زهرا رستاد

زهرا رستاد

@zahra_rsd

392 دنبال شده

599 دنبال کننده

            📖🦦
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
                "فراموش کردن و فراموش شدن، این معنای فلسطینی بودنه.."

کتاب، داستان زندگی چهار نسل از یک خانواده‌ی فلسطینی، در طول سال‌های ۱۹۴۱ تا ۲۰۰۲ است..
(اثری است که در قالب رمان خواننده را از حيث تاريخی مي‌تواند به جنايت‌های رژيم صهيونيستی نزديک کند ولی زیاده گویی ندارد..)
خانواده ای که در طول کتاب بارها تکه پاره شد
هربار که بهم رسیدند با جنایت و قتل عامی از هم جدا شدند..
داستانِ یک خانواده است، در روستایی آرام که روزی سرنوشت تلخی به سراغشان میاید..
زندگی را از آن ها میگیرد
و برای همیشه، از بیخ و بن کنده و فراموش میشوند و کم کم در جهان محو میشوند..

این کتاب داستان جنگ، داستان وحشي‌گری های صهیونیست، داستان عشقی آتشین، داستان سرنوشتی مرگبار و.. است.
داستان بچه هایی است که لابه لای دیوانگی های دنیا بزرگ می‌شوند و درآخر زنده به گور یا راهی گور های دسته جمعی می‌شوند!

این حقیقتی است انکار ناپذیر؛
اسرائیلی ها، تاریخشان را روی استخوان‌های فلسطینی ها نوشتند..
فلسطینی ها به یهودی ها پناه داده بودند ولی یهودی ها اونهارو می‌کشتند :)

جایی در کتاب نوشته بود:
"مگه میشه دنیا این همه کشت و کشتار رو نبینه؟
نمیشه دنیا این همه وحشی گری رو ببینه و سکوت کنه.."
کاش واقعا دنیا چشم بر روی این همه جنایت نبسته بود!
کاش از قتل عام صبرا و شتیلا نگفته بود
کاش هیچی رو شرح نداده بود
کاش هنوزم نمیدونستم..


نمیدونم بر چه اساسی باید به کتاب امتیازی بدم ولی؛
_ترجمه‌ی ساده و روانی دارد
_کتاب را بخوانید، اگر روحیه حساسی دارید با صبر و آهسته آهسته بخوانید، ولی حتما بخوانید :)
در آخر، کتاب را اصلا به نوجوان ها توصیه نمی‌کنم!
        

28

                إن كُنتَ باكياً لِشَيء فَابكِ عَلَي الحُسَين
چه تاوان سنگینی دارد عاشقی..

"تویی به جای همه" در قالب داستان و به دور از هرگونه پیچیدگی نوشته شده است،
این کتاب، پس از واقعه عاشورا خواننده را با کاروان اسرا همراه می‌کند و در این بین به شخصیت و زندگانی امام سجاد علیه السلام می‌پردازد..
در اصل این کتاب متشکل از چند بخش است؛

۱. بخش اول، از زبان شیطان روایت می‌شود، که یکی از قابل توجه ترین بخش‌های کتاب است، طنز این فصل ها خیلی جالب هستند..
شیطان در فصل های متفاوت، از شخصیت و نحوه شکل گیری اشخاصی مانند معاویه، مروان، عمروعاص و... برایمان می‌گوید.


۲. بخشی از کتاب در رابطه با امام سجاد علیه السلام است، در رابطه با نقش امام در زمان و بعد از اسارت می‌گوید.
در آخر برای آشنایی بیشتر با شخصیت امام روایت هایی تعریف می‌کند..

"سجاد(ع)، تنها علمدار اسلام علوی است..
اگر کربلا صحنه‌ی تقابل میان اسلام اصلی و بدلی بوده است، اگر فلسفه‌ی شهادت امام حسین(ع) در کربلا تبیین اسلام علوی و افشای اسلام اموی بوده است، رسالت سجاد(ع) پس از حسین(ع) استمرار و تداوم همان راه است..
اینکه امام سجاد(ع) در تمام طول عمرش به هر بهانه ای یادی از کربلا می‌کند، صرفا تداعی درد و داغ نیست، تبیین هدفی است که خاندان اهل بیت جانشان را فدای آن کرده‌اند!"


۳. موضوع بعدی کتاب، که یکی از بخش های مهم است، به بررسی و تفاوت میان اسلام علوی و اموی می‌پردازد.
اصلا اسلام اموی چیست؟
چگونه اسلامی است؟
حکومت مبتنی بر اسلام اموی چه نوع حکومتی است؟ چه مختصاتی دارد؟
حکام آن‌ها که خود را جانشین پیامبر می‌دانند چه ویژگی هایی دارند و..
این ها سوال هایی است که در فصل های مختلف به آن ها پاسخ داده می‌شود.


۴. موضوع بعدی کتاب معرفی اشخاص مهم و بزرگی است که در واقعه کربلا حضور داشتند..
در این بخش به معرفی بانوان بزرگواری که در کربلا حضور داشتند یا نقش پررنگی در حوادث داشتند پرداخته است.

" یک سجاد است و همه‌ی مصیبت زدگان کربلا.
از فاطمه، دختر ام اسحاق گرفته تا حسنیّه و منحج، از میمنه تا....



۵. در بخشی دیگر، به تحلیل ها و علت وقوع حادثه کربلا می‌پردازد!
"اگر چراغ های ابتدای راه را بشکنید، بشریت را از چراغ های ادامه‌ی راه محروم می‌کنید و جهان را دچار ظلمات می‌کنید.
اگر چشمتان را بر روی روشنی ببنديد فقط خودتان به بیراهه می‌روید، ولی اگر چراغ راه بشکنید...
همگان را در تاریکی فرو می‌برید
می‌پرسید: 
اگر چراغ را عده‌ای شکستند، مابقی چرا باید تاوان پس دهند؟
پاسخ این است:
به جرم سکوت، به جرم سکون، به جرم بی تفاوتی و ..."
مردم اولین چراغ را شکستند و قبح شکستن چراغ در وجودشان شکست..💔
        

47

                اشْهَدُ اَنّکَ اَنْتَ اَوَّلَ مَظْلُوم ، وَ اَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ❤️‍🩹

به راستی حسین(ع) را چرا کشتند؟
سوالی است که سال‌هاست در پی جواب آن می‌گردیم..
ولی هیچ جوابی این تلاطم را آرام نمی‌کند!

"واقعه‌ی کربلا، میوه‌ی درختی است که پس از پیامبر کاشته شد، در صفین قد برافراشت، شاخه دواند و تنومند گشت..."
کتاب به روانی، سادگی و در قالب داستان، با پرداختن به شخصیت و تصمیمات سلیم بن هشام، فرزند یکی از فرماندهان با نفوذ دربار معاویه، می‌کوشد تا به ثمر نشستن این میوه را به ما نشان دهد!

سوال بعدی این است که مردم چگونه به این همه تحریف تن می‌دهند؟ 
مردمی که پیامبر را دیده اند، وصیت پیامبر را شنیده اند، طعم عدالت امیرالمؤمنین را چشیده‌اند، چگونه این همه ناعدالتی، و تحریف را می‌پذیرند؟
جواب این سوال را اباعبدالله در روز عاشورا به خوبی می‌دهند ولی کتاب به بخشی از این موضوع پرداخته است؛
برای آنکه مردم، خلفا و معاویه را به جای اهل بیت بپذیرند، باید بدلی برای اسلام به وجود آورد و آن را به جای اسلام علوی قرار داد.
 اسلام اموی جایگزین اسلام علوی!
بخش هایی از کتاب نحوه‌ی شکل گیری و به نتیجه رسیدن اسلام اموی در سرزمین شام به دست معاویه را نشان می‌دهد!

"معاویه در سرزمین شامِ تازه مسلمان، می‌توانست خودش را جانشین پیامبر جا بزند و گذشته را به نفع آینده تحریف کند، وگرنه در مکه و کوفه و مدینه همچین چیزی امکان نداشت.. "

نکته‌ی بعدی کتاب، انحراف افرادی است که زمانی در کنار پیامبر و امیرالمؤمنین حضور داشتند و در فتنه های بعدی در مقابل آنان قرار گرفتند..

"بارها دیده‌ایم که در این آوردگاه تاریخی و بی‌انتهای حق و باطل، چگونه افراد دچار انحراف شده‌اند و رنگ عوض کرده‌اند و بر اثر داشتن یک زاویۀ کوچک با حقیقتی که گاه چون خورشید روشن است و گاه پس پرده اقتضائات زمان پنهان شده، به ورطۀ گمراهی افتاده‌اند"


کتاب به مسائل مهمی از زمان خلیفه‌ی سوم، عثمان، و در سرزمین شام می‌پردازد!
از کشته شدن خلیفه سوم، برداشتن علم خون‌خواهی و درنهایت جنگ جمل تا جنگ صفین می‌پردازد و انقدر خوب همه چیز را به تصویر می‌کشد که بعید است بعد از آن اتفاقات را فراموش کنید :)
با این کتاب می‌شود، ذره ای از مظلومیت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را درک کرد❤️‍🩹


وقتی کتاب را می‌خواندم، به این فکر افتادم که انگار تمامی اتفاقات در حال تکرار است!
چه در زمان امیرالمؤمنین و اباعبدالله، چه در زمان خودمان!
جایی در کتاب نوشته بود:
"_تاریخ انگار به تکرار نشسته است.
_نه راحیل،... تاریخ تکرار نمی‌شود، بلکه این مردان تکراری‌اند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را در برابر آزمون های روزگار تکرار می‌کنند"

این خودمان هستیم که انتخاب می‌کنیم از تاریخ درس بگیریم یا باز تکرارش کنیم..
حال هر نوع تکراری باشد
برای همین است که بعضی از ما به تلاطم افتاده‌ایم و فریاد می‌زنیم؛ ما به عقب بر‌نمی‌گردیم ✋
        

58

                "غرور و تعصب" یا "غرور و پیش داوری"؟

این کتاب انقدر معروف هست که لازم نباشد برای آن خلاصه و مروری بنویسم‌ :))
ولی در اینجا میخواهم به شخصیت دونفر از اعضای خانواده‌ی بنت بپردازم که خیلی فکرم را مشغول کرده‌اند!

خانواده‌ی بنت، یک خانواده ۷ نفری است که در دهکده لانگبرون زندگی می‌کنند.
این خانواده متشکل از خانم و آقای بنت و ۵ دختر به نام های؛
جین؛ دختری که مظهر زیبایی، مهربانی ، جذابیت و نزاکت است🫂
الیزابت؛ دختری پرشور، جسور و زیباست که غرور را هم می‌شود جز خصوصیات او در نظر گرفت، و همین غرور گاهی باعث می‌شود با پیش داوری دیگران را قضاوت کند..❤️‍🩹
مری؛ به زیبایی دیگر خواهرانش نیست و برای جبران آن، به دنبال یادگیری موسیقی، آواز و مطالعه است..
و خواهران کوچکتر؛ 
کیتی و لیدیا که هیچ کار ، سرگرمی و برنامه ای در زندگی ندارند مگر اینکه به دنبال افسران جوان و دلبری از آنان باشند!

خانواده بنت وضعیت مالی آنقدر خوبی ندارند که برای آموزش دختران خود معلمه ای بیاورند تا آموزش ببینند!
از طرفی مادر خانواده هم به دنبال آموزش صحیح فرزندانش نیست!
یا شاید بشود گفت اصلا به فکرش هم نمی‌رسد که شاید دخترانش نیاز به آموزش دارند 🚶‍♀
پدر خانواده هم بیشتر ترجیح میده در کتابخانه شخصی‌اش تنها باشد تا اینکه به این جور مسائل فکر کند :)


حال برسیم به دو شخصیت مدنظرم👇

۱. آقای بنت 
آقای بنت دارای یک شوخ طبعی کنایه آمیز است که از آن برای تحریک عمدی همسرش استفاده ‌می‌کند..
به قول الیزابت، آقای بنت مدام در پیش چشم دخترانش، همسر خود را کوچک و مسخره می‌کند، بدون آنکه از عواقب این کار بر رفتار و روحیه دخترانش آگاه باشد 😮‍💨

شخصیت آقای بنت در اوایل کتاب جالب توجه بود و حتی طنز قشنگی به کتاب میداد، ولی از یک جایی به بعد بی مسئولیتی، تنبلی و بی قیدی آقای بنت قابل مشاهده و آزار دهنده بود!☹️

۲. خانم بنت
همسر آقای بنت، زنی احمق و پر سر و صدا است که تنها هدفش در زندگی ازدواج دخترانش است. 
خانم بنت رفتار ضعیف و اغلب نامناسبی دارد که هیچکس در این خانواده نمی‌تواند در مقابل او دربیاید..
با پیش داوری خیلی شدیدی با مردم برخورد می‌کند،
بارها در کتاب شاهد شرمندگی دو دختر بزرگتر از رفتار مادرشان بودیم!

دخترها از پدر توقع دارند که درمقابل رفتارهای همسرش دربیاید و او را آگاه کند، ولی رفتار پدر در خیلی از مواقع باعث شدت رفتار همسرش می‌شود.. 
پدر خانواده به عنوان فرد عاقل تر، در موقعیتی که باید جدی باشد و جدی مسائل را بررسی کند و تصمیمی بگیرد، با شوخی، تمسخر و گذر کردن از کنار مسائل، وضعیت را به مادر خانواده با این ویژگی ها می‌سپارد..

تنها حرفم این هست که
انسان در هر جایگاه و نقشی که هست، چه پدر و مادر، چه فرزند و...
باید مراقب رفتارهایش باشد
ضرر رفتارهای سبک سرانه و بی قید ما، متاسفانه فقط متوجه خودمان نمی‌شود!🤚

در خیلی از مواقع، دختران نیاز به مشورت عاقلانه و دلسوزانه پدر و مادر خود داشتند، ولی بخاطر عدم کنترل و رفتارهای عجیب مادر از او دوری می‌کردند..
و بخاطر جدی گرفته نشدن و کناره گیری پدر خانواده از مسائل جدی، ترجیح می‌دادند که مسائل را بین خودشان و اعضای خارج از خانواده حل کنند (آقا و خانم گاردینر)🚶‍♀

از دیگر جذابیت های کتاب،
 وضعیت اجتماعی آن زمان انگلستان و مشکلاتی که زنان با آن روبرو بودند است.
 سرنوشت زنان که به لحاظ حقوقی نمی‌توانستند مالکیت داشته باشند و تنها با ازدواجی موفق، خوش‌بخت می‌شدند در این کتاب به‌نقد کشیده می‌شود. 
در طول داستان، زنانی متفاوت روایت می‌شوند که هرکدام نمایان‌گر یک طرز فکر رایج در جامعه‌اند.
داستان به ازدواج های متفاوتی می پردازد که هرکدامشان نکته ها، نوع وابستگی و علاقه های متفاوتی را بررسی میکند..
کتاب تقابل بین ویژگی های اخلاقی و رفتاری انسان هاست،
این ویژگی هارا در مقابل هم قرار میدهد و ارزیابی و نتیجه گیری نهایی را به خود مخاطب می‌سپارد :)🤝

این مواردی که نام بردم برای من خیلی مهم و جالب بودند، ولی داستان عاشقانه کتاب رو خیلی قوی نمیدونم..
همین طور شخصیت دارسی و آقای بینگلی هم برام جالب بود ولی به نظرم خیلی کم بهشون پرداخته شده بود :[
امیتاز حقیقیم به این کتاب هم ۳.۷۵ هست 🚶🏼‍♀️

فقط نمیدونم چرا عکس جلد کتاب های آستین انقد نازیباس😬
        

73

                خانواده‌ی دشوود عزیزم!
از اینکه چند روزی رو درکنار شما سپری کردم، بسی خوشحالم :)

اسم کتاب واقعا برازندس..
در تک تک ماجراهای کتاب شاهد تقابل عقل و احساس هستیم
اوایل به نظرم 'عقل و احساس' هرکدام نماد یکی از دوشیزه دشوود ها بود.
ولی از یک جایی به بعد دیگر نماد شخص خاصی نبود، این تقابل در رفتار تمامی افراد به خصوص دوشیزه دشوود ها به خوبی مشاهده میشد ..
خیلی این مبارزه میان عقل و احساس رو دوست داشتم :)

الینور احساسات خود را پنهان می‌کند و آرام می‌ماند؛ در حالی که ماریان آشکارا غم و اندوه و  خود را بیان می‌کند.
 خواهران به روش‌های مختلف با ناامیدی‌های خود در عشق کنار می‌آیند؛ الینور با تکیه بر عقل و عمل و ماریان تسلیم آشفتگی عاطفی می‌شود.

ماریان عزیزم، مطمئن باش جین آستن خیر و صلاحت رو میخواسته که این بلا رو سرت آورد😂
ولی واقعا از رشد احساسی و پخته شدن رفتارت خیلی لذت بردم خیلیی :))
ماریان نماد شور و احساس، هیجان و طراوت بود! چقدر سرزندگیش رو دوست داشتم 🩵
هرچند که از سرنوشتت در پایان کتاب راضی نیستم :||

شخصیت الینور برای من خیلی قابل قبول نبود..
پختگی رفتارش رو می‌پسندیدم ولی به شدت احساس میکردم الینور سرکوب احساسات میکرد!
من الینور رو فرد کاملا عاقلی نمیدونم..
الینور درهرجایی احساساتش رو کنترل می‌کرد و به راحتی احساسات واقعیش رو بروز نمی‌داد، همین باعث می‌شد تصمیمات بهتری بگیره ولی این نوع سرکوب احساسات مگر کاملا بی ضرره؟ :((
الینور هم ضربه‌ی این رفتارش رو خورد 😮‍💨
بدون تعارف میگم!
از سرنوشت الینور هم راضی نیستم :|||
انگار فقط من دلم از اون فرد مذکور خیلی گرفتس🚶🏼‍♀️

ولی از سرنوشت لوسی خیلییی راضیم
واقعا آستین در و تخته رو خوب جفت کرده😂

عاشق بررسی اخلاقیات و شخصیت های متفاوت در این کتابم :))
کتاب ساده و صمیمی نوشته شده
نکات خوبی رو بررسی کرده..
حتی به نظرم اگر شخصیت هارو برای خودتون تحلیل کنید، آموزنده هم هست..

یکی از درس‌های کلیدی داستان، اهمیت حفظ خونسردی و مقاومت در برابر ناملایمات است.  این داستان تصمیم‌گیری منطقی را حتی در میانه آشفتگی عاطفی به ما می‌آموزد..

شخصیت پردازی ها انقدر خوب بود که برای همشون میتونم تحلیلی داشته باشم..
مخصوصا شارلوت و نوع ارتباط با همسرش(آقای پالمر)
تحلیلی درمورد ویلوبی نمی‌نویسم، به نظرم اواخر کتاب، الینور فوق العاده کامل رفتار ویلوبی رو تحلیل کرده، به همون مراجعه کنید..
ادوارد.. کاش اسپویل نمی‌شد و میتونستم حرف دلم رو درموردت بزنم ،ولی 
دیگه کافیه 😅

یکی از ضعف های کتاب به نظرم بیان ناقص فقر بود!
من اصلا احساس نمی‌کردم خانواده دشوود در فقر به سر ببرن!
در فقر به سر بردن برای من میشه خانواده مرگان و سلوچ..(کتاب جای خالی سلوچ)
نه خانواده دشوود، به نظرم اتفاقا سطح معمولی داشتن ولی نویسنده اصرار داشت فقیر جلوشون بده 🚶🏼‍♀️
امتیاز حقیقیم به کتاب ۳.۷۵ ✋
        

70

                آتش بدون دود نمی شود، جوان بدون گناه!
در دل این جمله کوتاه، کل مغز کتاب نهفته است و داستان در بین این جمله مدام بست پیدا می‌کند و بزرگ‌تر می‌شود...


داستان درمورد قبایل ترکمنی است
در جلد اول به دو قبیله‌ی
یموت و گوکلان پرداخته شده

یموت فرزندان سه برادر: چونی، قجق و شرف الدین هست (ماجرا، ماجرای نوادگان چونی است)
قبلیه‌ی یموت در ایری بوغوز ساکن هستند..
عراز از نوادگان چونی بوده و به او لقب یازی اوجا داده اند ..
یازی اوجا (از بزرگان قبیله) سه پسر به نام های: گالان، تلی و کرم داشته است!

در طرف دیگر صحرا 
قبلیه‌ی گوکلان را داریم
گروه دیگر، فرزندان مردی به نام قراخان بوده‌اند..
مردی سوار بر اسب روزی به کمکشان آمده و به افتخار آن مرد نام قبیله‌شان را گوکلان می‌گذارند. (تقریبا یعنی مردی که سوار اسب آمد)
گومیشان مرکز قبلیه‌ی گوکلان بوده..
بیوک اوچی بزرگ قبیله‌ی گوکلان، ۴ فرزند به نام های: یت میش، قاباغ ، آیدین و یک دختر به نام سولماز داشته است..

« گوکلان به یموت دختر نمی‌دهد و از یموت دختر نمی‌آورد، هنوز هم.» 
دشمنی میان این دو قبیله از سال‌ها قبل آغاز شده است و در طول سال‌ها دایره ارتباطشان با یکدیگر را حسابی تنگ کرده است..
جنگ اول بر سر آب بود!
جنگ آخر بر سر گندم..
ولی در تمامی این سال‌ها جنگ اصلی بر سر، کینه ،خودخواهی و غرور بود!

داستان فوق العاده است!
نادرخان زیبا نوشته، از ته قلب نوشته و اثرش بر جان خواننده می‌نشیند :))

از شاعرانه و زیبا بودن قلم نادرخان که بگذریم
من مشکل اساسی با گالان و سولماز دارم!

گالان اوجا: پسری اهل قومِ یموت است که جنگاوری و شجاعتش زبان‌زد خاص و عام است. انسانی خودپسند که تنها بر باور‌های خود معتقد است. 
مغرور و سنگ‌دل جلوه می‌کند اما زمانی که زبانِ شاعری به سراغش می‌آید دلی نرم و نازک دارد. کینه، دشمنی، کشت و کشتار به خواستِ خود در دلش ریشه نزده!
 از کودکی او را با این افکار و عقاید پرورش داده‌اند.
گالان تمامی این‌ها بود
ولی به راستی، قهرمان نبود!
چرا از او به عنوان قهرمان یاد می‌کنند؟
قهرمان کسی است که فقط در جنگ موفقیت به دست آورده؟
یا قهرمان کسی است که دو قبیله را نابود می‌کند؟

گالان به کنار، سولماز اصلاااا قابل درک نبود!
گالان از کودکی با رویای بدست آوردن دریا بزرگ شده، سولماز چی؟
 چجوری تونستی انقد بی رحم باشی دختر :(((

شخصیت محبوبم در این فصل بویان میش بود ^_^ 
 یت میش رو هم دوست داشتم البته :((( 

《 قلب خاک خوبی دارد.
هر دانه که در آن بکاری،از هر جنس،از همان جنس،صدها دانه برداشت میکنی..》
        

77

                《تاریخ چیزهای بسیار را نمی‌داند
تاریخ به همان نسبت که نمی‌داند، دروغ می‌گوید.
تاریخ به همان نسبت که دروغ می‌گوید، ریاکار، فاسد و ستمگر است》

تا حالا از این دید و با این لطافت و سرسختی به امام نگاه نکرده بودم..
انگار تازه کمی ایشون رو شناختم :)

سه دیدار
 از دوران کودکی شروع می‌شود،
از شکل گیری شخصیت امام در دامن پرمهر مادر و صاحبه خانم (عمه ایشان) می‌گوید تا زمانی که تاریخ تغییر می‌کند!
ولی روایت ها، ساده و خطی نیستند!
در هر فصل از زمانی به زمان دیگر می‌رویم..
و این شاید برای همه پسندیده نباشد!

حال و هوای کتاب چه از نظر رویکرد سیاسی‌اجتماعی‌اش، و چه از نظر رنگ‌آمیزی‌محتواییِ حماسی و عاطفی‌اش بسیار دلنشین و لطیف است، که صدالبته این هنر آقای ابراهیمی است که همه چیز را برای خواننده لطیف می‌کند :)♥︎


صد حیف که 
《سه دیدار نیز چون «بر جاده‌های آبی سرخ» از کارهای ناتمام مرحوم نادر ابراهیمی است که با بیماری و مرگ ناگهانی این نویسندۀ بزرگ ادامه پیدا نکرد...》

کتاب چاشنی فلسفه دارد
سوالات درمورد چرایی دین را در فصل هایی که به پیر و مریدانش مرتبط است پاسخ میدهد..

سه دیدار کمی سخت خوان است و به عنوان اولین ها از نادرخان انتخابش نکنید!

این قلم، قلبم رو لمس میکنه :)
چقدر نوع نوشتار، لطافت و تفکرات آقای ابراهیمی جذاب است.
افسوس که در زمان خودشان اونجور که باید قدرشان دانسته نشد..

فصل های آخر از جلد دوم رو چندین بار خوندم
 دیدارهای طلبه جوان با آیت الله مدرس، آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی عالی بودن :)))))))
اگر دل بدید کاملا از لا به لای صفحات این کتاب میتونید رشد یک شخصیت رو درک کنید 👌
        

50

                《ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای
دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی
می ترسد.
 ترس یک افعی لغزان سرد است که به
دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک
و مهمتر از همه، خفتبار است.》

این کتاب داستان ترسیدن و تظاهر کردن است.
ترسِ از انتخاب خودمان به جای دیگران
ترس از محروم شدن
دوست داشتنی نبودن
ترک شدن و...
تظاهر به راضی و شاد بودن
تظاهر به دوست داشتن دیگران و ...

ترس هاو تظاهر هایی که هرکدام به تنهایی می‌توانند باعث شوند از زندگی لذت نبریم و برای خودمان زندگی نکنیم..
ولی انسان تا کی می‌تواند اولویت زندگی خود نباشد؟

خانم مونتگمری در زمان خودشان بسیار منطقی و خوب به مسئله‌ی تحقیر پیر دخترها(به اصطلاح کتاب) پرداخته‌اند..
خیلی خوب و کامل از پس شرح تنهایی، سنگینی غصه و فشار اطرافیان بر دختری مثل ولنسی براومدن.
 اذیت های اطرافیان، زخم زبون ها و دیدگاه هارو بسیار زیبا و دقیق نشان دادن..

کتاب شیرین و دوست داشتنی بود
گاهی توصیفاتش درمورد طبیعت زیاد می‌شد ولی آزار دهنده نبود!
فقط یکم پایان کتاب تخیلی طور بود 😅

 ترکیب شنیدن این داستان با صدای بارون فوق العاده جذاب بود،
تبدیل به خاطره‌ی شیرینی شد :)))

در آخر به قول کارول دوک:
تغییر ممکن است سخت باشد، 
اما تا به حال نشنیده‌ایم کسی بگوید که ارزشش را نداشت!🤌
        

65

                چه کسی جلاد است و چه کسی قربانی؟!
سوالی بود که برای پاسخش، بارها نظرم تغییر کرد!

 اغلب توقع دارم در داستانی که دوشخصیت اصلی وجود دارد، یکی مثبت و دیگری منفی، یکی مقصر و دیگری بیگناه باشد،
ولی شخصیت های این کتاب برایم متفاوت بودند!
اگر ایمی و نیک رو درکنار هم می‌گذاشتم و بینشون مقایسه انجام می‌دادم از ایمی بخاطر ذهن مریض و روانی بودنش متنفر می‌شدم و برای نیک دل سوزی می‌کردم!

ولی وقتی جداگانه به هر شخصیت، واکنش ها و رفتارشون می‌پرداختم از ایمی متنفر و از رفتارهای نیک و تصمیماتش به شدت ناامید می‌شدم و خبری از آن میزان دلسوزی نبود:)))

و اما بُعد روانشناسی کتاب :
واژه‌ی 'کودک آزاری' در چندین سال اخیر معانی گوناگونی پیدا کرده و اکنون مشکلات وسیع تری رو نسبت به دهه‌های گذشته در برمی‌گیرد.

بخشی از این کتاب به کودک آزاری والدین ایمی و نیک می‌پردازد..
والدین ایمی با رسانه ای کردن زندگی فرزندشان و کنترل کردن انتخابات زندگی و تصمیماتش آسیب بزرگی به او رساندند..
 ایمی در کودکی، موضوع کتاب های مصور با نام "ایمیِ شگفت انگیز" بوده است.
 ایمی ِشگفت انگیز، کودکی است کامل و بی نقص که خانواده ها را تحت تأثیر قرار داده است. 
 دختری زیبا، هنرمند، عالی و تأثیر گذار. 
(با این تفاوت که زندگی و تصمیمات ایمی را اصلاح کرده و بعد آن را وارد کتاب می‌کردند)
ایمی اکنون بزرگ شده، بدون اینکه هویتی از خود داشته باشد در حال زندگی است و فقط می‌خواهد شگفت انگیز باشد...
تنها موضوعی که برای ایمی اولویت و اهمیت دارد این است که در اوج و در مرکز توجه باشد!


از آن طرف نیک را داریم
نیک هم مانند ایمی قربانی رفتار و الگوی رفتاری اشتباه والدینش بوده است..
پدری که از زن‌ها متنفر است، مادری که قربانی خشونت است و ضربه‌ی آخر، طلاق و مشکلات بعد از آن..
نیک برعکس ایمی بیشتر درگیر محیط نامناسب بوده است..
نیک دان در ابتدای داستان شخصیتی است مغرور و ساده که به خاطر خوش تیپی و خوش چهره‌ای (به بیان خودش)، به مردم از بالا نگاه می‌کند و نیازی ندارد مسئولیت تصمیمات و اشتباهات خود را بپذیرد!
در تمام کردن هرکاری و روابط ضعف دارد و به گفته‌ی خودش همیشه انسان بی‌خیالی بوده است و به راحتی حتی برای موضوعات بی ارزش هم ممکن است دروغ بگوید!
نیک همیشه به دنبال تایید و رضایت دیگران است حتی زمانی که در موقعیت جدی در مقابل رسانه قرار می‌گیرد بازهم همان نقش را بازی می‌کند!

پایان کتاب رو دوست داشتید؟
من اصلااا دوستش نداشتم :((((
ولی نیک پایان کتاب همان نیک ابتدای کتاب است! 
چیز عجیبی وجود ندارد. 
او خوب بلد است خود را به خواب بزند و راه نجات را نادیده بگیرد...
بازهم تصمیم گرفت با انتخاب راحت ترین راه تصمیم را برای خود راحت کند!

خیلی حرف درمورد این کتاب و شخصیت های ایمی و نیک دارم
ولی تا همینجا کافیه 🤝
امتیاز اصلیم به این کتاب ۳.۷۵ است
        

44

                بابت این انتخاب خوشحالم ❣️

خانواده‌ی فینچ‌ در شهر خیالی می‌کمب در ایالت آلاباما زندگی می‌کنند.
 داستان از زمانی شروع می‌شود که پسر بچه‌ای به نام دیل برای تابستان به می‌کمب می‌آید و همبازی اسکات و جیم می‌شود.
داستان شهر می‌کمب خیلی واقعی‌تر از آن است که فکرش را بکنید
آدم های این شهر همان قدر خود برتر بین و بی‌رحمند که بعضی از آدم‌های عادی زندگی‌های خودمان هستند ولی به قول آتیکوس خوب که نگاه کنیم اکثر مردم خوبند..

به نظرم داستان اصلی این کتاب از دو بخش تشکیل شده بود؛
۱. رابطه‌ی اسکات و جیم با پدرشان و نحوه تربیت و تعامل این خانواده..
تربیت در محیطی صمیمی و پایبندی به اصول!
و فشار جامعه‌ بر روی اسکات و تکامل ذهنیت و تشخيص درست و نادرست برای اسکات و جیم..

۲.ماجرای یک پرونده‌ی حقوقی که باعث تغییر در این خانواده و شهر کوچکشان می‌شود..
بخش دوم شامل، داستان همیشگی تبعیض، ناعدالتی و نژاد پرستی است...
و چقدر همه چیز عالی توصیف شده بود!
چقدر ناآرامی های ذهن جیم زیبا به تصویر کشیده شده بود.

در تمامی فصل های این کتاب  شاهد تقابل بین خوبی و بدی هستیم..
چه تصمیماتی که جیم و اسکات درگیر آن می‌شدند
و چه ماجرای دادگاه تام رابینسون! 
تک تک اتفاقات کتاب این تقابل را به زیبایی نشان داده بود..
و چقدر همه چیز واقعی بود :))
چیزی که به شیرینی این کتاب می‌افزود، روایت کتاب از زبان اسکات بود!

از نکات تربیتی این کتاب غافل نشید
به نظرم بسیار کاربردی بودن👌
فقط نحوه رفتار آتیکوس با بچه هارو دنبال کنید:)♡

" آتیکوس حق داشت
می‌گفت آدم نمی‌تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعا در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند.."
        

71

                همه چیز از بهار ۱۷۹۴ شروع شد

زمانی که 
 اتین، برادر اوژنی دزیره، توسط وحشی گری انقلابیون فرانسه تهدید و در آخر دستگیر می‌شود..
اوژنی همراه با همسر برادرش به دیدن یکی از مسئولین می‌روند تا شاید راهی برای آزادی اتین پیدا کنند و همه چیز از آن شب شروع می‌شود!

آن شب دزیره با شخصی از خانواده‌ی بناپارت آشنا می‌شود و بدون شناخت قبلی پای دو برادر، ژوزف و ناپلئون را به خانه‌شان باز می‌کند :)

(گاهی فکر می‌کنم اگر دزیره در آن دفتر حضور نداشت، شاید هیچوقت این اتفاقات پیش نمی‌آمد..
شاید اون غم و شکست رو تجربه نمی‌کرد ولی در این صورت هیچوقت هم موفق نمی‌شد، به این جایگاه دست پیدا کند..!)


این کتاب، داستانی است که از زبان خود برناردین اوژنی دزیره و به صورت خاطره هایی از سیزده سالگی این دختر نقل می شود.
 این داستان ماجراهایی از نیمه دوم قرن هجدهم، در فرانسه را روایت می کند که سرشار از اطلاعات و وقایع تاریخی جذاب است :))

این کتاب درکنار داستان عاشقانه و تاریخی، با دقت به روند تکامل، رشد و سقوط شخصیت ها پرداخته که در راس آن‌ها دزیره قرار دارد،
با نوجوانی دزیره، شیطنت ها وناپختگی هایش همراه می‌شویم و در هر فصل شاهد پیشرفت و رشدش هستیم..
و چقدر شیرین بود!
بلافاصله غرق در داستان شدم :))♡

ناپلئون یکبار گفته بود
 «تاج سلطنت فرانسه روی زمین افتاده است و فقط کافی است تا خم شوی و آن را برداری و به سرت بگذاری.»
 اما دزیره  کسی بود که دلش به برداشتن تاج از روی زمین رضا نداد و صبر کرد تا زمانی که با عزت و احترام تاج را به او تقدیم کردند :))🤍

"لحظه هایی از تاریخ هیچ گاه از عشق خالی نبوده است و آنگاه که عشق به تاریخ ورود پیدا می کند، تاریخ رنگ و بوی تازه ای به خود می گیرد و شوری دیگر می انگیزد."
        

53

                این کتاب روایت رنج است!

حدود پنج قرن پیش، پس از آن که اروپایی‎­ ها تصمیم به زندگی در قاره‌ی امریکا گرفتند، نیاز شدیدی به نیروی کار برای توسعه و پیشرفت داشتند.
 آنها این نیروی کار رایگان را با انتقال سیاه‎پوستان افریقایی و به بردگی گرفتن آنان تامین کردند...

الکس هیلی در این کتاب با پرداختن به داستان زندگی نیاکان خود، از رسم و رسومات و زندگی آفریقایی های مسلمان می‌گوید و ما را به سفری دور و درازی می‌برد..
در همان زمان است که با شخصیتی به نام 《کونتا کینته》و داستان بردگی، مواجه می‌شویم و این داستان تا نسل‌های بعد از کونتا ادامه دارد...

در این کتاب، شاید بتوان درک کرد که چقدر سخت است، شخصی زنده باشد ولی از حقوق انسانی برخورد نباشد!
همچنین در این کتاب می‌توان استعمار و زیاده‎ خواهی غرب را بیشتر شناخت و دانست که رفاه غرب به ازای رنج، شکنجه و تجاوز به بی‎گناهان به دست آمده است..

"قانون می‌گوید اگر سیاه‌پوستی، در چشم سفیدپوستی راست نگاه کند ۱۰ ضربه شلاق باید بخورد. 
قانون آن‌ها می‌گوید اگر سفیدی قسم بخورد که سیاهی دروغ گفته ‌است حق دارند یک گوش او را ببرند.
 اگر سفید بگوید سیاه دوبار دروغ گفته است حق دارند دوتا گوش او را ببرند و ...."
نوشتن درمورد این کتاب خیلی سخت بود..
        

65

                کتاب با نامه نگاری های جوانی به نام گیلبرت مارکهم شروع می‌شود..
مارکهم در نامه‌هایی که برای یکی از دوستانش می‌نویسد، از بانوی جوانی که همراه با پسرش آرثر(یا همان آرتور) در ملک رهاشده و قدیمی وایلدفل هال نقل مکان کرده‌است می‌گوید و اتفاقات زندگی خود و او را بازگو می‌کند..

زندگی و سرگذشت این بانوی جوان برای اهالی دهکده پر از رمز و راز است، کمی بعد، در اثر اجتناب بانوی جوان برای آشنایی بیشتر با اهالی دهکده، شایعه های زیادی برای او به وجود می‌آید!

و این شایعه ها باعث پدید آمدن بخش جدید و بسیار جذابی در کتاب می‌شوند :)))
من از فصل ۱۶ تا ۴۵ رو خیلی دوست داشتم
حس خیلی خوبی بهشون داشتم!
به نظرم این فصل ها پر از نکته و درس واقعی برای انتخاب های زندگی بودند..
شاید‌ هم دلیلش، علاقه‌ی خودم به کتابهایی با موضوعات اجتماعی باشد🤝

شخصیت های کتاب، کاملا انسان های واقعی بودند ..
انسان‌هایی که خوب و بد هستند، پیش می‌آید به دیگران آسیب بزنند، گاهی متوجه بدی خود می‌شوند و به قول آن برونته، پشیمان می‌شوند و توبه می‌کنند!
و گاهی برعکس، جوری در بدی و ظلم خود غرق می‌شوند که کاری برایشان نمی‌شود کرد!

با فصل ۴۷ خیلی حرص خوردم
چون هیچ درکی از تصمیم هلن نداشتم و ندارم!
یکم میخوام اسپویل کنم😬
در رابطه‌ی آرتور و هلن
همون طور که آرتور فردی خوش گذران و به شدت خودخواه بود، به نظرم هلن هم روحیه قربانی داشت..(نمی‌تونم تصمیماتش رو به پای پایبندی به دینش بذارم)
و در فصل ۴۷ بازهم همین برداشت رو داشتم..
ولی خب  این نظر کاملا درست نیست چون آن برونته، این کتاب رو متناسب با شرایط اون زمان نوشته و خانم‌ها در اون زمان دست خیلی بازی برای انتخاب‌هاشون نداشتند :(

دوست دارم درمورد تک تک شخصیت ها،
از آقای هانتینگدان، آقای هارگاریو، میلیسنت عزیز و همسرش و آنابلای شرور😒براتون بگم
ولی دیگه زیادی اسپویل میشه پس سکوت میکنم!

فصل های ابتدایی و انتهایی کتاب رو دوست نداشتم  ولی در عوض فصل های میانی رو پسندیدم :))
        

56

باشگاه‌ها

باشگاه کارآگاهان

550 عضو

معمای آقای ریپلی (به ضمیمه مختصری درباره نویسنده ونوشته هایش)

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

زهرا رستاد پسندید.

4

زهرا رستاد پسندید.
                تصویری حقیقی ولی تلخ از آمریکای ابتدای سده‌ی قبل، و مناسبات کارگری و سختی‌هایش و همراهی یک‌جوان تنها با مردی تنومند ولی کند ذهن که حتی در هنگام بروز لطافت روحی‌اش برای نوازش خرگوش‌ها، ناخودآگاه با فشار زیا. باعث مرگ آن‌ها می‌شود و این مسیر پایانی جز تباهی ندارد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

زهرا رستاد پسندید.

4

زهرا رستاد پسندید.
                اگر تو را تکذیب کردند دل تنگ مشو بگو عمل من برای من و عمل شما برای شما ، شما بری از کردار نیک من هستید و من بیزار از کردار زشت شما. 
 برخی از این منکران چون قرائت قرآن به ظاهر گوش کنند به معنی نمی شوند آیا تو کران را که هیچ عقل و ادراک ندارند از کلام خدا توانی چیزی به آن بشنوانی ؟
و برخی از منکران هنگام تلاوت قرآن  به چشم ظاهر در تو می نگرند 
آیا تو کوران را که به باطن هیچ نمی بینند هدایت توانی کرد؟
 خدا هرگز به هیچ کس ستم نخواهد کرد ولی مردم خود در حق  خویش ستم می کنند.
        

3