معرفی کتاب آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا اثر آیسخلوس مترجم عبدالله کوثری

آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

آیسخلوس و 1 نفر دیگر
4.5
22 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

44

ناشر
نشر نی
شابک
9789641852032
تعداد صفحات
482
تاریخ انتشار
1399/10/22

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
دو هزار و پانصد سال از تولد تراژدی می گذرد و گزافه نیست اگر بگوییم این نوشته های شکوهمند از دوران رنسانس به بعد از سرچشمه های اصلی ادبیات غرب و الهام بخش بسیاری از شاعران و نویسندگان و سایر هنرمندان سراسر جهان بوده است.  آیسخولوس را پدر تراژدی می نامند، از آن روی که او نخستین شاعری است که با نوآوری های خود، چه در پرداخت مضامین و شخصیت ها و چه در نحوه ی اجرای نمایشنامه بر صحنه، این قالب هنری را تکامل بخشید. مضمون نمایشنامه های آیسخولوس بیش از هر چیز بر رابطه ی آدمی با خدایان استوار است. بسیاری از پرسش های ازلی انسان در این نوشته ها مطرح می شود: آدمی تا چه حد مسئول کرده های خویش است و تا چه حد محکوم رای خدایان؟ آنگاه که اراده و آرزوی آدمی با خواست خدایان در تعارض می افتد چه پیش می آید؟ عدالت خدایان به چه معنی است؟ و سرنوشت آدمی آنگاه که از بسیاری قدرت و مکنت سر به طغیان برمی دارد، به کجا می کشد؟علاوه بر این آیسخولوس رویدادهای مهم زمانه ی خود را در نمایشنامه هایش بازتاب داده است. این مجموعه برای نخستین بار هفت نمایشنامه ی برجامانده از آیسخولوس را با ترجمه ای واحد به فارسی زبانان هدیه می کند.در نمایشنامه ی وزغ ها نوشته ی آریستوفانس، همسرایان آیسخولوس را «نخستین کس که کاخ آسمان سای تراژدی را بنا کرد» می خوانند. گذشته از این، او نخستین نمایشنامه نویسی است که آثاری از او در دست داریم و می توانیم با قاطعیت درباره اش حرف بزنیم. پس با علم به این که اطلاعات باستانی درباره? زندگی افراد به هیچ روی روشن و قاطع نیست، می توانیم داده های زیر را تا حد معقولی قابل اعتماد بدانیم:525 ق م تولد آیسخولوس در الئوسیس (519 تاریخی با احتمال کمتر)96ـ 499ورود به عالم تئاتر490 شرکت در نبرد ماراتن. کشته شدن برادرش کوناگریوس در این نبرد484 نخستین پیروزی در اجرای تراژدی79/480 دو نبرد سالامیس و پالاتئا (به احتمال زیاد در سالامیس بوده)472 برنده شدن چهار تراژدی او از جمله پارسیانحدود 470 نخستین دیدار او از سیسیل (اجرای دوباره? پارسیان)468 شکست از سوفوکلس467 برنده شدن چهار تراژدی تبای او (از جمله هفت دشمن)466-59 برنده شدن چهار تراژدی دانائوسی او (از جمله پناه جویان)458 برنده شدن تریلوژی اورستیا456 آخرین سفر به سیسیل و مرگ در جِلاعبدالله کوثری بیست ودوم آبان 1325 در همدان به دنیا آمد. پدر و مادرش همدانی بودند و ساکن آن شهر، اما در سال 1328 برای اقامت همیشگی به تهران رخت کشیدند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ی نوبنیاد رازی و البرز به انجام رساند و سپس در رشته ی اقتصاد دانشگاه ملی (شهید بهشتی) ثبت نام کرد. در سال 1348 از دانشگاه فارغ التحصیل شد و پس از اتمام خدمت نظام، در سال 1351 برای تکمیل زبان انگلیسی به انگلستان رفت. پس از بازگشت به ایران در سال 1352 در کتابخانه ی دانشگاه ملی مشغول به کار شد. در سال 1354 در پژوهشگاه علوم انسانی به ترجمه و ویرایش پرداخت و در سال 1355 در انتشارات دانشگاه صنعتی شریف به سمت ویراستار استخدام شد و بعد از انحلال آن سازمان با سمت ویراستار در دانشگاه فارابی به کار مشغول شد. در سال 1359 خود را از خدمات دولتی باز خرید کرد و از آن زمان تاکنون کار اصلی او ترجمه و گاه ویرایش بوده است. او در این سال ها گنجینه ای از آثار ادبی آمریکای لاتین را ترجمه کرده و از پیشتازان این عرصه به شمار می رود. کوثری همچنین تراژدی های بزرگ یونان چون آثار آیسخولوس و سنکا و ائوریپدیس را به فارسی برگردانده است است. از آثار ترجمه ی عبدالله کوثری که در نشر نی منتشر شده است: «مجموعه آثار آیسخولوس»، «ائوریپیدس»، «زنان تروا و توئستس»، «ریچارد سوم (در دست انتشار)»، «داستان های کوتاه امریکای لاتین»، «دن کاسمورو»، «کینکاس بوربا»، «حکومت نظامی»،«آئورا»، «سرگذشت سوررئالیسم» و «ایران، جامعه ی کوتاه مدت»
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به آیسخولوس: مجموعه آثار اورستیا

یادداشت‌ها

          آیسخولوس شامل ۷قسمت است
۱_تریلوژی اورستا 
🔻آگاممنون:ماجرای بازگشت فاتحانه آگاممنون از جنگ ۱۰ساله تروا وبه قتل رسیدن وی توسط کلوتمنسترا(همسرش) به کمک معشوقه اش(آیگیستوس)
🔻نیازآوران:ماجرای بازگشت اورستس پسر آگاممنون از تبعید ودیدارش با خواهرش(الکترا) وپیمان بستن خواهروبرادر برای خونخواهی پدر.کلمه نیازآوران متظور زنانی است که نذرونیاز بر گورِ مردگان میبرند
🔻الاهگان انتقام:سرگذشت اورستس پس از قتل مادرِخود وپناه بردن به آپولون وسپس دادرسی به پیشگاه آتنا 
الاهگان انتقام خونخواه کلوتمنسترا هستند
۲_پرومتئوس در بند:نمایشنامه ای فقط برای خواندن ونه برای اجرا ،چراکه ابزارهای به کار رفته در نمایشنامه امکان اجرایش درآن زمان را غیر ممکن کرده است.همسرایان حضور کمرنگ تری نسبت به بقیه دارند.ماجرای به بند کشیدن پرومتئوس به بند به دستور زئوس ودرادامه ماجرای دردناک آیو که کینه وحسادت هرا آواره اش میکندو....‌
۳_هفت دشمن تبس:ماجرای دوبرادر بنام اتئوکلس وپولونیکس که باهم عهدی میبندند برای فرار از نفرین و تقدیری شوم. اما عهد شکسته میشود وهردوبرادر میمیرند  زبان نمایشنامه کاملا حماسی میشود ودیالوگها مملو از خودستایی ورجزخوانی های پهلوانان است 
۴_پارسیان:نمایشنامه ای باطرح خیلی منسجم که ماجرای شکست خشایارشاه درنبرد دریایی سالامیس وبزرگداشت پیروزی یونانیان.تنها اثری که براساس واقعه تاریخی واقعی نوشته شده هرچند خرده میتوان به آن گرفت ازجمله اینکه ایرانیان را پرستنده خدایان یونان قلمداد میکند درصورتیکه خلاف واقع است.یا توصیف اغراق آمیز کشتی ها
۵_پناه جویان:ماجرای پناه بردنِ دانائوس ودخترانش به شهر آرگوس برای تن ندادن به ازدواج اجباری با پسرهای آیگوپتوس (برادر دانائوس)
 شخصیت اصلی دراینجا گروه همسرایان  است که همان ۵۰دختر دانائوس هستند.
جذابیت پناه جویان برایم کمتر از بقیه بود.

از آیسخولوس به عنوانِ پدرتراژدی و یکی از بهترین نمایشنامه نویس دوره باستان یاد میشود،وی رویدادهای مهمِ زمانه را در قالب نمایشنامه بازتاب میداده است مضمون نوشته هایش برپایه رابطه انسان با ایزدان استوار است سرنوشت شخصیتها بیشتر دردست خدایان میباشد تا خودشان .قسمتِ غم انگیز بیوگرافی آیسخولوس پی بردن به اینکه تنها ۷تراژدی  از ۹۰ اثر وی در دسترس انسانِ عصرِ حاضر است.
دیالوگهای پرصلابت  وفاخر وپرطنین زببایی دوچندانی به نمایشنامه ها میدهد آیسخولوس شخصیتها را چنان ملموس وزنده به تصویر میکشد که پس از این همه سال هنوز مخاطب میتواند ارتباطی مستقیم با شخصیتها بگیرد.نمایشنامه ها همه با زبانی ساده وشاعرانه که پیچیدگی خاصی ندارند بیان شده اند،اکثرا با تلقینی شروع شده درابتدا ودراوج پایان رویداد به حدنهایی میرسند.روند همگی برگِرد رابطه متقابلِ شخصیت وهمسرایان میگردد.خیلی ازطرحهای نمایشنامه ها فاقد اساس منطقی هستند واز عناصر مافوق طبیعی استفاده شده است مثلِ حضور روح داریوش در پارسیان ویا موجودات آسمانی وجانوران بالدار

♦️نمیتوان از حسن های بی شمارِ کتاب نام برد و از ترجمه فاخر وباشکوه وبااصالت عبدالله کوثری سخن  به میان نیاورد.ایشان را با ترجمه ادبیاتِ آمریکای لاتین میشناسیم ولی الحق والانصاف  برای آیسخولوس سنگ تمام گذاشته اند.

♦️امتیاز ۵ منصفانه ترین امتیاز است به کتاب ولی به دلیل اینکه نمایشنامه پارسیان بیانی متعصبانه داشت ونادیده گرفتن نبرد زمینی وفتحِ آتن توسط سپاه خشایارشاه وپرداختن تنها به نبرد دریایی«سالامیس» وتوصیف خشایارشاه  با آن شکوه وعظمت با لباس ژنده باعث شد نتوانم به امتیاز ۵تن بدهم.

♦️درپایان تشکر ویژه از جنابِ آقای خطیب دارم  به خاطر معرفی کتاب وسعه صدر ایشان برای راهنمایی در سیر خوانشِ تراژدی های یونان.
        

41

          - اورستیا

«در این زندگی که میرایان راست

هر آدمیزاده را سهمی از اندوه نهاده‌اند.

دریغا که هیچ‌کس را گریزی از این نیست

و آنچه او را بایست دیر یا زود داده‌اند.»

اورستیا تنها سه‌گانه‌ی کامل باقی‌مانده از آیسخولوس است و بی‌نهایت زیباست. در مورد کین‌خواهی‌های شخصی است و ضرورت ایجاد قوانین و عدالت‌خانه‌ای که بتواند بر پایه‌ی آن قوانین عدالت را بر پا کند تا آدمیان مجبور نباشند به‌تنهایی و شخصاً دست به کار برپایی عدالت بشوند چون وقتی آدم خودش دست‌به کار شود احساسات متناقض مانع از تحقق عدالت واقعی می‌شوند. گذار یونانیان از جهان اساطیری و باورهای سنتی به جهان دموکراتیک‌تر و قانون‌مندتر را نشان می‌دهد. حالا که برای سومین بار «اورستیا» را خواندم بیش از پیش به نبوغ آیسخولوس و بی‌تاریخی حرف‌هایش پی برده‌ام. چون هنوز در جهانی زندگی می‌کنیم که قوانینش ضامن اجرای عدالت نیستند و مردمان به ناچار خود دست به کار برپایی‌اش می‌شوند و در نتیجه آشوب همه جا را فرامی‌گیرد.

 

- پرومتئوس در بند

«دردا که اگر بگویم دردی بر دردم می‌فزاید

و اگر زبان درکشم رنج خاموشی جانم می‌فرساید.»

این زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین نمایشنامه‌ی آیسخولوس است از نظر من. بااینکه پرومتئوس انسان نیست اما شاید چون به نجات انسان آمده آنقدر انسانی و ملموس و عزیز است.

 

- هفت دشمن تبس

«آن ملاحی که کشتی به دریای طوفانی می‌راند

آیا سکان رها می‌کند و در کنج عرشه نجات جان خویش می‌جوید؟»

از این جهت برایم جالب بود که پیش‌زمینه‌ی ماجرایی که در «افسانه‌های تبای» (سه‌گانه‌ی سوفوکل) مطرح می‌شود را فهمیدم و حالا آنتیگونه و مقاومتش برایم ملموس‌تر و قابل‌درک‌تر شده است.

 

- پارسیان

«لیک آنگاه که آسمان به آزار و شکنج طرحی دراندازد

کیست آدمیزاد میرا که جان از نیرنگ جاودانگان بدر ببرد؟

کیست آن که او به جستی چالاک زین دام گسترده برون آید؟

کرشمه‌ی لبخندی و دلجویانه ترفندی

راه تو می‌زند و به راهیت می‌کشد

که دام گسترده است و پای گریز بسته.

آنگاه آدمی آن وام مرگ‌آمیز باز می‌گزارد

و اجل صید نویافته به آغوش مرگ وامی‌سپارد.»

 

احساسم نسبت به این نمایشنامه خیلی عجیبه. چون به‌هرحال یک تراژدی‌نویس بزرگ یونانی تصمیم گرفته ماجرای نبرد میان ایرانیان و یونانیان و شکست ایران را بنویسد و البته این کار را بدون تحقیر حریف یا کوچک نشان دادن توانایی‌هایش انجام داده است. از این جهت خیلی برایم قابل‌احترام بود آیسخولوس. گرچه خطاهایی درباره‌ی تاریخ ایران می‌کند و حتی به اشتباه آیین و مذهب یونانی‌ها را به ایرانیان نسبت می‌دهد اما انگار هدفش در این نمایشنامه بیشتر از آنکه نمایش دادن حق و باطل باشد، به‌تصویر کشیدن تفاوت‌های نظام پادشاهی و دموکراسی است و از این جهت حتی نقدش بر نظام پادشاهی ایران هوشمندانه است و نکات درستی را در مورد دلایل پیروزی یونان بر ایران که ریشه در نظام دموکراتشان دارد مطرح می‌کند.

 

- پناه‌جویان

«پس بشتاب ای مرگ که جان در دستت بگذارم.

خوشا جایگاهی در این نیلگون آسمان

خوشا ابر گریزان و خوشا برف و باران

خوشا کنام کرکسی به‌ تنهایی و سرفرازی

خوشا آویختن، جست زدن در ژرفنای بی‌پایان

خوشا تن ندادن به عشقی نابوده

خوشا وارهیدن از شرم، آزادوار و آسوده.»

 

نسبت به نمایشنامه‌های قبلی کمتر دوستش داشتم. بااینکه ماجرا درباره‌ی ۵۰ دختر دانائوس بود که قرار بود به اجبار به ازدواج پسران آیگوپتوس دربیایند اما این ۵۰ دختر در قامت هم‌سرایان هیچ شخصیت متمایزی از یکدیگر نداشتند و حتی هیچ عاملیتی از سوی خودشان نشان نمی‌دادند تا برای خود تصمیم بگیرند که البته با توجه به وضعیت زنان در یونان باستان تعجبی هم ندارد. اما همین قسمت نمایشنامه که نوشته‌ام تنها جایی است که این دختران در آرزوی مرگ به‌نظر من نوعی عاملیت پیدا می‌کنند و این تنها جنبه‌ای از نمایشنامه بود که دوستش داشتم.

 

در نهایت، درود بر روان پاک آقای عبدالله کوثری برای این ترجمه‌ی درخشان و بی‌نظیر و واژه‌های شگفت‌انگیزی که به‌کار بردند. واژه‌ی «سوگسرود» همیشه به یادم خواهد ماند.
        

1

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

          باورکردنی نبود. این که این‌قدر پایه‌های تراژدی محکم و استوار باشد. این اولین نمایشنامه از یونان باستان بود که خواندم و مسحور این هم تلخی و گزندگی و مرارت‌های آدم‌ها شدم. بله، با نگاه امروزی شاید جالب یا مصنوعی به نظر برسند. اما از دیدگاه تئاتری یا با کمی تغییر در ذهن هنوز هم جواب می‌دهد. گاهی به نظر می‌رسد سرنوشت (یا به زبان امروزی شانس) نماسشنامه را جلو می‌برد اما انگار همیشه هشدارهایی قبل از پایان تراژیک وجود دارد که هیچ‌کسی به آن‌ها گوش نمی‌کند. انگار در دور باطلی گیر می‌افتیم و حتی امروز هم همان سرنوشت باعث می‌شود پایان ما تلخ و تراژیک باشد. 
خوبی نمایشنامه‌ها این بود که عبدالله کوثری ماجرای هر کدام را اول نمایشنامه شرح می‌دهد و با این آگاهی خیلی راحت‌تر همه چیز را درک می‌کنی. شاید فکر کنید اصطلاحاً «لو می‌رود». به نظرم عظمت ماجرا در نوع اجرا است. چون بعداً در نمایشنامه‌های ائوروپیدس و سنکا هم به مضامین تکراری برمی‌خوریم.
        

0

در یونان ب
          در یونان باستان شاعران پیامبران بودند. وظیفه شاعر بیان وضعیت المپیان ( بخوانید آسمانیان ) بود. حال شاعری مانند هومر آشفته بیانش میکرد و شاعری مثل هزیود سعی در به نظم کشیدنش داشت.
بعد از دوران شاعران بزرگی مثل هومر و هزیود، شعر اساطیری به قهقرا رفت و شعر تغزلی با شاعرانی مانند سولون و پیندار جای آن را گرفت. دیگر شاعران پیامبر نبودند بلکه انسان‌هایی بودند گاه حتی در تضاد با المپیان ( برای شرح این مبحث رجوع کنید به جلد یکم پایدیا ). دقیقا آیسخولوس اینجاست که اهمیت میابد. 
روزگاری که دنیای اساطیر داشت به فراموشی سپرده میشد، شاعری مانند آیسخولوس ظهور میکند و با سرودن تراژدی‌های شاهکار زمانه خود دوباره اسطوره را به متن زندگی انسان یونانی باز می‌گرداند. درباره اینکه تراژدی اسطوره‌ای چه کار کردی در یونان باستان داشت جای سخن بسیار است، اما همینقدر بدانید که اگر چه دوران انبیایی مانند هومر و هزیود به سر آمده بود، اما آیسخولوس با این کار عملا به مهم‌ترین شخصیت مرتبط با اسطوره پس از آن دو بدل شد که همین نفوذ اجتماعی او را هم بسیار بالا برد.
نکته مهم دیگر آنکه اگرچه آیسخولوس پس از دوران غزل تغزلی، دوباره اسطوره را به متن زندگی یونانی برگرداند، اما این بدان معنی نیست که از دوران تغزل پیش از خود هم گسسته باشد. او به شدت از سولون متاثر بود و به تبعیت از او شخصیت‌های داستان‌هایش را، هر چند مربوط به دنیای اسطوره‌ای بودند و کاتارسیس را برای انسان یونانی متجلی میکردند، با گوشه چشمی میتوان نماد حکمران معاصر هم دید. مثلا پلاسگوس شاه در تراژدی «لابه کنندگان» مردی سیاسی است که بی مشورت مجلس خود کاری انجام نمی‌دهد. یا زئوس در «پرومته در بند» حاکم جباری است که شبیه دکتاتور‌های آتنی است و حتی آگاممنون در تراژدی «آگاممنون» شبیه شخصیت آگاممنون در ایلیاد هومر نیست.
.
در رابطه با خود تراژدی‌های، هر کدام به صورت جداگانه میتوان صحبت کرد که نمونه‌اش را در یادداشتی که درباره دادگاه اورستس در تراژدی «الاهگان انتقام» نوشتم، ذکر کردم. اما در این یادداشت به نکته‌ای درباره تراژدی پارسیان اکتفا میکنم.
گروهی گمان میکنند آیسخولوس تراژدی پارسیان را برای تحقیر ما و یادآوری پیروزی یونانیان نوشت. اشتباه است. در این تراژدی حتی یک کلمه زشت به ایرانی‌ها نسبت داده نشده و حتی این تراژدی چند سال پس از شکست سالامیس به طرح درآمده و اصولاً از باد غرور پیروزی خالی است. 
آیسخولوس پارسیان را برای خود یونانیان نوشت. این تراژدی روایت نخوت* خشیارشا است که در نتیجه میبینم چگونه ناوگانش با همه عظمتی که داشت در هم شکسته شد و خودش با لباس پاره به دربار ایران بازگشت. این را به این جهت گفتم که گناه فیلم 300 را به گردن آیسخولوس بیچاره نیاندازیم.


*hubris این معادل را آقای زانیار ابراهیمی در کتاب «زئوس غریبه‌نواز» گذاشتند. تقریبا معادل خوبی است.

نقاشی یادداشت مربوط به چهارمین تراژدی کتاب با عنوان «پرومته در بند» اثر رائول روبنس  (1577–1640)
        

22

سعید بیگی

سعید بیگی

2 روز پیش

          نثر کتاب بسیار عالی، شیرین، خواندنی و فوق‌العاده بود و این نخستین کتابی بود که از استاد «عبدالله کوثری» خواندم. زبان روایت ـ به‌ویژه در نخستین نمایش‌نامه یعنی «آگاممنون» ـ شاعرانه، زیبا و دوست‌داشتنی است و زبان فاخر و استوار مترجم توانمند، کاملا با فضا و زمان این آثار متناسب است.

من یک بار به جهت طولانی‌بودن متن و عینکی بودنم، فایل صوتی کتاب را گوش دادم و از زبان و نثر فاخر و آهنگین (مُسَجَّع) نمایش‌نامه‌ها، به‌قدری خوشم آمد که به‌سختی شروع به خواندن متن کتاب نمودم. اذیت شدم، لذّت بردم و ادامه دادم تا کتاب تمام شد. 
آقای خطیب عزیز؛ بابت معرفی این اثر ارزشمند، در باشگاه «هـامــارتـــیــــا» از شما سپاس‌گزارم.

استاد «کوثری» در تمام نمایش‌نامه‌های کتاب، علاوه بر استفاده از واژگان پارسی سره، گوش‌نواز و غیر مهجور (یعنی رایج در زبان روزمَرّۀ مردم)، از ترکیب‌های ابتکاری دو یا چند واژۀ پارسی بهره جسته‌اند که زبان روایت را شیرین، دلنواز و دلپذیرتر کرده است.

استفادۀ فراوان از آرایه‌های ادبی؛ به ویژه دو آرایۀ سَجع و جِناس، بیشتر در نمایش‌نامۀ دوم ـ یعنی «نیازآوران» ـ بر موسیقی کلام افزوده و آن را بسیار زیبا، خواندنی و شنیدنی کرده است.

* در زیر نمونه‌هایی از واژگان، جمله‌ها و عبارت‌های کتاب و از نمایش‌نامۀ «آگاممنون» که به نظرم جالب، زیبا و جذاب بودند؛ را آورده‌ام:

(شب‌پایی‌ها ـ هِلِن آن عروس بسیارمَرد ـ زمان بس کُندگام بود ـ نابِشایست ـ خاموش‌وار تمنای رحمت داشت ـ اَنجامی خُجسته درپِی باشد ـ همه باد در سَران را که مست سودای خامِ خویشند ـ و آنگاه رویای پادَرگُریز رنگ می‌بازد ـ نفرت از دِیهیم‌دارانِ جَنگ‌گُستر دامن می‌گُستَرد ـ هر یک را بَدَستی خاک ـ به پایمَردیِ داد ـ کلمات آتش‌گون ـ شادی‌اَفزای ـ ترانه‌اش سوگسُرود است ـ میهمانی ناخُجسته‌گام ـ سرای دودآکَند ـ در کامِ کوه‌آبه‌ها ـ سِیل‌وار واژه‌ها ـ می‌بَسیجَند ـ گرگ‌وَش ـ دَریوزه‌گَر ـ زمان من دررسیده است ـ من آن پرنده‌ای نیستم که از جُنبش بوته‌ای در بادِ هَرزه‌گَرد بترسم ـ آه شوربخت دخترا که تقدیری چنین داری ـ آنگاه که کارِ آن کین‌سِتان به پایان آمد ـ کاخ‌های بِشکوه ـ  چشم آزمند ـ مردی زَخمگین ـ آنگاه اگر بَرآشوبیم، رَواست ـ اینک من، ایستاده بر دَستکارِ خود ـ عبرتی دیرپای ـ و شوربخت مردی که منم ـ وای من، وای من از این دروغِ فرومایه ـ باداَفرَه ـ من خوارداشتِ مُردگان را رَوا نمی‌بینم ـ سنگ‌پاره‌ها ـ فرومایه‌ای بُزدل که تویی ـ مَگذار تا نابِشایستی دیگر روی بنماید ـ اکنون خود را بیاکَن و پَروار شو ـ همه چیز را به سامان خواهیم کرد)

در این مجموعه، این آثار را می‌خوانیم:

ـ (آگامِمنون) : داستان بازگشت قهرمانانۀ «آگاممنون» از جنگ ۱۰ سالۀ تروا و به قتل رسیدن وی...
ـ (نیازآوران) : داستان بازگشت مخفیانۀ «اورستس» پسر «آگاممنون» از تبعید و دیدار با خواهرش «الکترا» بر سر مزار پدر و پیمان بستن برای خونخواهی و انتقام مرگ پدر...

ـ (الاهگان انتقام) : داستان زندگی «اورستس»، پس از قتل مادر و معشوقه‌اش...
ـ (پرومتئوس دربند) : داستان به بند کشیدن «پرومتئوس»، به دستور «زئوس»...
ـ (هفت دشمن تبس) : داستان عهد دو برادر به نام‌های «اتئوکلس» و «پولونیکس»...

ـ (پارسیان) : داستان شکست «خشایارشاه» در نبرد دریایی سالامیس... 
ـ (پناه‌جویان) : داستان پناه بردن «دانائوس» و دخترانش به شهر آرگوس، برای فرار از ازدواج اجباری با پسران «آیگوپتوس»...

استاد «کوثری» در مصاحبه‌ای، از تلاش برای یافتن زبان مناسبی برای ترجمۀ این آثار گفته و در نهایت به این زبان شیوا و زیبا دست یافته‌اند.

از مجموع این آثار؛ چهار اثر «آگاممنون» ، «نیازآوران» ، «پرومتئوس» و «پارسیان» را بیش از بقیه پسندیدم و از آنها لذت بردم.

در کتاب صوتی که شنیدم؛ بانوی خوانندۀ متن، در تشخیص لحن جملات و عبارات، گاه دچار مشکل می‌شد یا برخی واژگان را نادرست تلفظ می‌کرد. گاه نیز یک کسره را اضافه یا حذف می‌کرد یا اینکه «ی» مصدری را نکره تلفظ می‌کرد و برعکس و معنای جمله یا عبارت کمی مخدوش می‌شد.

خواندن این کتاب، گرچه متن طولانی و کمی سنگین بود؛ اما تجربه‌ای بسیار شیرین و دوست‌داشتنی بود. علاقه‌مندان به نمایش و تراژدی را به خواندن این کتاب ارزشمند و خواندنی، دعوت می‌کنم.
        

23

          تریلوژی اورستیا(Oresteia)؛ اثر شاعرانه و حماسی آیسخولوس که به سرنوشت آگاممنون و خاندانش پس از نبرد تروا می پردازد.
نخستین بخش آن ، آگاممنون ، بازگشت پیروزمندانه شاهنشاه از نبردی ده ساله به شهرش آرگوس و کشته شدن به دست همسر خیانت کارش کلوتایمنسترا _که به خاطر قربانی شدن یکی از دخترانش به دست آگاممنون از او کینه به دل دارد _ و معشوقه اش آیگیستوس .

نیازآوران (Choephoroe) دومین قسمت از این تریلوژی؛ جایی که اورستس پسر آگاممنون به آرگوس می آید و در آن جا با خواهر دیگرش الکترا پیمان می بندد که انتقام پدرشان را از مادر گناهکار و معشوقه اش بگیرند .و درپایان اورستس موفق به اجرای این پیمان می شود .

الاهگان انتقام (Eumenides) ،واپسین بخش از تراژدی اورستیا، سرگذشت اورستس بعد از به قتل رساندن مادر و معشوقه اش آیگیستوس و ماجرای پناه بردن او به آپولون(پسر زئوس ، ایزد پیشگویی) و سپس برای دادرسی به درگاه آتنا (دختر زئوس، الهه خردمندی و مدافع قوانین ) و الاهگان انتقامی که برای دادخواهی از خون کلوتایمنسترا از پی او به آنجا آمادند .
        

12

مینا

مینا

1404/2/21

          چی بگم اصن؟ وااای! خیلی فوق‌العاده بود.خیلی. خیلی!

خب، اول اینکه دلیل اینکه رفتم سراغ خوندن آیسخولوس، به طور خاص فقط و فقط خوندن تراژدی اورستیا یعنی سه‌گانه‌ی آگاممنون ، نیاز آوران و الاهگان انتقام بود. و بنابراین بعد از اینکه این بخش رو تموم کردم، عملا کتاب برای من تموم شده بود و دیگه کاری به باقی نمایشنامه‌های آیسخولوس نداشتم. شاید یه زمانی برگردم بخونمشون ولی فعلا کتاب برام تموم شده‌ست. پس نظری راجع به پنجاه درصد دوم کتاب ندارم.

نمی‌دونم چرا تصوری که از دوران نوجوونی بعد از خوندن ادیسه داشتم، این همه سال منو از خوندن نمایشنامه‌ها و تراژدی‌های یونانی دور نگه داشته بود. ولی یه هوس ناگهانی باعث شد برم سراغ این سه‌گانه و خداروشکر که رفتم. و نه اینکه بگم داستان کمبود خاصی داشت ولی مطمئنم یه بخشی زیادی ازین تجربه‌ی عالی رو مدیون عبدالله کوثری، مترجم این کارم. جوری که این آدم این نثر سنگین و قدیمی رو به فارسی شعرگونه و با حال و هوای متون کهن ترجمه کرده، خوندن این نمایشنامه‌ها رو خیلی خیلی لذت بخش کرد. کتابم پر شده از خطوط هایلایت شده و یادداشت‌های خودم از داستان و شخصیت‌ها و نظرات شخصیم. و حس می‌کنم این کتاب یکی ازونایی بود که باهاشون زندگی کردم.

خلاصه‌ی خیلی خلاصه‌ی داستان (!): با اسپویل
***
بعد از جنگ تروا، آگاممنون که حالا پیروز شده، بعد از ده سال برمیگرده به سرزمینش آرگوس بی‌خبر ازینکه همسرش کلوتمنسترا نقشه‌ی قتل اون رو کشیده، به انتقام قربانی کردن دخترشون به دست خود آگاممنون. کلوتمنسترا موفق به کشتن آگاممنون میشه و با معشوق جدیدش به تخت میشینه (بخش اول تراژدی). پسر آگاممنون و کلوتمنسترا یعنی اورستس در به در میشه ولی بعدها برمیگرده و قسم می‌خوره انتقام خون پدرشو بگیره. و همین کارم میکنه. با حیله وارد قصر میشه و مادرش و معشوق اونو به قتل می‌رسونه (بخش دوم تراژدی). و بعد اورستس که دستش به خون مادرش آلوده‌ست و الاهگان انتقام به دنبالشن، به معبد آپولون و بعد آتنا فرار میکنه تا امان بخواد و از خدایان درخواست میکنه که برای اعمالش به داوری بشینن. آتنا دادگاهی بزرگ ترتیب میده تا درمورد سرنوشت اورستس تصمیم گرفته بشه. شاهد و یاور اورستس آپولونه و طرف مقابل هم الاهگان انتقامن که به فرمان تقدیر باید مادرکش رو نابود کنن. در نهایت دادگاه به نفع اورستس تموم میشه و با پادرمیونی آتنا، الاهگان دست از انتقام برمیدارن (بخش سوم تراژدی).
***

خلاصه‌شو شاید خیلی جالب تعریف نکرده باشم! :)))) ولی قول میدم لحن داستان انقد گیراست که نشه کتابو گذاشت زمین. خود من که راه میرفتم و عین شعر با صدای بلند میخوندمش. این نمایشنامه‌ها برای خوندن خیلی راحت‌ترن تا اجرا، چون بعضاً دیالوگای خیلی طولانی دارن و با سیستم نمایشنامه‌های مدرن تفاوت دارن.

حالا این که اصلا چیشد یکاره رفتم سراغ این تراژدی خاص... تو یوتیوب یه ویدئو دیدم که توش بوک‌توبرش داشت نسخه‌ی ترجمه‌ی
Anne Carson 
رو از سه‌گانه اورستیا میخوند و هی به‌به و چه‌چه می‌کرد از ترجمه‌ی کتاب و خود داستان. و منم کنجکاو شدم رفتم سراغش دیگه... البته چیزی که کارسون ترجمه کرده، دقیقا همین اورستیای آیسخولوس نیست، بلکه ترکیب آگاممنون از آیسخولوس، الکترا از سوفوکل و اورستس از اوریپیده. اونارم میخونم به زودی!
        

6