محمدرضا ایمانی

محمدرضا ایمانی

کتابدار بلاگر
@mohamadrezaimani
عضویت

اسفند 1400

86 دنبال شده

567 دنبال کننده

        کمی نزدیک‌تر:
      
man_goon

یادداشت‌ها

نمایش همه
        آستر دو تا کار بدیع می‌کنه تو این داستان. اول یه داستان جنایی رو به تفسیری از کتاب مقدس پیوند می‌زنه. داستان از این قراره که پروفسور استیلمن کودکش رو از عوان نوزادی تو اتاقی زندانی می‌کنه به صورتی که کودک چیزی نشنوه که بتونه زبون باز کنه. حدود ۹ سالگی پیتر (فرزند پروفسور) خونه آتیش میگیره و مامورها کودک رو پیدا میکنن و پروفسور به زندان میره. کوئین (کاراگاه، نویسنده و شخصیت اصلی داستان) در حین تحقیقاتش برای پیدا کردن علت این موضوع به کتابی نوشته پروفسور بر میخوره.
همون‌طور که احتمالا مستحضرید کتاب مقدس تنوع زبان بشری رو به علت عذاب الهی بعد از ساختن برج بابل می‌دونه؛ بر خلاف قرآن که از آیت الهی می‌دونه. توضیح اینکه خدا بعد از عصیان مردم و ساختن برج بابل، مردم رو پراکنده کرد و زبان‌هاشون رو تغییر داد که نتونن دوباره مثل ماجرای برج بابل دور هم جمع بشن و علیه خدا بشورند. پروفسور با نگهداشتن کودکش به دور از آدم‌ها می‌خواسته زبان طبیعی بشر رو بشنوه چرا که معتقد بوده اون زبان اختلافات انسان‌ها رو از بین می‌بره.¹
دوم اینکه استر کتاب رو جنایی شروع می‌کنه و اون رو به مثابه یک داستان جنایی جلو میبره، اما پایان داستان جنایی نیست. کوئین بعد از کارآگاه بازی گسترده و تلف کردن خودش و زندگیش در این راه، سر آخر ناپدید میشه. هر چقدر فکر کردم این ناپدید شدن رو نتونستم بفهمم. نمی‌دونم.

مجموعا هرچقدر داستان قوی‌ شروع میشه و قوی هم پیش میره، استر نتونسته با پایان بندی منظورش رو خوب برسونه. فلذا تا اینجا با یه نویسنده خوب اما نه عالی مواجه شدم.


1. طبعتا پروفسور به نظریه اکتسابی بودن زبان باور نداشته.
      

11

        بعد از مقاومتی طولانی درمقابل خوندن کتابهایی با این موضوع، با توجه به مسئله‌ای که درگیرش بودم، سراغ این کتاب رفتم. 
کتاب چیز بدیعی نیست ولی می‌تونه کمک کننده باشه. نویسنده معتقده که اهمال‌کاری در هر کس به یه ریشه‌ای بر‌میگرده. یکی خود کوچک‌بینی داره و می‌ترسه که از پس کار برنیاد؛ پس کار رو به تعویق میندازه. یکی کمال‌گرایی داره و همه شرایط باید برای مهیا باشه تا کار رو شروع کنه که خب همیشه این اتفاق نمیوفته. و علل دیگه‌ای که تو کتاب میتونید پیداش کنید. 
نویسنده با یه رویکرد «روان‌پالودی» میگه که این علل پنهانن و مراجع اگه بهشون آگاه بشه، خودبه‌خود برطرف میشن و تا جایی که من دیدم حداقل تو درمان اهمال‌کاری اشاره‌ای به برطرف کردن ریشه‌ای این مسائل نمیکنه.
غیر از این بقیه کتاب تشکیل میشه از مثال و داستان و غیره که شاید برای برخی کاربردی باشه. خیلی صلاحیت قضاوت درباره چنین موضوعاتی رو ندارم ولی کتابش هم کمک‌کننده بود و هم زیادی کش میداد مسائل رو.
      

24

        فروید از همان ابتدا با طرح روانکاوی خود دوستان و دشمنان بسیاری برای خود تراشید. از آن جهت که ابتنای روشی فروید بر علوم تجربی بود، پیش‌بینی می‌شد که هایدگر نیز در مقابل او بایستد. این دو هیچگاه با یکدیگر مواجهه مستقیم نداشتند اما افسردگی هایدگر بعد از دادگاه‌های نازی زدایی و مدتی بستری شدن او در آسایشگاه، شرایطی را فراهم کرد که سالهای بعد بیشتر به فروید بپردازد.
هایدگر به مدت چند ماه در آسایشگاه هاوس بادن زیر نظر روان‌کاوی چیره‌دست به نام دکتر ویکتور گبشاتل بستری بود. خود هایدگر درباره این مدت چنین می‌نویسد: «و [گبشاتل] چه کرد؟ مرا در میان برف‌ها برای گشت و گذار به جنگل برد. فقط همین. اما محبت و دوستی انسانی نشانم داد. سه هفته بعد من دوباره همان آدم سالم قبل شدم.» ما از جزئیات فرایند درمان هایدگر چیزی نمی‌دانیم. اما مشخص است که در همین دوران بذر مواجهه او با روان‌کاوی کاشته شده است.
.
اما کتاب. اثر حاضر نمایشنامه‌ای است خیالی از مواجهه دو فیلسوف. واسطه این مواجهه دکتر مدارد باس است. باس روان‌کاوی بوده که به سبب علاقه به سبب فلسفه هایدگر بانی برگزاری سمینارهای زولیکون در خانه خود شده است. داستان اینگونه است که روان‌کاو هایدگر در هاوس بادن به جای گبشاتل، باس است و در جلسات با هایدگر گفت‌وگو میکند و در تنهایی با شبح فروید. هایدگر او را در محدودیت‌های روانکاوی قانع میکند اما فروید هم باعث میشود درباره تاثیر حالات فیلسوفان بر آرای فلسفی‌شان بیشتر به فکر فرو برود.
اگر دنبال داستان کتاب بودید تا همینجا کافی است. در ادامه این یادداشت بیشتر شکل مرور به خود میگیرد.
.
.
کتاب انتقادات هایدگر به فروید را در قالب هدف قرار دادن پیش‌فرض‌های او بدین شکل صورت‌بندی میکند:
«۱- فرض فروید این بود که فقط چیزهای «عینی» وجود دارند. در اینجا فروید در دام پیش‌فرضی افتاده بود که تقریباً سرتاسر سنت فلسفی غرب از افلاطون و ارسطو را در بر می‌گرفت. کانون توجه در فلسفه مدرن بر تفکر دکارتی بود و این رویکرد به ویژه حالت غالب این پیش‌فرض بر آن بود تا موجودات را به عنوان ابژه‌هایی عینی بررسی کند. در نتیجه، فراروان‌شناسی فروید موجودات انسانی را صرفاً به اشیایی برای کندوکاو فرومی‌کاست. ترجیع‌بند همیشگی هایدگر این بود که موجودات انسانی اشیایی نیستند که بتوان آنها را با روش‌های علمی تجزیه و تحلیل کرد؛ هر گونه باوری بر خلاف این، همانا غفلت از هستی (اگزیستانس) انسان‌هاست.
۲- فرويد طرف‌دار دوگانه‌انگاری دکارتی بود: فقط دو گونه وجود دارد - روان (ذهن) و بدن (مادی). اما اگر به جدایی میان روان و بدن انسان قائل شویم، در آن صورت هیچ شیوه‌ی معقولی وجود ندارد که بر پایه‌ی آن نحوه‌ی تعامل این دو با یکدیگر را توضیح دهیم. از این رو فروید ناگزیر بود نظریه‌ای برای تبیین رابطه‌ی آنها ابداع کند: نظریه‌اش درباره‌ی غرایز. به زعم او، غرایز مسئول پرورش فرایندها و تصاویر ذهنی بودند. با این همه، طبق نظر هایدگر، این کار چیزی بیش از مصادره به مطلوب نبود، چرا که صرفاً به گونه‌ای زبانی میان توصیف روانی از غرایز و توصیف مادی از آنها به پس و پیش حرکت می‌کرد. فروید هیچ‌گاه هیچ توصیف مجاب‌کننده‌ای از ارتباط میان ذهن و بدن ارائه نداد.
۳- فروید ادعا می‌کرد که علت‌های نهایی تمامی فعالیت‌های آدمی، حامی گونه‌ای تعیین‌گرایی مطلق بود و بدین‌سان نتیجه گرفت اراده‌ی آزاد خیالی بیش نیست. برای نمونه، هایدگر با اشاره به آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره ی فروید خاطرنشان می‌کند که فروید بر این باور بود که حتی اعمال به ظاهر نابهنگام، مانند لغزش‌های زبانی و اشتباهات ناشیانه، نیروهای علی شناسایی‌پذیری دارند. فروید مدعی بود این غرایز، مانند اروس و تاناتوس، هستند که علت این رفتارها هستند. هایدگر این اندیشه را که علت و معلول تعیین‌کننده‌ی رفتارهای انسانی‌اند، رد می‌کرد. در اینجا نیز اندیشه‌ی مزبور به معنای فروکاستن انسان‌ها به اشیاست. در عوض، وی استدلال می‌کرد مفهوم بسیار ژرف‌تری برای آزادی وجود دارد که دقیقاً همان چیزی را ممکن می‌سازد که فروید منکر آن بود.
هایدگر نه تنها فکر می‌کرد فروید در اینجا اشتباه می‌کند، بلکه باور داشت که اشتباه وی بی‌دلیل نیز نیست. فروید صرفاً منکر مفهومی پیش‌پنداشته از آزادی بود که در علوم طبیعی چونان رویدادی بدون علت تصویر می‌شود. اما چنین برداشت محدودی از آزادی، با لجاجت از دیدن هر فهم دیگری از آن سر باز می‌زند. هایدگر استدلال می‌کرد که به لحاظ هستی‌شناسانه، درخورتر برای مفهوم آزادی آن است که انسان‌ها را چونان موجوداتی به شمار بیاوریم که گشوده‌اند تا حضور چیزی، ایشان را از آنِ خویش سازد. آزادی همان ساحتی است که ما از رهگذر گشودگیمان، زندگی خود را درون آن زیست می‌کنیم. زنجیرهای علی در رابطه با چنین برداشتی از آزادی موضوعیت ندارند.
۴- فروید به گونه‌ای غیرانتقادی رابطه‌ی معرفت‌شناسانه‌ی دکارتی مربوط به سوژه-ابژه را پذیرفت. بدین معنی که سوژه‌های شناسا با ابژه‌هایی در جهان ارتباط دارند که نسبت به آنها بیرونی‌اند. برای هایدگر چنین مدلی، نحوه‌ی حقیقی بودن ما در جهان را – اینکه ما به گونه‌ای بنیادی‌تر با جهان چونان ساحت معنایی یکدست و یکپارچه‌ای ارتباط داریم – نادرست نشان می‌دهد. » (ص ۲۱۸ الی ۲۲۲)
کتاب مجموعا شش پیشفرض دیگر فروید را هم ذکر میکند:
«این واقعیت که فروید برخی پیش فرضهای کانتی داشت وضعیت را از این هم پیچیده تر میکند (۱) ماهیت واقعی جهان مستقلاً موجود و فرایندهای روانی اصلی در نهایت شناخت ناپذیرند؛ (۲) ایگو فقط جهانی پدیداری را میشناسد؛ (۳) مکان و زمان صورتهایی از تفکرند. از چشم اندازی ،هایدگری همه ی این پیش فرض ها شکست خوردند؛ چون آنها نیز بر پایه ی یک دوگانگی ساختگی میان سوژه ابژه و مدلی شیء هستی شناسانه استوار بودند.» (ص ۲۲۲)
و همچنین:
«فروید فرضهای دیگری نیز در رابطه با عملکرد فرایندهای ذهنی و تنی به شیوه ی مکانیکی یکسانی عمل میکنند؛ (ب) همه چیز در و روانی داشت. او فرض میگرفت که (الف) هر دو ساحت روانی تحلیل نهایی پایه در نیروهای تنی دارد؛ (ب) هر دو ساحت درگیر شبکه ی در هم تنیده ای از روابط علی هستند. هم از این رو، همه چیز ضرورتاً پذیرای تحلیلی علمی و فروکاهانه است.» (ص ۲۲۳)
اینها همه نقاطی است که هایدگر هدف میگیرد تا به بنیان کاخ نظری فروید خدشه وارد کند.
اما از طرف دیگر فروید در کنار دفاع از خودت به تحلیل روانی فیلسوف‌ها -در سطح کلی- و مشخصا هایدگر می‌پردازد. فروید قائل است که افکار فیلسوفان شبهات بسیاری به افراد روان‌رنجور دارد به حدی که برخی از گزارش‌های ثبت شما پزشکان گفتارهایی از رفتارهای روان‌رنجور را نشان میدهد که تمایزشان از گفته‌های فیلسوفان سخت است. فروید معتقد است که این شباهت به کودکی فلاسفه باز می‌گردد و باید دید که کدام نیاز سرکوب شده است که چنین عباراتی را از دهان فیلسوف جاری میکند.
در این کتاب روان هایدگر و علت افسردگی او به صورت جداگانه تحت بررسی قرار میگیرد و نویسندگان به دلیل نبود مدارک از علت واقعی بستری شدن هایدگر، تحلیل‌های خود را در دهان فروید می‌گذارند. آنها معتقدند که دو تناقض عمده در شخصیت هایدگر وجود دارد؛ اولی عشق به آرنت در مقابل عضویت او در حزب نازیسم و دومی دستگاه فلسفی او در مقابل تعالیم خشک کودکی او از کلیسای کاتولیک. مشروح این تناقض‌ها را در کتاب بخوانید فقط همینقدر باید اشاره کنم که هایدگر به علت ناتوانی در حل کردن این تناقض‌ها گویا به دوره‌های مقطعی افسردگی دچار بوده است.
.
بخش پایانی کتاب متشکل از روشن داشتی است از افکار مشخصا دو نفر؛ بیزوانگر و مدارد باس. اولی روان‌کاو و دوست مشترک فروید و هایدگر بود که سعی کرد با فلسفه هایدگر نقایص کار فروید رو بپوشاند. هرچند هایدگر در ابتدا از کار او بسیار استقبال کرد اما رفته رفته متوجه شد که وی بد فهمی گسترده‌ای از فلسفه اگزیستانسیال دارد و از این جهت از او دور شد. و دومی، یعنی باس، به عنوان شاگرد بیزوانگر، تلاش کرد راه استاد خود را نرود و به نفر دومی تبدیل شد که تلاش کرد اگزیستانسیالیسم و روانکاوی را به یکدیگر نزدیک کند. باس بانی برگزاری سمینارهای زولیکون بود و همو است که شخصیتش به عنوان واسط هایدگر و فروید در نمایشنامه استفاده شده است.
      

30

        من هر پنج جلد این مجموعه رو تو نوجوانی خوندم ولی فقط برای همین یادداشت میذارم.
تو اون دوره سنی، خسته از محتوای تکراری کتاب‌های دفاع مقدس و به اقتضای نوجوانی در جست‌وجوی چیزی که یه مقدار به حال و هوام بیشتر بخوره، چندتایی از آثار آقای امیریان رو خوندم. 
ایشون سعی کرد تو رویکرد اثارش به دفاع مقدس تفاوتی ایجاد کنه و برای همین به سمت خاطرات طنز رزمنده‌ها رفت که از قضا به نظرم حقیر این خاطرات حداقل از نظر کمی فربه تر از خاطرات معنوی رزمنده‌هاست. اما به چند دلیل موفق نبود. اول اینکه بسیاری از این طنزها طنز موقعیت بود و خواننده سی سال بعد از جنگ زیر باد کولر نمی‌تونست ارتباط برقرار کنه. و دوم اینکه عمدتا این خاطرات راوی محوره. یعنی یه گوینده باید تعریفشون کنه تا لبخندی به لب آدم بشینه و با ادبیات مکتوب طنز به خوبی منتقل نمیشه.

علی‌ای‌حال همین تلاششون مغتنم بود و گاهی خاطرات جالبی رو تونسته بودن جمع کنن. جالب‌ترین خاطره‌ای که حتی بعد از شاید پونزده سال یاد من هست خاطره رحیم صفویه که می‌گفت هفته اولی که رفته بودن جبهه اینقدر همه چی یلخی بوده که بدون آموزش اعزام شدن. و وقتی تو خط بی‌سیم‌چی بهشون گرای دشمن رو می‌داده، اینا به جای اینکه عدد رو به درجه حساب کنن، به قدم حساب میکردن و مثلا خمپاره ۶۰ رو پونزده قدم برمیداشتن میبردن سمت راست!
      

23

        بعد از دهه هفتاد و تاخت‌وتاز ناجوانمردانه فرزندان نمک‌خورده و نمکدون شکن جلال به پدرشون، دیگه کمتر شاهد اون بودیم که اهل ادبیات به جلال بپردازند؛ به حدی که حتی دیگه ناشر درست و حسابی هم نبود که آثارش رو شایسته چاپ کنه.
اما چند سالیه که دوباره بخشی از اهل ادبیات نفیا یا اثباتا به جلال رو کردند. از جمله اونها آقا دکتر طبیب‌زاده‌ست که تقریبا دوسال پیش کتاب حاضر رو به زیر چاپ برد.
نویسنده تو این کتاب کمتر در مقام استاد ادبیات و بیشتر در مقام تاریخ‌دان حاضر شده. کتاب مشتمل بر تعیین نسبت جلال با چهار نفر از معاصرانشه. اولی نیماست که میدونیم جلال جزو اولین کسایی بود که بین اهل ادب به استقبال شعرش رفت اما در اواسط راه کدورتی بینشون پیش اومد که در نهایت ختم به خیر شد و در آخر به اون سوگنامه معروف «پیرمرد چشم ما بود» رسید.
اما سه نفر بعدی کسایی‌اند که جلال باهاشون تو «یک چاه و دو چاله» تسویه حساب کرده؛ صنعتی‌زاده، گلستان و وثوقی. چاه کتاب صنعتی‌زاده است که تقریبا موسس انتشارات فرانکلینه و علی‌رغم کمک‌هایی که جلال سر سرپا کردن انتشارات بهش کرده، سر جلال رو تو کتاب حیات «مردان خودساخته» کلاه گذاشته و اسم جلال رو کنار اسم محمدرضاشاه نشونده. جلال هم از این قضیه خیلی شاکی میشه و نتیجش میشه بخش چاه کتاب مذکور. نویسنده تو این کتاب مدعیات جلال رو با مدعیات صنعتی‌زاده کنار هم می‌ذاره و به داوری میشینه.
نفر دوم گلستانه. رفاقت جلال با گلستان از همون اوایل حزب توده شروع میشه اما تو بازه‌های مختلف هی بهم دور و نزدیک میشدند. آخرم دقیقا مشخص نیست که دعوای اصلی سر چی بوده اما نتیجه اینه که جفتشون از هم دل پری داشتند؛ با این وجود جلال یک سال قبل از مرگش اسم گلستان ر به عنوان یکی از وصایای خودش تو وصیت‌نامه‌ش میاره هرچند که گلستان از قبولش سر باز میزنه.
من قبلاً از مسعود بهنود شنیده بودم که علت اختلاف اصلی جلال با گلستان سر ارتباط مخفی گلستان با فروغ بوده اما نویسنده هیچ اشاره‌ای به این مورد نمیکنه.
نفر آخر ناصر وثوقه که هرچند از دوستان جلال بوده اما سرانجام سر نارویی که به جلال میزنه و ویژه‌نامه‌ای که قرار بود برای جلال تو مجله اندیشه و هنر در بیاره رو تبدیل به نقدنامه میکنه، با جلال به مشکل میخوره‌.

نقطه قوت کتاب به داوری نشستن نویسنده تو هر کدوم از روایت‌هاست. نویسنده هرجا هر کدوم از طرفین درباره اون واقعه حرفی زدند رو جمع می‌کنه و به داوری میشینه و جالب اینه که در نود درصد مواقع هم به این میرسه که حق با جلال بوده هرچند تو واکنشش زیادی تندی کرده.
تا اینجا همه چی خوبه. اما کتاب مشکلی داره که برمیگرده به ادعای نویسنده. دکتر طبیب‌زاده دائما دنبال اثبات مدعاییه که تو کتاب مطرح میکنه؛ «روشنفکران ایرانی به دلیل شدت استبدادی که از بیرون متحمل میشدند، به نوعی استبداد روشنفکری رسیدند که این تو مواجههشون با مخالفانشون قابل شهوده.» نویسنده تلاش می‌کنه از واکنش‌های جلال چنین گزاره‌ای رو استنباط کنه اما پای کمیتش لنگه. چرا؟ چون میشه همه واکنش‌های هیستیریک جلال رو به شخصیتش برگردوند و با مثال نقض آوردن درباره روشنفکرای دیگه کل جریان روشنفکری رو از این اتهام مبرا کرد. میدونیم که جلال شخصیت تندی داشته تا حدی که بین رفقا به «سید جوشی» معرف بوده. بالطبع این خصیصه قابل دفاعی تو رفتارش نیست اما نمیشه این مسئله رو به مشی روشنفکریش برگردوند.

علی ای حالٍ کتابْ کتاب مغتنمیه و دکتر طبیب‌زاده برای نوشتنش زحمت زیادی کشیده و به منابع گسترده‌ای رجوع کرده، اما ادعایی که داره تو طول این کتاب اثبات نمیشه.
      

31

        در نهضت ترجمه علاوه بر علوم فلسفی و طبیعی، یکسری علوم دیگه هم وارد عالم اسلام شد که به علوم غریبه معروفن. این علوم عمدتا میراث انجمن‌های نیمه‌مخفی و عرفانی یونان باستان مثل فیثاغورثیان بود و بنا بر روایت رایج پنج شاخه کیمیا، لیمیا، سیمیا، هیمیا و ریمیا رو در بر می‌گرفت. توضیح کوتاه هر کدوم:

کیمیا: علم تبدیل عناصر به همدیگه که معروفترینش مس به طلاست. همونطور که میدونید پایه علمیه که امروز بهش شیمی میگن منتهی نباید اون رو علم شکست‌خورده‌ای دونست که نهایتا مجبور شد به ساینس تن بده. بلکه تو زمینه خودش بسیار پیشرفته و کارآمد بود و حتی بعد از عالم اسلام مطالعاتش تو اروپا هم پی گرفته شد.
لیمیا: علم طلمسات که خودش چند شاخه میشه از قبیل جفر و نیرنجات و ... .
هیمیا: علم به کارگیری قوات عالم بالا برای تاثیر در عالم سفلی.
سیمیا: علم تصرفات در خیال.
ریمیا: علم جادوهای کوچیک یا به اصطلاح همون شعبده و تردستی.
این علوم که به خمسه محتجبه و یا به اختصارِ سرواژه «کُلُّهُ سِر» معروفن تا همین صد و اندی سال پیش تو همه جای دنیا نقش عمده‌ای تو باورها داشتند و تنها بعد از انقلاب صنعتی و غالب شدن ساینس بود که تقریبا فراموش شدند.*

کتاب حاضر تصحیح رساله‌ایه با عنوان قراردادیِ «لیمیای صفوی». آقا دکتر کریمی مقدمه‌ای حقیقتا محققانه به کتاب نوشته و ضمن توضیح اهمیت رساله به حواشی اون هم پرداخته. اهمیت رساله جدا از علوم غریبه، به مثال‌هاییه که نویسنده برای تاثیر هر کدوم از طلسمات میاره. از اونجایی که نویسنده اصلی رساله دربارنشین بوده، عمده مثال‌ها پیرامون شخص شاه (عمدتا شاه عباس) و یا شخصیت‌های مطرح دربار اون زمان می‌چرخه. از این منظر خیلی رساله جالب توجهیه. چرا؟ چون نشون میده که چقدر علوم غریبه تو دربار موثر بوده که یا شاه از اون استفاده می‌کرده که دختر فلانی رو به عقد بهمانی دربیاره یا شیخ بهایی و یکسری دیگه از علما از این علوم استفاده میکردن که فلان بدبختِ بی‌گناه را از غضب شاه دور کنن. غیر از اینم یکسری رجال دربار دائما همدیگه رو طلسم میکردن که یا از مالیات فرار کنن و یا رقیبشون رو کله پا.
به نظر حقیر این وجهه جدیدی از رجوع به تاریخه که تا الان مغفول مونده. به شخصه ندیدم که تاحالا محققی نقش علوم غریبه رو تو وقایع تاریخی ایران پی بگیره. 

میشه گفت تنها ایرادی که به کتاب وارده -که با احتیاط هم میگم- اینه که مصحح مطالب رساله رو با تمام دستورات به صورت کامل آورده و گاهی توضیحات تکمیلی هم داده.** دستورات عموما دستورات موکل دارن که تو کتاب واضحا اسامی جنیان موکلش رو آورده. گاهی دعاهایی برای طلسمات وارده که مشخصا طلب تسخیر موکل میکنن. اینارو به زبون خوندن هم خطرناکه چه برسه اجراشون. فلذا کاش مصحح قسمتی از مطالبی رو که کاربرد تاریخی نداره، از رساله حذف کنه. 

علی‌ای‌حال این کتاب می‌تونه گشاینده راه جدیدی تو بررسی‌های تاریخی باشه، به شرطی که حد و حدود علمی که باهاش سروکار داره رو بشناسه.


.
* متاسفانه امروز این علوم تو ایران خیلی باب شده که البته نود درصدشون کلاهبردارن و لطفا از اون ده درصد باقی مونده دوری کنید.
** دوست عزیزی که این یادداشت رو می‌خونی و یک لحظه به سرت زد که بری طلسم عقداللسان کتاب رو روی دختر عباس‌آقا ماست‌بند سر کوچه اجرا کنی، اولا بدون که اینکارا آخر عاقبت نداره، دوما اینقدر دستوراتش سخته که مطمئن باشه نمیتونی انجامشون بدی.
      

33

        آلتوسر در مصاحبه‌ای گفته بود که کمونیسم لزوما یک مرحله خاصی از تاریخ نیست بلکه نوعی فرماسیون اجتماعی است که در آن طبقه، فرد یا نیرویی مورد بهره‌کشی قرار نگیرد. مثالی که برای روشن شدن بحث آورد زمین فوتبال بود، البته اگر روابط احتمالی خارج از زمین را در نظر نگیریم.

حالا کوهن نیز در این کتاب چیزی شبیه به این را می‌گوید. سوسیالیسم چیز آنقدر گنده‌ای نیست که به نظر می‌رسد. شما در سفرهای دوستانه و یا خانوادگی هم «سوسیالیستی» عمل می‌کنید و خود به ان آگاه نیستید. اثبات ایده سوسیالیسم اخلاقی نیاز به سیر طولانی استدلال‌های سیاسی و اخلاقی ندارد، بلکه با «انصاف» و کلاه خود را قاضی کردن هم می‌توان به آن رسید. کوهن اسم این نوع از استدلال را نوعی شهود میگذارد.

یک نکته‌ای هم درباره ترجمه عنوان به نظرم می‌رسد. با اینکه مترجم دقیقا عنوان انگلیسی را به فارسی برگردانده، به نظر رساننده منظور مولف نیست. شاید ترجمه «سوسیالیسم، چرا که نه!» ترجمه بهتری می‌توانست باشد.
      

60

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

نمایش همه
دکتر فاستوسفاوست (تراژدی، بخش اول و دوم)فاوست

مطالعات فاوست

8 کتاب

فاوست تراژدی مدرن است که در آن انسان در یک سفر اودیسه وار از قرون وسطی گذر کرده و به عصر جدید می‌رسد. فاوست اثری نیست که تنها یک بار روزنامه‌وار خوانده شود. مطمئن باشید که روخوانی فاوست -یعنی مثلا آن گونه که جوجو مویز را روخوانی می‌کنید- بالاخص در پرده دوم ملولتان خواهد کرد و به این نتیجه می‌رسید که کتاب را نصفه رها کنید. قبل از شروعش بدانید که با اثری سنگین مواجهید سرشار از ادبیات، هنر، فلسفه، اسطوره شناسی و ... . با حوصله باید بخوانید و برای فهمش دائما بین کتاب‌های مختلف در رفت و آمد باشید. لیست حاضر سیر پیشنهادی است که برای خواندن تراژدی فاوست ارائه می‌شود. اسمش را مانند دو لیست پیشین «خوانش ...» نگذاشتم چرا که فاوست خوانی از «خوانش» فراتر رفته و به «مطالعات یا studies» می‌رسد. . رعایت چند نکته در ترتیب لیست لازم است: 1- خود متن فاوست به شعر است. جناب آقای جوزی سعی کرده متن را به شعر باز گرداند اما به نظر من موفق نبوده و تنها متن بدون علت غامض شده. از این جهت ترجمه آقای حدادی بهتر است. منتهی آقای جوزی جهت تشریح متن پانوشت‌های بسیار بسیار مفیدی آورده. پس متن را از ترجمه آقای حدادی بخوانید و پانویس‌ها را از جوزی دنبال کنید. 2- کتاب «پرده در پرده» را همزمان کنار دست داشته باشید و سعی کنید یکبار پیش از شروع یک پرده یا پس از آن حتما شرح پرده حاضر را از این کتاب مطالعه کنید. 3- کتاب لوکاچ سنگین است. خود لوکاچ ادبیات سنگینی دارد و ترجمه آقای مهرگان هم بدترش کرده. می‌توانید از آن صرف نظر کنید ولی به جایش فصل مروبط به فاوستِ کتاب برمن را با دقت بیشتری بخوانید. ۳- در انتهای لیست دو رمان آورده شده از توماس مان و پسرش که همانطور که از نامشان پیداست به تراژدی فاوست ارتباط دارند. اما اگر حوصله‌اش را نداشتید، نخوانید. . در تلگرام کانالی تاسیس کردم با عنوان https://t.me/Faust_studies که هر چیز به درد بخور درباره فاوست به پستم بخورد آنجا بارگزاری خواهم کرد. این لیست را هم در صورت برخورد با اثر جدید حتما بروز رسانی می‌کنم. اگر این لیست و مطالبش به دردتان خورد لطفا برایم دعا کنید.

33

آشنایی با کانتایمانوئل کانتکانت

سیر خوانش فلسفه نقادی کانت

14 کتاب

تابستان سال 1401 حدود سه ماه درگیر کانت بودم که چه درگیری شیرینی هم بود. در یک سیری سعی کردم مسائل اصلی کانت را بفهمم. پر واضح است سه نقد اصلی را کامل متن خوانی نکردم ( چه کار یک عمر است و نه چند ماه ) بلکه به فقراتی اکتفا کردم و به جایش بیشتر رجوعم به شرح‌های دست اول بود. در کنار شرح‌ها بار اصلی آموزشم را دو استاد بزرگوار یعنی دکتر شاهد طباطبایی و دکتر اصغر واعظی بر دوش کشیدند. . سمت فلاسفه‌های بزرگ بدون استاد نباید رفت. فوکو و دریدا را میشود بدون استاد خواند اما ارسطو، کانت، صدرا و ... را اصلا. کانت خواندن یکسری مقدمات دارد. باید فلسفه راسیونالیسم یعنی دکارت و ولف را دانست. همچنین فلسفه آمپریسیسم مانند لاک، بارکلی و مخصوصا هیوم را. در کنار همه اینها فلسفه طبیعی یعنی کوپرنیک و نیوتون بسیار واجب‌اند. برای نقد عقل عملی هم دانستن روسو لازم است. اما خب اگر واقع بین باشید هر کدام از این فلاسفه یک سیر مفصل مخصوص خود را نیاز دارند و اینجاست که لزوم استاد مشخص میشود. استاد همانگونه که نمی‌گذارد شما فلسفه‌ی فیلسوف را اشتباه بفهمید، به همین ترتیب فلسفه را در بستر زمانی و مکانی خودش به شما یاد میدهد، چرا که فلسفه در عین انتزاعی و لامکان و لازمان بودن، بسیار بسیار انضمامی و بسته به روزگار خودش است. بار انتقال این مهم به دوش استاد است. لذا توصیه‌ام این است که یا درسگفتار دکتر شاهد طباطبایی و یا محمدمهدی اردبیلی را در زمان کانت خوانی گوش دهید. این دو درس‌گفتار به وفور در تلگرام پیدا میشود اما اگر کسی نیافت به من پیام بدهد. . لیست را بر طبق تجربه‌ام مرتب کردم. قطعا آثار خوبی هستند که متوجه‌شان نشدم ولی این لیست حداقل‌ها را دارد. اگه به اثر خوبی بر بخورم حتما اضافه خواهم کرد.

166

رنج های ورتر جوانسال های شاگردی ویلهلم مایسترفاوست

سیر خوانش آثار توماس مان

24 کتاب

۱- مان نویسنده سختی است، پس اگر هنوز رمان خوانی حرفه‌ای نیستند فعلا دست نگهدارید! ۲- اندیشه او بسیار مدرن است و اگر از جریانات اندیشه‌ای قرن بیستمی -بالاخص روانکاوی فرویدی- اولیاتی نمی‌دانید، سر درآوردن از داستان‌هایش دشوار است. ۳- گاهی مان از زولا و پیروانش هم ناتورالیست‌تر میشود. برای همین اگر توصیفات زیاد حوصله‌تان را سر میبرد فعلا سمتش نروید. ۴- قبل از مان حتما باید حداقل چند اثر از گوته بخوانید. ۵- ابتدا آثار داستانی لیست شده، ولی میتوانید بین آثار داستانی و غیر داستانی در رفت و آمد باشید ( یعنی در سیر خواندن آثار، لزوما آثار داستانی اولویت ندارند گرچه بهتر پیش رفتن با ترتیب لیست است.) ۶- در پایان آثاری که در شرح و تفسیر او به فارسی ترجمه شده آورده میشود. ۷- بعضی از آثار مان که در بهخوان ثبت شده؛ یا به خاطر اعتماد نداشتن به ترجمه در لیست ذکر نشد ( مثل یوسف و برادرانش ) و یا به دلیل ناموجود بودن در بازار نشر به آنها دسترسی پیدا نکردم و برای همین از محتوایشان اطلاعی ندارم. ۸- چهار کتاب آخر مجموعه داستان‌هایی هستند که تنها یک یا دو داستانشان برای مان است. اگر ترجمه جدیدی منتشر شد و یا کتاب جدید پیدا کردم حتما اضافه خواهم کرد.

126

بریده‌های کتاب

نمایش همه

پست‌ها

این کاربر هنوز پستی منتشر نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.