معرفی کتاب قصر ابی اثر undefined

قصر ابی

قصر ابی

4.5
54 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

126

خواهم خواند

48

ناشر
شابک
3576576573275
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
_

توضیحات

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

لیست‌های مرتبط به قصر ابی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          این کتاب درباره دختریه که تمام عمر از پیله ی امن و آرومش بیرون نیومده،هیچ اعتراضی به جوک های زننده و کنایه دار عموش،حرف های نیش دار عمه ها و سخت گیری های افراطی مادرش نکرده،در قالب فکری اونها لباس پوشیده،راه رفته،لبخند زده یا حتی نزده،حتی جلوی عطسه هاش رو گرفته...
 . تو دورانی که ازدواج یک امر مهم و آبرومند برای خانواده ها به حساب می اومده،ولنسی دختر تنها و مجردی بوده که به اعتقاد اطرافیان و شاید خودش،شانس کمی برای تجربه ی زندگی دونفره داشته،این نگرانی وقتی شدت پیدا می کنه که ولنسی می فهمه یک سال بیشتر زنده نیست. . این خبر،ولنسی رو با این حقیقت ترسناک رو به رو می کنه که تا الان زندگی نکرده؛حداقل به دلخواه خودش.همین موضوع باعث میشه ولنسی تصمیم بگیره از این مهلت یک ساله نهایت استفاده را ببره، و به این‌ امید داره که شاید دروازه های عشق و امید، شاید روزی به روی اون باز بشه.
زندگی کردن تو فضایی که کسی درکت نکنه و نامیدی به اون زندگی غلبه کرده و تمام لحظاتت پر شده از ترس، خیلی سخته. زندگی خیلی‌هامون شبیه به زندگی ولنسیه... از این‌که خودمون باشیم می‌ترسیم، از این‌که مبادا با جواب دادن به کسی دل کسی رو برنجونیم می‌ترسیم و برای هم نقش بازی می‌کنیم، خود واقعی‌مون نیستیم و با نگاهی منفی و سیاه و سفید به دنیا نگاه می‌کنیم. این نوع سرکشی چقدر رؤیایی و لذت‌بخشه، این‌که همه‌چی رو رها کنی و بری دنبال آرزوهات اینکه بلاخره بتونی برای اولین بار تو زندگیت خودت باشی...
در کل کتاب دلنشین، لذت بخش و پر محتوایی بود قطعا پیشنهاد میشه...
        

69

          بسم الله الرحمن الرحیم 
قصر آبی قصه دختری است که درست تولد ۲۹ سالگی اش جرقه  آغازگر تحولش شد ،،، یک خبر زندگی را به ولنسی داستان هدیه داد و از زندگی سراسر رنج رها شد و شادی و رهایی به او لبخند زد

از نیش و کنایه ها و شوخی های زننده و کنایه دار و سخت گیری‌های بیجا که هیچوقت داس داستان اعتراض نکرد رها شد
دختر داستان حتی تلاش نکرد که ولنسی باشد ،، تلاش نکرد که به دلخواه خویش زندگی کند و لذت ببرد
پیر دختر خطاب شد ،، دختر ما فرسوده شده از روزمرگی های بیخود و اذیت کننده ..‌

اواسط کتاب قصه به اوج غم می‌رسد و حس غم و ناامیدی وجودم رو احاطه کرده بود اما هر چه به سمت پایان کتاب پیش رفتم حس پروانگی بیشتری رو چشیدم 
من میتونم آزاد و رها باشم و لبخند بزنم و زندگی کنم 
گاهی باید دست برداریم از خودی که به زور واسه خودمون و دیگران ساختیم و فقط زندگی کنیم ،، دور از قضاوت و سخن دیگران و لذت ببریم از تک تک لحظه هامون ،، باید خودمون باشیم و بس ..
ولنسی زیبایی‌هایی داشت که هیچوقت کسی ندید 
ولنسی جذاب بود و کسی بهش توجه نکرده بود 
جهت رهایی از قید و بند بیخود خودمون و آدم‌ها 
زندگی در شرایط سخت با مقررات سخت‌گیرانه 
شاید اینطور زندگی دختری را بهم ریزد


عشق، طبیعت، کتاب و رهایی
خدای مهربونم ،، برام معجزه رقم بزن 
معجزه‌ای که مثل ولنسی رها بشم 
از خودم از گیرو دار ها ...
این یادداشت جهت چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته شده است 
        

42