نابینایی درد یا فضیلت؟
سه داستان با سه نویسنده عالی .
مترجم کتاب اسکندر آبادی نابینا هست و این خودش علتی بود برای جذابیت بیشتر کتاب .
هر داستان به بخش های متفاوت نابینایی میپرداخت در رساله دیدرو ، نابینایان به عنوان افرادی باهوش و ذکاوت معرفی می شوند ، دیدرو آنها رو پر از استعداد معرفی میکند.
نگاه دیدرو پر از نگاه انقلابی به نابینایی است ، در جامعه ای که نابینایی عذاب قلمداد می شده است، دیدرو این امر را محدودیت و عذاب به شمار نمی آورد و این افراد را مثل سایر افراد حتی در مواردی بالاتر از آنها میشمارد.
اما داستان دوم از هوفمان واقیعت جامعه را به نابینایی نشان می دهد اینکه جامعه چگونه به نابینایان نگاه می کند .
و در آخر ژید ، ابتدا ما با چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن توسط معلولیت هستیم حتی گاهی با اینکه ترحم بر انگیز است .
در آخر گفت و گو خود آبادی که بسیار شیرین بود.
به طور کلی این کتاب به تمامی ابعاد نابینایی نگاه کرده بود و سوالات بی شماری در ذهنم من ایجاد کرد و به من فهماند که چقدر از این دنیا نابینایان دور هستم درباره آن تفکر نکرده ام و چه دنیای جالبی دارند .