معرفی کتاب معبد زیرزمینی اثر معصومه میرابوطالبی

معبد زیرزمینی

معبد زیرزمینی

4.4
144 نفر |
61 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

26

خوانده‌ام

233

خواهم خواند

80

شابک
9789649737126
تعداد صفحات
163
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب معبد زیرزمینی، نویسنده معصومه میرابوطالبی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به معبد زیرزمینی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به معبد زیرزمینی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          این کتاب تا جایی که می‌دونم یه رمانه و شخصیت اصلی که داستان حولش می‌چرخه ساخته و پرداختهٔ ذهن نویسنده‌ست. 
با این حال، ماجرای اصلی کتاب و همچنین چند تا از شخصیت‌هاش واقعی هستن. از این جهت کلا ترکیب جالبی داره.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان از زاویه‌دید الیاس روایت می‌شه، یه نوجوون ۱۷ سالهٔ روستایی که همراه داییش مقنی‌گری می‌کنه و دائم از همین جناب دایی سرکوفت می‌شنوه.
سر همین سرکوفت‌ها و از اون طرف قربون‌صدقه‌رفتن‌های مادرش فکر می‌کنه بچه‌ست و عرضهٔ هیچ کاری رو نداره...

تا اینکه خبردار می‌شه یکی از مقنی‌های روستای مجاور برای یه کاری تو جبهه دنبال همکار می‌گرده. کارش انگار اونقدر هم خطرناک نیست ولی خب، بالاخره جبهه‌ست دیگه! جبهه رفتن دل‌ و جرئت می‌خواد و الیاس برای اینکه خودش رو به دایی و از همه بیشتر به صدیقه، دخترداییش، ثابت کنه برای انجام این کار داوطلب می‌شه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

نویسنده روی موضوع خاص و قشر خاصی دست گذاشته بود که خودم تا به حال چیزی ازشون نخونده بودم و این به جذابیت کار اضافه می‌کرد.

تقریبا همون اولی هم که شروع به خوندنش کردم عنوان coming of age به ذهنم اومد. تو این دسته از کتاب‌ها، نویسنده سیر رشد یه نوجوون به یه انسان بالغ رو به تصویر می‌کشه و این کتاب هم همچین چیزی بود (بنا بر ویکی‌پدیا به این رمان‌ها تو فارسی می‌گن رمان‌های بلوغ! ولی خب این بلوغ نباید با اون بلوغ دوران نوجوانی قاطی بشه 😅).

تو این کتاب به نظرم بزرگ شدن الیاس خوب نشون داده شده بود، یه جاهایی شاید می‌تونست شیب منطقی‌تری داشته باشه ولی در مجموع خوب بود.

یه چند تا تیکه هم وسط کتاب بود که باعث شد با صدای بلند بخندم (نامه‌های سید جواد عالی بود 😂).

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

در مجموع، من این رمان رو واقعا دوست داشتم و خوندنش بهم حس خوبی داد. هر چند، اینطوری نبود که بگم خیلی هیجانی و پرکششه ولی طوری بود که دوست داشتی ادامه بدی ببینی ماجرا به کجا می‌رسه. البته حس می‌کنم آخرش جای ‌پرداخت بیشتری داشت 🤔

در نهایت اینکه به نظرم این کتاب رو می‌شه به نوجوون‌های ۱۳-۱۴ سال به بالا پیشنهاد داد.
        

32

          چند روز دیگر یک سال می‌شود. یعنی 365 روز می‌گذرد از شروع یک طوفان. طوفان الأقصی. موجی که شروع شد تا در هر بار جَزرش یک مشت زباله را بیرون بریزد از صف انسانیت و با  هر مَدّش یک مشت انسان را بیاورد به سمت درست تاریخ. در این 365 روز جنایتی که هرکدامش برابر است با یکی از جنایات طول تاریخ، چشم امیدمان به مردانی است صورت پوشیده با چفیه‌ که از دل تونل‌هایی در دل زمین بجوشند و یورش ببرند به خناس‌ترین زادۀ شیطان و شمر زمان. تونل‌هایی که صهیونیست با تمام دبدبه و کبکبه و همه تجهیزات و تکنولوژی‌های پیشرفته و به‌روزش نتوانسته پی به وجودشان ببرد و ردی از آن‌ها بیابد تا مانع نزول نجم‌های ثاقب بشود بر پیکرۀ نجس و آلوده‌اش. تونل‌هایی که اگر رد تاریخی‌اش را بزنی ریشه‌اش در همین خاک ایران خودمان پیدا می‌شود. در روزهایی که رزمنده‌های ما پنجه فشرده بودند بر گلوی یکی از دیکتاتورهای تاریخ و با ابدعات و نوآوری‌ها و عزم‌های پولادینشان سدی شده‌ بودند درمقابل جنگی جهانی که همه جهان استکبار برضد کشور عزیز و تنهایمان علم کرده بودند. آن روزها ما تنها بودیم با حداقل‌ترین تجهیزات مادی. اما مگر برای مردان خدا بن‌بست و ناامیدی هست؟
بیایید از روزهای مهر سال 1403 برویم به آخرین روزهای سرد اسفند سال  1360. برویم کنار رود کرخه. برویم داخل سنگر فرماندهان عالی ارتش. عملیاتی در پیش است اما موانعی بر سر راه است. وجود رودخانه و باتلاقی بودن زمین، میدان‌های مین گسترده، برتری دید دشمن که اجازه به‌کارگیری گسترده نیروها و انجام عملیات وسیع را نمی‌دهند. شما فرمانده باشید چه کار می‌کنید؟ چاره کار کجاست؟ یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت. راه روی زمین بسته است، زیرِزمین که بسته نیست. همین ایده فرماندهان باعث می‌شود بروند سراغ مقنی‌های یزدی و کلید عملیاتی مخفی و محرمانه زده می‌شود تا بدون اینکه خودشان بدانند زمینه‌ساز بزرگ‌ترین فتح رزمنده‌های اسلام بشوند و نامشان در تاریخ ثبت بشود و بشوند الگوی رزمندگان آینده و برای روزهای معاصر ما. سرپرستی این کار به عهده استادکار مقنی‌های میبد حاج غلامحسین رعیت رکن‌آبادی می‌افتد تا با گروه‌های مخلصش و کار شبانه‌روزی و به‌شدت محرمانه حدود ۴۶۰ متر کانال حفر کنند، آن هم زیر گوش تیز بعثی‌ها. همین موضوع انگیزه‌ای شده است برای معصومه میرابوطالبی، نویسنده حوزه کودک و نوجوان تا از این حماسه ناگفته دفاع مقدس داستانی بنویسد و نمونه موفقی از تلفیق حادثه‌ای واقعی و در عین حال اثری ادبی و درام خلق کند و یک فیلمنامه آماده برای فیلم‌سازان بسازد. کتابی در 163 صفحه که خواندنش نهایتاً سه ساعتی طول بکشد اما ما را با بخشی از تاریخ ایثارگری‌های هم‌وطنانمان که حقی بر گردنمان پیدا کرده‌اند آشنا می‌کند. معبد زیرزمینی قصه است برای آدم‌هایی  که می‌خواهند نقبی بزنند به اعماق وجودشان و با اعتکاف در معبد دل، خودشان را از عمق تاریکی‌ها به بلندای آسمان پرواز دهند. به‌تازگی خبر تقریظ نوشتن رهبر بر معبد زیرزمینی به افتخارات این کتاب اضافه کرده است. باشد که انگیزه‌ای بشود برای همه نویسندگان تا گنج‌های دفاع مقدس را از زیر خاک خاطرات ذهن‌های افراد بیرون بکشند و درباره‌اش بنویسند تا برای فرزندان این آب و خاک بازگو بشوند و باقی بمانند.
شهید فرودگاه بغداد چه خوب گفت که دفاع مقدس ما قله است، و جبهه مقاومت دامنه. برگردیم به همین روزهای باقی‌مانده به سالگرد طوفان الأقصی. کدام‌یک از ما حاضریم مثل غلام‌حسین رعیت‌ها چند ماه طی کار شبانه‌روزی در محیطی به‌شدت شرجی که راه نفس را سد کند و پر از گرد و خاک که تبدیلمان می‌کند به مجسمه‌های گلی برای نجات مردم و سرزمین‌مان تلاش کنیم؟ در روزهای امنیت و آسایش حرف‌های گنده‌گنده سیاسی زدن و نظریات سیاسی دادن و رد کردن عملکرد این و آن ملاک نیست، وقتی کوس جنگ نواخته بشود آن زمان است که مرد از نامرد شناخته می‌شود و مشخص می‌شود چه کسانی واقعاً پای اعتقادات و ارزش‌ها می‌ایستند و از جان و مال دیگران دفاع می‌کنند. مثل همین روزهای امروز ما که یک عده رجزگوی فضای مجازی‌اند و یک عده در تونل‌های زیرزمینی برای نجات جان زنان و کودکان سرزمینشان خواب و آسایش را بدرود گفته‌اند.
        

7

          این کتاب رو از آخرین سفرم به مشهد خریدم
و در موردش میتونم بگم پر از نور بود✨
تک تک کلماتش زیبایی و روحانیت داشت
کمی منو یاد کتاب دیلمزاد انداخت؛
داستان آدم هایی که غیر مستقیم در دفاع مقدس نقش داشتند خیلی شنیدنی و زیباست
این کتاب هم به مقنی های یزدی پرداخته که تو حفر کانال در جبهه نقش خیلی مهمی داشتند

شخصیت اصلی کتاب، پسری به اسم الیاسه که به خاطر اینکه به بقیه ثابت کنه بزرگ شده و میتونه روی پای خودش وایسه، به جبهه میره ولی اونجا که میرسه میبینه به این راحتی ها هم نیست

یکی دیگه از زیبایی های این کتاب، اشعار حافظ بود که اول هر فصل متناسب با کتاب آورده شده بود
این مدل خلاقیت ها که اول هر فصل شعر یا جمله ای مرتبط آورده میشه رو خیلی دوست دارم☺️
اگه نویسنده خلاقیت داشته باشه و برای هر فصل کتاب هم یه عنوان جذاب بذاره که دیگه عالیه
(من عاشق کتابایی ام که هر فصلش عنوان جداگانه داره مخصوصا عنوان های طولانی 🥺✨)

کتاب زیبا و خوش خوانی بود
دو سه روزه خوندمش
و کلی باهاش نورانی شدم
        

5

          "قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال"

نزدیکا‌ی ساعت ۳ صبح روز شنبه است که این کتاب رو تموم کردم، تعطیلی کل استان و لغو شدن امتحانات دلیلی شد که این شب بیداری رو به جای درس صرف تموم کردن این کتاب کنم و تک تک این لحظات رو با الیاس توی خط مقدم جنگ زندگی کنم.

اگه بخوام حقیقت رو بگم واقعا قلم نویسنده‌ جوری بود که وقتی الیاس خوشحال بود، من خوشحال بودم، وقتی غمگین بود من غمگین بودم، وقتی با استرس به سمت کانال میدوید منم استرس داشتم و صدای کوبیدن قلبمو از جایی نزدیک تر از مکان اصلی قلبم احساس میکردم، تمام تنم سرد میشد که نکنه واقعا اتفاقی برای کانال افتاده باشه، انگار که من موقع حفر کانال مثل الیاس و بقیه‌ عرق ریختم و تلاش کردم؛
البته بخشی از این احساسات به این برمیگشت که این کتاب داستانی از دفاع مقدس بود، برگی از تاریخ حقیقی و البته معاصر‌ که همیشه باهاش تعامل داریم و حقیقی بودن این لحظات برامون چیزی از قبل ثابت شده است.

این کتاب منو هم مثل آقا الیاس مرید شخصیت حاجی کرد و عمیقا دلم می‌خواد که یک روزی یک جوری یک جایی با همچین انسان خداییی حرف بزنم و برای راهی که دارم میرم راهنمایی بخوام.

این کتاب با تمام فراز و نشیب هاش تموم شد ولی فکر من هنوز توی اون کانال و اون سنگرا کنار مردان خدا باقی موند و منو به خوندن کتابای این چنینی، بیشتر ترغیب کرد.

در آخر به عنوان یک‌ خواننده‌ی اماتور اگه بخوام بگم کتاب واقعا ارزش داستانی خوبی داشت و پیشنهادش میکنم.
        

17