میرود که در برکه شنا میکنند. وقتی به آنها میرسد سر به تعظیم خم نموده ناگهان تصویر خود را در آب مشاهده میکند و میبیند که او نیز به سان همانها از جنس «قو» است. آنگاه سایر قوها به او سلام کرده وی را نوازش میکنند. به زودی کودکان نیز برای این قوی جوان و زیبا نان روغنی میریزند و از اینکه او نیز به جمع قوهایشان اضافه شده به رقص و پایکوبی میپردازند. قصهی اندرسن با این جملات به پایان میرسد که این قویِ جوان، چون دل پاک و سرشتی نیکو داشت و از تکبر نیز به دور بود لذا قدر آن سعادت و شکوه رخشانی را که به وی روی آورد را بهتر از دیگران میدانست. اقتباس از تاریخ یهود: قصهی جوجه اردک زشت ماجرای اقامت بنیاسرائیل در مصر را به طور نمادین بازگو میکند. واضحاً در ابتدای داستان به زبان مصری که همان زبان قبطی باشد تصریح میشود. جوجه اردک کمی سیاه است همچون یهودیان که رنگ پوست آنها به تیرگی میزند. او پدر و مادر خود را نمیشناسد و این نشانهای است از غربت او در یک سرزمین بیگانه. بنیاسرائیل نیز سه دوره از غربت و آوارگی را تجربه کردهاند: در مصر، سپس در بابل و در نهایت در تمام ممالک جهان. در اینجا برای فهم بهتر ماجرا ناگزیر از ذکر تاریخ مختصر بنیاسرائیل هستیم. بنیاسرائیل از زمان حضرت یوسف (ع) به مصر آمدند و ۴۰۰ سال در آن سرزمین ماندند تا زمانی که حضرت موسی طبق وعدهی خداوند پدید آمد و ایشان را از بردگی مصریان نجات داد و به سمت سرزمینی که خداوند به حضرت ابراهیم (ع) عطا فرموده بود هدایت فرمود. خداوند حکیم حضرت ابراهیم (ع) را پس از بتشکنی در قوم، از خانهی پدریاش در نزدیکی بابل (حوالی بغداد امروزی) بیرون آورد تا به فلسطین داخل کند (قرآن: انبیاء/ ۷۱، اعراف/ ۱۳۷، مریم/ ۴۹ ـ تورات: سفر پیدایش ۱۲/ ۱ و ۲). در تورات کنونی اگرچه ماجرای بتشکنی ابراهیم (ع) موجود نیست، ولی مذکور است که خداوند ماجرای غربت ۴۰۰ ساله فرزندان حضرت ابراهیم در زمین بیگانه را به او خبر داده بود. در آنجا مؤکد است که آنها در پشت چهارم به فلسطین باز خواهند گشت (پیدایش ۱۵/ ۱۳ تا ۱۶). علت اصلی تبعید بنیاسرائیل از سرزمین مقدس فلسطین کفاره شدن گناهِ فروختن یوسف (ع) بود. زیرا این گناه توسط این پیامبرزادگان تعمداً برای مخالفت با خواست خداوند در وصایت یوسف (ع) صورت گرفته بود و خداوند خواست تا آنها بدین طریق از آن گناه پاک شوند. حضرت یعقوب (ع) قبل از رحلتش در مصر به بنیاسرائیل خبر داد که خداوند نسل شما را به سرزمین پدرتان ابراهیم (ع) باز خواهد آورد (سفر پیدایش ۴۸/ ۲۱). حضرت یوسف (ع) نیز همین بشارت را به آنها داد (پیدایش ۵۰/ ۲۴). از اینجا بود که سرزمین فلسطین، به ارض موعود ملقب شد. حضرت موسی (ع) طبق پیشگویی انبیاء در موعد مقرر به دنیا آمد و بنیاسرائیل را به فلسطین بازگرداند و این وعده ۳۴۰۰ سال پیش از این، محقق شد. آن حضرت در میانهی راه، کتاب شریف تورات را برای یهود به ارمغان آورد، که در آن مؤکد شده که خداوند به شما دو نوبت فرصت میدهد تا در زمین مقدس زندگی کنید و اگر به گناهان آلوده گشتید خداوند این زمین مقدس را از شما خواهد گرفت (تورات: سفر تثنیه، باب ۲۸ تا ۳۰ ـ قرآن: اسراء/ ۴). فرصت نخست آنها در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به پایان رسید و خداوند بخت نصّر پادشاه بابل را بر یهودیان مسلّط کرد و او اکثر ایشان را کشت و معبد سلیمان را تخریب کرد و تعداد چهل هزار نفر از ایشان را برای غلامی و کنیزی با خود به بابل برد. نزدیک به پنجاه سال بعد، کوروش شهر بابل را فتح کرد و بنیاسرائیل را مرخص نمود تا به فلسطین بازگردند. در این مدت خداوند یهودیان را در مال و نفرات کثرت بخشیده بود چنانکه در قرآن کریم مذکور است (إسراء/ ۶). قبل و بعد از خرابی معبد سلیمان، خداوند دهها پیامبر برای یهودیان فرستاد تا آنچه را که پیشتر از طریق حضرت موسی (ع) به آنها امر فرموده بود یادآوری کند. زیرا در این مدت تورات به حذف و تحریفهای کاهنان آلوده گشته بود. همچنین خداوند متعال در نزدیکی اخراج نهایی یهود از فلسطین، حضرت عیسی (ع) را به پیامبری فرستاد تا این خطر را به آنها گوشزد کند که تیشه بر ریشهی درخت یهود گذاشته شده و اگر توبه نکنید عقوبت خداوند بر شما نازل خواهد شد (انجیل متی ۳/ ۷ تا ۱۰ ـ اعمال رسولان ۳/ ۱۹). اما آنها قصد قتل حضرت عیسی (ع) را کردند و گرچه موفق نشدند ولی برخی حواریون او را کشتند. و اینچنین شد که فرصت دوم نیز با حملهی تیتوس پسر امپراطور روم در سال ۷۰ میلادی به فلسطین به پایان رسید. تیتوس حدود یک میلیون نفر از یهودیان را کشت و الباقی را اسیر کرد یا نفی بلد نمود.(۶) اما اندکی از یهودیان تا سال ۲۰۰ میلادی به طور پراکنده در فلسطین زندگی میکردند ولی امپراتور روم در این سال آنها را از آن سرزمین اخراج کرد. نقد و تحلیل: قصهی جوجه اردک زشت دوران تبعید بنیاسرائیل به مصر را دستمایهی خود قرار داده است. آن جوجهی ناخوانده و غریب و سیاهروی که در این قصه در سرزمین مصر به دنیا میآید، سمبول و نمادی از قوم یهود و نژاد سامی است، قومی که گرچه در سرزمین غربت زندگی میکند اما به عنوان یک قوم اصیل و با نسب شریف معرفی میشود که تواناییهای مختلفی را به طور ذاتی با خود حمل میکند. مثلاً در قصه میخوانیم که اردک در انتها میفهمد که او علاوه بر شنا کردن در آب، قادر به پرواز کردن نیز هست. در زمانی که اندرسن این قصه را در سال ۱۸۴۴ مینوشت مسئله ارض موعود و بازگشت به زمین فلسطین هنوز توسط یهودیان بدعت گذاشته نشده بود. در واقع اصطلاح صهیونیسم در سال ۱۸۹۰ توسط ناتان برنبام که یک روزنامهنگار اتریشی بود جعل شد و در همین سالها تئودور هرتزل اندیشهی صهیونیسم را پایه گذاشت و سعی وافر در جلب حمایت یهودیان کرد. در انیمیشن قدیمی جوجه اردک زشت (Ugly Duckling (۱۹۳۹ محصول والت دیزنی که از روی این قصه ساخته شده، پایان داستان به نحوی رقم میخورد که حاوی اندیشهی صهیونیسم است. یک سال بعد وقتی اردکهای بالغ شده با حسرت به پرواز دستهجمعی قوها در آسمان چشم دوختهاند، یکی از آنها به نزد اردکها فرود میآید و خود را به آنها معرفی میکند. او همان جوجه اردک زشتروی سابق است، که اکنون به این زیبایی میخرامد. آن قو خبر میدهد که شما مرا تمسخر میکردید و مرا بیگانه میخواندید اما میبینید که من یک قو بودم و خود نمیدانستم. اکنون ما قوها به سوی سرزمین اصلی خود در حال پرواز هستیم. لحظاتی بعد در میان نگاه حسرتبار اردکها، این قو پروازکنان به جمع همکیشان خود ملحق میشود. قصهی جوجه اردک زشت گرچه توسط یک نویسندهی مسیحی نوشته شده است لکن این باعث نمیشود که ما نویسندهی آن را تبرئه کنیم. زیرا در همان تورات یهود که مسیحیان نیز کلّیت آن را قبول دارند مذکور است که خداوند به بنیاسرائیل هشدار داد که اگر بتپرست شوید و به گناهان آلوده گردید شما را به چهار وسیله عذاب هلاک خواهم کرد: قحطی، بیماری، شمشیر دشمنان و حیوانات وحشی. پس آنگاه الباقی شما را عبرت و مثل برای ساکنان زمین خواهم کرد: پس جمیع امتها خواهند گفت: چرا خداوند با این زمین چنین کرده است و شدت این خشم عظیم از چه سبب است؟ آنگاه خواهند گفت: از این جهت که عهد یَهُوَه خدای پدران خود را که به وقت بیرون آوردن ایشان از زمین مصر با ایشان بسته بود، ترک کردند،و رفته، خدایان غیر را عبادت نموده، به آنها سجده کردند، خدایانی را که نشناخته بودند و قسمت ایشان نساخته بود. پس خشم خداوند بر این زمین افروخته شده، تمامی لعنت را که در این کتاب مکتوب است، بر آن آورد. و خداوند ریشه ی ایشان را به غضب و خشم و غیض عظیم، از زمین ایشان کند و به زمین دیگر انداخت، چنانکه امروز شده است (سفر تثنیه، باب ۲۹). و همچنین آمده است: خداوند تو را و پادشاهی را که بر خود نصب مینمایی، بسوی امتی که تو و پدرانت نشناختهاید، خواهد برد، و در آنجا خدایان غیر را از چوب و سنگ عبادت خواهی کرد. و در میان تمامی امتهایی که خداوند شما را به آنجا خواهد برد، عبرت و مثل و سُخریّه خواهی شد (سفر تثنیه، باب ۲۸). لهذا دیده میشود که تورات کنونی یهود نیز به ضد اندیشهی صهیونیسم شهادت میدهد. (منبع: اندیشکده ی یهود)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.