یادداشت محمدرضا ایمانی

        بعد از دهه هفتاد و تاخت‌وتاز ناجوانمردانه فرزندان نمک‌خورده و نمکدون شکن جلال به پدرشون، دیگه کمتر شاهد اون بودیم که اهل ادبیات به جلال بپردازند؛ به حدی که حتی دیگه ناشر درست و حسابی هم نبود که آثارش رو شایسته چاپ کنه.
اما چند سالیه که دوباره بخشی از اهل ادبیات نفیا یا اثباتا به جلال رو کردند. از جمله اونها آقا دکتر طبیب‌زاده‌ست که تقریبا دوسال پیش کتاب حاضر رو به زیر چاپ برد.
نویسنده تو این کتاب کمتر در مقام استاد ادبیات و بیشتر در مقام تاریخ‌دان حاضر شده. کتاب مشتمل بر تعیین نسبت جلال با چهار نفر از معاصرانشه. اولی نیماست که میدونیم جلال جزو اولین کسایی بود که بین اهل ادب به استقبال شعرش رفت اما در اواسط راه کدورتی بینشون پیش اومد که در نهایت ختم به خیر شد و در آخر به اون سوگنامه معروف «پیرمرد چشم ما بود» رسید.
اما سه نفر بعدی کسایی‌اند که جلال باهاشون تو «یک چاه و دو چاله» تسویه حساب کرده؛ صنعتی‌زاده، گلستان و وثوقی. چاه کتاب صنعتی‌زاده است که تقریبا موسس انتشارات فرانکلینه و علی‌رغم کمک‌هایی که جلال سر سرپا کردن انتشارات بهش کرده، سر جلال رو تو کتاب حیات «مردان خودساخته» کلاه گذاشته و اسم جلال رو کنار اسم محمدرضاشاه نشونده. جلال هم از این قضیه خیلی شاکی میشه و نتیجش میشه بخش چاه کتاب مذکور. نویسنده تو این کتاب مدعیات جلال رو با مدعیات صنعتی‌زاده کنار هم می‌ذاره و به داوری میشینه.
نفر دوم گلستانه. رفاقت جلال با گلستان از همون اوایل حزب توده شروع میشه اما تو بازه‌های مختلف هی بهم دور و نزدیک میشدند. آخرم دقیقا مشخص نیست که دعوای اصلی سر چی بوده اما نتیجه اینه که جفتشون از هم دل پری داشتند؛ با این وجود جلال یک سال قبل از مرگش اسم گلستان ر به عنوان یکی از وصایای خودش تو وصیت‌نامه‌ش میاره هرچند که گلستان از قبولش سر باز میزنه.
من قبلاً از مسعود بهنود شنیده بودم که علت اختلاف اصلی جلال با گلستان سر ارتباط مخفی گلستان با فروغ بوده اما نویسنده هیچ اشاره‌ای به این مورد نمیکنه.
نفر آخر ناصر وثوقه که هرچند از دوستان جلال بوده اما سرانجام سر نارویی که به جلال میزنه و ویژه‌نامه‌ای که قرار بود برای جلال تو مجله اندیشه و هنر در بیاره رو تبدیل به نقدنامه میکنه، با جلال به مشکل میخوره‌.

نقطه قوت کتاب به داوری نشستن نویسنده تو هر کدوم از روایت‌هاست. نویسنده هرجا هر کدوم از طرفین درباره اون واقعه حرفی زدند رو جمع می‌کنه و به داوری میشینه و جالب اینه که در نود درصد مواقع هم به این میرسه که حق با جلال بوده هرچند تو واکنشش زیادی تندی کرده.
تا اینجا همه چی خوبه. اما کتاب مشکلی داره که برمیگرده به ادعای نویسنده. دکتر طبیب‌زاده دائما دنبال اثبات مدعاییه که تو کتاب مطرح میکنه؛ «روشنفکران ایرانی به دلیل شدت استبدادی که از بیرون متحمل میشدند، به نوعی استبداد روشنفکری رسیدند که این تو مواجههشون با مخالفانشون قابل شهوده.» نویسنده تلاش می‌کنه از واکنش‌های جلال چنین گزاره‌ای رو استنباط کنه اما پای کمیتش لنگه. چرا؟ چون میشه همه واکنش‌های هیستیریک جلال رو به شخصیتش برگردوند و با مثال نقض آوردن درباره روشنفکرای دیگه کل جریان روشنفکری رو از این اتهام مبرا کرد. میدونیم که جلال شخصیت تندی داشته تا حدی که بین رفقا به «سید جوشی» معرف بوده. بالطبع این خصیصه قابل دفاعی تو رفتارش نیست اما نمیشه این مسئله رو به مشی روشنفکریش برگردوند.

علی ای حالٍ کتابْ کتاب مغتنمیه و دکتر طبیب‌زاده برای نوشتنش زحمت زیادی کشیده و به منابع گسترده‌ای رجوع کرده، اما ادعایی که داره تو طول این کتاب اثبات نمیشه.
      
341

29

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.