🟣کتاب رو خیلی اتفاقی از روی کامنتی 🤳که آقای خطیب برای آقای هاشمی گذاشته بودن انتخاب کردم.وسط کمدی الهی خوندن این نمایشنامه طنز عالی بود ا(چون میدونیم کتاب خوب معرفی میکنن ماهم طاقت نمیاریم 😊)البته اصلاً با نویسنده کتاب آشنایی نداشتم.
اولین چیزی که توی ذهن من خواننده میاد اسم کتابه یه جورایی همراه میشیم با شخصیتها تا بفهمیم مترانپاژ یعنی چی؟
نویسنده از زبانی ساده و روان در این نمایشنامه استفاده کرده که متن وفضای نمایشنامه حس صمیمتی با مخاطب پیدا میکنه.نویسنده با استفاده از طنز و کنایه، تونسته مسائلی که دغدغه اونارو داره رو به شکلی جذاب و قابل فهم بیان کنه
📖کتاب با مقدمهی کوتاهی از زندگی نویسنده و گفتار مترجم شروع میشه.پیشگفتار مترجم مقداری در مورد جو حاکم روسیه صحبت کرده در مورد افراطیگریهای اون زمان و در مورد قوانین خاصی که فضای حاکم اون زمان گذاشته
💠توی مقدمه از زندگی جالب نویسنده گفته شده اینکه الکساندر وامیپلوف نویسنده روسی 🇷🇺 در صدمین سالمرگ بزرگترین شاعر «الکساندر پوشکین» به دنیا اومده به خاطر همین اسم اون رو الکساندر گذاشتن اون در خانوادهای که فرهنگی بودن به دنیا اومده ولی مادرش باردار بوده پدرش از خونه دور بوده نامهای به همسرش مینویسه و میگه میترسم که پسرمون نویسنده بشه! چرا چون همش خواب نویسندهها رو میبینم! الکساندر ما عمر کوتاهی داشته ولی در همین عمر کوتاه نمایشنامههای خوبی نوشته در سن ۳۵ سالگی متاسفانه غرق شده پدرش میترسیده که اون نویسنده بشه چون در دهه ۳۰روسیه که او به دنیا اومده دورانی بوده که نویسندگان و روشنفکران در روسیه ناعادلانه به حبس و اعدام محکوم میشدن ویا تبعید میشدن و جالبه که خواب پدرش تعبیر میشه یه جورایی از هرچی که بترسی سرت میاد! وپسرش نویسنده شده
🎭داستان این نمایش تک پرده ای، در هتلی اتفاق میوفته. پاتاپف، یکی از مسافران هتل برای گوش کردن مسابقه فوتبال از رادیو میره به اتاق دختر جوانی بنام ویکتوریا اتاق کناریشبدون مقدمه میگه رادیو شما سالمه؟وارد میشه وبا هیحان به گزارش گزارشگر فوتبال گوش میکنه.اما کالوشین، مدیر هتل وارد اتاق میشه و این اقدام رو مخالف مقررات میدونه وازاون میخواد اونجارو ترک کنه وبعد از درگیری با پاتاپف، با تحقیر اون رو از اتاق دختر بیرون میکنه
داستان از همینجا شروع میشه که مدیر هتل وارد میشه ودرمورد اونا دچار سوءتفاهم میشه،واونو با بی احترامی بیرون میکنه ولی بعد با پرس وجو متوجه میشه پاتاپف یک مترانپاژه. کالوشین نمی دونه مترانپاژ یعنی چه؟ (منم نمی دونستم)و اما حدس می زنه متران پاژ یک شغل مهم در کشور و پاتایف یک شخصیت مهم کشوریه و احتمالاً به خاطر این رفتار ناشایست، اون رو مجازات میکنه و حتی از کار اخراج میشه.....
🔹درگیری ذهنی 🧠کالوشین درباره «مترانپاژ» تبدیل به موقعیت اصلی نمایش میشه و به مرور سایر کارکترها رو وما مخاطبان رو هم درگیر میکنه.
نمایشنامه کوتاه وطنز جالبی داره ،در کل در مورد اینه که حماقت میتونه هر کسی رو از راه به در کنه و نابودش کنه اما باز با این حال بعضیا هستن که از حماقتشون آگاه نیستن و بعضیا آگاهانه احمقن.
📝✂بریدهای قابل تأمل از کتاب:
من اونقدر از بالا دستیها میترسیدم که وقتی خودم رئیس شدم، شاید باور نکنی اما خودم از خودم میترسیدم!
✔️آقای خطیب لطفاً بیشتر کتاب معرفی کنید.باتشکر.
@mrkh