علی راد

علی راد

بلاگر
@alirad

163 دنبال شده

164 دنبال کننده

            👨🏻‍🏫معلم
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        خواندن کتاب درمورد علما و فهمیدن حالات اونها از زبان نویسنده ای که اون عالم رو نه دیده و نه تصور دقیقی از اون عالم داره ، سخته! خیلی هم سخته! از این نظر این کتاب این دغدغه و معضل رو حل کرده چرا که نویسنده خود آقا نجفی قوچانی است. متن بسیار روان و دور از تکلف، همراه با چاشنی طنز و بسیار آموزنده هست. بخوانید و لذت ببرید😉
توصیه رهبری به خواندن سیاحت شرق:
«این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه می‌کنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم. و به من می‌گفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.

کتاب دیگری ایشان دارد به نام سیاحت غرب که در احوال عالم برزخ و پس از مرگ نوشته شده به شکل داستانی. مرحوم مطهری می‌گفتند من احتمال قوی می‌دهم که اینها مکاشفات این مرحوم هست، که به این شکل در کتاب سیاحت غرب آن را ثبت کرده. یک چنین شخصیتی.

آن‌جا منعکس است، که طلبه چه‌جوری درس می‌خواند و چه‌جوری تلاش می‌کند و چه‌جور پای درس استاد می‌رود، و استاد را انتخاب می‌کند و چه‌جور عبادت می‌کند و چه‌جور گرسنگی می‌کشد، البته زمان آقانجفی با حالا یک مقداری فرق می‌کند، و ما نمی‌گوئیم صد در صد آنجور است، نه، خیلی چیزها هست که زمان مرحوم آقا نجفی نبود و خوب هست، امروز، هست. بهتر از آن هم هست. آن روز طلبه‌ها جهاد در راه خدا و مبارزه‌ی در راه خدا را مثل امروز بلد نبودند و حضور در میدانهای خطر را. و همّتهای اینچنین بلند که ناظر به اداره‌ی دنیای اسلام است و حاکمیت اسلام در کل دنیای بشریت. از آن طرف هم البته تجرد و غنای نفس طلبه‌های آن روز شاید بیشتر بود. توجهاتشان یک مقداری بیشتر بود. طبعاً جلوه‌های زندگی صنعتی یک تأثیراتی می‌گذارد روی روحها و فکرها. اما عبادت دانستن درس و به عنوان یک کار عبادی یک وظیفه‌ی شرعی و الهی درس خواندن، این یک چیز فوق‌العاده مهمی در حوزه‌های علمیه هنوز هم هست.»
      

4

ویدئو در بهخوان
        برای من تلنگری بود بس بی رحمانه. انگار وسط یک میدان بوکس قرار گرفتی و از چپ و راست هوک میخوری...
قبلا نصفه خونده بودم ، خوشم نیومده بود، با چند نفر هم صحبت کردم همین نظر رو داشتن، اما این دفعه قضیه فرق داشت ...
و من همچنان معتقدم که:
۱- هر کتابی رو باید در زمان و مکان درستش خوند
۲- کتاب رزقه...
اینبار بهم واقعا چسبید و لذت بخش بود. انگار که نویسنده از قبل میدونسته و گفته«کمی دیرتر ».... آره ، کتاب رو باید "کمی دیرتر" میخوندم...


پ.ن: یادآوری دوران کودک:
من: آبجی!! این چه کتابیه؟
آبجی: اسمش کمی دیرتره. دایی محمد بهم داده بخونم.
من: درمورد چیه؟
آبجی: درمورد امام زمان
من: ببخشیدااااا....اومممم...میشه داستانشو بهم بگی؟
آبجی: باشهههه... توی یه هیئتی همه دارن میگن امام زمان بیا، یکی میگه نیا.....

و من از کودکی به بعد هر موقع هیئتی می‌رفتم و یه آقا بیا و اللهم عجل لولیک الفرجی میشنیدم یاد همین کتاب می افتادم... حالا بعد از حدود ده دوازده سال، اسد (همان شخصی که میگفت آقا نیا) رو شناختم.
      

12

لیست‌های کتاب

نمایش همه
سقای آب و ادبماه به روایت آهبرادر من تویی

🌙ماه ادب

5 کتاب

کتاب هایی درمورد قمر بنی هاشم ، سقای آب و ادب ،حضرت ابالفضل العباس(ع): فراوان داشت علی از این عاشقان بی‌نام و نشان. شمشیر را لحظاتی در دست چرخاند و نگاه داشت، انگار که منتظر خبری بود یا حادثه‌ای. خبر، عباس(ع) بود که بلافاصله آمد. هفت یا هشت ساله اما زیبا، رعنا و بلند بالا، سلام و ادب کرد اما چشم از شمشیر برنداشت. علی فرمود: عباس من! دوست داری این شمشیر را به تو هدیه کنم؟ عباس خندید. آرزوی دلش بود که بر زبان پدر جاری شده بود. «بله، پدر جان! قربان دست و دلتان.» علی فرمود: بیا جلو نور چشمم! عباس پیش آمد. علی از جا بلند شد، شمشیر را با وسواسی لطف آمیز بر کمر او بست، او را در آغوش گرفت، بوسید و گریه کرد: «این به ودیعت برای کربلا.» فضای اطراف شریعه ملتهب شده است صدای پا و شیهه اسب‌ها و صدای عبور سوارها از لابلای نخل‌ها، نشان از تجهیز و بازسازی سپاه دشمن دارد...» به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید الا یا ایها الساقی به سوی خیمه‌ها یا «عدتی فی شدتی» برگرد که تو بی‌ مشک سقایی که تو بی‌ دست رزاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی

11

پست‌ها

فعالیت‌ها

علی راد پسندید.
قمارباز (از یادداشت های یک جوان)

5

علی راد پسندید.
آتش بدون دود: هر سرانجام، سرآغازی است
و بهترین مجموعه‌ای که خوانده‌ام...
اگر شیفته‌ی آشنا شدن با فرهنگ اقوام ایرانی هستین، این کتاب می‌تونه براتون مناسب باشه؛ از بین صفحات کتاب با زیبایی‌های ترکمن صحرا آشنا می‌شید.🌱
.
این مجموعه رو شهریور سال قبل تموم کردم ولی از اون‌جایی که هرچقدر یه کتابی برام عزیزتر باشه یادداشت نوشتن برام سخت‌تر میشه تا الان درموردش چیزی ننوشتم.
شاید برای بیان حسم، باید از ترکمن‌ها بنویسم؛
از گالان اوجا و سولماز که شجاع، دلاور، آرامش‌بخش و رویایی‌ن.
از دشت‌های سبز بی‌درختی که درختِ مقدس میشه مرکز جنجال‌هاش.
از عزیزترین شخصیت داستان برای من، از آت‌میش...
آت‌میش عزیز تو خیلی فراتر از یه شخصیتی داستانی بودی؛ آت‌میش مرحله‌ای از زندگی همه ماست.
از آلنی و مارال و زخم‌هاشان، جنگیدن و جسارت‌هاشان...
.
این یادداشت فاقد اسپویله‌⁦ ◠⁠‿⁠◕✿⁠...
در مورد کتاب:
داستان آلنی و مارال و بچه های اونا( آیناز، آرتا، تایماز، گُزل) روایت میشه و در کل در آخرین کتاب این مجموعه سرنوشت شخصیت‌ها به خوبی مشخص میشه.

۱. در کنار همه‌ی این زیبایی و نثر عاشقانه نادر ابراهیمی، این مجموعه داستانی نیست که سرگرم‌کننده باشه.
این داستانیه که رسالتش بیدارکننده بودنه...
پس اگه با تصور داستان و رمان‌ سراغش برید، سرخورده میشید.
۲. این مجموعه اطلاعات خوبی درمورد وضعیت ترکمن‌ها در اواخر دوره قاجار و پهلوی میده؛ وضعیتی که منحصر به اونها نبوده و سایر اقوام ایرانی هم کم‌و‌بیش اون شرایط‌رو تجربه کردن.
.
📕 از متن کتاب:
«_تکیه‌گاه خوبی‌ست؟
_دین، تکیه‌گاه نیست؛ زیستگاه است. دیوار نیست تا برای رفع خستگی به آن تکیه بدهم یا به وقت مجروح شدن، برای آن‌که فرو نیفتم، دستم را به آن بگیرم؛ زمین و آسمان و هواست_ و البتّه آب، آب زلال یک چشمه گوارا‌.
_شگفت‌انگیز است.»

«یا باید به‌خاطر خویشتن زندگی کنیم یا به‌خاطر دیگران. نمی‌شود. نمی‌شود که جمعشان کنیم. این، جمع اضداد نیست که به قول شما شدنی باشد؛ این مجاورت تأسف‌انگیز چیز‌هایی‌ست که ترکیبشان، تخریبشان می‌کند.»

«ارزش درد، هزاران بار بیش از ارزش همدردی‌ست.
درد، حالتی‌ست مردمی
همدردی، خصلتی‌ست اشرافی و بزرگ‌منشانه.
درد را هرگز هم‌سنگِ همدردی ندان و راضی باش که اینک، درد به سر وقت تو آمده است نه همدردی!»

«هر انسانی، در هر چیزی که بخواهد، نابغه است. نخواسته‌ایید که کسی باشید.»
.
عکس بالا سمت راست ⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍ :
از هوش مصنوعی عکسی خواستم که فرهنگ ترکمنی‌رو نشان بده و نتیجه‌ش این شد.
دوست داشتم عکس‌رو بذارم ولی بعضی مواردی که توی عکس وجود داره با فرهنگ ترکمنی متفاوته مثل شیوه‌ی نان پختن و ظاهر نان‌ها، طرح لباس‌ بچه‌ها و یورت‌ها( آلاچیق ترکمنی).
.
شاید بعدا تغییراتی در یادداشت اعمال کنم.
حتی هنوز هم نوشتن از این کتاب برام سخته...
.
۱۶ فروردین ۰۳
          و بهترین مجموعه‌ای که خوانده‌ام...
اگر شیفته‌ی آشنا شدن با فرهنگ اقوام ایرانی هستین، این کتاب می‌تونه براتون مناسب باشه؛ از بین صفحات کتاب با زیبایی‌های ترکمن صحرا آشنا می‌شید.🌱
.
این مجموعه رو شهریور سال قبل تموم کردم ولی از اون‌جایی که هرچقدر یه کتابی برام عزیزتر باشه یادداشت نوشتن برام سخت‌تر میشه تا الان درموردش چیزی ننوشتم.
شاید برای بیان حسم، باید از ترکمن‌ها بنویسم؛
از گالان اوجا و سولماز که شجاع، دلاور، آرامش‌بخش و رویایی‌ن.
از دشت‌های سبز بی‌درختی که درختِ مقدس میشه مرکز جنجال‌هاش.
از عزیزترین شخصیت داستان برای من، از آت‌میش...
آت‌میش عزیز تو خیلی فراتر از یه شخصیتی داستانی بودی؛ آت‌میش مرحله‌ای از زندگی همه ماست.
از آلنی و مارال و زخم‌هاشان، جنگیدن و جسارت‌هاشان...
.
این یادداشت فاقد اسپویله‌⁦ ◠⁠‿⁠◕✿⁠...
در مورد کتاب:
داستان آلنی و مارال و بچه های اونا( آیناز، آرتا، تایماز، گُزل) روایت میشه و در کل در آخرین کتاب این مجموعه سرنوشت شخصیت‌ها به خوبی مشخص میشه.

۱. در کنار همه‌ی این زیبایی و نثر عاشقانه نادر ابراهیمی، این مجموعه داستانی نیست که سرگرم‌کننده باشه.
این داستانیه که رسالتش بیدارکننده بودنه...
پس اگه با تصور داستان و رمان‌ سراغش برید، سرخورده میشید.
۲. این مجموعه اطلاعات خوبی درمورد وضعیت ترکمن‌ها در اواخر دوره قاجار و پهلوی میده؛ وضعیتی که منحصر به اونها نبوده و سایر اقوام ایرانی هم کم‌و‌بیش اون شرایط‌رو تجربه کردن.
.
📕 از متن کتاب:
«_تکیه‌گاه خوبی‌ست؟
_دین، تکیه‌گاه نیست؛ زیستگاه است. دیوار نیست تا برای رفع خستگی به آن تکیه بدهم یا به وقت مجروح شدن، برای آن‌که فرو نیفتم، دستم را به آن بگیرم؛ زمین و آسمان و هواست_ و البتّه آب، آب زلال یک چشمه گوارا‌.
_شگفت‌انگیز است.»

«یا باید به‌خاطر خویشتن زندگی کنیم یا به‌خاطر دیگران. نمی‌شود. نمی‌شود که جمعشان کنیم. این، جمع اضداد نیست که به قول شما شدنی باشد؛ این مجاورت تأسف‌انگیز چیز‌هایی‌ست که ترکیبشان، تخریبشان می‌کند.»

«ارزش درد، هزاران بار بیش از ارزش همدردی‌ست.
درد، حالتی‌ست مردمی
همدردی، خصلتی‌ست اشرافی و بزرگ‌منشانه.
درد را هرگز هم‌سنگِ همدردی ندان و راضی باش که اینک، درد به سر وقت تو آمده است نه همدردی!»

«هر انسانی، در هر چیزی که بخواهد، نابغه است. نخواسته‌ایید که کسی باشید.»
.
عکس بالا سمت راست ⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍ :
از هوش مصنوعی عکسی خواستم که فرهنگ ترکمنی‌رو نشان بده و نتیجه‌ش این شد.
دوست داشتم عکس‌رو بذارم ولی بعضی مواردی که توی عکس وجود داره با فرهنگ ترکمنی متفاوته مثل شیوه‌ی نان پختن و ظاهر نان‌ها، طرح لباس‌ بچه‌ها و یورت‌ها( آلاچیق ترکمنی).
.
شاید بعدا تغییراتی در یادداشت اعمال کنم.
حتی هنوز هم نوشتن از این کتاب برام سخته...
.
۱۶ فروردین ۰۳
        

75

علی راد پسندید.
نخل و نارنج
          «- شیخ! این گریه‌های نامتعارف برای مردم شبهه ایجاد کرده است. این مردم بسیاری‌شان مادر از دست داده‌اند و هیچ‌کدام چون تو نگریسته‌اند!
+ این گریه فقط برای سوز دل نیست. گریه به حال خودم را هم به آن آمیخته‌ام. آن مخدره دروازهٔ بهشت بود برای من؛ آن‌گاه که او را به دوش می‌گرفتم و به حرم می‌بردم، گویی که برای هر قدم باری از دوشم برمی‌دارند؛ آن‌گونه که در آخرین قدم چون پرِ کاهی سبک می‌شدم و به پرواز در می‌آمدم. خدا می‌داند که به واسطه او چه بلاهایی از سر ما دفع می‌شد. »
.
این کتاب روایت زندگی شیخ مرتضی انصاری است. همان صفحه اول زیر عنوان کتاب نوشته شده:« آنچه می‌خوانید، داستانی است که هرچند به قلم خیال نگاشته شده است، کوشش شده بر اسناد و واقعیت‌های تاریخی استوار باشد.»
.
در زمان حکومت عمر خطاب و یزدگرد سوم، جنگی اتفاق می‌افتد که پس از آن برخی مسلمانان در شوشتر( خوزستان) ساکن می‌شوند. یکی از این افراد، فرزند جابر بن عبدالله انصاری است. 
شیخ مرتضی انصاری از نوادگان او است.
.
زمان روایت کتاب مربوط به پادشاهی قاجاریان در ایران است؛ تقریبا از فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه. 
در خلال داستان بعضی اتفاق‌های تاریخی مثل جدا شدن بخش‌های مختلف ایران و جنگ‌های متعددی که قاجارها درگیرشان بوده‌اند آورده‌ شده؛ ولی تمرکز کتاب بیشتر روی زندگی شیخ انصاری است.
.
آرامگاه ایشان در باب القبله حرم حضرت علی(ع) است.
میرزای شیرازی و سید جمال‌الدین اسدآبادی از شاگردان شیخ انصاری بوده‌اند.
.
چرا دو‌ ستاره؟
در حالت عادی چهار ستاره می‌دادم. آن یک ستاره را هم به این دلیل دریغ می‌کردم که زندگی شیخ انصاری با بی‌نهایت تواضع و خوبی نشان داده شده و این باعث می‌شود این شخصیت به حدی دور از انتظار باشد که نتوان به راحتی از او یاد گرفت یا الگو قرارش داد؛ به نوعی اسطوره‌سازی کرده‌اند.( شاید هم من اشتباه می‌کنم به هرحال خاتم الفقها بوده‌اند.)
شیخ انصاری سه همسر داشته است ولی در کتاب فقط به یکی از آنها اشاره می‌شود و به محبت میان آن‌ها می‌پردازد. یعنی اینکه آقای یامین‌پور انگار یک جاهایی برای اینکه کتاب به مذاق نسل الان خوش بیاید، طور خاصی داستان را روایت کرده.( مجددا شاید هم من اشتباه می‌کنم)

هنوز نگفتم چرا دو ستاره دادم!
من این کتاب رو خریداری کردم ولی اواخر داستان، ۲۰ صفحه از کتاب نبود🫠. برای انتشارات جمکران در صفحه این کتاب نظر نوشتم که جوابی نداشت. کار دیگه‌ای به ذهنم نرسید⁦⁦ ⁠个⁠_⁠个
.
📑از متن کتاب:
از ایستادن و عادت کردن می‌گریزم که سخت هراس انگیزند.

با هر چشیدن جدیدی، خواهش جدیدی متولد می‌شد و در هر خواهش جدیدی، ذلت جدیدی نهفته بود.

حرفه‌ای شدن وجه دیگری از حادثهٔ  شگفتِ عادی شدن است... حرفه‌ای شدن نتیجه ماندن و یک جا ایستادن است.

فقر، فخر است؛ ولی تا وقتی انتخاب شود و اظهار نشود. وقتی که اظهار شود، هم فقر است و هم ضعف.

.
دوازدهم شهریور ۰۳
        

16