در تمام طول خواندن این کتاب عاشقانه در فکر بودم که به راستی عشق چیست؟
ایا عشق احساسات زودگذر دختر و پسرانی هست که در پی خروج از دنیای خیالباف خیالی قبلیشان هستند؟
آیا عشق احساس داشتن ارتباط با جنس مخالف است؟
آیا عشق پذیرش گفتگو و از روزگار خود حرف زدن است؟
به این فکر بودم که انگار عشق ما مقدس تر است
هر چه به پایان نزدیک میشدم بیشتر فکر میکردم عشق مقدس ما چیست؟
آیا عشق از گذشتن برای یار است که لحظه ای به او سخت نگذرد؟
آیا عشق پیداکردن دنیای معشوق است و رساندن معشوق به دنیای مطلوبش؟
آیا عشق غرق در معشوق شدن است و خود را فراموش کردن؟
نمیدانم شاید عشق هیچکدام از این ها نباشد و همه ی این ها باشد حتی از پست ترین نشانه عشق هم میشود عشق ابدی را پیدا کرد.
به قول داستایوفسکی « پروردگارا , لحظه ای تمام شاد! آیا این نعمت برای تمام مدت زندگی یک انسان بسنده نیست؟»
تنها با عشقی ناپایدار حتی به مدت یک لحظه بودن برای انسان کافیست تا به عشق حقیقی برسد و بهمن که چه قدر خدا عاشق اوست.
پس چرا ما در دنیای عاشقانه ی خود خدا را فراموش کردیم و نمیبینیم که خدا چه قدر عاشق بنده هایش است؟
شاید هنوز درست و حسابی عاشق نشدی.......