پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

@parnians
عضویت

مرداد 1403

97 دنبال شده

119 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        **اگر همه‌ی رنج‌کشیدگان دست از زندگی می‌کشیدند، دیگر چه‌کسی می‌ماند تا بارِ انسان‌بودن را به دوش بکشد؟**

«هراکلس»، یکی دیگر از تراژدی‌های تلخ و درخشانِ اوریپید، با درون‌مایه‌ای عمیق و انسانی، داستانِ قهرمانی‌ست که پس از بازگشت از نبرد، بر اثر جنون، همسر و فرزندانش را به قتل می‌رساند.

هنگامی که هراکلس به خطای خود پی می‌برد، فرو می‌ریزد و از قهرمانی شکست‌ناپذیر به انسانی درهم‌شکسته بدل می‌شود؛ انسانی که ناچار است بارِ گناه خویش را تا پایانِ عمر بر دوش بکشد.
اما درست در همین نقطه، معنای اصلیِ نمایشنامه آشکار می‌شود: بزرگ‌ترین نبردِ انسان، نه با دشمنانِ بیرونی، بلکه با تاریکیِ درونِ خویش است — جایی که باید پس از سقوط، جرئتِ برخاستن و ادامه دادن را پیدا کنیم...

و بخشِ زیباترِ نمایشنامه برای من، گفت‌وگوی تِسیوس با هراکلس است؛ آن‌جا که او از معنای زندگی می‌گوید، با این برداشت که زندگی در میانِ رنج، خود نوعی قهرمانی ست.

نمایشنامه‌ای تلخ، تأمل‌برانگیز و در عین‌حال از خواندنی‌ترین آثارِ اوریپید بود که از خواندنش بسیار لذت بردم.
      

9

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/7/8 - 21:57

        نمایشنامه زنان تروا روایت زنان اسیری است که پس از سقوط تروا با فقدان خانواده، ویرانی سرزمین و سرنوشت ناگزیرِ بردگی روبه‌رو می‌شوند. در این اثر، تقابل میان سرنوشت مردان و زنان در جنگ پررنگ است: مرگ، سرنوشت حتمی مردان و بردگی، تقدیر اجتناب‌ناپذیر زنان. همین تمایز، یکی از درون‌مایه‌های اصلی نمایشنامه به شمار می‌رود.
این متن در واقع فریادی ست علیه یکی از بزرگ‌ترین ظلم‌ها و خطاهای بشر: خشونتِ جنگ. دیالوگ‌ها و تک‌گویی‌های پرقدرت نمایش، پوچی و بی‌معنایی جنگ را به‌خوبی نشان می‌دهند و این پرسش اساسی را مطرح می‌کند: «چه توجیهی برای جنگ وجود دارد؟ و امروز، زنان در میدان‌های جنگ چه سرنوشتی پیدا می‌کنند؟»
این نمایشنامه‌ی زیبا و خواندنی بارها اقتباس شده و الهام‌بخش آثار بسیاری بوده است. اما بیش از همه دوست داشتم در یادداشتم به اقتباس سوزوکی اشاره کنم. 
در میان این اقتباس‌ها، یکی از جالب‌ترین‌ها به تاکه‌هیتو سوزوکی (سوزوکی تاداشی) ــ کارگردان مطرح ژاپنی و نام‌آشنا در عرصه‌ی تئاتر مدرن ــ تعلق دارد؛ او این تراژدی را بیش از پانزده سال در سراسر جهان اجرا کرد.
اقتباس سوزوکی شکلی کاملاً متفاوت از نسخه‌ی کلاسیک اروپایی دارد. در این اجرا، دیالوگ‌ها کوتاه شده و تمرکز بر تجربه‌ی جسمانی و احساسی زنان است. بازیگران با حرکات موزون و ریتمیک روایت می‌کنند، نه با جملات طولانی؛ به‌گونه‌ای که حس اسارت، اضطراب و رنج به شکلی بصری و فیزیکی منتقل می‌شود. به تعبیری می‌توان گفت: «این اقتباس، تراژدی را از ذهن و قلب زنان به زبان بدن و حرکت ترجمه می‌کند؛ تماشاگر نه‌فقط می‌شنود، بلکه رنج، ترس و فقدان را با تمام وجود حس می‌کند.»
      

27

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/7/8 - 08:11

        کتاب «درد» اثر مارگریت دوراس مجموعه‌ای از نوشته‌ها و یادداشت‌های شخصی اوست که بیشتر به دوران پایانی جنگ جهانی دوم مربوط می‌شود و در مجموع، ترکیبی است از خاطرات جنگ، انتظار و رنج انسانی در برابر خشونت و ویرانی.

کتاب از دو بخش اصلی تشکیل شده است. در بخش نخست ــ اصلی‌ترین و تأثیرگذارترین بخش کتاب ــ نویسنده از انتظار و اضطراب خود برای بازگشت همسرش از اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها می‌نویسد. دوراس در این قسمت با زبانی متفاوت، تلخی و خشونتِ انتظار را روایت می‌کند: از امید و بی‌تابی، از وضعیت جسمی و روحی خودش و دیگران، و از پایانِ انتظارها می‌گوید؛ از اینکه این پایان برای هر کس به شکلی متفاوت است، یکی با خبر بازگشت عزیزش و دیگری با خبر مرگ او.

بخش دوم شامل چند متن کوتاه و داستان‌گونه است؛ ترکیبی از تجربه‌ی واقعی نویسنده و خیال‌پردازی که گاهی مرز میان خاطره و ادبیات در آن محو می‌شود و خواننده به شک می‌افتد که کدام روایت تجربه‌ی واقعی اوست.

از نظر من، بخش نخست با زبان ادبی و لحنی تلخ و عاطفی، تصویری تکان‌دهنده از مفهوم انتظار و مواجهه‌ی انسان با جنگ و خشونت ارائه می‌دهد و از این‌رو بسیار گیراتر و ماندگارتر از نیمه‌ی دوم کتاب است.این امتیاز را نیز صرفا برای بخش اول کتاب داده‌ام.
      

25

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/7/5 - 19:50

        نمایشنامه‌ی رسوس: 
داستان درمورد  ورود رسوس، قهرمان تراکیه‌ای، به میدان نبرد تروا و مرگ ناگهانی او در همان شب است. نمایشنامه بر سقوط ناگهانی قهرمان، بی‌اعتمادی و فریب در جنگ و نقش قطعی سرنوشت تمرکز دارد.

به نظرم این نمایشنامه بیشتر از آنکه درباره‌ی دلاوری و رشادت در جنگ باشد، درباره‌ی شکست قهرمان در برابر تقدیر است. رسوس با غرور وارد میدان می‌شود، اما مرگ زودهنگامش نشان می‌دهد که حتی قهرمانی هم در برابر سرنوشت شکننده است. جنگ در این اثر پر از بی‌اعتمادی و فریب است و پیروزی بیشتر حاصل شانس و حیله است تا دلاوری واقعی.
 رسوس برای من نماد انسانی است که در برابر تقدیر تنها می‌ماند و هیچ‌کس توان نجاتش را ندارد. موضوعی که در دیگر آثار اوریپید هم به چشم می‌خورد و همین باعث می‌شود بتوان او را کنار ایفیژنیا یا دیگر قهرمانانی گذاشت که راه گریزی از تقدیر نداشتند.

نکته‌ی جالب برای من تأثیر خدایان بود؛ سرنوشت رسوس از پیش رقم خورده و حتی مادرش که فرشته‌ی الهام است، مرگ او را گوشزد و پیش‌بینی می‌کند، اما هیچ خدایی دخالت نمی‌کند و این انسان است که در برابر سرنوشت تنهاست.

اهمیت این نمایشنامه در تمرکز بر قهرمان گمنام ،نمایش تلخ و قطعی تقدیر است. رسوس تصویری از بی‌رحمی سرنوشت و تنهایی انسان ارائه می‌دهد و همین باعث می‌شود اثری منحصر به فرد و قابل توجه باشد.
      

10

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/6/24 - 17:31

        
**چه عجیب است که انسان همیشه یکسان و تغییرناپذیر است؛
بد هیچ‌گاه جز بد نخواهد کرد و نیک نیز همیشه نیک خواهد ماند. این تفاوت میان نیک و بد در چیست؟ موروثی است یا نتیجه‌ی تربیت؟**

هر بار که یکی از تراژدی‌های یونان را می‌خوانم، فکر می‌کنم همین اثر زیباترین است؛ اما با خواندن نمایشنامه‌ی بعدی درمی‌یابم که هر کدام زیبایی خاص خود را دارند.

در تراژدی‌های اوریپید، مرز باریکی میان عدالت و انتقام وجود دارد که استادانه به تصویر کشیده شده‌اند؛ فارغ از این‌که این عدالت‌خواهی درست یا نادرست باشد یا در پایان پیامدی مثبت یا منفی داشته باشد.
در چند نمایشنامه‌ی اخیر دیدیم هرجا بی‌عدالتی رخ داد و شخصیت‌ها در شرایط بحرانی قرار گرفتند، خود به اجرای عدالت برمی‌خیزند و در این مسیر ارزش‌های اخلاقی و انسانی دگرگون می‌شود؛ نمونه‌اش «الکترا»، «مده‌آ» و «اورستس».
آنچه در همه‌ی این آثار بیش از همه توجه مرا به خود جلب کرده است این پرسش‌هاست که آیا انتقام همیشه راهگشا است؟
 آیا زخم‌های روانی و اجتماعی با انتقام درمان می‌شوند؟
 ظرفیت انسان‌ها برای تحمل خشم،ظلم و بی‌عدالتی واقعاً تا کجاست؟

نکته‌ی برجسته‌ای که در آثار اوریپید دوست دارم این است که زنان در آن‌ها منفعل نیستند. در این تراژدی نیز، هکوب شخصیتی سخنور و استدلال‌گر دارد که با قدرت بیانش هم احساساتش را بیان می‌کند و هم با افکار و عقایدش بر دیگران اثر می‌گذارد، هرچند در انتها نتیجه‌ی مطلوبی به دست نمی‌آورد....
      

18

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/6/14 - 16:18

        شاید یکی از زیباترین جمله‌هایی که در پادکست‌ها شنیده‌ام و در ذهنم ماندگار شده، این گفته‌ی یونگ باشد:

**زنانگی چیزی بیشتر از مونث بودن است.**

وقتی به رفتارها، روابط و آموزش‌های سطحی و جنسیتی این روزها نگاه می‌کنم، معنای این جمله برایم روشن‌تر می‌شود.

برای من، از همان ابتدا جذابیتِ کتاب یک عمر کار در شجاعت نویسنده بود؛ شجاعتی در به زبان آوردن حقایقی از تجربه‌ی مادر شدن ـ حقیقت‌هایی که بسیاری یا از گفتنش می‌ترسند، یا آن را صرفاً بخشی طبیعی و بدیهی از زن بودن به حساب می‌آوردند.

همان مقدمه‌ی کتاب کافی بود تا یاد جمله‌ی یونگ بیفتم و برای خودم اینطور تعبیر کنم: زن بودن چیزی جدا و فراتر از مادر شدن است.

مادری یکی از بی‌شمار ظرفیت‌های انسانی یک زن است؛ همانند عشق ورزیدن، اندیشیدن… یا انتخاب کردن. اما هرگز آن را به‌عنوان تکه‌ای برای تکمیلِ هویتِ یک زن نمی‌پذیرم.

به‌عنوان مادری که آگاهانه این نقش را انتخاب کرده‌ام، در میان صفحات کتاب خودم و خستگی‌هایم را دیدم؛ خستگی‌ها و در عین حال عشقی که همچنان در منِ مادر جریان دارد. با این همه، با ریچل کاسک هم‌عقیده‌ام که مادر شدن تجربه‌ای‌ست برای یک زن، نه همه‌ی او؛ نه تکمیل‌کننده‌ی هویت او.

به گفته‌ی خودش: «او در این کتاب فقط راستش را گفته است، همین!»
صد البته که همه‌ی مادرها با این کتاب همذات پنداری نخواهند کرد؛ زیرا تجربه‌ی یکسانی ندارند…

و در آخر

زنانگی، نه در مادر شدن و نه صرفاً در مونث بودن خلاصه نمی‌شود؛ بلکه جوهره‌ای‌ست که زن را فراتر از هر نقشِ تحمیل‌شده‌ای تعریف می‌کند.


      

19

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/5/29 - 22:38

        سازمان بهداشت جهانی چند سال پیش فیلم کوتاهی با عنوان I had a black dog منتشر کرد تا افسردگی را ساده‌تر توضیح دهد. بعد از آن، اصطلاح «سگ سیاه افسردگی» بسیار مشهور و به نمادی برای افسردگی تبدیل شد.
وقتی "زندگی واقعی" با آن شوک تلخ آغاز شد، حضور همیشگی «کفتار» مرا ناخودآگاه به یاد همان سگ سیاه انداخت و شروع کردم به پیدا کردن شباهت‌هایی میان این دو حیوانِ تاریک و مزاحم. 
هر دو حضوری دائمی دارند، چه در خانه و چه در ذهن ؛ هر دو نماد ترس و تاریکی‌اند و نشانی از نبودِ آرامشِ واقعی در زندگی.

با این حال، تفاوت‌هایی هم میانشان بود؛ سگ سیاه افسردگی بیشتر به تجربه‌ای فردی شباهت دارد، اما «کفتار» نمادی بود از اتفاقاتی که زندگی، خانواده و اطرافیان بر دوش راوی گذاشته‌ بودند. پرسشی که برای من وجود داشت این بود که آیا راوی در پایان می‌تواند راهی برای مقابله با آن پیدا کند یا نه و در نهایت به پذیرش ‌می‌رسد؟!

فارغ از خلاصه‌ی داستان، تمام شخصیت‌ها از دیدگاه روان‌شناختی قابل بررسی‌اند و هر کدام می‌توانند نمادی از یک تله‌ی شخصیتی یا بازتابی از وضعیت روانیِ حاکم بر بعضی خانواده‌ها باشند. برای من، سکوت مادر در برابر خشونت ــ سکوتی که به تداوم آن دامن می‌زد ــ و تأثیر مخرب این منفعل بودن بر روان کودکانش بسیار قابل توجه بود؛ به‌ویژه راه‌های متفاوتی که هر کدام از کودکان برای مقابله با این وضعیت برگزیده بودند.

زاویه‌ی دید راوی به اتفاقات اطراف و صداقتی که در بیان احساسات با خودش داشت از نظرم قابل توجه و گاهی حتی زیبا بود، همان‌طور که تاب‌آوری‌اش در برابر «کفتار». 
خواندن "زندگی واقعی" برای من از یک‌سو برشی بود از زندگی کودکی که با ترس، خشونت خانوادگی و آسیب روانی رشد می‌کند، و از سوی دیگر یادآور این نکته که یک اتفاق، حادثه یا آسیب روانی می‌تواند تا چه اندازه بر رشد سالم و آینده‌ی یک کودک اثر بگذارد...



      

5

پرنیان صادقی

پرنیان صادقی

1404/5/12 - 14:29

        فوق العاده زیبا و خواندنی 
نگاهِ انتقادیِ اوریپید به موضوع "قربانی کردن انسان"...
و چه زیبا به نقدِ چند موضوع در این نمایشنامه پرداخته بود.
اولین مورد پوچی اخلاق در سیاست بود که حتی پدر حاضر است برای حفظ جایگاه خود دخترش را قربانی کند.
دومین مورد زیر سوال بردن خدایان است! آیا خدایانی با چنین درخواستِ پوچ و خودخواهانه‌ای لایق پرستش هستن؟!
و بخش زیبا و بحث برانگیز خود ایفی‌ژنی‌ست.تا اینجا و نمایشنامه‌هایی که خواندیم تسلیم سرنوشت شدن و جبر سرنوشت را در تمام آثار قبلی دیدیم در اینجا نیز اگر چه ایفی ژنی زنی منفعل نیست و در ابتدا به مخالفت با چنین تقدیری برمی‌خیزد اما سرانجام تسلیم می‌شود چه بصورت تحمیلی و چه به‌ خاطر نجات یونان...
 اوریپید در این اثر زیبا با به تصویر کشیدنِ تراژدیِ قربانی کردن انسان به این مطالب اشاره کرد: فرمان خدایان یا جان انسان؟! سرنوشتِ تحمیلی یا انتخابی؟! ارزشِ قدرت و جنگیدن در برابر کشتنِ بی‌گناهان؟!
پاسخ اوریپید به این سوالات اگر چه تلخ و تراژیک اما بسیار تامل برانگیز بود....
      

16

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.