بهارفلاح🌺⭐

بهارفلاح🌺⭐

کتابدار بلاگر
@baharfallah76
عضویت

دی 1402

376 دنبال شده

975 دنبال کننده

                حواست به حالِ بهار هست؟
نه باران می‌خواهد نه موسیقی و شعر،دلش فقط مهربانی می‌خواهد.

یه مهندسِ عشقِ کتاب اینجاست.

☕📚🎭🍨



              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        🟣کتاب رو خیلی اتفاقی از روی کامنتی 🤳که آقای خطیب برای آقای هاشمی گذاشته بودن  انتخاب کردم.وسط کمدی الهی خوندن این نمایشنامه طنز عالی بود ا(چون میدونیم کتاب خوب معرفی می‌کنن ماهم طاقت نمیاریم 😊)البته اصلاً با نویسنده کتاب آشنایی نداشتم.
 اولین چیزی که توی ذهن من خواننده میاد اسم کتابه یه جورایی همراه میشیم با شخصیت‌ها تا بفهمیم متران‌پاژ یعنی چی؟
نویسنده از زبانی ساده و روان در این نمایشنامه استفاده کرده که متن وفضای نمایشنامه  حس صمیمتی با مخاطب پیدا میکنه.نویسنده با استفاده از طنز و کنایه، تونسته مسائلی که دغدغه اونارو داره رو به شکلی جذاب و قابل فهم بیان کنه
📖کتاب با مقدمه‌ی کوتاهی از زندگی نویسنده و گفتار مترجم شروع می‌شه.پیشگفتار مترجم  مقداری در مورد جو حاکم روسیه صحبت کرده در مورد افراطی‌گری‌های اون زمان و در مورد قوانین خاصی‌ که فضای حاکم اون زمان گذاشته
💠توی مقدمه از زندگی جالب نویسنده گفته شده اینکه الکساندر وامیپلوف نویسنده روسی 🇷🇺 در صدمین سالمرگ بزرگترین شاعر «الکساندر پوشکین» به دنیا اومده به خاطر همین اسم اون رو الکساندر گذاشتن اون در خانواده‌ای که فرهنگی بودن به دنیا اومده ولی  مادرش باردار بوده پدرش از خونه دور  بوده نامه‌ای به همسرش می‌نویسه و میگه می‌ترسم که پسرمون نویسنده بشه! چرا چون همش خواب نویسنده‌ها رو میبینم! الکساندر ما عمر کوتاهی داشته ولی در همین عمر کوتاه نمایشنامه‌های خوبی نوشته در سن ۳۵ سالگی متاسفانه غرق شده پدرش می‌ترسیده که اون نویسنده بشه چون در دهه ۳۰روسیه که او به دنیا اومده دورانی بوده که نویسندگان و روشنفکران در روسیه ناعادلانه به حبس و اعدام محکوم میشدن ویا تبعید می‌شدن و جالبه که خواب پدرش تعبیر می‌شه یه جورایی از هرچی که بترسی سرت میاد! وپسرش نویسنده شده

🎭داستان این نمایش تک پرده ای، در هتلی اتفاق میوفته. پاتاپف، یکی از مسافران هتل برای گوش کردن مسابقه فوتبال از رادیو میره به اتاق دختر جوانی بنام ویکتوریا اتاق کناریشبدون مقدمه میگه رادیو شما سالمه؟وارد میشه وبا هیحان به گزارش گزارشگر فوتبال گوش میکنه.اما کالوشین، مدیر هتل وارد اتاق میشه و این اقدام رو مخالف مقررات می‌دونه وازاون میخواد اونجارو ترک کنه وبعد از درگیری با پاتاپف، با تحقیر اون رو از اتاق دختر بیرون می‌کنه
داستان از همین‌جا شروع میشه که مدیر هتل وارد میشه ودرمورد اونا دچار سوءتفاهم میشه،واونو با بی احترامی بیرون میکنه ولی بعد با پرس وجو متوجه میشه پاتاپف یک متران‌پاژه. کالوشین نمی دونه مترانپاژ یعنی چه؟ (منم نمی دونستم)و اما حدس می زنه متران پاژ یک شغل مهم در کشور و پاتایف یک شخصیت مهم کشوریه و احتمالاً به خاطر این رفتار ناشایست، اون رو مجازات میکنه و حتی از کار اخراج میشه.....
🔹درگیری ذهنی 🧠کالوشین درباره «مترانپاژ» تبدیل به موقعیت اصلی نمایش میشه و به مرور سایر کارکترها رو وما مخاطبان رو هم درگیر می‌کنه.
نمایشنامه کوتاه وطنز جالبی  داره ،در کل در مورد اینه که حماقت می‌تونه هر کسی رو از راه به در کنه و نابودش کنه اما باز با این حال بعضیا هستن که از حماقتشون آگاه نیستن و بعضیا آگاهانه احمقن.
📝✂بریده‌ای قابل تأمل از کتاب:
من اونقدر از بالا دستی‌ها می‌ترسیدم که وقتی خودم رئیس شدم، شاید باور نکنی اما خودم از خودم می‌ترسیدم!

✔️آقای خطیب لطفاً بیشتر کتاب معرفی کنید.باتشکر.
@mrkh
      

40

        ⚫📖کتاب حاضر، شامل دو نمایشنامه با عنوان‌ «ایفی‌ژنی در اولیس» و «ایفی‌ژنی در میان توری‌ها» نوشته اوریپید سنت‌شکن هستش «ایفی ژیناهای» «اوریپید» دو شاهکار وتراژدی دوست داشتنی هستن که با تراژدی‌هایی که تاحالا خوندیم کمی متفاوتن، اینجا قهرمان پایان تراژیکی درانتظارش نیست ادبیات ساده اوریپید به دور از زبان پرطمطراق وسنگین ادبیات کلاسیکه،البته این نمایشنامه اوریپید از قوانین ارسطویی(وحدت زمان ،وحدت مکان و وحدت موضوع) پیروی کرده ،اما در کل تراژدي‎هاي اوريپيد با آیسخولوس وسوفوکل فاصله دارن همینجا در هر دو ايفي‎ژني اونقدر خوف تراژيك ما رو احاطه نمیکنه،البته هردو تراژدی پراز تعلیق و شوروهیجان هستن برای خواننده .جالبه اوریپید اول ایفی‌ژنی درمیان توری‌ها رو نوشته بعد از ده سال ایفی‌ژنی در اولیس رو نوشته درصورتی که درمورد تقدم وقایع باید برعکس میبود.

◾آگاممنون، پادشاه یونان، قصد داره با لشکری به جنگ تروا ⚔️حرکت کنه. اما به دلیل خشم آرتیمیس، الهه شکار، بادها نمی‌وزن (به روایتی در گذشته آگاممنون گوزن محبوب آرتیمیس رو شکار کرده واو ازش کینه گرفته وبا توجه به منطق عجیب خدایان که فرزند بارگناه پدر رو به دوش میکشه!با قربانی کردن ایفی‌ژنی قصد انتقام داره) کشتی‌ها قادر به حرکت نیستن.کالکاس (پیشگو) میگه  که تنها راه فرونشاندن خشم آرتیمیس، قربانی کردن دخترش ایفی ژنیاست. آگاممنون با اکراه این تصمیم را می‌پذیره و ایفی ژنیا رو به بهانه ازدواج با آشیل به اولیس فرا می‌خونه.
در اولیس، ایفی ژنیا با مادرش کلوتایمنسترا و برادرش اورستس به محل قربانی میاد. ایفی ژنیا درابتدا با آشیل و مادرش همراه میشه تا از این قربانی کردن جلوگیری کنن.  اما در نهایت دچار تحول شخصیت میشه با شجاعت و فداکاری به استقبال مرگ میره،وباعث تحیر آشیل میشه

◾در تريلوژي اورستیا اثر آيسخولوس که خوندیم قصه برمبنای این بود که ايفي‎ژنيا قرباني شده یعنی انگار اگر ایفی ژنی قربانی نشده بوداون وقایع اتفاق نمی‌افتاد وکلوتمنسترا  از آگاممنون انتقام نمی‌گرفت که باقی وقایع مثل انتقام خون پدر توسط اورستس اتفاق بیوفته...اما اینجا در هر دو نمايشنامه‎هاي اوريپيد كه گرد اسطوره قرباني شدن ايفي‎ژني چرخ مي‎خورن، ايفي‎ژني توسط آرتميس ربوده و به توري برده میشه به عنوان کاهن معبد برگزیده میشه ومأمور پاشیدن آب مقدس روی یونانی های محکوم‌به قربانی شدن میشه
سوال برامون پیش میاد بااین وجود چقدر ميشه به بازشناختي كه اوريپيد از ايفي‎ژني  داده اعتماد کنیم؟اوریپید به صلاح‌دید خودش ویا اینکه براي رضایت مخاطبان و خودش تغييراتی داده،هرچند اسطوره‌ها قدرتمند بر سر جاي خود هستن... اینکه ما سوال برامون پیش میاد یعنی واقعاً ایفی‌ژنی قربانی شده یا نه؟از جذابیت تراژدی کم نمیکنه.....هم روایت آیسخولوس زیباست، هم اوریپید وچقدر خوبه هر نویسنده با زاویه دید خودش برامون تصویر سازی میکنه..

◾🎭واما نمایشنامه دوم‌ایفی‌ژنی در توری‌ها (کریمه فعلی)در این سرزمین،چندین سال از واقعه اولیس گذشته،ایفی‌ژنی به عنوان کاهنه معبد آرتمیس مشغول به کار شده و وظیفه داره بیگانگان رو‌ قربانی کنه،از طرفی اورستس پس از قتل مادرش با وجود تبرئه شدن توسط آتنا ولی باز همه جا فیوری‌ها  یا همون الاهگان انتقام(🕳️این روزا  کتاب «دوزخ »از سه جلدی کمدی الهی دانته رو دارم میخونم  اونجا فیوری ها رو که سه تن هستن رو توی دوزخ با عذاب برامون توصیف میکنه ) به دنبالش هستن ومدام درحال گریختن از اوناست فیوری‌ها مثل عذاب وجدانی مدام اونو دچار اضطراب وجنون میکنن،آپولو به اورستس گفته که اگر به سرزمین توری ها بری واز معبد تمثال آرتمیس رو برای من بیاری از این حالت نجات پیدا میکنی(آپولو برادر آرتمیس)  اورستس، به همراه دوستش، پلادس(همسر الکترا)به این سرزمین میره،ایفی‌ژنی با کمک نشانه‌ها، هویت برادرش رو می‌شناسه و با نقشه‌ای، هر سه نفر موفق به فرار از سرزمین توری‌ها می‌شن و در نهایت، ایفی‌ژنی، اورستس، و پلادس به یونان باز می‌گردن. برعکس باقی تراژدی ها به خوشی تمام میشه!

✔️اینجا آشیل اوریپید خیلی از آشیل هومر برای منِ مخاطب جذابتره،اونجا آشیل برای دوستش ۱۲پسرجوان رو قربانی کرد ولی اینجا برای جلوگیری از قربانی شدن ایفی‌ژنی تلاش میکنه این جنگجوی مغرور از حق دفاع میکنه حتی وقتی لشکریان بهش سنگ میندازن بازم ادامه میده،شخصیت جذاب نمایشنامه بود برام
✔️مقدمه کتاب کاربردی بود خصوصاً اگر به لو رفتن قصه حساس نباشیم ترجمه کتاب هم ترجمه خوب و روون بود

      

47

        «چنین گفت رستم به اسفندیار
که کردار ماند ز ما یادگار
کنون داد ده باش و بشنو سخن
ازین نامبردار مرد کهن»
🔴📖دراین کتاب شاهرخ مسکوب با زبانی روان وپرکشش ماجرای کشمکش دو قهرمان بزرگ ایران، رستم و اسفندیار، رو روایت میکنه، کتاب دوبخشه بخش اولش تفسیر و تأویل مسکوب از داستان رودررویی و نبرد رستم و اسفندیاره بیشتر،در این بخش کوشیده به نمادشناسی هر یک از شخصیت‌های داستان ازجمله گشتاسپ، کتایون، پشوتن، اسفندیار، بهمن، رستم، زال و سیمرغ بپردازه و با بازخوانی حالات و روحیات هر یک از این شخصیت‌ها، به‌ویژه دو قهرمان اصلی داستان یعنی رستم و اسفندیار، به خواننده در فهم داستان کمک کنه. خوانش و قطعاً تفسیر مسکوب در کنار  تفاسیری دیگه که از این داستان شده، خوانشی قابل تأمل و خوندنیه
بخش دوم هم ذکر ابیات نبرد رستم واسفندیار در شاهنامه هستش
🔷حضرت فردوسی دربین جمع آوری تاریخ اساطیری ایران،درکتاب پربار شاهنامه به این داستان مهیج نیز می‌پردازه و مفصل درباره اون صحبت میکنه
مسکوب در مقدمه‌ی کتاب خود میگه: «امروز نیز، ما به فراخور زندگی روزگارمان از رستم و اسفندیار چیزی می فهمیم. درد مشترک ما با آنان چیست؟ آیا می توانیم با کتایون و پشوتن همدل و همراز باشیم؟ و بیزار از گشتاسب؟ آیا سیمرغی روزی به یاری ما درماندگان خواهد شتافت؟ و آیا روزگار بد پرداز هنوز در کمین جان نیکان است؟».
🔶به طور کلی، کتاب «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» یک اثر پژوهشی واقعاً ارزشمنده که با نگاهی عمیق و تحلیلی، به بررسی یکی از مهم‌ترین داستان‌های شاهنامه می‌پردازه و خواننده رو به تأمل در مفاهیم عمیق انسانی دعوت میکنه
🔷خلاصه قصه‌ی رستم واسفندیار: داستان رستم و اسفندیار، روایت‌گر نبرد میان اسفندیار، پهلوان کیانی و رستم، پهلوان نامدار ایرانی است. اسفندیار که به دستور پدرش گشتاسپ برای سرکوب رستم به زابلستان رفته، در ظاهر برای گسترش دین و آیین زرتشت و در باطن برای رسیدن به قدرت . اسفندیار که به واسطه رویین‌تنی (به جز چشم) شکست‌ناپذیر شده، در این نبرد با رستم روبه‌رو می‌شه و پس از یک نبرد طولانی، سرانجام به کمک سیمرغ رستم با تیر زدن به چشم‌اسفندیار، کشته میشه.
🔹قصه ازقبل از جایی شروع شد که گشتاسب بعد از کامیابی، وعده پیشین خودش در سپردن تاج و تخت به اسفندیار  رو از یاد می‌بره. اسفندیار از پدر می‌خواد، خلف وعده نکنه اما گشتاسب که به پادشاهی خود دل بسته ، به چاره‌جویی به جاماسب متوسل میشه.
جاماسب طالع اسفندیار رو نگاه میکنه و مرگ زودهنگام اسفندیار رو در زابل و به‌دست رستم زال پیشگویی می‌کنه و میگه ، حتی پادشاهی ایران به اسفندیار سپرده بشه، باز هم اون رو از این سرنوشت، نجات نمیده. این آگاهی، گشتاسب را به بیراهه می‌کشونه و از اسفندیار می‌خواد، رستم رو دست‌بسته به درگاه او بیاره تا تخت شاهی رو به اسفندیار واگذار کنه. اسفندیار از جانفشانی‌های رستم برای پدرش میشه ،ولی از اونجا که نرود میخ آهنی در سنگ پاسخی جز پافشاری پدر در اجرای فرمان نمیگیره. اسفندیار قلباً میدونه که گشتاسب از این فرمان، مرگ او و حفظ پادشاهی خودش رو  می‌خواد. کتایون با یادآوری بخشی از دلاوری‌های رستم، نبرد با رستم پهلوان رو دذ آیین دادگری ناپسند میدونه و فرزند رو به زاری از رفتن به سیستان برحذر می‌داره. اما اسفندیار، سخنان مادر را نادیده می‌گیره و شبگیر با سپاهی به‌سوی زابلستان حرکت می‌کنه و در دو راهی زابل و دژگنبدان، شتر از رفتن به‌سوی زابل امتناع میکنه و اسفندیار این رو به فال بد می‌گیره. به دستور اسفندیار، شتر رو سر می‌برن!، تا شومی این ‌کار به خودش برگرده. کاروان پس از سپردن راه در ساحل هیرمند خیمه می‌زنه.
🔹اسفندیار پیکی  به نزد رستم میفرسته(بهمن) تا از او بخواد به فرمان گشتاسب گوش بده وتسلیم بشه. بهمن که از فراز کوهی به نظاره ایستاده ، با دیدن هیکل تهمتن از چیرگی او بر اسفندیار وحشت زده میشه و سنگی سترگ به سوی رستم میندازه، تا با کشتن رستم، رنج اسفندیار روکم کنه. اما رستم بی ‌آنکه از جای بجنبد با پاشنة پا سنگ را دور می‌کنه
بهمن پیام پدر رو میرسونه، رستم به‌سوی هیرمند می‌تازه. 
تلاشها برای آشتی کشانیدن اسفندیار بیهوده است.
🔹سرانجام،جنگ تن به تن شروع میشه و نبرد دو پهلوان به درازا می‌کشه. چیره شدن بر اسفندیار رویین‌تن، غیرممکن به‌نظر می‌رسه. رخش و رستم هر دو به تیر اسفندیار زخم‌های بسیار بر می‌دارن و تیرهای رستم بر اسفندیار کارگر نمی‌افتد. رخش توان را از دست می­ده. رستم پیاده میشه تا رخش به خانه برگرده خود نیز درحالی‌که از زخم‌هایش خون می‌چکید، در بالای کوه پناه می‌گیره و زال درمانده تنها راه چاره  و درمان رستم و رخش کمک از سیمرغ می‌دونه. زال با آتش زدن پر سیمرغ، اون رو به یاری میطلبه. سیمرغ با منقارهای خود تیرها را از تن رستم و رخش بیرون می‌کشه و با مالیدن پرهای خود به زخم‌ها،هر ‌دو رو درمان می‌کنه. سیمرغ  اون رو آگاه میکنه‌ که کشندۀ اسفندیار در هر دو دنیا رنج خواهد کشید. با این همه رستم رو به کنار دریا می‌بره. درخت گزی رو بهش نشون میده و می‌گوید، تیری دو شاخه از چوب این بساز. به زر آب بپرور و در کارزار، چشم‌اسفندیار را نشانه بگیر، بدون‌که دست سرنوشت، خودش این تیر رو در چشمان اسفندیار مینشونه
🔹سحرگاه، رستم پیش از اسفندیار آمادۀ نبرد می­شه. اسفندیار در شگفت از زنده ماندن او، به پشوتن می‌گه، زال به نیروی جادو، رستم و رخش رو به زندگی برگردونده اما رستم قبل از آن، هماورد را به دادار زردشت و دین بهی سوگند می‌ده که دست از ستیزه‌جویی برداره و به میهمانی سرافرازش کنه و وعده پیشکش کردن هدایای بسیار، خود هم‌عنان با او به نزد گشتاسب  میره و فرمان پادشاه رو اگرچه کشتن و بندکردن باشه، قبول میکنه. اما سخنان رستم در اسفندیار مغرور کارساز نمیشه ناگزیر رستم نیز تیر را در کمان میذاره، ورهامیکنه تیر در چشم اسفندیار می‌نشینه و اون رو به خاک می‌زنه. اما اسفندیار در دم مرگ، گشتاسب، پدرش رو قاتل خود می‌دونه. بهمن رو به رستم می‌سپاره تا به دست او پرورش پیدا کنه

✔️اینجا زاویه دید به اسطوره ها خیلی تازگی داره از زوایایی مورد بررسی قرار میگیرن که کمتر بهشون پرداخته شده، قلم شاهرخ مسکوب رو خیلی دوس داشتم،انشالله درآینده کتابای بیشتری ازش رو بخونم
✔️نقاشی اثر استاد قوللر آغاسی برگرفته از نبرد رستم واسفندیار(نقاشی قهوه‌خانه‌ای)
      

81

        «خانم مده‌آ به خاطر یه دستمال قیصریه رو به آتیش نمیکشن!»
🔴📖مده‌آ، نوشته اوریپید، یکی از قوی‌ترین  تراژدی‌های یونانه که به طرز استادانه‌ای انگیزه‌های انتقام‌جویانه رو به تصویر میکشه. این نمایشنامه‌‌ی کلاسیک داستان تراژیک زنی است که با دستان هنرمند اوریپید خلق شده زنی که با قلبی آکنده از کینه و بی رحمی عزیزان ودشمنان ،تروخشک، گناهکار وبی‌گناه  رو به نیستی میکشونه،برای انتقام دست به خودزنی میزنه واز عشق مادری خود میگذره وحتی برای کشتن فرزندانش به خودش دلداری میده که بعد تمام عمر اشک میریزم براشون

📌منِ تماشاگر درابتدا همراه همسرایان میشم و دلم برا مده آ میسوزه وحق رو به اون میدم ولی در پایان مثل همسرایان اونرو نکوهش میکنم،تمامی افراد نمایشنامه شخصیتهایی پست هستن اما ما مخاطبان این نمایشنامه سه دسته میشیم یا در اواخر تراژدی شوکه میشیم از دیدن این همه قساوت و محوِ فُرم داستان شده ، همدردی رو فراموش کرده و تمام افراد رو به دور از راستی و درستی می‌دونیم یا بر جیسون به عنوان مردی ستم دیده و رنج دیده از سویِ زنِ شرور خویش اشک میریزیم(هرچند خیلی نامرده) و یا مبهوت رفتارستیزه جویانه و قهرمانانه مده‌آ میشیم واونو به خاطر اراده راسخش تحسین میکنیم(البته تعداد کمی).

📌 مده‌آ نمونه بارز افرادیه که فقط وفقط هدف براشون مهمه وسیله مهم نیست شما بگو کشتن فرزند!فقط میخواد به هدف ضربه زدن به همسرخائنش برسه حتی همسر رو ازآیین خاکسپاری ودفن بچه هاش هم محروم میکنه
اوریپید همچنین در مده‌آ نشون میده که قوی تر از عشق عاشق، نفرت عاشقه، چطور احساسات،خشم افسارگسیخته می‌تونه باعث انجام اعمال احمقانه و غیرمنطقی افراد بشه

❌❌خطر لو رفتن قصه برای افراد حساس
📝خلاصه قصه: برای درک بیشتر تراژدی بهتره اول قهرمان (یاضدقهرمان)جسور وانتقام جوی این نمایشنامه باید ابتدا مده‌آ روبشناسیم
مده‌آ شخصیت اصلی نمایشنامه که نام نمایشنامه هم ازاون وام گرفته شده زنی از سرزمین کولخیس و دختر اتئیاست پادشاه کولخیس.اوبه شاهزاده‌ای رانده شده از تاج و تخت به نام جیسون که برای به‌دست آوردن پشم زرین (نماد قدرت و رسیدن به پادشاهی که در اختیار پدر مده‌آ است) به سرزمین اونها سفر کرده، دل میبنده و اونرو بواسطه‌ی دانش جادوگریش از گزند اژدها (نگهبان پشم زرین) نجات میده.مده‌آ که در این راه به وطن و پدر خود خیانت کرده‌ و برادر کوچکترش را هم تکه‌تکه کرده‌ با جیسون به سرزمین دیگری میره،با جیسون ازدواج می‌کنه و از او دو فرزند به‌دنیا میاره.
اما وقتی آتش عشق جیسون فروکش کرد (جیسون توی خلوت خودش یا ظاهراً به این نتیجه رسیده  که این برای محافظت از مده آ و پسرانش ضروریه وصلت با یکی از اعضای خانواده شاه  چون مده‌آ یک  بربره وبهتره با دختر پادشاهی  که یونانیه ازدواج کنه واز اونا بچه داشته باشه واونا با بچه های مده آ همخون بشن).  مده آ رو رها می‌کنه تا با ، دختر «کرئون» پادشاه کورنت ازدواج کنه. از طرفی کرئون که از مده‌آ میترسه می‌خواد او و فرزندانش رو تبعید کنه اما مده آ با زیرکی به او التماس می‌کنه و برای ترک کورنت فرصت می‌خواد. مده آ از شدت رشک و خشم، به انتقام لباسی را با تاج به عنوان هدیه عروسی برای نوعروس می‌فرسته که آغشته به زهر است و زمانیکه اونروبرتن می‌کنه، دختر وپدرس سوخته شده ومیمیرن.مده‌آ به این هم راضی نیست و دو فرزندی رو که از جیسون داره به طرز فجیعی به قتل می‌رسونه و سوار بر ارابه‌ای که دو اژدهای بالدار اونرو میکشن بر فراز آسمان‌ها پروازکرده و فرار میکنه
🎭ابتدای نمایشنامه با همدردی دایه با مده‌ا شروع میشه همدردی با مده‌آ زنی که شوهرش به او خیانت کرده زنی به ما معرفی میشه که به خاطر شوهرش به پدر و خانواده فامیل و تمام سرزمین پدری پشت کرده  زنی که به خاطر رسیدن به هدفش دست به هر کاری می‌زنه اما در سرزمین جدید با خیانت همسرش روبرو میشه و حالا شده «مده‌آی از اونجا رونده و از اینجا مونده!»
در معرفی‌نامه‌ای که از اوریپید ارائه میشه اونرو سنت شکن معرفی میکنن و واقعاً هم سنت شکن مده‌آ سنت عشق مادرانه،لطافت زنانه رو می‌شکنه ومثل یه مرد جنگجو عمل میکنه

📌مده‌آ روزی برای عشقش به جیسون همه‌ گذشته‌ی خودش وخانوادش رو فدا کرده و پس از خیانت جیسون همه‌ی آینده خودش با فرزندانش رونابود کرد درواقع قصه‌ی مده‌آ مردابیه که همه توش غرق شدن چه شوهر مده‌آ با رنجی که قراره بکشه چه فرزندانشون که بی گناه کشته شدن دراین تراژدی قهرمانی نمی‌بینیم  اینجا قهرمان فقط اوریپیده که بی نظیروجانانه عصیان زنی حیله گر رو به تصویر میکشه زنی که حتی با کشتن هوو وپدر اون هم آروم نمیگیره وشروع به خودزنی میکنه با فرزندکشی تیرخلاص رو به شوهر خائن میزنه وبا گفتن جمله‌ی «و  اما درد خوشایند است آن گاه که تو نمیتوانی بخندی»نهایت نفرت خودش رو به جیسون نشون میده
📌شخصیت منفور ابتدا جیسون هستش که خیانت در حق همسر رو غیرانسانی نمی دونه! و حتی ادعا می‌کنه که این عمل رو در جهت سعادت خانواده‌ خویش انجام داده، جیسون به‌هیچ‌وجه به احساسات مده‌آ توجه نمی‌کنه و در هیچ لحظه‌ای کار خود را ناپسند نمی‌بینه و حتی از این‌که مده‌آ به این اندازه خشمگین و اندوه‌ناکه شگفت‌زده است!

🌸⭐به مدد هامارتیای عزیز  برای دومین بار  نمایشنامه رو خوندم وبازهم خیلی برام جذاب بود،به نکات جدیدی رسیدم توی بازخوانی وبه همه دوستانی که مثل من شیفته تراژدی های یونان هستند شدیداً توصیه میشه به خوندن 
      

82

        🔴📖کتاب الکترا نوشته سوفوکل نمایشنامه‌نویس سرشناس یونانی 🇬🇷 که در قرن پنجم پیش از میلاد و در عصر پریکلس(عصر طلایی یونان) می‌زیسته .این کتاب شامل چهار نمایشنامه است : فیلوکتتس،زنان تراخیس(داستان هراکلس و دیانیرا)، الکترا ، و آژاکس.
💠هرچند هرچی از سوفوکل بگیم تکرار مکرراته وهمه دوستان عاشق تراژدی واقف هستن به تمامش ولی نمیشه ازش نگفت بعداز خوندن شرح زندگی وشرایط وآثار آقای سوفوکل بهشون باید گفت:《آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری》
🔱سوفوکل یا سوفوکلوس یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان دنیاست که مشهوره ازش در ۹۰سال عمرش، 113 نمایشنامه نوشته که همه‌ی اونها به جز 7 اثر،‌ امروزه از بین رفته است (افسوس وصدافسوس)درباره‌ی او افسانه‌های زیادی ساختن؛ اما مسلماً چیزی که امروزه به‌عنوان ادبیات دراماتیک می‌شناسیم، ابتکار سوفوکل بوده چراکه قبل از اون درام‌های اولیه‌ی یونان فقط دو شخصیت داشتن و گروهی به نام همسرایان، اشعاری غنایی و حماسی در نمایش می‌خوندن. سوفوکل اولین هنرمندی بود که نمایشنامه‌هایی با سه شخصیت نوشت و اعمال و حرکات بازیگران رو در آثار خود تبیین کرد. علاوه بر این، پیش از او، دیگر نمایشنامه‌نویسان تنها به سرنوشت و خواست خدایان در پیشبرد داستان اعتقاد داشتن؛ اما سوفوکل اولین کسی بود که اراده  و انتخاب شخصیتهارو وارد روایت نمایشنامه‌هایش کرده این هنرمند یونانی رو بیشتر با کتاب افسانه‌های تبای و سه نمایشنامه‌ی اون با نام‌های ادیپ شهریاراودیپ در کولونوس و آنتیگونه می‌شناسیم . اما ارزش ادبی این ۴ نمایشنامه کمتر از اونا نیست. این چهار تراژدی در کتاب الکترا جمع شده‌اند.
📍🎭فیلوکتتس: هراکلس، پسر زئوس، پیش از مرگ خود تیر و کمانش رو به فیلوکتتس داده و این‌چنین عزت و احترامی بی‌اندازه به او بخشیده و فیلوکتتس به همراه دیگر یونانیان رهسپار جگ تروا شده  اما نیش یک مار، پای اون رو آن‌چنان متورم و متعفن کرده که اودیسئوس رضایت دادند که او به‌جای شرکت در جنگ،در جزیره‌ای دورافتاده به نام لِمنوس جا بمونه سوفوکل نمایشنامه‌ی فیلوکتتس رو از  جایی آغاز می‌کنه که ده سال از این  اتفاق گذشته وقهرمان یونانی توی جزیره تک وتنها افتاده و از طرفی یونانیان هلنوس،‌ پیشگوی بزرگ تروا، رو دستگیر می‌کنن وپیشگو به اونا میگه  که یونان برای بردن جنگ تروا، به فیلوکتتس و کمان هراکلس نیاز داره اودیسئوس همراه با نئوپتولموس(پسر آشیل) به لمنوس بازمی‌گردن تا فیلوکتتس رو به جنگ بازگردونن. اما اونا میدونن چنین کاری به‌هیچ‌وجه آسان نیست؛چون فیلوکتتس از اودیسئوس و دیگر یونانیان بابت تبعیدش کینه‌ای عمیق به دل داره،اودیسئوس نقشه میکشه که پسر آشیل با فیلوکتتس طرح دوستی بریزه تا کمان قدرتمندش رو  که برای پیروزی به اون نیاز دارن ازش بگیرن ولی پسر آشیل با اینکه می‌ دونه بدون کمان نمی‌تونن پیروز بشن و فیلوکتتس اگر اصل موضوع را بدونه محاله که کمانش رو بده اما باز هم دلش نمی‌خواد با نیرنگ به مقصودش برسه این کشمکش درونی پسر آشیل بسیار زیبا دراومده
شخصیت محبوبم در این نمایشنامه پسرآشیل(اسمش خیلی سخته) بود با وجدان بیدارش بهترین مسیر رو برای پیشبرد نمایشنامه انتخاب کرد 
برای یادآوری هم عرض کنم که در ایلیاد فیلوکتتس باهمین تیروکمان پاریس پسر پریام رو میکشه
📍🎭دومین نمایشنامه‌ی کتاب الکترا با نام «زنان تراخیس» داستان دیانیرا، همسر هراکلسه.اسم نمایشنامه به گروه همسرایان تعلق داره. در ابتدای نمایشنامه گفته میشه که چگونه هراکلس اولین خواستگار دیانیرا، رودخانه‌ی آخلوس، را شکست داد و با او ازدواج کرد. هراکلس مانند دیگر قهرمانان همیشه درگیر نبردهای متعدده و به خانواده‌اش توجه زیادی نداره دیانیرا آخرین بار، پانزده ماه پیش هراکلس رو دیده و دیگه از او خبری نداره.پس پسرشون، هیلوس رو میفرسته تا خبری از هراکلس بگیره. در همین اثنا پیکی به سرزمین تراخیس، موطن دیانیرا، میاد و به او خبر میده که همسرش به‌زودی به اونجا برمیگرده.دیانیرا که دیگه نمی‌خواد در فراق هراکلس به سر ببره و لی متوجه رقیب عشق میشه ونااگاهانه دست به کاری میزنه که زندگیش رو در معرض خطری جدی قرار می‌ده و.......
نمایشنامه پرتعلیق وجذابی بود.
📍🎭سومین نمایشنامه‌ی کتاب، به الکترا و تصمیم او برای انتقام قتل پدرش اختصاص داره، علاوه بر سوفوکل،نمایشنامه‌نویسان دیگه‌ای چون اوریپید و آیسخولوس از این داستان برای خلق آثار خود بهره گرفتن.وقتی که آگاممنون از جنگ تروا برمیگرده، همسرش کلوتمنسترا که در غیاب شوهرش با پسرعموی آگاممنون، ایگیستوس،‌رابطه‌ی عاشقانه برقرارکرده ، اونرو می‌کشه. کلوتمنسترا ادعا می‌کنه که آگاممنون مستحق مرگ بوده؛ چون دخترشون ایفی‌ژینی، رو پیش از جنگ به دستور خدایان قربانی کرده. الکترا، دختر بزرگ آگاممنون،‌ برادر خرسالش، اورستس، رو پس از مرگ پدر به یکی از دوستان خانوادگی می‌سپاره و این‌چنین اون رو از مرگ نجات میده. وقتی اورستس به سن بلوغ می‌رسه، آپولون به او فرمان میده که با همکاری خواهرش، انتقام خون پدرش رو از مادرومعشوقه او بگیرن.شروع نمایش از جایی‌که اورستس به همراه دوستش، پیلادس، نقشه‌ای می‌کشن. از مربی‌شان می‌خواهن که به کلوتمنسترا و الکترا بگو که اورستس در یک مسابقه‌ی ارابه‌سواری جان سپرده و دو مرد به‌زودی برای برگزاری سوگواری میان وخاکسترش رو میارن. دو مردی که درواقع اورستس و پیلادس هستن درادامه......
📍🎭چهارمین نمایشنامه آژاکس،سوفوکل در این نمایشنامه،همونطور که از اسمش پیداست زندگی آژاکس را روایت می‌کنه.وقتی آشیل در نبرد تروا کشته شد،‌ همه از خودشون سؤال می‌کردن که چه کسی افتخار دریافت زره او را خواهد داشت. آژاکس گمان می‌کرده که او به‌عنوان بزرگ‌ترین جنگجوی یونانی، بیش از همگان شایستگی داره؛ اما آگاممنون و منلائوس، این زره را به اودیسئوس اعطا میکنن آژاکس از این تصمیم سخت پریشان می‌شه قصد کشتن اودیسئوس، منلائوس و آگاممنون رو می‌کنه. اما با ورود آتنا به داستان، سرگذشت چهارمین قهرمان کتاب الکترا تغییر می‌کنه و..
شخصیت محبوبم توی این نمایشنامه تسئور برادر آژاکس بود دیالوگهای زیبا وپرطمطراق این نمایشنامه رو ازآن خود کرده بود وشخصیتش خیلی خوب از آب دراومده بود
✔️آقای محمد سعیدی نمایشنامه‌های سوفوکل را از روی ترجمه‌ی انگلیسی به زبان فارسی برگردونده ایشون سعی کردن در سراسر کتاب الکترا، لحن فاخر نمایشنامه‌ها حفظ بشه  ولی موردی که به‌نظرم میرسه اینکه این نمایشنامه‌ها در یونان بودن پس برای توضیح نام خدایان واساطیر باید از نام یونانی اونها استفاده بشه نه رومی
      

111

        🔴📖در کتاب نمایشنامه سه باره آنتیگونه نوشته‌ی ژیژک اهل اسلواکی 🇸🇰بخش اعظم کتاب به مقدمه اختصاص داره در مقدمه‌ی مترجم گفته میشه دو فرد این نمایشنامه رو می‌خونن و دوستش دارن یا تحت تاثیر تئاتر هستن ویا فلسفه،مترجم معتقده که بهتره مقدمه نویسنده خونده بشه تا درک بهتری از نمایشنامه داشته باشیم
واما در مقدمه‌ی مفصل نویسنده که فیلسوف ونظریه‌پرداز ومنتقد مشهوری هستش  (البته از قبل شناختی روش نداشتم با این نمایشنامه رفتم سراغ بیوگرافیش) گفته میشه که نام آنتیگونه با وجود اینکه یکی از روایت‌های بنیادین تمدن غرب هستش پس از پایان  دوره اجرایش در یونان  در طول تاریخ  گمنام بوده تااواخر قرن۱۸به بعد دوباره شهرتش  اوج گرفته
کتاب با مقدمه‌ی مفصلی از نویسنده  آغاز می‌شه که خودش می‌تونه یه کتاب بشه ،متن مقدمه از عبارات آثار زیادی گرته برداری کرده پدیدارشناسی روح هگل ، و نظرات لاکان وفروید و....
📍نویسنده از داستان آنتیگونه برای بررسی پرسش‌های عمیق فلسفی درباره قانون، اخلاق و مقاومت استفاده میکنه  ژیژک با تکیه بر پیشینه خود در روانکاوی لاکانی، مارکسیسم و فلسفه هگل، تحلیل خودش رو ارائه میده و نه تنها نور جدیدی بر نمایشنامه کلاسیک روشن میکنه، بلکه اونرو به مسائل سیاسی و اجتماعی معاصر نیز مرتبط میکنه
نویسنده اذعان میکنه این نمایشنامه داعیه‌ی هنری بودن نداره واون رو یه مشق اخلاقی ،سیاسی،فلسفی حساب کنید. در ادامه به سراغ تحلیل‌های هگل میره و بعدنظران روان‌شناسی  لاکان و فروید
📌هگل برای قهرمان تراژدی دو حالت رو در نظر گرفته،یا یک قهرمان پیش از اینکه دورش رسیده باشه پدیدار می‌شه و مقابل سنت جاری می‌ایسته گاهی هم نه برعکس یک قهرمان لجوج مدت مدت‌ها از اینکه الگوواره جدید جای قبلی رو گرفته بر سنت یک دوره سرآمده پافشاری می‌کنه،مثال محبوب هگل برای اولین الگو سقراط هستش که جلوتر از زمانه خودش بوده و هگل برای مثال دوم قهرمان به سنت‌های گذشته وفادار مونده با الگواره منسوخش همزاد پنداری می‌کنه آنتیگونه رو مثال می‌زنه
📍از نظر هگل در آنتی گونه قانون خدایان در مقابل قانون دولت قرار می‌گیره هگل با توجه به تحول شخصیت کرئون که در پایان نمایشنامه به  سرنوشت تراژیک خودش می‌رسه نام کرئون رو برازنده نمایشنامه می‌دونه نه آنتیگونه‌ای که همونی بود که بود 
در ادامه از دیدگاه هگل به زن و جایگاه اون در خانواده پرداخته می‌شه وهمچنین به سراغ لاکان و نظریه روانشناسی اون و مقایسه با نظریه فروید درمورد ادیپ می‌کنه ،البته تفسیر لاکان و  فروید که خیلی مطلوب من نبود و به شخصی از اون عبور کردم در ادامه هم از مخالفت جامعه فمنیسم با نظرلاکان صحبت میکنه 
دریک کلام میشه تقریبا" خلاصه کرد هگل آنتی گونه رو قهرمانی می‌بینه که به ارزش‌های جهانی منقضی شده وفادار مونده و لاکان اون رو چهره یک آسیب در چارچوب یک آسیب شناسی پاتولوژی معنی می‌کنه
📌این نمایشنامه که همانطور که در نمایشنامه سوفوکل خوندیم  بر درگیری بین شخصیت آنتیگونه و دایی اون،که  پادشاه تب هست ونامش کرئون، متمرکز شده که حکم داده برادر آنتیگونه، پولینیس، که خائن به حساب می‌آید، نباید به رسم وآیین همه دفن بشه آنتیگونه از این دستور سرپیچی میکنه و معتقده که قانون الهی و وظیفه خانوادگی بر دستورات دولت برتری داره و مقاومت او منجر به دستگیری و در نهایت مرگ او میشه، اما سرپیچی او سوالات مهمی رو در مورد وجدان فردی، وظیفه اخلاقی و رابطه بین فرد و دولت ایجاد می‌کنه 
🔷 ژیژک در ادامه یک سه گانه رو پیش چشم مخاطب امروزی قرار میده نقطه آغاز هر سه تا یکسان ولی راه روایت‌ها در بزنگاه سرنوشت ساز رویارویی آنتیگونه و کرئن از هم جدا می‌شه
🔸روایت اول به داستان سوفوکل کاملا"پایبنده  وکرئون آنتیگونه رو مجازات میکنه وکرئون با خودکشی پسروهمسرش پایانی تراژیک براش رقم میخوره، همسرایان در پایان اصولگرایی بی‌قید و شرط آنتیگونه رو ستایش میکنن وتمام
🔸روایت دوم روایتی رو تصویر میکنه که چی میشد اگر آنتیگونه می‌تونست کرئون رو مجاب کنه که برادرش رو به رسم کهن به خاک بسپارن اینجا همسرایان میگن که طبقه حاکم می‌تونن آبرومند باشن به اصول پایبند باشن و بهاش رو مردم عادی بپردازن درپایان مردم شورش میکنن وکرئون وپسرش رو گردن میزنن 
🔸در روایت سوم همسرایان فقط سیاهی لشکر و بلندگوی پچ پچ‌های در گوشی نیستن بلکه خودشون تبدیل به نیروی فعالی میشن و در اوج تقابل آنتیگنه و کرئن هر دو رو به خاطر جدال بی‌جایی که حیات دولتشهر رو به خطر انداخته محاکمه می‌کنن به عنوان یک نهاد عمومی به سبک کمیته امنیت عمومی شهر عمل میکنن وآنتیگونه وکرئون هردو کشته میشن
✂️📝بریده‌ای تکان‌دهنده از کتاب:
ایسمنه: تو زن پسرت را می‌کشی؟
کرئون: باکی نیست.مرتع برای شخم زدن فراوان است💔
ایسمنه: پدر شوربختمان بر مرتع مادرش بذر کشت.💔
      

100

        🔴📖برای خوندن نسخه اصلی شاهنامه با اون حجم زیاد ممکنه برامون دافعه داشته باشه واعتماد به نفسش نداشته باشیم ،برای شروع یکی از بهترین کتابها همین کتاب آقای محمددهقانی هست  و  به سفارش دوستان قبل از اینکه شاهنامه فردوسی به قلم محمد دهقانی رو بخونم شاهنامه ابومنصوری ودقیقی رو هم از همین نشر ونویسنده خوندم که خیلی خوبه قبلش خونده بشن وهمچنین آثار اقتباس شده ونثر روهم بخونیم در کنار اصل شاهنامه خیلی تاثیر بیشتری در درک وتثبیت اون توی ذهنمون داره
 کتاب از مجموعه‌ی «تاريخ و ادبيات ايران نشرنی» هستش مجموعه‌ای منحصربه فرد براي کساني نوشته شده که به تاريخ فرهنگي و ادبي ايران علاقه‌مندند و میخوان که برگزيده‌اي از بهترين شاهکارهاي ادبي ايران رو همراه با شرح و تفسير لازم به زباني ساده و روشن بخونن و بدونن که اين شاهکارها در کدوم فضاي تاريخي و ادبيات ايران بوده
💠بخش اول کتاب شامل مقدمه مفصل درباره‌ی شاهنامه فردوسی زندگی شاعر و زمینه تاریخی پیدایش شاهنامه هستش ،دهقانی مقدمه‌ی خودش رو با دورانی که فردوسی  زاده شده یعنی زمانی که دولت قدرتمند سامانی دستخوش ضعف و پریشانی شده آغاز می‌کنه و بعد تصویری از اوضاع و احوال شهر توس در دوره فردوسی ارائه میده  و به زندگی فردوسی در اونجا می‌پردازه روایت‌هایی از زندگی اون که به گفته نویسنده غالباً آمیخته به قصه‌های عامیانه هم هستند رو بیان می‌کنه از جمله روایت‌هایی که دهقانی صحتش رو بعید دونسته روایت‌های مربوط به ملاقات فردوسی با محمود غزنوی و کلاً سفرهایی که او بیرون از خراسان داشته به گفته محمد دهقانی از خود شاهنامه هیچ برداشت نمیشه که فردوسی سلطان محمود رو از نزدیک دیده باشه یا اینکه از خراسان به غزنین یا طبرستان یا بغداد رفته باشه 
📌شاهنامه طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسیه و شاعر در خلال اون و به ویژه در آغاز و پایان داستان‌ها این فرصت رو داشته که شمه‌ای از احوال خویش رو بازگو کنه اما با این حال در هیچ جای این کتاب مفصل گزارشی وجود نداره که فردوسی رو بیرون از  زادگاه خودش و در جایی غیر از خراسان نشون بده از از شاهنامه همین قدر معلوم میشه که فردوسی فقط یک بار اون هم در عالم رویا به دربار محمود راه یافته و شاهد عظمت اون بوده شرح این رویا رو فردوسی در همون آغاز شاهنامه بیان کرده بیان این رویا در واقع تمهیدی شاعران بوده برای ستایش محمود با این امید آشکار که شاهنامه و سراینده اون مورد مورد حمایت محمود قرار بگیره 
📌دهقانی در ادامه می‌نویسه چنانکه از شاهنامه برمیاد امید فردوسی برای جلب حمایت محمود سرانجام بر باد میره در تاریخ‌های رسمی غزنویان یعنی تاریخ یمینی و تاریخ بیهقی هیچ نشانه‌ای از حمایت اون‌ها از فردوسی وجود نداره دیوان شاعران مشهور دربار محمود نظیر فرخی و عنصری نیز گاه آلوده به اشاره‌های طعنه آمیز در حق شاهنامه و قهرمانان این منظومه شکوهمنده 
📌آقای محمددهقانی همچنین اشاره‌هایی به شاهنامه در آثار شاعران دربار محمود رونشانه اون می‌دونه که شاهنامه در اون دوران و شاید وقتی که فردوسی خود هنوز زنده بوده باز هم مخاطبان بسیار داشته و قهرمانان اون در میان مردم مشهور بودن،و به گواهی خود شاهنامه فردوسی از زمره هنرمندان خوشبختی بوده که در زمان حیات خودش از تحسین و ستایش فراوان مردم برخوردار بوده البته بلافاصله این حقیقت تلخ رو نیز اضافه می‌کنه که این ستایش‌های به اصطلاح خشک و خالی برای او بهره مادی نداشته خود فردوسی چندین بار گله می‌کنه که بزرگان و آزادگان سروده‌های اون رو به رایگان رونویسی می‌کنند و چیزی جز احسن گویی نصیب او نمی‌شه 
📌در بخش دیگه‌ای از مقدمه به وضعیت اقتصادی فردوسی و مکنت مالی اون می‌پردازه بر اساس مستندات به جا آمده اینطور نتیجه گرفته شده که فردوسی اگر هم در جوانی و میانسالی از ثروتی برخوردار بوده در سال‌های پیری از این بابت چندان آسایش خاطری نداشته و مثل بسیاری از مردم آن روزگار نگران دخل و خرج و پرداخت مالیات و گاهی گرفتار بلای قحطی و خشکسالی و گرسنگی نیز بوده نگاه و جهان بینی فردوسی در شاهنامه داستان و قصه از منظر او و مروری بر داستان‌های مهم این کتاب از بخش‌های دیگر مقدمه‌ی کتاب هستش 
📌 در ادامه درباره‌ی فردوسی و شاهنامه می‌نویسه شاهنامه در حقیقت باید روایتی ادبی از تاریخ شفاهی مردم ایران تا روزگار خود فردوسی به شمار آورد مسلمه که فردوسی هم مثل هر راوی خلاق دیگه‌ای سلیقه و عقاید شخصی خود رو در گزینش و گزارش رویدادها دخالت داده و شاهنامه در نهایت چنانچه خود می‌پسندیده و دوست می‌داشته سامان داده با این حال در این هم تردیدی نیست که ذائقه ادبی و فرهنگی فردوسی از عیار بالایی برخوردار بوده و اون رو باید نماینده بخش مهمی از طبقه باسواد آن روزگار به شمار آورد که ضمن آگاهی کامل از دانش‌های رسمی به فرهنگ و باورهای عامه هم اهمیت می‌داده و می‌کوشید که این همه را در قالبی منظم و استوار ثبت کنه و برای آیندگان به یادگار بگذاره
💠بخش بعدی کتاب شامل منتخبی از داستان‌های شاهنامه است دهقانی در گزینش این داستان‌ها شاهنامه تصحیح« دکتر جلال خالقی مطلق» رو مبنا قرار داده این منتخب طبیعتاً خلاصه‌ای از شاهنامه است و شامل تمام ادبیات نیست و بعضی جاها که ابیاتی حذف شده برای حفظ پیوستگی متن توضیحاتی به جای اون ابیات حفظ شده
📝حین خوندن شاهنامه هرباربه هردوره جدید میرسیدم این جدول محتوای شاهنامه چیست وچی کجاست؟رو نگاه میکردم،که برای تثبیت شدن توی ذهن کمک کننده بود همچنین خوندن داستانهای اقتباس شده هم خیلی کار رو برام جذابتر کرد

      

133

        🟤🎭نمایشنامه با جمله‌ی «صحنه‌ای بی‌زمان و مکان »برای توصیف شرایط حاکم شروع میشه...
اینجا آقای ژان‌آنوی نویسنده‌ی فرانسوی🇨🇵 تصمیم گرفته نمایشنامه اقتباسی رو از روی یکی از بهترین آثار تراژدی یونان🇬🇷 بنویسه که نسبتاً کار موفقی از آب دراومده
ابتدا توضیحات صحنه‌خوان همه چیز رو برای منِ تماشاگر تعریف می‌کنه که حتی اگر آنتیگونه سوفوکل رو نخونده باشم با توضیحات صحنه‌خوان می‌دونم قراره چه اتفاقی بیفته و آنتیگونه در پایان میمیره چیزی که می‌بینیم آنتیگونه اینجا کار قهرمانانه‌ای انجام نمیده دیالوگ‌های اینجا با آنتیگونه‌ای که سوفوکل به ما شناسوند نمی‌خونه مثل یه قهرمان حرف نمی‌زنه نمی‌دونه چرا قراره بمیره؟! آرمانی نداره! انگار که به پوچی رسیده همینم از نشانه هایی که فاصله گرفته با تراژدی های یونان باستان ومدرن شده، اولین تفاوت نمایشنامه‌ی ژان آنوی ساختار شکنی در زبان وگفتار ودیالوگهای تراژدی کلاسیکه،اینجا زبان حماسی با جملات پرطمطراق نیست بلکه دیالوگهای ساده وبی آلایش هستن (کاهش وجه اسطوره‌ای نمایشنامه)
💠پایه و اساس این اثر همون تراژدی آنتیگونه سوفوکل هستش قصه همونه وتغییری نکرده بااین تفاوت که اینجا چند شخصیت اضافه شده مثل دایه،صحنه‌خوان، ملازم نگهبانان و شخصیت تیرزیاس در آنتیگونه حذف شده همسر کرئون بدون دیالوگ در نمایش حضور داره و بافتنی میبافه برای فقرا .گروه همسرایانی وجود ندارد و فقط تک نفری اینجا وجود داره(گروه همسرایان سوفوکل ۱۲،نفربودن) همسرایان اینجا درس تراژدی به ما میدن و از درام برامون میگن اینجا به جای موبد کشیش داریم  به جای سربازان درباری پلیس و ارتش داریم و چند عمل دیگه مثل ورق بازی، بافتنی، شب نشینی و.. ژان آنوی یک تراژدی یونان باستان رو برای ما امروزی کرده اما اصلیت داستان همونه جدال آنتیگونه و کرئون بر سر تدفین برادر آنتیگونه پابرجاست

💠در اسطوره های یونان آنتیگون،  دختر ادیپ و یوکاسته است. برادرانش پولونیکس و اتئوکلس در جنگ برسر حکومت شهر تب هم‌دیگر رو کشتن و کرئون(دایی اونها) و پدر ه‍ِمون، پادشاه تب تدفین پولونیکس را به جرم خیانت به شهر ممنوع میکنه.اما آنتیگونه از این فرمان سرپیچی می‌کنه معتقده که فرمان پادشاه مخالف فرمان خدایان وشرع وعرفه واو شبانه برادرش رو به خاک می‌سپاره و به دستور کرئون محکوم به مرگ میشه

💠 به نظر میرسه اینکه آنتیگونه دست از زندگی شسته اون می‌دونه که سزای دفن برادرش مرگه ولی او ، برادرش رو خاک میکنه و مقابل کرئون می‌ایسته چون فکر می‌کنه کار درست رو باید انجام بده. دفن برادر وظیفه خواهرشه تا روح او سرگردان نباشه. آنتیگون به وظیفه‌اش عمل می‌کنه حتی اگر سزای این انجام وظیفه مرگ باشه. ازطرفی ، وقتی کرئون تلاش می‌کنه تا بر عمل آنتیگون سرپوش بذاره و به قول خودش جان آنتیگون رو نجات بده، نمی‌پذیره چرا که پذیرش پیشنهاد کرئون، یعنی هم‌چنان برادر رو دفن نشده باقی بذاره

❌چیزی که دوست نداشتم پایانبندی خیلی سریع وشتابزده بود انگار سروته قضیه یهو جمع شد واینکه شخصیت پردازی آنتیگونه وکرئون رو ضعیفتر از سوفوکل دیدم اینجا خصوصاً در برخوردش پایان نمایش هنگام شنیدن خبر خودکشی همسرش
      

65

        🔵 تئوگونی یکی از مهم‌ترین و کامل‌ترین منابع برای شناخت و مطالعه اساطیر یونان هستش که به شرح تبارشناسی خدایان و روابط خویشاوندی، کارهای خشونت آمیز وجنگ طلبانه وهمچنین روابط جنسی عجیب و غریب بین خدایان می‌پردازده
 کتاب رو هم میشه یه تبارنامه خدایان یونانی و هم به عنوان کیهان‌شناسی اسطوره‌ای برای آفرینش جهان تلقی کرد.
📝 درک دنیای اسطوره‌های یونان قطعاً برای ما خیلی سخته ومباحثشون برامون عجیب و غریب! اینکه چطور میشه چند تا خدا داشت؟ چطوری ممکنه خدایی که اینقدر انتقام جو،خودخواه، فرصت طلب رو دوست داشت؟ یا مثلاً چیزی که از حماسه ایلیاد خوندیم آتش جنگ تروا رو خدایان بیشتر شعله‌ور می‌کردند!!!
اما به دلیل علاقه‌ای که به شناخت اساطیر یونان وکلاً خوانش ادبیات کلاسیک یونان دارم به سراغ این کتاب رفتم.
🔶قبل از اینکه خلاصه کتاب رو بزارم یه تشکرو خسته نباشیدو خدا قوت رو هم به مترجم کتاب خانم فرنودفر باید بگیم که الحق و الانصاف از عهده کار به تمام معنا براومدن وسنگ تموم گذاشتن، چیزی که از حاصل کار ایشون مشخصه اینکه ایشون کتاب رو به چند زبان مطالعه کردن ومقایسه کردن ترجمه های مختلف اونرو به زبانهای دیگه ، تسلط ایشون بر روی مسئله‌ی اسطوره‌های یونان از مقدمه‌ی کامل و توضیحات، پاورقی‌های کتاب  که نوشتن کاملاً مشخصه
💠کتاب دارای سه بخش اصلی:
1-گفتاری درباره تئوگونی2-ترجمه تئوگونی 3-سرآغازهای فلسفه یونان در تئوگونی هسیودس 
نویسنده در بخش نخست کتاب بیشتر به معرفی فضای فکری هسیودس، سنت شعری او، سنت تئوگونی‌‌نویسی در یونان و همچنین ساختار و محتوای تئوگونی هسیودس میپردازه.در بخش ابتدایی جدول‌های خوب و متعددی داره که در اونا روابط میان نسل‌های مختلف خدایان، پریان و هیولاها ترسیم شده و درحین خوندن منظومه کمک میکنن به درک بیشتر
🔻کل منظومه 1022بیتی که از ذکر نام موزاها وتولد واسامی اونا شروع میشه شامل این مطالب به شرح زیر به ترتیبه:ابتدای جهان،پیدایش تیتان‌ها،ایزدان نخستین،اهریمنان دریایی،تولد المپی‌ها،نبردهای زئوس،تایفون،نسل دوم المپی‌ها،اجنه و ارواح طبیعت،پرومتئوس،پاندورا،دوکالیون و سیل بزرگ و.....

🔷منظومه با مدح وستایش موزها شروع میشه که به هزیود کمک کردن در سرایش این کتاب وتوانایی ارتباط با خدایان روبه هزیود دادن سپس سلسله مراتب خدایان المپ نشین اصلی‌ترین موضوعات تبارشناسی هستن با این سوال کدام خدایان زودتر از همه به وجود آمده؟! و سپس زمین و رودخانه و دریا و ستاره چگونه پدید اومدن حالابه سراغ عناصر بنیادین عالم میره خائوس  گایا (زمین)، تارتاروس و در نهایت ارس( عشق) چهار موجودی که هزیود برای اونا نه خاستگاه معرفی می‌کنه نه پدر و مادر با ظهور اروس همه چیز تغییر می‌کنه و زاد و ولد شروع میشه اینجا دیگه هر موجودی پدر و مادر داره موجودات به دو طریق به وجود میان یا «پیوندهای جنسی» یا «بکرزایی» همچنین در ادامه به داستان‌هایی دربارهٔ فسق و فجور فراوان خدایان برمی‌خوریم.

🔶بعداز خلأ، گایا(زمین)، تارتاروس (عالم زیرین) و اروس (میل) پدید اومدن  و سپس گایا از خود اورانوس (آسمان) و پونتوس (دریا) را می‌زاید همون بکرزایی . پس از این خدایان اولیه، گایا تیتان‌ها را به وجود میاره یکی از این تیتان‌ها، کرونوس، با شکست دیگر تیتان‌ها به تخت سلطنت زمین میشبنه‌.هدف هسیودس از این زمینه تمام شرایط برای ظهور زئوس محیا بشه ،فصل بعدی تئوگونی ظهور زئوس را شرح میده. کرونوس که نگران این پیشگویی  که توسط فرزندش، زئوس، سرنگون خواهد شد، فرزندان خود رو می‌بلعد. با این حال، رئا، همسرش، با فریب دادن کرونوس به بلعیدن سنگ، کوچکترین پسرشان زئوس رو نجات می‌ده. زئوس مخفیانه بزرگ میشه  و در نهایت کرونوس پس از جنگ ، سلطنت خدایان رو از آن خود می‌کنه این تئوگونی همچنین شامل داستان پرومتئوس هستش که زئوس رو فریب میده و آتش رو برای بشریت می‌دزده به عنوان مجازات، زئوس پرومتئوس را به صخره‌ای میبنده که در اون عقاب روزانه جگر اون رو می‌خوره زئوس همچنین پاندورا، اولین زنی رو می‌سازه که بدی‌ها رو از کوزه‌اش به جهان رها می‌کنه. زئوس حکومت خود رو بر کیهان برقرار می‌سازه و نقش‌ها و مسئولیت‌ها رو بین خدایان تقسیم می‌کنه. این شعر با فهرستی از موجودات الهی و قهرمانان تمام میشه که نظم و سلسله مراتبی که توسط زئوس ایجاد شده  رو شرح میده
دو خط پایانی کتاب گویا آغازی بوده برای منظومه‌ای منسوب هسیودس به نام فهرست زنان به توصیف زنان می‌پردازده که با خدایان همبستر میشدن.

✔️توی مقدمه کتاب نوشته بخش قابل توجهی از کتاب سنت شفاهی یونان و باورهای رایج اون زمان بوده بخشی هم منقوش به اسطوره‌ها و فرهنگ مشرق زمین هست
      

66

        «آقای اُدیپ از قدیم گفتن بی‌خبری خوش خبری!»
📖✍️به نظرم بدون دانش مختصری از اساطیر وفرهنگ یونان ممکنه بعضی از نقاط توسط خواننده درک نشه واگر خواننده به لورفتن داستان حساس نیست حتماً اول مقدمه‌ی خیلی خوب جناب مسکوب رو بخونن
مجموعه افسانه تبای پیرامون ادیپ وفرزندان اون هستش.مضمون اصلی نمایشنامه اول سرنوشت هستش اینکه ادیپ تلاش میکنه تا از سرنوشت محتومی که ازقبل تولدش براش پیش‌بینی شده فرار کنه اما ابروباد ومه وخورشید وفلک درکارن تا دقیقاً همونی که پیش‌بینی شده اتفاق بیوفته.
ومسئله بعدی نفرین هستش اینکه نفرین چقدر قوی هست که واقعا مثل تصور عامیانه ما ایرانی ها به اصطلاح هفت نسل رومیسوزونه نسل هفتم خاندان لابداسبدها فرزندان ادیپ بودن به تراژیک ترین حالت ممکن تاوان پس دادن.
🔷مسئله قابل تامل اینکه این نفرین مربوط به ادیپ نبوده و اجدادش نفرین شدن ولی دامن اون رو میگیره ومحازات میشه برای اعمالی که ناآگاهانه به حقیقت اونا انجامشون میده.....شاید نشون دهنده سرنوشت کل بشر که همه ما آدمها داریم مجازات میشیم به خاطر گناه آدم وحوا!
پدرم روضهٔ رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟!

هرسه نمایشنامه عالی بودن ولی آنتیگونه شاهکار بود اوج تراژدی رو اینجا میشه دید.
یکی از جذاب ترین و مهم ترین عناصر نمایشنامه ، شخصیت پردازی دقیق و قابل درک اونه که بنظرم سوفوکل، استاد خلق شخصیت هایی چندلایه و انسانی هستش شخصیت هایی که فقط قهرمان یا ضدقهرمان نیستن  در این میان،مثل ادیپ ویا آنتیگونه‌ی دوست داشتنی  و کرئون دایی او وحاکم شهر تب، دو قطب اصلی داستان سوم هستن که دو دیدگاه متضاد و در عین حال قابل درک دارن و در برابر یکدیگر قرار میگیرن.
💠نمایشنامه از نقطه‌ای وسط ماجرا وخاص شروع میشه.تقدیر چنین بوده که نسل لابداسیدها (لائیوس، کادموس، ادیپوس و…) به نفرین خدایان گرفتار شدن و بدترین بلایا بر سرشان آوار میشه. هاتفان(پیش‌گویان) به لائیوس میگن که بر فرزند وی مقدرشده که پدر خودش رو میکشه و مادرش(یوکاستا) را به زنی بگیره. هنگامی که ادیپوس زاده میشه از آنجا که پدر و مادرش نمی‌خواستن دستشون به خون پسر آلوده بشه، اونرو در سرزمینی دور دست بر کوهی رها می‌کنن تا پسر، خودش بمیره.
اما شبانی اون روپیدا می‌کنه و به کورینتوس نزد پولیبوس شهریار می‌بره. ادیپوس در اونجا بزرگ می‌شه و وقتی جوانی برومند می‌شه از تقدیر خودش (کشتن پدر و به زنی گرفتن مادرش) آگاه میشه. از اونجا که ادیپوس پدرخوانده و مادرخوانده‌اش رو والدین واقعی خود می‌دونه از کورینتوس فرار میکنه  تا سرنوشت شوم و شرمبارش را عوض کنه.
در راه شهر تبای به لائیوس – پدر واقعی و راستین خود – که او را نمی‌شناسه  می‌رسه وبرای دفاع از خودش و در اثر اتفاقی اون رو می‌کشه.بعد هنگامی که با ابوالهول(هیولایی با سری زنانه وبدن شیر در سه راهی ورودی شهر نشسته وآدمیانی که معماش رو حل نمیکنن میخوره) و معمای او روبه‌رو می‌شه، معما رو حل می‌کنه و مردم شهر تبای را از مصیبتی بزرگ نجات میده مردم تبای نیز به خاطر این عمل مهم اون رو جانشین شهریار پیشین و همسر شهبانوی شهر می‌کنند. بدین صورت تیر تقدیر به هدف میشینه!
🔶حالا پس از سال‌ها فرمانروایی به خوبی وخوشی  و درست زمانی که شهریار در اوج هستش، مرگ و طاعون بر سرزمین این شهریار فرود میاد. اهالی شهر که بلازده و در پی رهایی هستند در برابر کاخ پادشاه گرد هم اومده تا ادیپوس بار دیگر اونهارو نجات بده
نمایشنامه ادیپوس شهریار از این نقطه آغاز می‌شه...

💠نمایشنامه دوم ادیپ نابینا و دردمند که آنتیگونه دخترش همراهیش میکنه ، خسته و آزرده ، بعداز سرگردانی به کولونوس در حاشیه آتن میرسه همان کولونوسی که سوفوکل در اون متولدشدن گویی سوفوکل عامدانه  میخواد زادگاه خودش رو در رستگاری ادیپ از پس رنجهایی که متحمل شده شریک کنه واز دردمند ترین شخصیتی که خلق کرده ونیز زادگاه خود که اونرو جایگاه خدایان می دونه تقدیرمیکنه
🔶سوفوکل جنگ و خونریزی رو و بازیهای قدرت رو محکوم میکنه و نمود عینی اون در صحنه ی وروددختر ادیپ و بعد پسرش که گفتگوی او با اودیپ درباره ی پسرانش اتیوکلس و پولینیکس که او پسرانش را به سبب اونکه در پی قدرت هستن نفرین میکنه....
درپایان نمایشنامه مرگ متفاوت ادیپ دردمند رو  شاهد هستیم
💠و نمایشنامه سوم به اسم آنتیگونه دختر ادیپ هستش و شخصیت اصلی سومین نمایشنامۀ افسانه‌های تبای  نمایشنامه‌ای فوق العاده که در بین آثار کلاسیک درباره‌ی نافرمانی یک دختر سرسخت ومبارز که از فرمان پادشاهی‌ خودخواه که اون رو از دفن جسد برادرش منع کرده سرپیچی میکنه
دو پسر ادیپ، اتئوکلس و پولینیکس، برای به دست آوردن قدرت با یکدیگر وارد جنگ می شن و هر دو در نبرد کشته میشن. کرئون، دایی اون ها و پادشاه جدید تب، تصمیم می گیره  تنها یکی از آن دو را به خاک بسپاره. اتئوکلس که از شهر دفاع کرده، با احترام دفن میشه اما پولینیکس که با نیروهای خارجی به تب حمله کرده، مستحق دفن دونسته نمیشه و دستور میده هر کس پیکر او را دفن کند، به مرگ محکوم خواهد شد.
 در این میان، آنتیگونه، خواهر آن دو، نمی تواند وجدان و اخلاق را نادیده بگیره. اون در برابر قانونِ شاه، به قانون نانوشته ی اخلاقی و الهی وفادار میمونه و پیکر برادرش رو دفن می کند. این نافرمانی، او را مقابل با کرئون قرار میده و سرنوشت تراژیکی را برای هر دو رقم میزنه....
 
✔️افسانه‌های تبای با ترجمه و مقدمه‌ی مفصل شاهرخ مسکوب  و مقاله‌ای از آندره بونار در پایان کتاب درباره‌ی نمایشنامه‌ی «آنتیگونه» در انتشارات خوارزمی منتشر شده است.
✔️اگر بهخوان قابلیت امتیازبالاتر از ۵روداشت آنتیگونه استحقاق اونرو داشت
✔️تصویر هم نقاشی است اثر«ژان آنتوان تئودور ژیروست » با الهام از نمایشنامه اُدیپ در کولونوس
      

82

        «انسان ها فقط بعد از مرگ‌شان منصفانه قضاوت می‌شوند»
🔵📖بوطیقای ارسطو رو که خوندم برای تراژدی وفقط تراژدی نگاشته شده ولی این کتاب برای تئاتر به طور گسترده نوشته شده،هرچند که که دیدرو معتقده تا از تراژدی ها لذت نبریم نمی تونیم لذت کافی رو از آثار مثلا راسین هم ببریم وبا جملاتی از قبیل« راسین ما چقدر مرهون هومرِ پیر است»به تراژدی ها ادای احترام میکنه
🔶 بخش اول کتاب همونطوری که توی گزارش پیشرفت کتاب نوشته شد مربوط به زندگی دنی دیدرو وسیر تحول دیدگاههای اون بود وهمچنین جوحاکم بر فرانسه دوران قرن هجدهم.
🔷جمله ای که سرتیتر این یادداشت نوشته‌ شده وگفته دنی دیدورو هستش که خودش در طول زندگی درک کرده  چون او در زمره فیلسوفان جدیدی بود که متعصبان کلیسا و محافظان احکام کهن در صدد جلوگیری از اندیشه های اونها بودن و به این ترتیب به تناوب آثارش یا از سوی کلیسا و یا از سوی پارلمان جمع آوری میشه او حتی به خاطر افکارش بازداشت و زندانی میشه و در نهایت تعهدمیده دیگه علیه مسیحیت و حکومت کتاب منتشر نکنه.

📌واژه «درام» یا «دراما» از دوران باستان در تئاتر یونانی به هر نوع از اثر نمایشی اطلاق میشده  از نظر ریشه شناسی به معنای عمل یا آکسیون است: «واقعه‌ای که روی صحنه به نمایش گذاشته شود»
اما درام مد نظر دیدرو یه ژانر نمایشی و مشخص مثل تراژدی یا کمدیه به نظر دیدرو بین تراژدی و کمدی فضایی وجود داره که اونجا ژانر دیگه‌ای می‌تونه قرار بگیره و اون ژانر درام است درام تراژدی و کمدی رو به هم وصل می‌کنه و در فضای بینابینی این دو که جدی هست قرار گرفته هدف درام بازگرداندن نیرو و قدرتیه که تئاتر رسمی قرن هجدهم کمدی و تراژدی اون رو نداشت
📝متن پیش‌رو در نظریه نمایشنامه‌نویسی که به بررسی هدف، ساختار و ابعاد اخلاقی هنر تئاتر می‌پردازده دیدگاه دیدرو را درباره شکل جدیدی از درام ارائه می‌کنه که از متن بوطیقای ارسطو که مخصوص تراژدی وفقط تراژدی یوتان باستان بود و از محدودیت‌های کلاسیک تراژدی و کمدی فاصله می‌گیره و مفهوم «درام بورژوا» یا درام خانگی رو معرفی می‌کنه، دیدرو با تفکر دقیق خود، تئاتری رو قبول داره که زندگی واقعی رو منعکس کرده و به‌عنوان تجربه‌ای پراز احساس و درسی اخلاقی برای تماشاگر عمل کنه
در این کتاب،  به نقد فرمالیسم تئاتر کلاسیک فرانسوی می‌پردازه و اونرو سخت ونچسب و غیرقابل ربط به تجربیات روزمره مردم عادی می‌دونه او دراین گفتار در ۲۲بخش کوتاه کل نظریه خودش رو ارائه داده خواستار رویکردی طبیعی‌تر هستش  که شخصیت‌ها و موقعیت‌های روزمره رو شامل بشه و شکافی بین تئاتر و زندگی نباشه.
💠اثرگذاری درام باایجاد ترحم که هدف تراژدی هستش کاملا متفاوته خنده وشوخی که کمدی کلاسیک در تماشاگر ایجاد میکرد با عکس‌العمل تماشاگر کمدیِ جدی متفاوته.برای رسیدن به این اهداف دبدرو سه زمینه اصلی باید تغییر کنه:
1-تماشاگران=مخاطب
2-موضوعات=متن نمایشنامه،درام
3-صحنه=اجرا وبازیگری
 طرفداری او از گفت‌وگوهای واقع‌گرایانه، توسعه شخصیت‌های ظریف و مضامین مرتبط، تغییرات قابل توجهی رو در نظریه دراماتیک نشان میده  و بر تئاتری تأکید می‌کنه که همدلی و تأمل اخلاقی رو القا کنه. 
🔶او معتقده که نمایشنامه باید در خدمت هدفی اجتماعی باشه و زندگی مردم عادی رو به‌گونه‌ای به تصویر بکشه که هم هویت و هم درون‌نگری رو برانگیخته کنه.دیدرو معتقده  که تئاتر می‌تونه حساسیت‌های اخلاقی مخاطبان را پرورش بده روی حس وسلیقه اثر بذاره  و شفقت، صداقت و مسئولیت اجتماعی رو تشویق کنه همچنین، دیدرو اهمیت ایجاد منظره بصری رو که زیبایی طبیعی زندگی رو به تصویر میکشه ، مورد تأکید قرار میده و درباره دکورهای دقیق و لباس‌های معتبر بحث می‌کنه تا غوطه‌وری و ارتباط عاطفی مخاطب با داستان را تقویت کنه. 
🔷دیدرو در «گفتاری پیرامون ادبیات دراماتیک» بر ایده تئاتری تأکید داره که منعکس‌کننده زندگی واقعی باشه و در خدمت یک هدف اخلاقی عمل کنه. او طرفدار جدا شدن از ژانرهای سنتی تراژدی و کمدی برای پذیرش تئاتری است که داستان‌های مردم روزمره ره روایت کنه و احساسات مخاطب رو درگیر کنه. برای دیدرو، درام وسیله‌ای برای همدلی هستش که درک عمیق‌تری از مبارزات و پیچیدگی‌های اخلاقی بشریت رو تقویت می‌کنه. او همچنین بر رئالیسم در دیالوگ و شخصیت‌ها تأکید می‌کنه و با دلیل مبگه که بازنمایی اصیل تأثیر عاطفی و طنین نمایش رو تقویت می‌کنه. او بر این باوره که درام باید تجربه‌ای غوطه‌ور باشد و با تنظیمات و لباس‌های واقع‌گرایانه، مخاطب را به دنیای شخصیت‌ها منتقل کنه. او از طریق این طبیعت‌گرایی، تئاتر را وسیله‌ای برای ترویج فضایل اجتماعی و خوداندیشی می‌دونه و هدفش ارتقای درک مخاطب از اخلاق از طریق داستان‌های قابل‌ربط و جذابه
🔶«گفتاری پیرامون ادبیات دراماتیک» یک رساله راهگشا هستش که مسیر تئاتر اروپا رو تغییر داد. ایده‌های دنی دیدرو پایه‌گذار درام رئالیستی و روان‌شناختی مدرن بود و از تئاتری حمایت کرد که هم از نظر فکری محرک و هم از نظر احساسی جذاب . دیدگاه او از نمایشنامه به‌عنوان ابزاری برای آموزش اجتماعی و پالایش اخلاقی، تأثیری ماندگار بر توسعه تئاتر غرب گذاشته و "گفتاری پیرامون ادبیات دراماتیک" رو به متنی بنیادی در نظریه نمایشنامه تبدیل کرده . این اثر گواهی بر میراث ماندگار دیدرو به‌عنوان یک اصلاح‌گر در هنر و فرهنگ هستش

✔️✍️مترجم این اثر به زبان فارسی  با دقت و تسلط به زبان فرانسه، تونسته که مفاهیم پیچیده دیدرو را به زبانی ساده و قابل فهم، به خوانندگان فارسی‌زبان منتقل کنه.
      

81

        «لاف عشق و عاشقی را وه چه آسان میزنیم 
خود خزانیم و دم از شوق بهاران میزنیم»
⚪📖کتاب ترز راکن اولین رمانی که از امیل زولا نویسنده‌ی فرانسوی 🇨🇵خوندم چیزی که ازمقدمه مشخصه با چاپ اول کتاب در فرانسه هجمه زیادی علیه امیل زولا اتفاق میوفته که در چاپ دوم کتاب با اضافه کردن مقدمه‌ای توسط نویسنده وارد بازار میشه مقدمه‌ای که بیشتر روی سخنش با منتقدان هست که چرا با کتاب تند برخورد کردند و شروع به توضیح اثر خودش می‌کنه گویا منتقدان در اون زمان امیل زولا را متهم کردن به اینکه هدفش فقط ترسیم صحنه‌های سخیف بوده خیانت و زنا وقتل موضوعات اصلی رمان رو نکوهش میکنن و نویسنده ازنظر اونها آشکارا به عنوان «فاسد» خونده میشه  در ادامه به توضیح اثر خودش می‌پردازه که خلق کردن  وروایت داستان ترزراکن به معنی اینکه کار ترز و لوران (دو شخصیت اصلی) رو تایید می‌کنم نیست و از نظر من اونا حیواناتی انسان نما هستند و از مطبوعات که همکارانش هستند هم گله می‌کنه
🔶قصه چند شخصیت اصلی داره کامی پسری که از بدو تولد بیمار و ضعیفه به حدی که مادرش مادام راکن از ترس از دست دادن پسرش اون رو به مدرسه هم نمی‌فرسته و باور داره که اگر کامی از او جدا بشه اتفاقی برای اون میوفته برای اینکه پسرش حتما دارو بخوره به برادرزاده سالمش هم از داروها میده واما ترز راکن برادرزاده خانم راکن  از زنی الجزایری و برادر خانم راکن که ناخدای کشتی فرانسوی هست زاده شده مادرش فوت شده وبرادر مجبوره اونو به خواهرش بسپره وخانم راکن اونو مثل پسر خودش دوست داره وبزرگ میکنه  همه اطرافیان می‌دونن که این دو نفر وقتی بزرگ بشن با هم ازدواج میکنن وترزهمیشه به اونا احترام میذاره وبه حرفشون گوش میده او که تحت سلطه عمه مهربان بزرگ شده و گوش به فرمان عمه است
🔷سال‌ها می‌گذره بچه ها بزرگ میشن و پیش‌بینی‌ها درست از آب در میاد کامی و ترز با هم ازدواج می‌کنن اما کامی حالا مردی جوان است و از نوازشهای مادرش ومحدودیت در خونه خسته شده ورویا پردازی میکنه تصمیم می‌گیره به پاریس بره اونجا زندگی جدیدی رو شروع می‌کنن و داستان اصلی از اینجا شروع میشه  ترز دختری در سایه خانه محبوس بوده خیلی جامعه رو ندیده مثل کامی سرد وگرم نچشیده است برای اولین بار با دنیای بیرون و هیجانات اون روبرو میشه این زندگی جدید احساسات رو در اون بیدار می‌کنه احساساتی که تا به حال تجربه نکرده اسیر عشق ممنوعه ای میشه و به مردی به نام لوران (دوست دوران بچگی شوهرش)دل می‌بازه و عشق میان آن‌ها به جنایت و جنون و تباهی می‌انجامه. 
🔶عشق ❤️دراین رمان نه احساسی متعالی و شوری رمانتیک بلکه مِیلی غریزی و جسمانی هستش فقط دوتا انسان افسارشون رو میدن دست هوس، زولا به خوبی در «ترز راکن»  نیروی غریزه و سیستم عصبی انسان‌ها چگونه اونها رو به جانب جنایت و جنون سوق میده رو تصویر کرده ادمهای اینجا اختیاری از خویش ندارن و نمی تونن خلاف فرمانِ غریزه و سلسلۀ اعصابشان عمل کنن ودرادامه تصمیم شیطانی میگیرن که بخش دوم داستان از اینجا شروع میشه.........
🔷رمان خوندنی وپرتعلیق که توصیفات بادقت وریز وموشکافانه نویسنده خواننده رو مستقیماً به قلب داستان و بحران‌های درونی شخصیت‌ها هدایت می‌کنه، او شخصیتهای قصه رو دقت و وسواس وریزبینی‌ای وصف می‌کنه حتی مکان‌ها و محیط و فضایی را که آدم‌ها در اون قرار دارن و زندگی و کار می‌کنن؛برای من اینجا امیل زولا مثل پزشکی که کالبد شکافی یک جسمی را انجام میده  کالبد شکافی روح را انجام داد از تک تک اتفاقاتی که برای روح انسانی می‌افته پس از قتل و جنایتی که انجام میده بعضی انسان‌ها دچار عذاب وجدان می‌شن دچار ترس دچار دلشوره اضطراب حالت عصبی....آروم آروم رسیدن به پوچی کاری که انجام دادن
🔶چیزی که برای من عجیب بود اصرار امیل زولا مبنی بر اینکه عذاب وجدان وپشیمونی برای دونفر به وجود نمیاد ولی خیلی از رفتارای اونها فقط حاکی از ترس نبود بلکه بوی سرافکندگی وعذاب وجدان رو میداد.

✔️یکی از امتیازات  رمان پایانبندی خیلی خوب بود،هیچ پایانی جز این نمی تونست داشته باشه و بکی دیگه ترجمه‌ی روان وخوب ،درکل قلم وسبک امیل زولا رودوس داشتم اولین اثری که ازش خوندم ترغیب شدم باقی آثارش رو هم بخونم خصوصاً کتاب «ژرمینال» که دوسالی هست گوشه کتابخونه‌ام منتظر نشسته برم سراغش
✔️از کتاب به عنوان جنایات ومکافات فرانسوی یاد میشه تا حدودی میشه این نام رودرست دونست ولی شخصیت لوران ویا ترز رو نمی‌تونستم دوست داشته باشم اصلاً، برعکس راسکولنیکوف دوست داشتنی در رمان جنایات ومکافات داستایوفسکی
      

103

        🔴📖کاندید یا خوش‌باوری اثری از فرانسوا مآری آروئه ملقب به ولتر یک نویسنده و اندیشمند قرن هجدهم فرانسه‌🇨🇵است.‌
داستان عجیب و غریبِ حاضر که حرف زدن از اون قدری مشکله کتاب سراسر خشم نویسنده است از جنگ وتبعیض وتحجر اما به زبانی طنز
ولتر این رمان را در دوران حکوت مذهبهای فاسد و خرافه پرستیهای اروپاییان نوشته شده  طنزی گزنده و انتقادی، به بررسی خوش‌بینی افراطی، ظلم، استبداد و نابرابری‌های اجتماعی می‌پردازد.تصویری عمیق از مبارزه‌ی انسان با واقعیت‌های تلخ زندگی ارائه می‌دهد.
آثار ادبی که خلق میشوند رو میتونیم به دودسته تقسیم کنیم: میرایان نامیرایان«این دسته بندی جایی ثبت نشده واختراع اینجانبه (!)»
میرایان تاریخ مصرف دارن یعنی عمری کوتاه دارن ودر تاریخ ماندگار نمیشن و میمیرن اما اثاری هستند که جز نامیرایان هستند تا قیام قیامت اسمشون بر تارک ادبیات می‌درخشه مثل همین کاندید ولتر

💠داستان  کاندید جذاب وپرکشش ولی بعضی از قسمتها غیرواقعی.کاندید ما انگار به صفحه حوادث روزنامه پرتاب شده به هر تیتر خبری وارد میشود ترکشهایش به اومیخورد جان سالم به در میبرد به تیتر بعدی می رود

📝چکیده داستان:کاندید، جوان با وقار و نیک سرشتی که در قلعه خان بزرگی در زندگی میکرد اما به دلیل اینکه به دختر خان (کانگاند) علاقه مند شده بود بارون به کاندید شک می‌کند که به دخترش نظر بد دارد و او را از کاخ بیرون می‌اندازد. کاندید نیز به گروه سربازان بلغاری می‌پیوندد و کم‌‌کم این گمان پیش ذهنش می‌آید که دنیا آن‌طور که می‌گویند هم سرشار از خوشبختی نیست. او دوباره به صورت اتفاقی با آقای معلم روبه‌رو می‌شود و پانگلسِ مغرور و ازخودراضی را در حال گدایی می‌بیند! اما در کمال تعجب، باز هم پانگلس معتقد است که همه چیز در حال حاضر خوب است، زیرا می‌توانست بدتر از این هم باشد!!! این بزنگاه‌ها همگی تبدیل به سرنخ‌هایی می‌شوند که اتفاقات بعدی داستان و سیر تحول کاندید را شکل می‌دهند؛ کسی که قرار است تغییراتی عظیم را در تفکر خود و جهان پیرامونش ایجاد کند…  از قلعه اخراج شد. او در قلعه استاد فلسفه‌ای بنام پانگلوس داشت که معتقد بود تمام امور جهان در بهترین شکل خود قرار دارند و حتی رنج‌ها دقیقا به شکلی هستند که باید باشند. کاندید پس از اخراج شدن از قلعه متحمل رنج‌های زیادی شد تا آنکه روزی در خیابان به پانگلوس برخورد در حالی که بسیار ضعیف و بیمار بود. به قلعه‌ی خان بزرگ حمله شده بود، پدر و برادر کانگاند کشته شده بودند، مادرش و خود کانگاند نیز به سختی مورد تجاوز قرار گرفته و سپس کشته شده بودند.
🔸در سراسر داستان رنج کاندید، ولتر بسیار زیاد وضعیت وخیم جنگ هارا نمایش داده و نفرت خود را از جنگ اعلام کرده است. همچنین، با وجود مفاهیم عمیقی که در کتاب وجود دارد، داستان کتاب در عین تمام هیجانات و کشمکش ها، کمی غیر واقعی به نظر میرسد.
پس از درمان پانگلوس، آنها به شهر دیگری سفر می‌کنند که دچار زلزله شد. در حالی که پانگلوس و کاندید در جمع افراد زلزله زده در حال بحث کردن در موضوعات فلسفی بودند، کشیش‌ها بعنوان دعا و قربانی پس از زلزله، پانگلوس را به دار آویختند. جرم او دو کلمه بود: «حرف زدن»!!! کاندید نیز به جرم آنکه به حرفهایش گوش میداد صد ضربه شلاق خورد. اوج نمایش ظلم و خفقان در قرن های ۱۷ و ۱۸ میلادی
🔹کاندید در سودای آرمان‌شهر و در سفری که پهنای اروپا را درمی‌نوردد، درمی‌یابد که هیچ‌ جای جهان از این تباهیِ پیش‌رونده و از این سیر فروپاشی در امان نیست؛ در حالی که استادش، رفیق‌اش، معشوق‌اش و اغلب آدم‌هایی که طی سفر می‌بیند، او را به خوش‌بینی و امیدواری فرا می‌خوانند

🔸کاندید ساده دل وخوش باور ما از بهشت خود پا به جهنم بیرون میگذارد،به دنیای تیره و تار واقعیت ها .جنگ ها و خونریزی ها به چشم میبیند و شاهد بهره کشی های انسان از انسان ها میشود.مذهب در هاله ای از تقدس از دنیای پراز نیرنگ وفریب،ماموران مذهبی زیر عنوان اعتقاد به خدا و مسیح از انجام هیچ جنایتی باکی ندارندو ازمردم بهره کشی میکنند.به زنان و دختران تجاوز میکنند ومردان را به بردگی میکشند
💠👌از ویژگی‌های مثبت رمان
طنز گزنده و انتقادی( نقد شدید خوش‌بینی افراطی)
روایتی پرماجرا و پرتعلیق(سفر کاندید به نقاط مختلف جهان و مواجهه با چالش‌های متعدد)
شخصیت‌پردازی قوی و نمادین
نثر روان و جذاب (استفاده از سبک نگارش ساده اما پرمفهوم که خواننده را درگیر داستان می‌کند.)
یکی از نکات مثبت ترجمه جناب گودرزی اولین نکته‌ی نسخه‌ای که مطالعه کردیم، پای‌بندی مترجم به زبان قدمایی کار است که با توجه به ماهیت و زمان اولیه‌ی تولید اثر، مناسب به نظر می‌رسد.
✍️از نکات عجیب کتاب،کاندید در ساختار خود از 30 فصل تشکیل شده است؛ چیزی که برای یک کتاب کوتاه غیرقابل باور به نظر می‌رسد؛ اما ایجازِ بیش از حد ولتر باعث می‌شود تا سلسله‌‌ی اتفاقات عجیب و غریب، به صورت پی‌درپی مخاطب را در اوج نگه دارند. از سوی دیگر، توجه به نام این فصل‌ها خالی از لطف نیست؛ نام‎هایی اکثرا بلند 
✍️یک نکته جالب توجه حدود دویست سال پس از خلق این اثر، جهانگیر افکاری کاندید را به زبان فارسی برگردانی کند. اما پس از ترجمه‌ی او، اثر مورد توجه منتقدان و مخاطبان فارسی زبان قرار گرفت؛ تا جایی که مترجمان بسیاری سراغ برگردانی اثر رفتند و با نام‌های متفاوتی هم‌چون «خوش‌بینی»، «ساده‌دل»، «خوش‌باوری» و… آن را فارسی‌سازی کردند. یکی از نسخه‌های نسبتا خوبی ، نسخه‌ی نشر افق با ترجمه‌ی محمود گودرزی است.

✔️چقدر اقای کاندید برعکس منه چقدررررر خوش باور وخوش بین چقدر برعکس ما....

      

103

        🟠📖کتاب تراژدی یونان توسط ژاکلین دورومی‌یی خانمی فرانسوی🇲🇫 که عاشق فرهنگ یونان است نوشته شده و آثار بسیاری در تحلیل ادبیات، فلسفه و فرهنگ یونانی نگاشته است؛ اثر "تراژدی یونان" را در سال ۱۹۷۰ نگاشت که ترجمه خسرو سمیعی از چاپ ۱۹۷۳ این اثر می‌باشد.

📙🔥کتاب حاضر در میان اندک آثاری که پیرامون تراژدی یونان وجود دارد از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ چرا که نویسنده با احاطه‌ای که به فرهنگ یونان دارد، به خوبی تراژدی‌ها را تحلیل می‌کند و از قدرت نظریه‌پردازیی در این زمینه برخوردار است که به خواننده دیدگاهی نوین در خوانش تراژدی‌های یونانی می‌دهد

🔶🔱چکیده کتاب:ابداع‌ تراژدی مایه‌ی افتخار است و این افتخار از آن یونانی‌هاست. بعد از گذشت بیست و پنج قرن، هنوز در جای‌جای جهان هنوز جذابند. و گاه‌گاه موضوعات و شخصیت‌های یونانیان را به وام می‌گیرند. تراژدی یونان با زبان قابل درک هیجان و احساسات، اندیشه‌ای درباره‌ی انسان را بیان می‌کرده به همین دلیل است که در روزگاران بحرانی و تجدید حیات، نیاز بازگشت به شکل اولیه‌ی این ژانر احساس می‌شود. تقریبا در همه‌جای جهان تراژدی‌های اشیل، سوفوکل و اوریپید را اجرا کرده‌اند چون در این آثار است که آن اندیشه درباره‌ی انسان با نیروی ابتدایی‌اش می‌درخشد.
🔶 امروزه وقتی از تراژدی یونان سخن گفته می‌شود تقریبا به طور کلی منظور آثار به جا مانده از سه تراژدی‌نویس بزرگ است: 7 تراژدی اشیل، 7 تراژدی سوفوکل و 18 تراژدی اوریپید. در کتاب حاضر به طور کلی تراژدی یونان معرفی شده است؛ ضمن آن که نویسنده در آغاز به توضیح ژانر تراژیک پرداخته و ریشه‌ی تراژدی و ساختار آن را بررسی کرده است. 
⚜️در فصول مختلف کتاب 
فصل اول:ژانر تراژیک
فصل دوم: اشیل یا تراژدی عدالت‌خواهی
فصل سوم‌: سوفوکل یا تراژدی قهرمان تنها
فصل چهارم: اوریپید یا تراژدی هیجانات شرح داده شده است. 
کتاب یکی از جلدهای مجموعه‌ی "تئاتر امروز جهان" است و به منظور آشنایی دانشجویان و علاقه‌مندان تئاتر به کتاب‌های پایه‌ای این رشته به چاپ رسیده است.
🔶⚜️قرن پنجم پیش از میلاد برای یونانیان، قرن شگفتی بود. در این قرن، مهمترین رویدادهای ادبی، سیاسی، هنری، فلسفی و تاریخی که بنیانهای فرهنگ هلنیستی را پی‌ریزی می‌نمود، رخ داد. تراژدی در تاریخ نمایشی یونان یک بارقه بود. معروفترین تراژدی‌های یونانی، تنها در عرض هشتاد سال، به رشته‌ی تحریر درآمدند؛ الکترا ، آنتیگون و پرومته هنوز جای خود را در روی صحنه از دست نداده‌اند. اما با توجه به این امر «تراژدی در یونان یک شکوفایی ناگهانی، کوتاه‌مدت و خیره‌کننده بود.»
🔶🔱کسی فکر نمی‌کرد که پپروزی یونانیان در نزدیکی خلیج اگنی و در جزیره سالامین (سال ۴۸۰ ق.م) و پیروزی دشت ماراتون (سال ۴۹۰ ق.م)، آنقدر برای یونانیان اهمیت داشته باشد که بزرگترین تراژدی‌نویس آتنی را برآن دارد که به پاس این دلاوریهای آتنیان، نخستین تراژدی معروف تاریخ تئاتر را بنویسد. "پارسیان" اشیل (آیسیخولیس) نخستین تراژدی آتنیان به سال ۴۷۲ ق.م است که ۸ سال پس از پیروزی در سالامین به اجرا درآمد. مطمئناً اشیل و پریکلس به یک اندازه از پیروزی یونانیان بر ایرانیان، سرمست بودند. پریکلس سعی در توجیه کردن آرخون‌های (دولت‌مردان) آتنی برای ساخت آکروپلیس داشت و اشیل نیز حامیان تئاترش را برای اجرای "پارسیان" توجیه می‌کرد. دولت‌مردان آتنی با پریکلس بر سر ساخت بنایی چنان عظیم که نیاز به سرمایه‌ی زیادی داشت، به بحث و جدل می‌پرداختند و شایداشیل هم با حامیان مالی تئاترش بر سر اجرای تئاتری که از زاویه دید پارسیان به وقایع جنگ نگاه می‌کنند، به مجادله پرداخته بود. به هر تقدیر ردپای پارسیان را می‌توان در نخستین تراژدی یونانی دنبال کرد.
🔶تراژدی‌نویسان یونانی همگی در دوره‌ای نزدیک بهم زندگی کردند. اشیل متولد ۵۲۵، سوفوکل ۴۹۵ و ارویپید حدود ۴۸۵ یا ۴۸۰ ق.م بودند و این دوره‌ای بود که آتن بزرگترین جنگ‌های تاریخی خود را با ایرانیان و اسپارتیان داشت. مسلماً این جنگ‌ها در حافظه تاریخی یونانیان، تاثیر روانی سرکوبگرانه‌ای داشت، چرا که خلق تراژدی‌های این سه تراژدی‌نویس، گواهی بر فشارهای روانی حاکم بر عامه‌ی مردم دارد. در این دوره است که تراژدی‌ها رشد می‌یابند و به افول خود می‌رسند به طوریکه، دیگر یونان چنین دوران طلایی را در تراژدی نویسی تجربه نکرد. 
🔶✍️ نویسنده در فصل اول ویژگی‌های ژانر تراژدی را مورد بررسی قرار می‌دهد. منشأ تراژدی کجاست؟ پرسشی که دورومی‌یی مطرح می‌کند، برای یافتن پاسخش کاوشی موشکافانه دارد و از بررسی اسطوره‌شناختی تا آراء ارسطو و دیگر تحلیلگران معاصر را مورد بررسی قرار می‌دهد. او تنها ردپای جشن‌های دیونوسوسی را در شکل‌گیری تراژدی موثر نمی‌داند بلکه وجود حاکمان جبار را مورد بررسی قرار می‌دهد. رابطه میان حماسه و تراژدی و بررسی ساختار تراژدی از دیگر مباحث این فصل می‌باشد. ساختار تراژدی از سه مقوله‌ی بازیگران، آکسیون و همسرایان به شکلی موشکافانه کنکاش می‌شود.
✴️سهم آیسخولوس در پیشرفت تراژدی یونان عبارت است از:
1-آوردن بازیگر دوم به صحنه
2-کم‌کردن شمار نفرات گروه هم‌سرا به دوازده تا پانزده تن
3-کاستن از اعتبار گروه هم‌سرایان و افزودن بر اهمیت گفتگوی هنر‌پیشه‌ها
4-ابداع تریلوژی (نمایشنامۀ سه‌بخشی) با موضوع واحد.
🔆فصل دوم به بررسی زندگی و آثار اشیل می‌گذرد که نویسنده از آن با عنوان "تراژدی عدالت الهی" یاد می‌کند. نویسنده یادآور می‌شود که در تمامی آثار اشیل ردپای عدالت الهی دیده می‌شود و این عدل الهی را از دو منظر الهی و انسانی واشکافی می‌کند.
«در تآتر اشیل انسان‌ها به تمامی مسؤولند. انسان‌ها در ارتباط با خدایان مسؤولند، چون هر لحظه امکان دارد آنان را به خشم آورند. در ارتباط با گروهی که سرپرستی‌اش را برعهده دارند نیز مسؤولند، چون ممکن است در هر لحظه آنان را به مصیبتی گرفتار سازند. این مسؤولیت مدنی یا سیاسی، به مسؤولیت نخستین افزوده می‌شود و به اعمالشان طنین ژرف‌تری می‌بخشد.»
🔆در فصل سوم، قهرمان‌های تنهای سوفوکل و نوع خاص تراژدی او که به زعم نویسنده دارای قهرمان‌های است که تک و تنها در برابر مصائب به مبارزه پرداخته‌اند، مورد بررسی قرار می‌دهد.
🔆در فصل چهارم نویسنده به نوعی دیگر از تراژدی‌های یونانی می‌پردازد؛ تراژدی هیجانات که در آثار ارویپید به فروانی یافت می‌شود. ارویپید با نوآوریها و گستاخی‌هایش در تآتر یونانی فصلی نوین باز کرد. فصل آخر با عنوان تراژدی یا تراژیک فرصتی است که نویسنده نظراتش را پیرامون تراژدی ابراز دارد. نویسنده تراژدی را از منظر اسطوره و روانکاوی بررسی می‌کند و دو مفهوم پوچی و جبر و رابطه‌اشان را با تراژدی واشکافی می‌کند.
✔️برای درک بیشتر مطالب کتاب آشنایی قبلی با آثار سه تراژدی نویس(آیسخولوس،سوفوکلوس،اوریپید )یونان باستان  توصیه می‌شود

      

104

        🔴📖کتاب، نوشته ارنست هانس گامبریج اتریشی 🇦🇹  با جمله‌ی آشنای «روزی بود، روزگاری بود» شروع می‌شود..
مثل یک کتاب قصه شروع می‌شود قصه آن توسط راوی نقل می‌شود که اواخر کتاب را خود زیسته‌است.همیشه این جمله را شنیدیم که از تاریخ باید عبرت گرفت،اما وقتی تاریخ را می‌خوانیم عملاً متوجه می‌شویم هیچ کسی عبرت نمی‌گیرد بلکه مدام تکرار می‌شود....
گامبریچ در این کتاب می‌خواهد داستان انسان را برای ما تعریف کند. داستان بشر از روزهایی که تازه می‌توانست روی دو پایش بایستد، تازه شروع به خواندن و نوشتن کرد تا روزهایی که علم و تکنولوژی را چنان پیش برد که دیگر برای جابه‌جایی نیازی به استفاده از پاهایش نداشت.

🔷معمولا خواندن تاریخ، علاقه‌ی فراوان، دقت بالا، حافظه‌ی قوی و حوصله‌ی کافی می‌خواهد که هر کسی از آن برخوردار نیست. با این وجود، آشنایی با تاریخ پیشینیان، مبحثی مهم و حیاتی برای معاصران است و لابد این جمله‌ی مشهور را شنیده‌اید: «ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود». کتاب «تاریخ جهان» ارنست گامبریچ می‌تواند برای مخاطب کم حوصله هم آشنایی با تاریخ را رقم بزند.

🔶در چهل فصل تاریخ دنیا را از عصر حجر تا عصر اتم به زبانی شیرین و بی‌تکلف روایت می‌کند،که برای همه رده‌های سنی مناسب است.
علاوه بر بازگفت رویدادهای مهم تاریخی به تشریح باورهای بسیاری از مذاهب دنیا از جمله‌ یهودیت، هندوئیسم، بودایی، مسیحیت و اسلام و پیروان آنها پرداخته‌ است. که این دیدگاه‌ها را در روایت خود از رویدادها می‌گنجاند

🔷فصل‌های کتاب کوتاهند و ریتم خواندن مخاطب را سرعت می‌بخشند و مانع از کلافگی‌اش در مواجهه با مطالب می‌شوند. هر فصل، بیش از پنج یا شش صفحه تجاوز نمی‌کند، غیر از فصل پایانی با عنوان «بخش کوچکی از تاریخ که من خود در آن زیسته‌ام؛ نگاهی به گذشته». این فصل،که فقط کمی بلندتر از سایر فصل‌های کتاب است، به شرح تجربه‌ی نویسنده از سرنوشت خود و مشاهدات عینی‌اش از تاریخ جهان می‌پردازد.

🔶یکی از مزیت‌های کتاب اینکه نیمه‌مصور است. بدان معنا که در آغاز هر فصل، نقاشی‌های ساده اما کامل و عمیقی، معرف درون‌مایه‌ی مطالبی هستند که می‌خوانیم. هم‌چنین وقتی صحبت از لشکرکشی‌ها و فتح و شکست‌هاشان می‌شود، حتما نقشه‌ای از سرزمین‌های اشغال‌شده و مسیر پیشروی سپاهیان نبرد در کتاب خواهید دید. 

🔷عنوان کتاب در زبان آلمانی «‌تاریخ مختصر جهان برای خوانندگان جوان» است. درواقع او برای کسانی نوشته است که شاید برای اولین بار است که با تاریخ مواجه می‌شوند؛ پس سادگی و شیوایی کلام را تا حد ممکن رعایت کرده است. پیچیده‌ترین مفاهیم‌ تاریخ (مانند مارکسیسم و علت‌ وجودی‌اش) را به‌سادگی توضیح می‌دهد و یا مدام به جنبه‌ی تکراری تاریخ اشاره می‌کند. مثلاً نرون را با ایوان مَخوف مقایسه می‌کند و با وجود همه‌ی ستمگری نرون می‌گوید: «نرون در قیاس با ایوان مخوف فردی ملایم حساب می‌شود»

🔶گامبریچ فصل پایانی کتاب با عنوان «بخش کوچکی از تاریخ که من خود در آن زیسته‌ام» را این‌گونه به پایان می‌برد: «اکنون هر زمان یک زلزله، یک سیل، یک توفان سهمگین، قحطی و خشکسالی و بلایای دیگر در نقاط دورافتاده‌ای از جهان، مردان، زنان و کودکان زیادی را به کام مرگ می‌برد، هزاران انسان در کشورهای ثروتمند، پول و نیروی‌شان را برای یاری‌رساندن به بازماندگان آن‌ها به‌کار می‌گیرند. چنین نیکوکاری‌هایی در گذشته صورت نمی‌گرفت. بنابراین همچنان حق داریم به آینده‌ای بهتر امیدوار باشیم.»

❌❌از معایب کتاب برخلاف نام کتاب که تاریخ جهان هست بیشتر به تاریخ اروپا پرداخته است،تا همه نقاط جهان،واینکه نویسنده مقداری جانبدارانه روایت میکند به حدی از مظلومیت قوم یهود از شروع تا به پایان سخن به میان آمد که رفتم برای خواندن زندگی‌نامه نویسنده که آیا مذهبش یهود است؟! که دیدم بله!.درکتاب به جملاتی برمی خوریم که سبب تعجب وشگفتی ما می‌شود از جمله اینکه:مثل نام‌بردن از یهودیان در مقام نخستین کسانی که دین کاملی داشتند و خدای واحد را ستایش می‌کردند!یا تصویری که خالق کتاب، از جنگ‌ها و خوی و چهره‌ی یونانیان و ایرانیان به نمایش گذاشته، حیرت‌آور است!جالب‌تر آن‌که در این تاریخ‌نگاری، از پارس‌ها یا همان ایرانی‌ها، با عنوان قومی کوه‌نشین و وحشی یاد شده!!!
      

81

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.