بهارفلاح

بهارفلاح

بلاگر
@baharfallah76

127 دنبال شده

248 دنبال کننده

            حواست به حالِ بهار هست؟؟؟
نه باران می‌ خواهد.نه موسیقی و شعر.دلش فقط مهربانی  میخواهد



          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        🔴تعریف ساده روایت:روایت متنی است که داستان را بیان میکند. روایت داستانی ملتزم شکل گیری رخداد در توالی زمان است واما متن،رسانه ای که مفهوم وپیام را به مخاطب می رساند.
روایت‌شناسی یکی از شاخه‌های نقد ادبی و در اصل، بررسی دستور زبان حاکم بر روایت‌ها و روایت‌های داستانی است. این شاخه از دانش چارچوب و الگویی نظری- کاربردی برای تجزیه و تحلیل گونه‌های روایت فراهم می‌کند
روایت‌شناسی شناختی به‌جای تمرکز بر ساختار داستان، این سوال را مطرح می‌کند که «انسان‌ها چگونه داستان‌ها را معنا می‌کنند» و «چگونه انسان‌ها از داستان‌ها به‌عنوان ابزار حس‌سازی استفاده می‌کنند».
روایت‌شناسان ساختارگرا مانند ریمون کنان، داستان روایی را «روایت متوالی رویدادهای داستانی» تعریف می‌کنند.
روایت‌شناسان شناختی بر این موضوع تمرکز می‌کنند که مردم چگونه چیزی را به‌عنوان روایت تجربه می‌کنند تا ساختار خود متن. داستان شش کلمه‌ای «برای فروش: کفش‌های کودک، هرگز پوشیده نشده» اغلب به عنوان مثالی ارائه می‌شود که در رویکرد کاملا ساختاری به عنوان یک روایت واجد شرایط نیست، اما حس روایت را برمی‌انگیزد.

معرفی از کتاب روایت:

🔻 بررسی جامعه روایت شناسی
کتاب روایت مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل اثر برانون تامس یک منبع ارزشمند برای کسانی است که به تحلیل و درک عمیق روایت علاقه‌مندند و قصد دارند مهارت‌های خود را در این زمینه تقویت کنند.
کتاب حاضر به بررسی اجمالی مفاهیم و عناصر داستان‌سرایی می‌پردازد و به تحلیل روش‌های مختلف در این حوزه می‌پردازد.
🔻مفاهیم بنیادی
در این اثر، نویسنده با استناد به نظریه‌های روایت،از نظریه پردازان مختلف از خاستگاه‌های تفکر ارسطو در یونان باستان شروع کرده و به بررسی روایت‌شناسی کلاسیک و رویکردهای پساکلاسیک می‌پردازد. این کتاب هم‌چنین نظریه‌های پسامدرن معاصر را به طور کامل معرفی می‌کند.
🔻فصول کتاب
کتاب حاضر ما را در 9فصل با خود همراه میکند که هر فصل از کتاب نه تنها مباحث نظری در زمینه چیستی روایت و عناصر آن را ارائه می‌دهد، بلکه روش‌ها و رویکردهای مختلف تحلیل روایت را نیز از طریق مثال‌های عملی تشریح می‌کند.یعنی با اعمال ابزار به داستانها با ذکرمثال باعث میشود که دید کاربردی تری به نظریه های روایت داشته باشیم.فصل اول بیشتر به نظریه پراپ ،فصل بعدی ساختارهای روایت با تعدادی دیگر از روایت شناسان ونظریه های آنان آشنا میشویم،فصل سوم صدای روایت وزاویه دیداینکه که کسی داستان را تعریف میکند وقایع را از زاویه دید چه کسی ببینیم،فرمتی که داستان از طریق آن ارائه می شود.در دو فصل بعدی به ماهیت جنسیتی روایتها می پردازد واینکه روایت به چه صورتی وقایع را علاوه بر شکل دهی تحریف هم می کنند .درفصل هفتم توجه مارا به ژانرهای معین جلب میکند تا شناخت عمیقتری پیدا کنیم،درفصل هشتم تاثیر بسیار زیاد فناوری های دیجیتالی  در روایتگری بررسی شد‌ درفصل ۹سمت وسوی آینده روایت و روایت پژوهی چه خواهد شد 

🔻واژه نامه توصیفی
به منظور تسهیل در درک مطلب، اصطلاحات و مفاهیم روایت‌شناسی به‌صورت مفصل در هر فصل توضیح داده شده‌اند. در پایان کتاب، «واژه‌نامه‌ی توصیفی اصطلاحات روایت شناسی» حاوی منتخب اصطلاحات تخصصی به بیش از پنجاه مدخل می‌باشد که مفهوم آن‌ها به روشنی بیان شده است،تا به تعریفهای مقدماتی برخی مفاهیم  اساسی برایمان تسهیل شود.
      

24

        🔴جمجمه ای در کانامارا
 دومین داستان از مجموعه‌ای است که به نام « تریلوژی لینین » از مک دونا مشهور شد. اولین کتاب به نام « ملکه لی نین» و سومین آن‌ها به نام « غرب غم زده » بود که هرسه به عنوان یک‌ مجموعه، مک‌دونا را به عنوان یکی از مهم‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان معاصر تبدیل کرده اند.
فضای نمایشنامه همان فضای دهکده ی لی نینه، درنمایشنامه  دورادور می شنویم که ری دولی هم هست و پاتو دولی قراره عروسی کند و خانه‌ی مورین فولانی هم بالای تپه است، از آقای کشیش  بنام ولش والش هم میشنویم که برای ما یادآور« ملکه زیبای لی‌نین»هستند.

🔻میک داد مردی است که نبش قبر می‌کند؛ این شغل اوست. میک استخوانهای مردگان قدیمی را از قبرهایی که برای او تعیین می‌کنند بیرون می‌کشد تا جا برای دفن مردگان جدید باز شود. اکنون نوبت نبش قبر همسر خود میک داد فرا رسیده است؛ زنی که هفت سال پیش به مرگی مشکوک مرده است. شایعاتی بر سر زبان‌هاست در این باب که میک داد در مرگ همسرش دست داشته است. این طرح کلیِ داستانِ نمایشنامۀ جمجمه‌ای در کانه‌مارا ، نوشتۀ مارتین مک‌دونا، است. مک‌دونا در این نمایشنامه، که دومین بخش از سه‌گانۀ او(تریلوژی) معروف به سه‌گانۀ لی‌نین، است از موضوعاتی چون خشونت، سؤاخلاق سخن می‌گوید و با دیالوگ‌هایی که در عین واقع‌گرایانه ولی پراز خشونت بی پرده‌ والفاظ بد  نمایشنامه‌ای خلق می‌کند که در آن موقعیت شخصیت اصلی و سر و کار داشتن او با مردگان و آنچه حین نبش قبر برای او رخ می‌دهد، به عرصه‌ای بدل می‌شود برای پرداختن به  مرگ، مواجهه‌ با مرگ و حفظ اخلاقیات شخصیتهایی که آن‌ها گویی دیگر به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهند. با جمجمه‌ها شوخی‌ها چندش‌‌آوری می‌کنند و قبرها را به عنوان ابزار شوخی و مسخره‌بازی در نظر می‌گیرند.بسیاری از دیالوگها فقط از زبان کاراکتر جاری میشوند ونه از مسئله ای گره گشایی می کنند و نه در پیشبرد روایت سهیم هستند بلکه فقط برای ایجاد اختلاف وتنشی درآن موقعیت بیان میشوند
دراین نمایشنامه مرزی میان خشونت وعشق واحترام نمی بینیم و قبرستان و مرگ شکل تازه‌ای پیدا کرده‌اند؛ شکلی که خالی از هرگونه تقدس و حرمت است. خالی از وحشت است؛ انگار آن‌جا زمین بازی است و اسکلت‌ها هم اسباب‌بازی هستند.دراین اثر وک دونا خشونت وعدم حفظ احترام از روابط بین انسانهای زنده فراتر میرود وبرعلیه مردگان به کار گرفته میشود
🔻قوه‌ی تخیل مک دونا واقعا ستودنی است باانتخاب سوژه های خاص ومنحصربه فرد برای  نمایشنامه هایش آنها را از بقیه متمایز کرده است  وهمچنین بهترین شروع و اوج یک نمایشنامه را به خوبی میشناسد. صحنه ی اضافی در کارش نیست ریتم نمایشنامه هایش افت نمیکند،وتا به آخر با شور وشوق خواننده را به دنبال خود میکشاند.
این اثر هم‌مانند دونمایشنامه قبلی که از مک دونا خواندیم ویژگی های بخصوص از قبیل خشونت کلامی، خشونت فیزیکی، بی پرده گویی شخصیتها،و عدم حفظ حرمت مفاهیم مقدس(مرگ با وجود ترسناک بودن مفهومی مقدس وقابل احترام برای بشر است)با شوخی های آزار دهنده با جمجمه افرادی که سالهاست فوت شدند.

💥درپایان هم این بیت شعر از جناب سعدی به ذهنم رسید:
نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام
در زیر خاک با غم و حسرت نهان شود
      

39

        🔴نمایشنامه my fair lady(بانوی زیبای من)اثر برنارد شاو نمایشنامه نویس ایرلندی نمایشنامه ای جذاب ویک دست،با نثری شیرین وخلاقانه است که خواننده با حالِ خوبی آنرا به پایان می رساند.روایت اصلی نمایشنامه حول محور زبان و تأثیر آن بر هویت فردی است. شاو با قلم زیبایش نشان می‌دهد که چگونه زبان می‌تواند تعیین‌کننده موقعیت اجتماعی باشد و حتی هویت یک فرد را تحت تأثیر قرار دهد.(بانوی زیبای من درواقع نمایش موزیکالِ پیگمالیون است مخصوص اپرا )
 داستان به الیزا دولیتل، دختر گل‌فروش مربوط می شود که از پروفسور هنری هیگینز،آموزش میبیند وانسان دیگری میشود .هیگینز یک استاد  آواشناسی ، با دوست زبان شناسش  پیکرینگ  شرط میبندد  که میتواند  دخترگل فروش و عامی لندنی  را تبدیل به بانویی متشخص کند.الیزا  شروع به اموزش درس های گفتار می گیرد تا بتواند به عنوان یک خانم عمل کند.
🔻الیزا دختری ساده و بی‌سواد از طبقه مستضعف مدام درحالِ تکرار جملهٔ« من دختر نجیبی هستم» است که به شکلی ناآگاهانه از لهجه‌ای عامیانه و غیرقابل‌فهم استفاده می‌کند. هیگینز او را به خانه‌اش می‌برد و با آموزش روش‌های صحبت درست، نحوه رفتار و بیان کلمات، تلاش می‌کند او را به بانویی باوقار تبدیل کند. پس از ماه‌ها آموزش سخت، الیزا می‌تواند به‌گونه‌ای صحبت کند که همه باور کنند او یک زن از طبقه اشراف است.
اما در این فرآیند، تغییرات درونی نیز در الیزا رخ می‌دهد. او نه‌تنها زبان و رفتار خود را تغییر می‌دهد، بلکه هویت و عزت‌نفس جدیدی پیدا می‌کند. این تغییرات باعث می‌شود که او دیگر نتواند به زندگی سابقش بازگردد، اما همچنین متوجه می‌شود که صرف تغییر ظاهری نمی‌تواند او را به‌کلی از طبقه اجتماعی‌اش جدا کند.در میان تکامل خود، الیزا خود را بین زندگی قدیمی خود و هویت جدیدی که در حال پرورش است، سرگردان می‌یابد. او هدف از دگرگونی خود و میزانی که هویت او را شکل داده است، زیر سوال می‌برد

🔻قهرمان اصلی این داستان که استاد ماهر زبان انگلیسی است به خوبی نشان می‌دهد که چگونه می‌توان یک نفر را هر قدر هم که بینوا باشد با تغییر لحن گفتار از سنگفرش خیابان به محافل اشرافی لندن رساند و طرز فکر، روحیه و کلیه‌ی خصوصیات اخلاقی او را با این تغییر کوچک درگرگون ساخت.
 هیگینز با وجود طبیعت بدبین و دشواری در درک زنان، به او وابسته می شود وبه او دلبسته می‌شود.
در همان زمان، پروفسور هیگینز شروع به درک تأثیر عمیقی که او بر زندگی الیزا داشته است شروع می کند و شروع به زیر سوال بردن احساسات خود نسبت به او می‌کند.همانطور که داستان ادامه پیدا میکند، اعتماد به نفس تازه یافته الیزا رفته رفته افزایش می یابد و او قاطع تر می‌شود. در طی رویارویی با پروفسور هیگینز، او ناامیدی خود را از اینکه به عنوان یک آزمایش تلقی می‌شود ابراز می کند و خواستار به رسمیت شناختن تلاش‌هایش است. اما در پایان الیزا تصمیم می گیرد که هیگینز را ترک کند.چرا که ازنظرشدید او عوض نشده وبااو مثل همانند دختر گل فروش رفتار میشود

💥جذابترین قسمت نمایشنامه  بده‌بستانهای سه نفره‌ی الیزا، پروفسور هیگینز و کلنل پیکرینگ بودو همچنین دوموقعیتی که برای الیزا پیش می آید تا خود را محک بزند یکی مجلس مادر پروفسور دومی مهمانی سفیر

💥 زبان و لهجه در این اثر به عنوان ابزاری برای پیشرفت یا عقب‌ماندگی اجتماعی به کار می‌رود و نقش مهمی در تعریف هویت افراد دارد.
اما آیا دراین عصر هم لهجه وگویش به این مقدار اثرگذار است؟!
حکیم فردوسی:
سخن ماند از تو همی یادگار 
 سخن را چنین خوارمایه مدار
سخن ماند اندر جهان یادگار 
سخن بهتر از گوهر شاهوار
      

36

        💥راهبی که رهبانیت پیشه نکرد💥

داستان کتاب از قول شاهزاده روسی بنام پرنس ژولین ویادداشتهای خواهرش وفردی بنام زاکوبسکی روایت میشود

🟣اما مطلبی که نوشته شده است دراینجا  یادداشتی برکتاب نیست بلکه شرحی است مختصر از زندگی راسپوتین.
در طول تاریخ، انسان‌های تأثیرگذار و کاریزماتیک فراوانی وجود داشته‌اند و  توانسته‌اند با تکیه بر توانایی عجیب در وجود خود، نفوذ عجیبی در سایر افراد داشته باشند. یکی از این افراد که قدرت نفوذ و کاریزمای عجیبی داشت،گریگوری افیموویچ معروف به  راسپوتین نام داشت.
او زندگانی عجیبی را پشت سر گذاشت و پس از ورود به دربار روسیه، چنان قدرت گرفت که بیش از هر کسی روی تزار نیکولای دوم و همسرش الکساندرا نفوذ داشت.
🟣راسپوتین دهقان ساده ای بود که در جریان بیماری تزارویچ الکسی وارد دربار می شود و چون موفق می شود که شاهزاده را درمان کند در قصر ماندگار می شود و طولی نمی کشد که او دست راست شاه و ملکه و مورد اعتماد آنها می شود. به طوری که در تمام امور سیاسی اظهار نظر می کند و این مسئله سبب حسادت اطرافیان می شود به طوریکه منجر به قتل او می شود. اما این شخصیت به دلیل پیشگویی اش و نیز زنبارگی بی حد و حصرش و نقشی که در انقلاب روسیه بازی کرده به شخصیتی رازآمیز و معمایی تبدیل شده است.
🟣در کودکی رفقایش به او لقب راسپوتین دادند. این کلمه در لهجۀ محلی‌ سیبری معنی روسبی‌باره و زناکار را می‌دهد. آتیه نشان داد که این لقب بسیار مناسب و به‌جا انتخاب‌ شده بود.”
موارد زیادی دیده ایم  که لقب داده شده شخصیت فرد رو تشکیل داده ایت. شاید همین لقب مسیر زندگی راسپوتین رو عوض کرد!!کسی چه میداند؟!
اورا درست یا غلط پیشگو می نامیدند
ولی این پیش‌بینی او که «اگر من بمیرم امپراتور به زودی تاج و تخت خود را از دست می‌دهد» درست از آب درآمد.
🟣یکی از دوره‌های مهم زندگی گریگوری راسپوتین مربوط به زمانی است که به فرقه خلیستی پیوست.
پیروان این فرقه معتقد هستند که باید به طور مستقیم با  خداوند ارتباط بگیرند. آن‌ها برای گرفتن ارتباط با خداوند، دست به کارهای عجیب و جنون‌وار می‌زدند.
مریدان این فرقه، جلسات عجیب و غریبی در جنگل برگزار می‌کردند و با خواندن دعا، پایکوبی می‌کردند. رئیس فرقه به کسی که توان و انرژی خود را از دست می‌داد، شلاق می‌زد
راسپوتین از حضور در این فرقه به شهرت رسید و پس از مدتی مقامی برابر با پیامبران و قدیسان پیدا کرد.
مردم نزد او می‌آمدند تا برایشان دعا کند، آینده آن‌ها را پیش‌گویی کند و در صورت امکان شیطان وجود آن‌ها را بگیرد و دور کند.
البته دخترش ماریا گفته است که پدرش هیچ‌گاه عضو فرقه خلیستی نبوده و تنها روی این فرقه تحقیق می‌کرده است.
برای قتل راسپوتین از جانب افراد مختلف تلاش‌های زیادی شد؛ بعضی مذهبی، بعضی سیاسی-نظامی و بعضی از جانب کسانی بود که او را خطری برای دستگاه‌ سلطنت می‌دیدند.
ژنرال‌ها از دست راسپوتین عاصی شده‌ بودند و نصایح آنها هم به خرج تزار نمی‌رفت. روس‌ها معتقد بودند راسپوتین با سرویس‌های اطلاعاتی آلمان‌ها در ارتباط است۰

🟣سه شخص سرشناس به نام‌های شاهزاده  فلیکس یوسوپوف(همسر دخترخاله تزار)، ولادیمیر پوریسکوویچ (عضوی از دوما) و دوک اعظم دیمیتر پاولوویچ (پسرخاله تزار)، در طی جلسه‌ای رسمی راسپوتین را خطری جدی برای امنیت روسیه دانستند. آن‌ها در آن جلسه، نقشه ترور وی را طراحی کردند و قرار شد شاهزاده فلیکس یوسوپف با استفاده از علاقه راسپوتین به زن‌ها، وی را به بهانه درخواست مداوای همسر مریضش به منزلش بکشاند و با خوراندن سیانور در لای کیک و شراب او را بکشند.

💥در وصف حال راسپوتین ها:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند
      

40

        از اروپای سنتی تا آمریکای مدرن

🟠دراین نمایشنامه دوست داشتنی وجذاب آرتور میلر  نیز مانند نمایشنامه قبلی که خواندیم از شرایط حاکم بر امریکا سخن می گوید اما او این بار به جای انتخاب یک فضای عموم از این جامعه(نمایشنامه مرگ فروشنده)، سراغ یک جزء از آن می‌رود به سراغ جامعه مهاجران رفته است.قصه در محله ای ساحلی که مهاجرنشینان ایتالیایی اقامت دارند روایت میشود.یک درام اجتماعی دوست داشتنی.
حضور الفیری که فردی تحصیلکرده وقانون دان است به عنوان دانای کل بر جذابیت نمایشنامه افزوده است(تاکنون نمایشنامه ای نخوانده بودم که کارکتری نقش دانای کل را هم بازی کند)
🟠دومین نمایشنامه ای بود که از میلر خواندیم قلم استادانه میلر بسیار جذبم کرده است جدای از شخصیت پردازی بسیار  عالی وملموس، یکی از مهمترین جنبه های  آثار میلر به بحث مکان مربوط می شود. بخش عمده مکان های موجود در آثار میلر مکان های واقعی و البته ملموس است،توصیف صحنه او در ابتدای نمایشنامه هایش از چند صفحه در می گذرد و این خود بیانگر وسواس او در توصیف دقیق و رئالیستی مکان رویداد نمایش است.
چشم اندازی از پل داستان گذری است از روی پل،پلی که در شرایط سخت عاطفی ازان عبور خواهی کرد،شرایطی که حسادت وطغیان عاطفه برما غلبه میکند آیا دراین شرایط پایبند اصول خود خواهیم بود چقدر درپایان پل شخصیت ما متحول ودگرگون‌ شده؟!آیا شرایط جدید انتخاب جدیدی را به ارمغان می آورد؟!
🟠در این نمایشنامهٔ پرازاحساس زندگی ادی کاربون باربر لنگرگاه بندر بروکلین را شاهد هستیم که از مهاجران ایتالیایی است که در آمریکا ساکن شده‌اند،مهاجرت به امید زندگی بهتر وهاجرت از ایتالیای خسته از جنگ ایتالیای سنتی به امریکای مدرن . مهاجرانی هستند که ایتالیا را برای زندگی بهتر و شغل که زندگیشان را تامین کند، ترک کرده‌اندو حالا، هر چند در حومه نیویورک زندگی چندان مناسبی ندارند، اما آن را به زندگی در ایتالیا ترجیح می‌دهند
همسر ادی، خواهرزاده‌اش کاترینا  را که پدر و مادر خود را از دست داده نزد خود آورده است. رابطه ادی با خواهرزاده همسرش آن چنان صمیمی است که کتی او را پدر می‌نامد. همان ابتدای نمایشنامه مت.جه علاقه ادی به کاترینا میشویم اما بحران از جایی آغاز می‌شود که پسرعموهای همسر ادی، رودلفو و مارکو از ایتالیا به آمریکا می‌آیند و در منزل آن‌ها اقامت می‌کنند. در ادامه رابطه احساسی بین رودلفو و کتی به وجود می‌آید(نقطه شروع درام) اما ادی با ازدواج آنها مخالف است بحران شروع می‌شود که کتی به رودلفو، برادر مارکو علاقمند شده است وادی احیاس خطر میکند. آنها می‌خواهند با هم ازدواج کنند، اما ادی مخالف این ازدواج است. او رفتار رودلفو را چندان نمی‌پسندد. به موهای بلند و طلایی پسر انتقاد می‌کند و خیلی خوشش نمی‌آید که پسر در روی عرشه کشتی زیر آواز بزند و با همه شوخی کند،خیاطی میداند  نزد الفیری اورا بچه قرتی میخواند.
چند روز مانده به ازدواج کاترین ، ادی ماموران اداره مهاجرت را از بودن رودلفو و مارکو آگاه می‌کند. درنهایت حسادت ادی به خشمی بدل می‌شود که سراسر وجودش را می‌گیرد و خودش، خانواده‌اش و دنیایش را زیرورو می‌کند.
ادی مردی جاافتاده وسنتی ولی کنترلی براحساسات خودندارد حتی تصمیماتی میگیرد که مبداند اشتباست وفاعل این اعمال را درگذشته انسان بی شرف وبی آبرو میدانسته است او پیرو قانونی میشود که خود مخالف ان بود

🟠درپایان منِ خواننده نمایشنامه حق را به ادی میدهیم یا نه؟!
ادی واقعا کاترینا را پدرانه دوست دارد؟! یا علاقه ای است دیگر عشقی از یک مرد به دختری جوان که خود اورا بزرگ کرده است ؟!ادی درتلاش برای سرکوب این علاقه قلبی است تا از عذاب وجدانی که مرتکب عشقی خلاف عرف شده است چرا که جامعه اورا شوهر خاله ای که نقش پدرخوانده کاترینا را بازی کرده است.

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را
همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را


      

38

        طبق برنامه باشگاه هامارتیا قرار است بعد از خواندن مردبالشی بازهم با مک دونا روزهای زیادی رو سپری کنیم،سه گانه مک دونا دربرنامه گذاشته شده است که ملکه زیبای لنین آغازگر این سه گانه ( تریلوژی )است . این تریلوژی با «غرب غم زده » و «جمجمه ای در کانه آرا» تکمیل می شود. این دو نمایشنامه ها هم قطعا غرق در خشونت خواهندبود.سه گانه ای  که ارتباطی مکانی وزمانی باهم دارند و نه ارتباطی روایی .میزان خشونتی که در نمایشنامه ها موج میزند شخصیت نویسنده را برایم بسیار عجیب ومرموز کرده است.نمایشنامه‌های وی که اندوهناک وپرازصحنه های دلخراش هستند  تقریبا همگی گستاخانه و پرده‌درانه درحال به چالش کشیدنِ برخی ارزش‌های کاملاً پذیرفته‌شده‌ی جوامع بشری هستند ،مانند احترام بدون وچرای فرزند به والدین دراین نمایشنامه یا مهربانی وفداکاری والدین در حق فرزندان در مرد بالشی.
اولین اثری که از این سه گانه خواندیم ملکه زیبای لی‌نین بود،نمایشنامه‌ای تراژدی درقالب 9پرده که پیچش روایی سختی ندارد.فضای کتاب به تلخی کتاب قبلی مک دونا نبود ولی ردپای خشم .شکنجه وانزجاروعصیان.....در ان کاملا مشهود بود.

🟠دراین نمایشنامه دوکاراکتر اصلی مادر ودختری هستند  .مادر پیرزنی ۷۰ساله خودخواه و ازکارافتاده که ترس از تنهایی لحظه ای او را رها نمی کند، رفتاری مستبدانه واستعمارگر با دخترش داردمگ پس از اطلاع از ایجاد علاقه و رابطه ی دوستی بین مورین و فرد مورد علاقه اش ( پاتو ) و به جهت هراس از آینده ی خود و جدایی مورین از وی ، با معدوم کردن نامه ی عاشقانه ی پاتو به مورین ، موجب ایجاد شکاف در رابطه ی آنها می شود . مورین در پی اطلاع از این موضوع ، دست به تصمیم فاجعه باری می زند 

🟠مورین دختر چهل ساله‌ای است که درگذشته به دلیل مشکلات اعصاب وروان در آسایشگاه بستری بوده است  با عشق مواجه شده،عشق به مردی همسن وسال خودش بنام پاتوکه قصد مهاجرت دارد و می‌خواهد از ایرلندِ ساکن برود اما بدون او چه کسی از مادر مواظبت کند؟!خواهران دیگر ازقول این مسئولیت کاملا شانه خالی کرده اند.مورین هم خسته شده است نمیخواهد نقش دخترفداکاررا بازی کند وقصد رهایی ازقیدِ مواظبت از مادرش را دارد  خودرابازنده میداند  ودلیل باخت درزندکی را مادرخود میبیند اورامانع خوشبختی خود حساب میکند.از این رو دست به اعمال ازاردهندهای برای مادرش میزند آزار جسمی(با روغن درحال جوش) وازار روحی (با زخم زبان،خرید بسکوییتی که اودوست ندارد،برهنه راه رفتن درحضور مهمان درخانه,...)مورین هنوز هم علائم بیماریش همراه اوست  واین از  ازارهای جسمی به مادرش ویا روایتش از خداحافظی­ با پاتو که در ایستگاه قطار اتفاق افتاده کاملا نمایان است چراکه در آن منطقه اصلا ایستگاه قطاری وجود ندارد.(قسمت ناراحت کننده نمایشنامه برایم  وقتی بود که مورین  پی برد که اصلا پاتو رو ندیده ودیدارش  برای خدافظی با پاتو در ایستگاه قطار وخیالی واهی بوده)

🟠نمایشنامه به صورت مکرر از مهاجرت افراد از ایرلند به خصوص به انگلیس یاد می کند که برای پیدا کردن شغل، ایرلند را رها کرده اند. تاثیر مهاجرت حتی دامن این خانواده را هم گرفته. پاتو، اولین مردی که پس از سال ها به مورین علاقه نشان داده، و به چشم او مورین ملکهٔ زیبای لنین است، برای کار به انگلیس می رود و در پایان نیز به آمریکا. همانطور که از زبان شخصیت های نمایشنامه می خوانیم همه درحال رفتن از ایرلند هستند. این تمایل به رفتن از نظر مورین در کار خلاصه می شود.مهمانی خداحافظی به مناسبت رفتن  به انگلستان و آمریکا بیشترین چیزی که در لی‌نِین اتفاق متداولی‌ست. چرا که آدم‌ها شاید به امید زندگی بهتر، کار و پول دائماً در حال مهاجرت هستند.
      

35

        مرد بالشی داستان نویسنده‌ای به نام کاتوریان را روایت می‌کند که در اداره‌ی پلیس به خاطر محتوای پراز سقاوت وبیمارگونه وخشونتِ داستان‌های کوتاهش و شباهت آن‌ها به نحوه‌ی قتل چند کودک در اداره‌ی پلیس تحت بازجویی قرار میگیرد.
آغاز مردبالشی از اتاق بازجویی بسیارگیرا شروع میشود ودرهمان ابتدا خواننده را درگیر میکند،قتلهایی مشابه با داستانهای کاتوریان اتفاق افتاده است،کاتوریانی که خود را فقط یک نویسنده ساده میپندارد واز دستگیری خود دربهت وحیرت است وبه قول خودش «تنها وتنها قصه می گوید».روایت از همینجا شروع میشود از تلاش کاتوریان برای اثباتِ بی گناهی خود وآزادی از دست ۲پلیسِ خشن
کل روایت برمحوریت داستانهایی است که کاتوریان نگاشته شکل گرفته است داستانکهایی که عواقبی برای نویسنده به بارآورده است
♦️فضای کتاب هرچه جلوتر میرود مدام سیاه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود، کاراکترها به خود واقعیشان نزدیک می‌شوند و تمام جنایاتی را که مرتکب شده‌اند، اعتراف می‌کنند.منِ خواننده قدم به قدم با روایت داستان همراه میشوم وفضای سیاه تاثیرخودرابرذهن واحساس من میگذارد واحساساتی همچون وحشت،ترحم،دل بهم زدگی،نامیدی را درحینِ خوانش نمایشنامه تجربه میکنم ،باافشاگری های شخصیتها هیجان زده میشوم واما منتظر هستم درادامه اندکی از این خشونت بی پرده وصریح کم شود،اما نه تنها کم نمیشود که به اوج میرسد
♦️فضای نمایشنامه تصویری از جغرافیا وتاریخِ قصه نشان نمی دهد وگویی درناکجاآبادی اتفاق افتاده.کتاب درفضایی دارک ومینیمال اتفاق میوفتد،خشونت افسارگریخته درسراسر دیالوگهای کتاب موج میزند.نمایشنامه  پراست ازداستانکهای مخوف از قتل وشکنجهٔ کودکان،که هرچه بیشتر روایت میشوند به عمقِ فاجعه بیشتر پی میبریم و اثرگذاری روایت را دوچندان میکند؛ که هرکدامشان جداگانه میتواند یک نمایشنامه کامل بشود.
♦️شخصیت پردازی دقیقِ کتاب شاخص ترین ویژگی نمایشنامه بود که به شدت درارتباط یافتن با مخاطب موفق بود،چهارشخصیت اصلی کتاب که هر۴نفر قربانی خشونت وتلخ کامی هستند.خشونتی که بر ضمیرناخودآگاهشان اثرگذاشته واکنون در آنها نمود پیدا کرده است وهمه دچار خشم نهفته شده اند،کاتوریان نویسندهٔ کودک ونوجوان که  عموم نوشته هایش قتل وشکنجه کودکان است!!!وشغل اصلی اوسلاخ است ومایکل(پسری که کم توان ذهنی است) برادر کاتوریان به دلیل نداشتن قدرتِ تشخیص وتفکر برداشتی مخرب ازداستانهای برادرش داردو در پی تاثیری ناخواسته دست به جنایاتی میزند(هامارتیای نمایشنامه ازنظرم همین است).شخصیت پردازی درست در مورد دو کاراکتر  پلیس کتاب(پلیس خوب وپلیس بد)، کاملا صدق می‌کند، با وجود این‌که در طول روایت داستان پلیس خوب وبد میشوند و مدام به یکدیگر تبدیل می‌شوند و گویی تشخیصشان از یکدیگر ساده‌ای نیست
♦️درمورد ژانر نمایشنامه درگروه صحبت شد که به خاطر سبک خاص نمایشنامه و نثر آن میشود ظنِ چندژانری داشت که بعضی از نقدهای کتاب نوشته اند که کمدی سیاه است ولی کاملا مردود است این نظریه یا ابزورد است ولی نمایشنامه یک تراژدی تمام عیار است وخطای پنهان تراژدی مربوط به مایکل است.
♦️ازنظر مایکل همه بچه ها قراره زندگی وحشتناکی پیش راداشته باشند پس باکشتن میخواهد از دردسر آینده نجاتشان بدهد
کودکانی کشته میشوند که شاید جهانی سیاه با آینده ای نامعلوم درانتظارشان است که اگر زنده می مانند اتفاقاتِ تلخی را درزندگی تجربه میکردند،زجر میکشیدن.متحمل ناکامی های چون  فقر.بیماری،شکست عاطفی،غم از دست دادن عزیزان و......میشدند،به مرحله ای میرسیدند که ای کاش به دنیا نمی آمدم وزندگی نمیکردم .اما باوجود این وقایع که همه وهمه درانتظار بشر است  باید نیست ونابود شد پیش از شروع زندگی؟

♦️بریده ای زیبا ازکتاب:
کاتوریان:موضوع مردن یا نمردن نیست ،موضوع اینه بعدازمرگت چی از خودت به جا میذاری مایکل
      

37

        کرگدن نمایشنامه‌ای است در سه پرده اثر اوژن یونسکو، نمایشنامه‌نویس فرانسوی رومانیایی‌تبار که در سال ۱۹۵۹ نوشته شد. 
اوژین یونسکو در این اثر، دنیایی (پادآرمان شهری) را وصف کرده که مردم در آن با تمامی اختلافات اعم از نوع زندگی، فکر، عقیده و ... با منافع مشترکی که برای آن‌ها مناسب نیست به یک گله می‌پیوندند.به گلهٔ کرگدنها!!!

♦️کرگدن، تلخی تنها ماندن انسان است در عصری که ارزش‌های اخلاقی تبدیل به کلماتی برای خودنمایی شده‌اند. همه کرگدن شده‌اند و اگر برانژه از بین برود نسل انسان منقرض می‌شودو کرگدن‌ها به خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه می‌دهند. این خود بیان‌گر تصویری خوف‌ناک است و انقراض نسل بشر را آشکار بیان می‌کند. این پوچی و عدم امید به آینده، شاخص بارز آثار سبک ابزورد است.نکتهٔ جالب این نمایش‌نامه انتخاب کرگدن از میان حیوانات مختلف است. کرگدن حیوانی است که پوستش خاکستری رنگ و پر از برآمدگی است. بر روی بدنش چین‌هایی دیده می‌شود. این چین‌ها به شکلی هستند که انگار این جانوران زره به تن است.کرگدن بینایی ضعیفی دارد ولی برایمان نماد قدرت است قدرتی که در ذات خود ویرانگر است و هیچ مهاری را برنمی‌تابد.حیوانی که خوی حیوانی ووحشی گری اوبر کسی پوشیده نیست

♦️نکته ی برجسته دیگر در این نمایش عدم وجودقهرمان واقعی است. برانژه تنها انسان بازمانده در کرگدن آدمی لاابالی، بی‌نظم، دائم‌الخمر، ضعیف‌النفس و بی‌اراده است. مخاطب هرگز تصور نمی‌کند در پایان نمایش تنها بازماندهٔ نسل انسان، برانژه باشد. برانژه در طول نمایش مرتب به زیر تیغ نقد می‌رود و المان‌های شخصیتی‌اش مورد سؤال قرار می‌گیرد. او از این‌سوال‌ها نمی‌گریزد بلکه در پی پاسخ به آن‌هاشخصیت فروخورده‌اش آرام آرام دگرگون می‌شود و اصالت خود را باز می‌جوید.برانژه، در ابتدای نمایشنامه مدام مورد انتقاد دوست صمیمی‌اش، ژان، قرار می‌گیرد. نویسنده حتی پیش از آنکه ژان شروع به حرف زدن کند، در توضیح صحنه ابتدایی اشاره می‌کند که: «… برانژه اصلاح نکرده، سرش برهنه است، موهایش ژولیده، لباس‌هایش چروکیده، همه چیزش حاکی از بی‌توجهی اوست، خسته به نظر می‌رسد و خواب‌آلود، و گاه خمیازه می‌کشد…»نکته قابل تامل پذیرشِ انتقادها ازسوی خود برانژه است در کرگدن تحولی به صورت تغییر شخصیت در سیر داستان نمی بینیم  بلکه به‌صورت بازیابی شخصیت است.
♦️ابتدا عده‌ای موضوع را انکار می‌کنند و به سادگی از این موضوع عبور می‌کنند.(همه انسانها در زمان روبه روشدن با یک پیشامد ناگوار درمرحله اول انکار میکنند مسئله را) عده‌ای آن را توهم توطئه پنداشته و به تمسخر مدعیان دیدن این حیوان متهم می‌کنند، اما واقعیت این است که دیر یا زود خواهند فهمید که موضوع چیست
مردم بدون آن‌که توان تحلیل موضوع و یا خوب و بد آن را داشته باشند، سعی می‌کنند همرنگِ جماعت شده و این‌چنین می‌شود که کرگدن شدن مد می‌شود(ضرب المثل گرخواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را همه باهم به نمایش میگذارند!) بازمانده‌های مخالف به دنبال راهی به جهت مقابله و حفظ موقعیت خود هستند، اما نهایتا همه تبدیل به کرگدن می‌شوند و تنها برانژه شخصیت اصلی  داستان انسان باقی می‌ماند که سرآخر در میان دنیایی از کرگدن‌ها احاطه شده است. کرگدن‌ها تشویقش می‌کنند که همرنگ آن‌ها شود و او در آخرین سخنان خود که نمایشنامه به پایان می‌رسد با فریاد می‌گوید: 
در مقابل همه‌ی شما از خود دفاع می‌کنم.  من آخرین نفر از آدمی‌زاد هستم و تا آخر همین‌طور انسان می‌مانم. من تسلیم نمی‌شوم.
♦️مسخ شدن انسان را اولین بار در کتاب مسخ کافکا که به زیبایی هرچه تمامتر بیان شده بود خواندم.دراین کتاب مسخ دسته جمعی میبینیم  یک اپیدمی.پیوستن کورکورانه افراد به یک جریان
♦️ بریده ای زیبا از کتاب
 برانژه  می گوید: من از شما پیروی نخواهم کرد. من حرف شما را نخواهم فهمید. من همانی که هستم می مانم. من یک آدمیزادم. یک آدمیزاد! ...
♦️کتاب را برای باردوم به مدد باشگاهِ دوست داشتنی هامارتیا خواندم،که جذابیتی دوچندان برایم داشت.
درمورد ترجمهٔ کتاب ،ترجمهٔ خانم پری صابری از نشرقطره  را خواندم که ترجمه خوب وقابل قبولی بود.

چشم دارى تو، به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهى بى‏خبر
گوش دارى تو، به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشى گرو؟
بى‏ ز تقلیدى نظر را پیشه کن
      

51

        انسانیتی که خریداری شد

ملاقات بانوی سالخورده نمایشنامه ای تراژدی است که جنابِ دورنمانت با شیرینی کمدی از تلخی اثر می کاهد.نمایشنامه ای با پلات قدرتمند وموقعیتی دارماتیک وبدون انقضا که مخاطب خاص ندارد وبرای همه سلایق دلپسند وگیرا نوشته شده است.
هیچ کاراکتری در نمایشنامه قهرمان واقعی ویا یک شرورِبدطینت نیست؛همگی انسانهای شکست خورده ای هستند که در موقعیتهای خاص اشتباه تصمیم میکیرند.
اینجا انسان در مقابل انسان قرار مبگیرد انسانیت محک زده میشود،مردم شهر به طمعِ ثروت ورسیدن به رفاه با نگاه معامله گرانه وتحت فشارِ فقر تن به بی عدالتی میدهند.
ارزش‌های اخلاقی یک جامعه وابسته به مادیات و پول دیده میشود و انسان  موجودی معرفی میشود که حاضر است برای رسیدن به ثروت، هر چیزی را که سدِ راهش است کنار بزند. همین‌طور عدالت نیز می‌تواند مورد معامله قرار گیرد و هر جنبه‌ای از آن که سود بیشتری برای مردم داشته باشد، عدالتی شایسته اجرا تلقی گردد. اینجا شاهدِ انسانی هستیم که نزدیک به ۴۰سال کینه ای را درقلب خود نگه میدارد ودرپی انتقامی سخت از معشوقه ای که درگذشته داشته است گام برمیدارد.

🔻 کلر زاخاناسیان زن بسیار ثروتمندی است که ثروت خود را از ازدواج با مردی میلیاردر به دست آورده است. او که در کودکی ونو جوانی، در شهری دورافتاده زندگی می‌کرد، مورد سوءاستفاده‌ی مردی به نام آلفرد ایل قرار گرفته  و از او باردار شده میشود. اما به خاطر فساد دستگاه قضایی و شهادت دروغ، نتوانست جرم آلفرد را اثبات کند،ومحکوم میشود،همین مسبب به انحرتف کشیده شدن او میشود که کینه ای سخت از آلفرد ایل در قلب او به جای میماند،پس از گذشت سال‌ها، او در قالب زنی سالخورده و ثروتمند به آن شهر بازمی‌گردد. شهری که برای نجات به ثروتش نیاز دارد. کلر برای اهداء ثروتش به آن شهر، یک شرط می‌گذارد شرطی انتقام جویانه  و آن هم این است که مردم، معشوق سابق او را بکشند. تنها در صورت برآورده شدن این شرط، کلر به مردم شهر یک میلیارد دلار اعطاء می‌کند. مردم و شهردار ابتدا در مقابل این شرط او اعتراض می‌کنند؛ ولی کلر همچنان صبر می‌کند تا مردم، از شدت فقر با او هم‌نظر شوند و به درخواست انتقام جویانه ای که او صادر کرده، کمک کنند.
🔻با توجه به فیلم زیبای بی همه چیز که اقتباسی بومی از این نمایشنامه است توضیحی مختصر دربابِ اقتباس :
درترجمهٔ اثری از مبدا وفاداری به متن ارجحیت دارد دراقتباس هنرمند مجاز به دخل وتصرف میباشد .هنرمند  اقتباس‌کننده در مرحله اول صاحب تفسیری تازه از متن مدنظرش برای اقتباس است و درنتیجه این تفسیر خاص، متن مبنا را مبتواند تغییر ‌‌دهد و از نو ‌‌بسازد که تبدیل به محصول تازه‌‌ای‌ منطبق با خوانش خودش شود و طی این تغییر، فرایندی را تجربه ‌‌می‌کند که شبیه به ترجمه است ولی با تفاوتهایی با ترجمه‌‌ای‌ که زبان مبدأ ‌‌می‌شود همان‌طور که در فرایند یک ترجمه، معانی اصطلاحات با برابری مختص به خود در زبان مقصد تطبیق داده ‌‌می‌شود، ایده‌های متنی در متن دیگر با تغییر شکل‌هایی بازسازی ‌‌می‌شوند‌‌. اما در اقتباس، برخلاف ترجمه، مسئله وفاداری صرف نیست، بلکه مقصد همان خوانش و تفسیر تازه است‌‌. به بیان دیگر، هنرمند اقتباس‌کننده، متن از پیش موجودی را با مجموعه ایده‌ها و جهتگیری‌ها ابتدا تفسیر و سپس تسخیر ‌‌می‌کند، که این تفسیر و تسخیر، بسته به نتیجه نهایی ‌‌می‌تواند منجر به نجات متن اصلی شود، یا تخریب آن‌‌.اقتباس درپایان بندی هم میتواند وفادار به اثر نباشد.

🔻بدون شک اگر کوشش و اهتمام آقای حمید سمندریان کارگردان و مترجم  و پدر تئاتر نوین ایران، نبود ،هرگز آثار دورنمات  این‌چنین به مخاطبان ایرانی معرفی نمی‌شدند.10 اثر دیگر از دورنمانت توسط ایشان به فارسی برگردانده شده است.
      

43

        بی ادب را به زر مگو که نکوست
 ادب مرد به ز دولت اوست


نمایشنامه ای در سه پرده اصلی با یک مقدمه و یک مؤخره   درژانر کمدی
نمایشنامه داستان جالب وگیرایی دارد،نثر نمایشنامه پر است از شوخیهای عامیانه ، نکته ویژه وجالب دیگرش عاشق شدن شیطان در میان انسانهای عامی است.عشق شیطانِ نمایشنامه، یک هوس نیست، چرا که "هوس" زمینه ی کاری شیطان است ولی درعمل چنین چیزی نمی بینیم. بلکه او عاشق سادگی و درستی یک انسان عام می شود واین تناقضی جالب است با شنیده هایمان وباورهایمان به شیطان.

البته عاشق شدن شیطان، اصل داستان نیست. موضوع اصلی چیز دیگری است موضوع جواب بله پورعلیزاده است به پیشنهادی وسوسه انگیز تا بتواند خود را از وضعیت اسفبارش نجات بخشد.قصه حول وسوسه های شیطانی ودغدغه های انسانی میچرخد

 پورعلیزاده کارمندی است ساده وعیالوار که به او پیشنهاد رشوه ای ده هزار برابر حقوق ماهیانه اش شده است و او نپذیرفته، حال شیطان متعجب از این که نسل چنین آدم هایی همچنان منقرض نشده است، در قامت یک آدم مدام با پورعلیزاده رو به رو می شود و تصمیم دارد او را ترغیب به گرفتن رشوه در قبال انجام کاری کوچک کند. کافی است پورعلیزاده یک سند بی ارزش را که کسی از وجود آن در فلان پرونده مطلع نیست بردارد و ده هزار برابر حقوقش پاداش بگیرد. نکته این جاست که این کار هیچ مسئولیتی هم برای او ندارد، لکن او نمی تواند بپذیرد و چند بار به شیطان می گوید اگر این کار را انجام دهد دیگر نمی تواند در آینه نگاه کند.
اینکه یک  کارمند ساده که حقوق چندانی نمیگیرد از رشوه گرفتن امتناع میکند  شاید مقداری کلیشه ای ونخ نما باشد ولی زبان روان وساده نمایشنامه وموضوع جانبی عاشق شدن شیطان آنرا مکتوم کرده است.

سوالی که شاید درذهن ما هنگام خواندن کتاب شکل بگیرد  چگونه ادب و شخصیت فردی می‌تواند از ثروت و مقام اجتماعی مهم‌تر باشد؟!
طرح جلد کتاب هم طنازانه وجالب انتخاب شده است.درمجموع نمایشنامهٔ فاخر وقوی را پیشِ روی نداریم ولی خوانش آن خالی ازلطف نیست.
      

34

        نمایشنامه  ای ضدجنگ ومیهن پرستانه 

با مونولوگی(تک گویی) آغاز میشود که تقریبا تمام اتفاقات آتی را تاحدودی لو میدهدوشرایط ازدیدگاه یک شخصیت شرح داده میشود.
برخلاف دیگر آثار اوریپید که همگی نام شخصیت اصلی (الکترا،مدآ،هلن....) را داشتند این نمایشنامه به نام گروه همسرایان نامیده شده است.
🔻اوریپید در این نمایشنامه به روایتِ تاریخِ نامتعارف و ناخجستۀ خاندان لائیوس بعد از سقوط اُدیپوس، پادشاه تبای، پرداخته است.
همیشه هرقصه ای که واقعه برادرکشی را نقل کند ناخواسته قصه هابیل وقابیل را برایمان  تداعی میکند حال نمیدانم آن زمان اوریپید  ابن نمایشنامه را مهلم از این قصه نوشته است یا نه؟!
🔻در این نمایشنامهٔ پرشخصیت و هنجارشکن وبه‌شدت تراژیک، این ژانر را برایمان معنا می‌کند. ادیپوس(درزبان یونانی یعنی پسری باپاهای ورم کرده) که در کودکی به‌قصد نابودی از قصر پدرش رانده‌شده، پس از سال‌ها و بی‌خبر از همه‌جا، پدرش را به قتل می‌رساند. و مادرش یوکاسته را به همسری می‌گیرد(ناآگاهانه). اما بعد از باخبری، این بار گناهْ ادیپوسِ پادشاه را ویران می‌کند، ودوچشم خودرا از حدقه در می آورد،وی ضعیف و نابینا به دست پسرانش( اتئوکلس و پولونیکس) به زندان می‌افتد. تا شهر از نکبت او در امان باشد. تخت پادشاهی خالی است و ولیعهدهای جوان تصمیم می‌گیرند با تعویض مقام، هرکدام یک سال به تبای حکومت کنند. ابتدا نوبت اتئوکلس است و البته که لذت حکم‌رانی او را در خودش می‌بلعد و قدرت‌طلبی، دو برادر را برابر هم قرار می‌دهد. حالا پولونیکس داماد پادشاه آرگوس شده. و با حمایت او، برای بازپس گرفتن سهمش از پادشاهی، به تبای لشکرکشی می‌کند.درکتاب آیسخولوس که قبل مطالعه کردم( در نمایشنامه هفت دشمن تبس)هم ماجرای نبرد این دوبرادر ذکر شده بود.
دوشخصیت اصلی زن یعنی آنتیگونه و یوکاسته درکنار گروه همسرایان(زنان فنیقی)به پیشروی قصه کمک می کنند.دراین کتاب همچون دیگر تراژدی های یونان وقایع دلخراش جنگها نمایش داده  نمیشود وتوسط پیک یا قاصدی فقط بیان میشوند.

🔻برای خواندن کتاب بهتر است پیش زمینه ای از نام خدایان واساطیر یونان داشت.
      

38

        آیسخولوس شامل ۷قسمت است
۱_تریلوژی اورستا 
🔻آگاممنون:ماجرای بازگشت فاتحانه آگاممنون از جنگ ۱۰ساله تروا وبه قتل رسیدن وی توسط کلوتمنسترا(همسرش) به کمک معشوقه اش(آیگیستوس)
🔻نیازآوران:ماجرای بازگشت اورستس پسر آگاممنون از تبعید ودیدارش با خواهرش(الکترا) وپیمان بستن خواهروبرادر برای خونخواهی پدر.کلمه نیازآوران متظور زنانی است که نذرونیاز بر گورِ مردگان میبرند
🔻الاهگان انتقام:سرگذشت اورستس پس از قتل مادرِخود وپناه بردن به آپولون وسپس دادرسی به پیشگاه آتنا 
الاهگان انتقام خونخواه کلوتمنسترا هستند
۲_پرومتئوس در بند:نمایشنامه ای فقط برای خواندن ونه برای اجرا ،چراکه ابزارهای به کار رفته در نمایشنامه امکان اجرایش درآن زمان را غیر ممکن کرده است.همسرایان حضور کمرنگ تری نسبت به بقیه دارند.ماجرای به بند کشیدن پرومتئوس به بند به دستور زئوس ودرادامه ماجرای دردناک آیو که کینه وحسادت هرا آواره اش میکندو....‌
۳_هفت دشمن تبس:ماجرای دوبرادر بنام اتئوکلس وپولونیکس که باهم عهدی میبندند برای فرار از نفرین و تقدیری شوم. اما عهد شکسته میشود وهردوبرادر میمیرند  زبان نمایشنامه کاملا حماسی میشود ودیالوگها مملو از خودستایی ورجزخوانی های پهلوانان است 
۴_پارسیان:نمایشنامه ای باطرح خیلی منسجم که ماجرای شکست خشایارشاه درنبرد دریایی سالامیس وبزرگداشت پیروزی یونانیان.تنها اثری که براساس واقعه تاریخی واقعی نوشته شده هرچند خرده میتوان به آن گرفت ازجمله اینکه ایرانیان را پرستنده خدایان یونان قلمداد میکند درصورتیکه خلاف واقع است.یا توصیف اغراق آمیز کشتی ها
۵_پناه جویان:ماجرای پناه بردنِ دانائوس ودخترانش به شهر آرگوس برای تن ندادن به ازدواج اجباری با پسرهای آیگوپتوس (برادر دانائوس)
 شخصیت اصلی دراینجا گروه همسرایان  است که همان ۵۰دختر دانائوس هستند.
جذابیت پناه جویان برایم کمتر از بقیه بود.

از آیسخولوس به عنوانِ پدرتراژدی و یکی از بهترین نمایشنامه نویس دوره باستان یاد میشود،وی رویدادهای مهمِ زمانه را در قالب نمایشنامه بازتاب میداده است مضمون نوشته هایش برپایه رابطه انسان با ایزدان استوار است سرنوشت شخصیتها بیشتر دردست خدایان میباشد تا خودشان .قسمتِ غم انگیز بیوگرافی آیسخولوس پی بردن به اینکه تنها ۷تراژدی  از ۹۰ اثر وی در دسترس انسانِ عصرِ حاضر است.
دیالوگهای پرصلابت  وفاخر وپرطنین زببایی دوچندانی به نمایشنامه ها میدهد آیسخولوس شخصیتها را چنان ملموس وزنده به تصویر میکشد که پس از این همه سال هنوز مخاطب میتواند ارتباطی مستقیم با شخصیتها بگیرد.نمایشنامه ها همه با زبانی ساده وشاعرانه که پیچیدگی خاصی ندارند بیان شده اند،اکثرا با تلقینی شروع شده درابتدا ودراوج پایان رویداد به حدنهایی میرسند.روند همگی برگِرد رابطه متقابلِ شخصیت وهمسرایان میگردد.خیلی ازطرحهای نمایشنامه ها فاقد اساس منطقی هستند واز عناصر مافوق طبیعی استفاده شده است مثلِ حضور روح داریوش در پارسیان ویا موجودات آسمانی وجانوران بالدار

♦️نمیتوان از حسن های بی شمارِ کتاب نام برد و از ترجمه فاخر وباشکوه وبااصالت عبدالله کوثری سخن  به میان نیاورد.ایشان را با ترجمه ادبیاتِ آمریکای لاتین میشناسیم ولی الحق والانصاف  برای آیسخولوس سنگ تمام گذاشته اند.

♦️امتیاز ۵ منصفانه ترین امتیاز است به کتاب ولی به دلیل اینکه نمایشنامه پارسیان بیانی متعصبانه داشت ونادیده گرفتن نبرد زمینی وفتحِ آتن توسط سپاه خشایارشاه وپرداختن تنها به نبرد دریایی«سالامیس» وتوصیف خشایارشاه  با آن شکوه وعظمت با لباس ژنده باعث شد نتوانم به امتیاز ۵تن بدهم.

♦️درپایان تشکر ویژه از جنابِ آقای خطیب دارم  به خاطر معرفی کتاب وسعه صدر ایشان برای راهنمایی در سیر خوانشِ تراژدی های یونان.
      

32

        دست تکیده
کتابی خواندنی برای علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه معمایی و ادبیات گوتیک
داستان کوتاه دست تکیده اثر توماس هاردی، ماجرایی مملو از احساس ترس، خشم، شرم و اندوه است که تا پایان ماجرا به‌خوبی نمایش داده می‌شود.
ماجرای ورود عروسی نو به دهکده ای کوچک را به تصویر می کشد، عروسی که از داماد خود جوان تر به نظر می رسد، عروسی که در ملاحت و زیبایی کم نظیر است،.اما پیش از این‌که او به دهکده وارد شود، شایعات پیرامونش به‌سمت دهکده قدم برمی‌دارند.  چند روز پس از ورود خانم لاج به دهکده ماجرای عجیبی اتفاق می افتد که رودا(همسر سابق آقای لاج) را به وحشت می اندازددر این بین، رابطه‌ی خانم لاج با اطرافیان خود را نیز مورد بررسی قرار می‌دهد. تفاوت دو طبقه‌ی سرمایه‌دار و کارگر، به‌خوبی در این اثر نمایش داده میشود.
کتاب به لایه‌های تاریکی از حقایق زندگی اشاره می‌کند وتفاوت دو طبقه‌ی سرمایه‌دار و کارگر را بازگو میکند 
داستان حول دوشخصیت یعنی رودا همسر سابق آقای لاج که همراه پسر کوچک خود در کلبه ای که نسبتاً با مرکز شهر فاصله داشت زندگی می کردند،حسادت زنانه او که از سوالهایی که از پسرش درمورد ظاهرِ نوعروس آقای لارج میپرسد به وضوح مشخص است نشان ازاین دارد که حسادت زنانه تا زمانی که حسی درون در آن زن باقی مانده باشد وجود خواهد داشت واما  شخصیت بعدی  خانم لاج است دختری معصوم ومهربان که بدونِ چشمداشت محبت میکند ودرپی نقص عضوی که برایش پیش می اید  برای جذبِ دوبارهٔ محبت همسر وارد بازی خطرناکی میشود وخواننده  با اتفاقات عجیبی مواجه می‌شود که چرایی آن‌ها را هرگز با عقل و منطق نمی‌توان توجیه کرد!!!در ادامه  ماجرای خواندنی وجذابی رخ می دهد که تاپایان خواننده را به دنبال خود میکشاند

کتاب از نشر چشمه ترجمهٔ خوب ابراهیم یونسی خواندم ولی از
 برنامه طاقچه  با رسم الخط و ویراستاری آزاردهنده من باب مثال : واژه اسب اسپ نوشته شده نه یکبار چندین بار !!! دستِ چپش را چپ اش نوشته شده ویا دهکده, ده کده نوشته شده وخیلی کلمات دیگر



      

33

        آقای رودین حرف،حرف،حرف تا کی...مردِ عمل باش!!!

این رمان  شرح حال زندگی و ماجرای عاشقانۀ فردی به نام دیمیتری نیکلایویچ رودین و دختری به نام ناتالیا می باشد. رودین نمونه ای بارز از مفهومِ «بزرگی سراسر به گفتار نیست  دوصدکرده چون نیم کردار نیست»  
وی فردی است خوش صحبت وباسواد وخوش قریحه که از توانایی های فکری بالایی برخوردار است اما، در جامعه و محیط زندگی اش جایی ندارد.رودین ۳۵ساله فردی فقیر و روستایی است که برای اقامت به مسکو مهاجرت کرده و در خانۀ روستایی مادر ناتالیا(داریا)مستقر می شود. داریا زنی ثروتمند که خانه اش، محل رفت و آمد اشراف و بزرگان است وگاهی جای مباحثات علمی سیاسی اقتصادی میشود در خلال داستان از خرده روایت هایی بین رودین ودیگر اشخاص بزرگ می خوانیم اما، داستان اصلی وقتی شروع می شود که ناتالیای 17 ساله عاشق او می شود. همه چیز به نظر خوب پیش می رود تا زمانی که راز رودین برملا شده و  تصمیمی برای احیای  آزادی شخصی اش می گیرد.و درادامه.......
در واقع رودین، نمایندهٔ افراد تحصیل‌کرده و نخبه‌ایست که دانش و آگاهی‌اش در حد نظری و تئوریک باقی می‌ماند و هرگز به نیرویی سازنده و کنشگر بدل نمی‌شود؛ زیرا  فاقد اراده و مسئولیت پذیری وتوانایی لازم برای عملی کردن افکارِخود و ایجاد تغییرات و اصلاحات هستند.آرمان‌خواهی‌اش به جایی نمی‌رسد.چون وقتی پای عمل میرسد، نمی‌تواند مثل حرف‌هایش رفتار کند،در انتها او فقط و فقط یک  بازنده است.حتی ارادهٔ ایستادن پای دختری که به او علاقه مند است را ندارد و نمیتواند بماند.
رودین بیل زنی است که توان بیل زدنِ باغچه خود را ندارد.

با همین اولین کتابی که از ایوان تورگنیف خواندم پی به قدرت وفنِ داستان نویسی بالای  این نویسندهٔ روسی تبار بردم.روایت داستان روان وملموس وخواندنی بود وپراز دیالوگهای پربار وحرفه ای .کتابی پرحجم نیست ولی تاثیر بسزایی در فکرواندیشه خواننده میگذارد.کتاب را از نشرماهی مطالعه کردم ترجمه وویراستاری خوب وقابل قبولی داشت.کتابی که اولین بار نامش رادر برنامه کتاب باز توسط مهران مدیری شنیدم،ولی تا به امروز موفق به خواندن آن نشده بودم.

بریده هایی زیبا از کتاب :
هیچ چیز ممکن نیست بدتر و زننده ‌تر از خوشبختی باشد که دیر نصیب آدم می‌ شود؛ لذتی ندارد که هیچ، به علاوه حق لعنت فرستادن بر سرنوشت را هم از شما سلب می‌ کند

همیشه هم اشک‌ها مایه‌ی خیر نمی‌شوند. آن‌ها وقتی شفابخش و سرورانگیزند که قبل از فرو ریختن مدت زیادی در سینه بجوشند و سپس فرو ریزند. اول بسیار شدیدند، ولی رفته‌رفته آرام‌تر و شیرین‌تر می‌شوند و خستگی گنگ و ملال‌آور ما را می‌زدایند
      

39

        نمایشنامه اتوبوسی بنام هوس نمایش نامه ای درژانر درام  و عاشقانه که تصاویری تکان دهنده از زندکی را روایت میکند  نقاط قوت خط داستانی منسجم با دیالوگ های تاثیر گذار ودرست، صحنه پردازی خوب، خط روایی داستان که به خوبی خواننده را به دنبال خود می کشد و از همه مهمتر شخصیت پردازی فوق العاده آن را می توان نام برد.
بلانش،شخصیت کلیدی نمایشنامه که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، شخصیتی متزلزل پس از اخراج از مدرسه‌ای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش «استلا» به پیش وی و شوهر خواهرش «استنلی» می‌آید. استنلی که یک قمارباز است از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشته بلانش باخبر می‌شود و….....

عشق، نفرت، حسادت، رقابت، هوا و هوس، دروغ و دورویی و در یک کلام زندگی در نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس تمام قد با همه ابعادش جریان دارد

بلانش که رویایی می اندیشد و به قول معروف به دنبال شاهزاده رویا بر اسب سپید است اما تلاش و دست آوردش چیزی کاملا متفاوت است،شخصیتی رقت انگیز دارد.وسواس ظاهری او و نیازش برای جذب هر مردی که ملاقات می کند در ابتدا مخاطب را به او بی اعتماد می کند . اما هنگامی که روایت لایه های نهان رفتار بلانش را فاش میکند بیننده رفته رفته قضاوت های خشن را زیر سوال می برد و به گونه‌ای تعلیقی شکل می گیرد درصحنه 2وقتی استنلی نامه ها را می بیند، بلانچی آشفته و عصبانی می شود. او انگار که زندانی خاطراتش باشد، و بعدها جذب میچ می شود چون که او هم کسی را در زندگی اش از دست داده است .خلا های عاطفی که درگذشته دارد را با لوندی برای جنس مخالف  میخواهد جبران کند

استنلی مردی رک وگستاخ وخشن، رفیق باز،قمارباز که با افتخار وجسارت  به خواهرزنش حین لباس عوض کردن می گوید «راحت باش،این شعار ماست»  سعی دارد خود را مرد خانواده، بامرام، محکم، صادق و وفادار نشان دهد ولی در پایان او هم تسلیم خواسته نفس می شود و بعد از آن باز دورویی و تظاهر
استلا که ساده می اندیشد و ساده زندگی می کند و سعی دارد همه چیز را آنگونه که هست ببیند و لمس کند ودرمقابل خواهر گاهی نقش مادر را باری میکند ولی در نهایت او هم خود را فریب می دهد و سعی دارد تنها آنچه به مذاقش خوش است را ببیند و روی ناملایمتی ها چشم و گوشش را می بندد.

لذت نمایشنامه با دیدن فیلم اقتباسی که شاهکاری برجسته و دیدنی از ”الیا کازان“ وبازی مارلون براندو است دوبرابر میشود.چه خوب که فیلم سیاه وسفید است وبافضای نمایشنامه همخوانی دارد.
یکی ازبریده های زیبای کتاب :
اگرخدا بخواهد،بعداز مرگ  هم تورا بیشتر دوست خواهم داشت.

🔻درمورد  سوال مطرح شده در باشگاه هامارتیا توسط جنابِ آقای خطیب نظر من عدم رضایت بلانش است.


      

38

باشگاه‌ها

نمایش همه

نَقْلِ رِوایَت

45 عضو

خدای کشتار

دورۀ فعال

🎭 هامارتیا 🎭

183 عضو

جمجمه ای در کانه مارا

دورۀ فعال

📚 فرزند سرنوشت 📚

173 عضو

دختر سروان: با شناختنامه کامل

دورۀ فعال

پست‌ها

فعالیت‌ها

بهارفلاح پسندید.
دیوان اشعار صائب تبریزی

5