یادداشت سجاد علی پور
1403/5/27
همه ی ما از دوران مدرسه کلاس و کتاب های تاریخ اطلاعاتی هرچند مختصر دربارهٔ سلطۀ اروپاییان بر جهان به یاد داریم. استعمارگرانی که همچنان به شیوه هایی نو در تلاش برای ادامه دادن مسیر استعمارگری هستند؛ بنابراین یکی از ارزشمندترین و مهمترین توانایی هایی که امروزه افراد می توانند داشته باشند، قدرت تشخیص ستم های سیاسی و تاریخی برخی کشورها به ویژه کشورهای قدرتمند غربی و آمریکایی است تا هم بتوانند در برابر آن ها مقاومت کنند هم تشخیص دهند که علت بسیاری از طرز فکرهای امروز درونی شدن ارزش های استعمارگران در ذهن استعمارشدگان است. سفر به آن سوی دریاها اولین جلد از مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار است و از جایی آغاز می شود که جهان به آسیا، اروپا و بخش هایی از شمال آفریقا خلاصه می شد و قاره های آمریکا و اقیانوسیه و بخش های زیادی از آفریقا هنوز کشف نشده بودند. این کتاب ابتدا از چرایی علاقه اروپاییان به آسیا می گوید و داستان به وجود آمدن راه ابریشم و ادویه را به طور مختصر تعریف می کند. مهدی میرکیایی در کتاب سفر به آن سوی دریاها به شرح اولین لشکرکشی ها به شرق می پردازد که توسط پرتغالی ها انجام شد. آن ها اولین کسانی بودند که تصمیم گرفتند از راه های دریایی به شرق برسند تا شاید بتوانند به ابریشم ادویه و مهمتر از همه طلا دست پیدا کنند. لشکرشی هایی که به منجر به اکتشاف سرزمین های جدید و استعمار آن ها می شود.(منبع: طاقچه) البته علاوه بر پرتغال، به استعمارگری اسپانیا هم پرداخته می شود. به طور کلی از پرتغال و اسپانیا به عنوان پیشگامان استعمار یاد می شود. متن کتاب، روان و صمیمی هست و مخاطب را با خود همراه می کند. این کتاب پر از عبرت و پند هست و اتفاقات این کتاب در دنیای امروز ما به شکلی دیگر تکرار می شود. در کتاب تصاویر شخصیت های کتاب و تصویر های دیگری دیده می شود که به جذاب کردن کتاب به ویژه برای مخاطب اصلی آن که نوجوانان هست، کمک شایانی کرده است. در این کتاب یک سری شخصیت هایی که در استعمار مؤثر بودند، داستان زندگی هایشان گفته می شود که بیشترشان سرانجام بدی داشتند. یک یکی بررسیشان می کنیم: 1_بارتولومِئو دیاس: در کتاب دیاز نامیده می شود. سرانجامش رو در کتاب گفته نشده ولی به او پرداخته شده. او دریانورد پرتغالی بود. او به جنوب آفریقا سفر کرد و به جنوبی ترین نقطه آفریقا رسید که بعداً پادشاه پرتغال آن را دماغه ی امید نیک نامید. او در یک طوفان غرق شد و مرد. 2_آلفونسو دِ آلبوکرکی: در کتاب آلفونسو دِ آلبوکرک نامیده شده است. او یکی از فرماندهان پرتغالی بود. او پس از واسکو دو گامای پرتغالی به هند رفت. او بر منطقه ی ((گوا)) در هند و تنگه ی عدن چیره شد و به تنگه ی هرمز حمله کرد و جزیره ی هرمز را گرفت. (در زمان شاه اسماعیل صفوی) او ((ماکائو)) در نزدیکی سنگاپور و ((مالاکا)) نزدیک کانتن چین را تصرف کرد و تجارت با ژاپنی ها را آغاز کرد. او در آفریقا از شمال موریتانی تا قلب کنیا دژهای نظامی متعددی بنا کرد و در آخرین تلاش تصمیم گرفت که مسیر رودخانه نیل را تغییر دهد تا تجارت مصر را نابود سازد تا از حاکمان و تاجران مسلمان انتقام بگیرد. مانوئل، پادشاه پرتغال، به علت پول زیاد و نیروهایی که آلبوکرک برای این طرح های عجیبش از او درخواست کرده بود به او بدگمان شد و نامه ای سراپا تحقیر، توهین و دشنام برای او فرستاد. آلبوکرک در بستر بیماری افتاده بود که نامه ی شاه را دریافت کرد. او تمام توانش را جمع کرد تا پاسخی برای شاه بنویسد؛ امّا بیماری امانش نداد و چند روز بعد از دنیا رفت. او بعد از این همه خوش خدمتی به پادشاه، دچار تحقیر شد. 3_کریستُف کُلُمب یا کریستوبال کولُن: در کتاب کریستف کلمب نامیده شده است. یک ایتالیایی پول دوست و ماجراجو بود که از طرف ایزابل(ملکه ی اسپانیا) و فردیناند(پادشاه اسپانیا) برای رفتن به هند راهی دریا شد تا ثروت هند را برای اسپانیا بیاورد. او در ازای موفقیت سود 10 درصدی از سرزمین فتح شده، حاکمی و نایب السلطنه بودن سرزمین های فتح شده راخواست که با درخواست او موافقت شد و قراردادی امضا شد. او به جای هند، السالوادور، و به جای ژاپن، کوبا را تصرف کرد. او منطقه ای که امروز به جمهوری دومینیکن مشهور هست را هم فتح کرد. او حدود 20 جزیره ی بزرگ و 40 جزیره ی کوچک را برای پادشاه و ملکه ی اسپانیا فتح کرد. او از سرزمین های فتح شده، طلا، ادویه، طوطی و برده به اسپانیا می فرستاد. بعد از این همه خوش خدمت کلمب به پادشاه و ملکه ی اسپانیا، آن ها به قرارداد خود عمل نکردند و او را از ده درصد گفته شده محروم کردند و او از دربار اسپانیا رانده شده و در خفت و خواری درگذشت. 4_فردیناند ماژلان: در کتاب به فرناندو ماژلان نامیده می شود. دریانورد پرتغالی بود. او نخستین کسی بود که در جهت غرب از اروپا به آسیا رفت و در اقیانوس آرام کشتی راند. ماژلان همچنین نخستین کسی بود که با هدف دور زدن کرهٔ زمین رهبری یک ناوگان اکتشافی را عهدهدار شد. او پرتغالی بود ولی برای رسیدن به پول و شهرت به کشورش پشت کرد و زیر پرچم اسپانیا به فتح سرزمین های مختلف پرداخت. اگر چه خود در میانهٔ سفر کشته شد گروهی از افراد و ناوگانش به سرکردگی خوان سباستین الکانو با کشتی ویکتوریا توانستند در ۱۵۲۲ میلادی کرهٔ زمین را با موفقیت دور بزنند و به اروپا بازگردند. او فیلیپین امروزی را فتح کرد. سرانجام به دست بومی های جزیره ی ماکتان به طرز فجیعی کشته شد. 5_ارنان کورتز یا هرنان کورتس: در کتاب فرناندو کورتس نامیده شده است. یکی ثروتمندان اسپانیایی هست. او در فتح کوبا نقش داشت و زمین های فراوانی به دست آورد و برای به دست آوردن طلا، پادشاهی کهن آزتک (مکزیک امروزی) را نابود کرد. او همچنین گواتمالا و هندوراس را فتح کرد. امّا مورد غضب پادشاه قرار گرفت. او همچون کلمب، سال های پایانی عمر را در تنگدستی و خواری به سر برد وسرانجام در دهکده ی کوچک و دورافتاده ای در تنهایی درگذشت. 6_واسکو نونیس د بالبوآ: در کتاب واسکو نونی بالبوآ نامیده شده است. فرماندار اسپانیایی بود. او که نخستین بار در ۱۵۰۰ میلادی به قارهٔ نو گام گذاشتهبود بنیادگذار سانتا ماریا لا آنتیگوا دل دارین - نخستین سکونتگاه پایدار اروپاییان در آمریکا- در کلمبیای کنونی هم بود. از دیگر کارهای او کامیابی در کشت ذرت بود که سبب پدید آمدن مادهٔ خوراکی تازهای برای مستعمرهنشینان گشت. او قصد داشت سرزمین اینکاها را فتح کند ولی بالبوآ به اتهام خیانت به دست گروهی که رهبریشان با فرانسیسکو پیزارو بود دستگیرشد و سر از تنش جدا گردید. 7_فرانسیسکو پیزارو گنزالز: در کتاب فرانسیسکو پیثارو نامیده شده است. او فرمانده ی خود، بالبوآ را کشت. پادشاهی اینکا(پرو امروزی) را نابود کرد. سرانجام به دست یکی از افراد خودش گلویش بریده شد و کشته شد. ویکی پدیا نام ها را اینطوری نوشته، نمی دانم کدام دقیق تر و درست تر هست. یکی از نکات جالب کتاب گفتن داستان نام هاي برخی از مکان ها در قاره ی آفریقا، آسیا، آمریکا توسط اروپایی هست. مثلاً: *پرتغالی ها هر یک از نقاط سواحل غربی آفریقا را به اسم کالایی که از آنجا به دست می آوردند نام گذاری می کردند. در ساحل عاج، با کشتار فیل ها، عاج فراوانی به دست می آمد. گینه به ساحل غله مشهور شد؛ چون فلفل آن به ((غله ی بهشت)) معروف بود. ((ساحل برده)) یا ((ساحل طلا)) نیز نام سرزمین های دیگری بود که به تازگی کشف شده بود. * دیاز (دریانورد پرتغالی)، توانست با گذر از جنوبی ترین نقطه ی آفریقا وارد اقیانوس هند شود. او این نقطه را ((دماغه ی طوفان ها)) نام گذاشت ولی پادشاه پرتغال گفت:((باید نام بهتر برای آن انتخاب کرد. این نقطه از جهان دماغه ی امید نیک نام خواهد داشت.)) *کلمب سوار بر کشتی به سرزمینی رسید و تصور می کرد که به هند رسیده است و این ساحل را ((سان سالوادور)) نامید؛ جایی که امروز پایتخت کشور السالوادور در آمریکای مرکزی است. *تنگه ماژلان بر اساس نام فرناندو ماژلان بوده است. *همراهان ماژلان، نام اقیانوس آرام را آرام گذاشتند. *ماژلان این سواحل را به نام فیلیپ، پادشاه اسپانیا، فیلیپین گذاشت. *ورود سفید ها به بعضی مناطق، در حالی که شیشه های شراب را برای توزیع در میان سرخپوست ها در دست داشتند، باعث نام گذاری خاص این نواحی شد. ((مان هاتان))، منطقه ای که امروز بخشی از نیویورک است، چنین معنی می دهد:((جایی که همه ی ما مست و سرخوشیم)) یکی از کار های اروپایی این بود که از اختلافات داخلی یا اختلاف دو حاکم استفاده می کردند و طرف یکی را می گرفتند تا دیگری نابود شود و آن وقت دیگری را نابود می کردند.( در جلد های بعدی به این بیشتر اشاره شده.) شاهزاده ی کالیکوت هند، با کابرال، دریانورد پرتغالی، نتوانست رابطه ی خوبی برقرار کند و کابرال با راجه ی منطقه ی کوشِن طرح دوستی ریخت و از او ادویه گرفت. دو سال بعد، واسکو دو گاما، به کالیکوت حمله کرد و با توپ های کشتی آنجا را زیر آتش گرفت. سپس به کوشن رفت. او از کوشِن ادویه گرفت، راجه ی کوشن با احداث قلعه ی پرتغالی ها و نمایندگی تجاری آن موافقت کرد. شاهزاده ی کالیکوت برای گرفتن انتقام به کوشن راهی شد. راجه ی کوشن پشتش به پرتغالی ها و پیمان دوستی با آن ها و توپ های آن ها گرم بود ولی پرتغالی ها فرار را بر ماندن ترجیح دادند و کشتی خود را پر از ادویه کردند و راجه ی کوشن را تک و تنها به حال خود رها کردند، راجه فرار کرد و کالیکوتی ها، سرزمین او را غارت کردند. نتیجه اعتماد به غربی ها! نمونه ی دیگر به عهد وفا نکردم غربی ها در قضیه ی کلمب بود. یکی از نمونه های عدم وفا به عهد غربی ها قضیه ی آتاهوالپا و پیزارو بود. آتاهوالپا، پادشاه اینکا ها برای رهایی از زندان پیشنهادی به پیزاروی اسپانیایی داد که او حاضر است اتاق زندان که هفت در پنج متر است را پر از طلا کند و در ازای آن آزاد شود. او پذیرفت و سرخپوستان اینکا برای رهایی پادشاه خود طلا جمع کردند. آتاهوالپا به عهد خود وفا کرد ولی او را به وسیله ی یک سیم فلزی خفه کردند. در قسمت های مختلف کتاب می بینیم که اروپایی ها با آمدن به قاره ی آمریکا، سرخپوستان را برای یافتن طلا و نقره به بردگی گرفتند و برخی سرخپوستان به صورت دسته جمعی برای رهایی، خودکشی می کردند. در یکی از مناطقی که کلمب فتح کرده بود، زیر فشار هایی که وارد کرده بود، جمعیت از 600000 به 500 نفر رسید. استعمارگران برای شکستن مقاومت سرخپوستان، آن ها را به شراب عادت دادند و روحیه مقاومت درآن هاشکسته شد. سرخپوستان معتاد به شراب، برای شراب بیشتر وابسته به سفیدپوستان شدند.(در قاره ی آمریکا قبل از ورود سفیدپوستان شراب، سگ و اسب نبود. کلمب سگ های شکاری را برای سرکوب سرخپوست ها به قاره ی آمریکا آورد.) گاهی برای یک بطری شراب، یک گاری پر از پوست می دادند. در برخی از قسمت های این کتاب می بینیم که اروپایی اگر راضی به معامله هم شدند، اینطوری بود که چیزی کم بها یا کم ارزش تر را به ازای چیز های باارزشی مانند طلا،نقره و ادویه می دادند. چیزهایی مانند شبکلاه، مهره های شیشه ای که برای بازی بچه ها تولید می شد و.... مردم جاهای مختلف به ویژه سرخپوستان، چون با این چیزها آشنا نبودند، و در قاره خود طلا فراوان بود، به راحتی معامله می کردند. کتاب پر از نکات مفید و آگاه کننده هست. انتقاداتی هم نسبت به کتاب وجود دارد که بعد از خواندن جلد 15، آن ها را خواهم نوشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.