معرفی کتاب هراکلس اثر اوریپید مترجم غلامرضا شهبازی

هراکلس

هراکلس

اوریپید و 1 نفر دیگر
4.8
20 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

18

ناشر
شابک
9786223130182
تعداد صفحات
93
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        یک تراژدی آتنی است که نخستین بار حدو سال 416 پیش از مبلاد بر صحنه رفته است. هنگامی که هراکلس در جهان زیرین در حال انجام دادن کار های مردافکن خویش است ، لیکوس ، غاصب تاج و تخت تبای ، پدر ، همسر و فرزندان او را به مرگ محکوم می کند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به هراکلس

نمایش همه

یادداشت‌ها

مهسا کرامتی

مهسا کرامتی

1404/7/4 - 14:29

          هراکلس، فرزند میرای زئوس، پسر مردی به نام آمیفتریونه که بستر زناشوئی خودش رو با زئوس شریک شده. اینطور میشه که پسر آمیفتریون، پسر زئوس هم محسوب میشه؛ زئوسی که بارها و بارها به هرا -همسرش- خیانت کرده. در مقابل هرا هم در برابر اعمالش ساکت نمی‌مونده و چون احتمالاً زورش به خودش نمی‌رسیده، انتقامش رو از افراد حاضر در سمت دیگر این ماجرا می‌گرفته؛ از جمله هراکلس، پسر خوانده زئوس و این اون چیزیه که این داستان رو به سرانجام می‌رسونه.
تا پیش از این ما فقط می‌دونیم که هراکلس، قهرمان پرآوازه، برای انجام آخرین ماموریت مردافکنش به هادس -دنیای زیرین- رفته و در این بین، فردی به نام لیکوس در تبای -شهری که هراکلس، پدر، همسر و فرزندانش در اون ساکن بودن- قیام کرده و حکومت رو به دست گرفته و حالا می‌خواد که خانواده اون رو از بین ببره و ماجرا از اینجاست که شروع میشه.

نسبت به نمایشنامه‌های دیگه‌ای که از اوریپید خوندم به نظرم این نمایشنامه یه‌جورایی طولانی‌تر یا کامل‌تر بود. بهتر بگم: چیز بیشتری برای گفتن داشت و احساسات بیشتری رو دخیل می‌کرد (شاید فقط در من). 

در پایان کتاب طبق معمول یادداشتی در ارتباط با این نمایشنامه آورده شده که مفید و قابل توجهه.
        

4

اسطوره بر
          اسطوره بر صحنه !

با خوندن نمایشنامه هراکلس ، تمام نمایشنامه های باقی مانده از یونان باستان رو خوندم. باید اعتراف کنم که نمایشنامه هراکلس از دستم در رفته بود و فکر میکردم خوندم ( با نمایشنامه فرزندان هراکلس اشتباه گرفته بودم ).

باز هم با یک اثر درخشان از اوریپید بزرگ طرفیم ! اثری در نهایت زیبایی و به معنای واقعی کلمه تراژدی !

راستش نمیدونم درباره چی باید بنویسم. اینقدر نکات این اثر زیاده که فکر کنم اگر بخوام در مورد هر کدوم شون پنج سطر هم بنویسم تا فردا صبح طول بکشه. 

هراکلس ، یکی از اساطير و شاید محبوب ترین اسطوره در یونان باستان و رومه. اسطوره ای که تا حدودی یادآور رستم شاهنامه ست. قبلا هراکلس رو در نمایشنامه های زنان تراخیس از سوفوکل و هیپولیت از اوریپید دیده بودیم و اینجا ، در این تراژدی طولانی ( طویل ترین تراژدی باقی مانده از یونان باستان ) با داستان خودش طرفیم. داستانی که کاملا اوریپیدی و کاملا تراژیکه. 

طبق معمول آثار اوریپید ، داستان با نقل مقداری از گذشته و زمینه داستان از زبان آمفتریون پدر هراکلس ، شروع میشه . از همین سطور اول مشخصه که سر و کارمون اینبار خیلی به اساطیر یونان افتاده. این روند بارها و بارها تا آخر نمایشنامه تکرار میشه. ما تقریبا همه اساطیر مربوط به هراکلس رو تا پایان نمایشنامه میخونیم . از تولد هراکلس تا خان هایی که میگذرونه و بقیه اساطیری که اگر اشاره بکنم اسپویل میشه ، همه شون در این اثر هستند.
پس خوبه که قبل از خوندن این نمایشنامه کمی با اساطیر یونان و مخصوصا اسطوره هراکلس آشنا باشید. 

داستان با کودتا و غصب حکومت آغاز شده که قراره توسط جباری که حکومت رو قبضه کرده ، فرزندان و همسر و پدر هراکلس کشته بشن. زاری و ندبه و امید به اومدن هراکلس برای نجات اشخاص نمایش و همچنین سنگدلی جبار قصه ، اثر رو تبدیل به یک تراژدی سنتی کرده اما با اومدن هراکلس دقیقا چرخشی که ارسطو مد نظرشه اتفاق میفته...

بعد از اومدن هراکلس ، داستان به سمت اتفاقات خونین و مرگبار پیش میره و در نهایت ما شاهد بدبختی و محنت هراکلس بر روی صحنه هستیم .

اثر به خوبی ما رو با یک تراژدی اوریپیدی مواجه میکنه. امضای اوریپید کاملا پای اثر گذاشته شده. از نحوه نوشتن دیالوگ ها که با ترجمه بسیار خوب غلامرضا شهبازی همراه شده تا صحنه اومدن خدایان بر روی صحنه که به طرز عجیبی سینمایی روایت میشه. 

گفتگوها و دیالوگ ها بسیار جذاب و دلنشینه. اثر به شدت قصه گوئه،  نقش همسرایان خیلی کم شده و دخالت آنچنانی ای در قصه ندارن و روده درازی هم نمیکنن...

تعلیق و شخصیت پردازی و کشمکش در بالاترین درجه خودش قرار داره و انگار اوریپید تمام نظریات ادبی و هنری قرن های ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ رو بلد بوده و ازشون استفاده کرده تا اثری خلق کنه که به دل مخاطبش بشینه . 

اثر اوریپید تونسته به خوبی ما رو از طریق اسطوره هراکلس با خودمون مواجه کنه. آیا فقط ما بدبختیم؟ آیا امید مرده؟ آیا خدا مسئول بدبختی ماست و هزاران آیای دیگه ای که اوریپید ما رو باهاش مواجه میکنه ...

اگر میتونستم ۴۵ تا ستاره به این اثر میدادم چون هر طوری که حساب میکنیم با یک اثر خوب طرفیم. مگر آدم از یک اثر هنری چی میخواد و چه انتظاری داره؟
سرگرم میکنه ، داستان میگه ، پشت همه این ها ما رو انسان بهتری میکنه ‌‌‌... 

اوریپید از ۲۵۰۰ سال پیش تا ابدالدهر با همین آثاری که خلق کرده زنده میمونه... ما در ۲۰۲۵ میلادی این اثر رو میخونیم و شاید در ۲۲۲۵ میلادی اثری از ما نباشه اما همون روز باز هم اوریپید با هنرش زنده ست ...

یاد و خاطره اوریپید گرامی باد.
        

39

سعید بیگی

سعید بیگی

1404/7/15 - 01:54

          نثر کتاب خوب، روان و خواندنی است. داستان از مقابل کاخ «هِراکلِس» در تبای آغاز می‌شود، در حالی که «آمفیتریون» ـ پدر میرای «هراکلس» یا شوهر مادرش، اگر «زئوس» پدرش باشد ـ به اینکه «زئوس» در بستر با او شریک شده اشاره می‌کند و از ستم «لیکوس» شاه‌نو شکایت می‌کند.

«لیکوس» که با رفتن «هراکلس» به سرزمین زیرین (دیار مُردگان) به تبای آمده و با یک کودتا حکومت را در دست گرفته و «کرئون» و فرزندانش را ـ که پدر و برادران همسر «هراکلس»، «مگارا» هستند ـ کشته است و اکنون تصمیم دارد؛ سه پسر نوجوان «هراکلس» و مادرشان «مگارا» و پدر بزرگ‌شان، «آمفیتریون» را هم بکشد... .

داستان باصحنه‌ای تلخ و دردناک آغاز می‌شود و در ادامه کمی اوضاع روبراه می‌شود و همه مژدۀ جشن به هم می‌دهند و هنوز دشمن کشته نشده، خدایان به آنها گیر می‌دهند و تحمل لحظه‌ای و آنی، خوشی این قهرمان را که برای مردم کارهای زیادی انجام داده و خدمات فراوانی کرده را ندارند و او را به بلایی دردناک‌تر از قبل دچار می‌سازند؛ تنها برای اینکه «هِرا» همسر «زئوس»، دلش آرام گیرد.

انسان واقعا دلش برای این زن و فرزندانش می‌سوزد و بیش از آن، برای این پدر پیری که تمام تلاشش را کرد تا جان عروس و نوه‌هایش را نجات دهد، اما از یک چاله نگذشته، گرفتار چاهی شدند عمیق‌تر و سیاه‌تر و بدتر از چالۀ پیشین.

معمولا کسی که بخواهد راحت زندگی کند و ریخت‌وپاش داشته و قهرمان مردم باشد و سری بین سرها در بیاورد؛ باید منتظر دردسرها و گرفتاری‌ها، کینه‌ها و حسادت دیگران هم باشد، به‌ویژه اینجا که دشمن از خدایان است و قدرتی فراوان دارد و هیچ‌کس توان گریز از دست وی را ندارد و «هراکلس» هم ناچار باید بر این تقدیر گردن نهد و آن را بپذیرد.

شوربختانه باز هم تاوان اشتباه «زئوس» را نه خودش، که فرزندش «هراکلس» و خانوادۀ او می‌دهند؛ زیرا او خداست و نباید مجازات شود و به جای او بندگان میرا رنج را خواهند کشید و طرف انتقام دردناک «هرا» قرار می‌گیرند و با وجود این همه خدمات و کمک به مردم، خانوده‌شان از هم می‌پاشد.

گنه کرد در بلخ آهنگری     به شوشتر زدند گردن مسگری

و باز یک زن و سه فرزندش که کمترین گناهی ندارند، مجازات می‌شوند. گویا دیواری پایین‌تر از دیوار زنان، نوباوگان، کودکان و نوجوانان وجود ندارد. این رویۀ خدایان قدیم یونان، عین ستم‌کاری و ظلم بود و به هیچ کسی هم پاسخ‌گو نبودند.

خدایان با هم در می‌افتادند یا به هم خیانت می‌کردند، اما بندگان و زنان و فرزندان‌شان تاوان می‌دادند و خدایان پس از این انتقام‌ها دلشان آرام می‌گرفت و خوش و خُرّم در کنار هم زندگی می‌گردند.

با خواندن این نمایش‌نامه، به یاد «آژاکس» افتادم که خدایان او را دیوانه کردند و با این جنون آنی که تحفۀ خدایان بود، «آژاکس» به جای آنانی که تصور می‌کرد که حقش را خورده‌اند، تعدادی حیوان را کشت و وقتی هوشیار شد، از شرم خودش را از بین برد.

قصۀ خوبی بود، اما آن‌قدر کام جانم را تلخ کرد که گفتنی نیست و نمی‌دانم چرا «اوریپید» این‌گونه پایان ماجرا را رقم زد؟ نمی‌دانم، شاید اصل ماجرا هم همین‌طور بوده باشد.
        

26

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/7/15 - 07:49

          **اگر همه‌ی رنج‌کشیدگان دست از زندگی می‌کشیدند، دیگر چه‌کسی می‌ماند تا بارِ انسان‌بودن را به دوش بکشد؟**

«هراکلس»، یکی دیگر از تراژدی‌های تلخ و درخشانِ اوریپید، با درون‌مایه‌ای عمیق و انسانی، داستانِ قهرمانی‌ست که پس از بازگشت از نبرد، بر اثر جنون، همسر و فرزندانش را به قتل می‌رساند.

هنگامی که هراکلس به خطای خود پی می‌برد، فرو می‌ریزد و از قهرمانی شکست‌ناپذیر به انسانی درهم‌شکسته بدل می‌شود؛ انسانی که ناچار است بارِ گناه خویش را تا پایانِ عمر بر دوش بکشد.
اما درست در همین نقطه، معنای اصلیِ نمایشنامه آشکار می‌شود: بزرگ‌ترین نبردِ انسان، نه با دشمنانِ بیرونی، بلکه با تاریکیِ درونِ خویش است — جایی که باید پس از سقوط، جرئتِ برخاستن و ادامه دادن را پیدا کنیم...

و بخشِ زیباترِ نمایشنامه برای من، گفت‌وگوی تِسیوس با هراکلس است؛ آن‌جا که او از معنای زندگی می‌گوید، با این برداشت که زندگی در میانِ رنج، خود نوعی قهرمانی ست.

نمایشنامه‌ای تلخ، تأمل‌برانگیز و در عین‌حال از خواندنی‌ترین آثارِ اوریپید بود که از خواندنش بسیار لذت بردم.
        

11

          .ِ
هراکلس به تمام وجه و معنای ممکن "تراژدی" بود. خیلی تلخ و سنگین بود. تا بدین جا، هنر اوریپید در این نمایشنامه از همه بیشتر برایم نمایان شده است، به خصوص آن صحنه های پایانی و حرف و سخن ها در آن لحظات طاقت فرسا، حیرت برانگیز بود، همه چیز در جای خودش و به میزانی که باید باشد!
تسیوس عجب رفیقی است، واقعا به تمام معنا حق رفاقت به جای می آورد و بعد آن مصیبت سهمگین، زیر بازوان هراکلس را می گیرد تا برخیزد و با آن بار سنگین بر دوش، ادامه دهد. وصف اوریپید از نسبت تسیوس و هراکلس، نقطه تحمل پذیری و دل گرم کنندگی داستان بعد از آن نقطه عظیم اوج تراژدی بود، علاوه بر این عمیق ترین و تامل برانگیز ترین حرف ها، دقیقا در این مکالمه بین دو رفیق به میان می آید.
چیزی که این بار توجهم را جلب کرد این است که در این تراژدی ها، در آنِ تحمل رنج و درد، فرد به هیچ وجه تنها نیست! همیشه جمعی متشکل از همسرایان، هر بار در نقشی خاص و یا خانواده و دوستانی کنار او و هم‌درد و عزادار و گریان بر مصیبت شخص متحمل رنج اند، گویی رنجی جمعیست که همگی با هم بر دوش می کشند.
نقطه اشتراک جالب دیگر  و صحنه ی تکرار شونده (لااقل در این چند تراژدی که خواندم) این است که در آن اوج درد، که بیچارگی به نهایت رسیده، همگی رو به زئوس می کنند و می گویند: تو می‌بینی این درد و رنج را که گردن نهاده و متحمل می شویم؟ گویی میخواهند بگویند ما که گریزی نداریم لااقل برای آنکه این درد بیهوده نباشد تو ببین! بلاتشبیه برای آدم یادآوری کننده آن صحنه کربلاست که وجود مبارک اباعبداللّه در میانه سیل بلا می فرمایند: "انّه بعین اللّه" آنچه بر من وارد آمد آسان است، چون در محضر خداست. که قطعا این کجا و آن کجا؟

        

8

«آقای هراک
          «آقای هراکلس ،  شب آبستن است تا چه زايد سحر!»
🟢📖نمایشنامه‌ی «هراکلس»،یکی دیگه از آثار اوریپید، نویسنده و شاعر اهل آتن دریونان 🇬🇷 هستش.نمایشنامه‌ای تلخ امّا درخشان ودوس‌داشتنی
♻️از بچگی اسم هرکول رو زیاد شنیده‌بودم خیلی قبل‌تر از وارد شدن به دنیای کتاب‌خونی یا خوندن تراژدی‌های یونان،چیزی ازش نمی‌دونستم دراین حد که برای مثال آدم قوی وجنگجوی قهار اسمش رو می‌بردن  وحالا تازه باهاش آشنا شدم دلم میخواد زیاد ازش بخونم،زیاد بدونم.برام شخصیت جالب وپیچیده‌ای داره هم تولدش،هم حیاتش والبته مرگش وپیوستنش به خدایان المپ‌نشین.همه چیزش خیلی خاص ومنحصربه‌فرده، آخرین پسر فناپذیر زئوس و همچنین تنها کسی بوده که از مادری فانی به دنیااومده، ولی بعداز مرگش تبدیل به خدا شده.
♻️نمایشنامه به نام یک اسطوره یونانیه،شاید بشه گفت مشهورترین اسطوره.«هرکول» یا «هراکلوس» انسان میرایی با زندگی وسرنوشتی عجیب وغریب
قطعاً یکی از مشهورترین پهلوانان افسانه‌ای سراسر دنیا هراکلسه. زندگی آسونی نداشته و در طول مسیر با آزمایش های طاقت‌فرسایی روبرو شده، اما با انجام دلاوری‌ها و کارهای شجاعانه، اسم خودش رو در تاریخ جاودانه کرده.
♻️این نمایشنامه بخشی از زندگی این قهرمانه،معمولاً نمایشنامه‌های اوریپید با تک گویی که اطلاعاتی از وقایع گذشته میدن شروع میشه، آمفیتریون، پدر هراکلس در حالی که مقابل کاخ ایستاده ، شجره‌نامه‌ی خودش و هراکلس رو بازگو میکنه،اینکه چطور زئوس وارد زندگی خصوصیش شده. مگارا (همسر هراکلس)، لیکوس (شاه نامشروع تبای)، تسئوس (پادشاه آتن)، آیریس (خدمتگزار هرا) و همسرایان که همیشه حضور فعال دارن باقیه  نقش‌آفرینان این تراژدی یونانی هستن 
♻️میشه این نمایشنامه رو به دوبخش تقسیم کرد بخش اول تهدید لیکوس برای خانواده هراکلوس بخش دوم جنون شخص هراکلوس وفجایع ناشی از اون
ابتدای نمایش وقتیه که هراکلس در جهان زیرین(هادس) در حال انجام مأموریت‌هایی که که بهش محول شده ا(لبته اکثراً فکر میکنن دیگه برنمیگرده حتی همسرش)،از طرفی لیکوس،  پادشاه ناحق وغاصب تاج‌وتخت تِبای، پدر و همسر و فرزندان هراکلس رو به مرگ محکوم کرده تا با کشتن اونها پایه‌های حکومتش رو مستحکم کنه ولی هراکلس به‌موقع برای نجات اونها از راه می‌رسه و البته این شروع ماجرا و ب بسم‌الله درد بی درمان هرکوله
💡از جذاب‌ترین قسمت‌های نمایشنامه رفاقت هراکلس و تسیوس بود وهمچنین شعارهای کوبنده علیه خدایان بود از زبان شخصیتهای نمایشنامه. اوریپید روشن فکر وهنرمند اون زمان حرف حق زد حتی به قیمت محبوب نبودن
💡ازمقایسه رستم با هراکلس زیاد شنیده بودم  وحین خوندن دنبال تشابهاتشون بودم ،هردو بلای فرزند کشی داشتن،هردو عبور از چندخان سخت داشتن برای رسیدن به اهدافشون،تولدی خاص ومنحصربه فرد داشتن و....تا حدودی درسته تشابه دارن.ولی رستم ما کجا وهراکلس کجا😌😎
        

57