معرفی کتاب اورستس اثر اوریپید مترجم غلامرضا شهبازی

اورستس

اورستس

اوریپید و 2 نفر دیگر
4.1
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

10

ناشر
بیدگل
شابک
9786227554304
تعداد صفحات
148
تاریخ انتشار
1400/2/8

توضیحات

کتاب اورستس، ویراستار سارا شجاعی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اورستس

لیست‌های مرتبط به اورستس

یادداشت‌ها

به نظر من
          به نظر من نمایشنامهٔ اورستس از جهاتی نقطهٔ مقابل و روی دیگر نمایشنامهٔ مشهورتر اوریپید، یعنی «مده‌آ»ست. در «مده‌آ» خواسته‌ها و رنج‌های زنی به تصویر کشیده می‌شود که شوهرش به او خیانت کرده است. از همین روست که «مده‌آ» تبدیل به بیانیه‌ای برای رنج‌های زنان خیانت‌دیده می‌شود که از عرف‌ها و سنت‌های جامعه به تنگ آمده‌اند. اما در «اورستس» این زنان‌اند که به کیفر عصیان و خیانت‌هایشان خنجر می‌خورند و راهی سرزمین مردگان می‌شوند. همان‌گونه که مده‌آ عصبان علیه همسرش را توجیه می‌کند، اورستس با سخنان رندانه، قتل مادر خود را که مرتکب خیانت و شوهرکشی شده بود نه تنها عملی زشت و ناپسند نمی‌داند، بلکه به آرگوسی‌ها می‌گوید با این کار «زنانْ دیگر آن‌قدر بی‌شرم نخواهند بود که شویشان را بکشند، آن‌گاه نزد فرزندانشان لابه کنند و از ایشان بخشایش بخواهند.» همسرایان آرگوسی نیز هم‌نوا با اورستس می‌خوانند که چنین زنانی «مایهٔ تیره‌بختی هر مردی» هستند. بنابراین با وجود اینکه «اورستس» حدود ۲۳ سال بعد از «مده‌آ» نگاشته شده، از نظر مضمون میان این دو مشابهت‌هایی وجود دارد.

اما نمایشنامهٔ اوریپید بیشتر از هرچیز ما را به یاد سه‌گانهٔ اورستیا و به‌خصوص نمایشنامهٔ «الهگان انتقام» اثر آیسخولوس می‌اندازد و آن‌گونه که متیو رایت در انتهای همین کتاب نوشته است، ارجاعات ناملموسی هم به آثار آیسخولوس دارد. لیکن تفاوت‌های میان نمایشنامهٔ اوریپید با اسلافش مهم‌تر از شباهت‌هاست. نکتهٔ جالب دربارهٔ «اورستس» آن است که به نظر می‌رسد پیرنگی ابداعی دارد و شاید بیشتر از سایر نمایشنامه‌های یونانی تعلیق‌های سینمایی در آن یافت شود. درحالی‌که در آثار مشابه معمولاً شاهد هیچ جنگ و کشمکش فیزیکی روی صحنه نیستیم و بسیاری اوقات جنگ‌ها و جنایت‌ها پیش از شروع نمایشنامه رخ‌داده‌اند و ما صرفا شاهد پیامدهای آن هستیم، در اینجا اورستس، خواهر و داماد آینده‌اش دست به کاری بزرگ می‌زنند و برای زنده ماندن خود، دختر منلائوس را گروگان می‌گیرند. آن‌ها نه مثل آندروماک به تقدیر خویش تن می‌دهند و نه مثل آژاکس بخاطر غرورشان به پیشواز مرگ می‌روند. آن‌ها طرفدار زندگی‌اند و به هر ریسمانی چنگ می‌زنند تا زنده بمانند و از ستمکاران کین‌خواهی کنند. از این حیث «اورستس» یکی دیگر از مصادیق نوآوری‌ها و سنت‌شکنی‌های خالق آن است. به مواجههٔ اورستس با الهگان انتقام در نمایشنامهٔ آیسخولوس توجه کنید: اورستس الهگان انتقام را با چهره‌های کریه و هیبت عجیبشان در برابر خود می‌بیند و تماشاگران که روایت را از نقطه‌نظر اورستس شاهدند، الهگان انتقام را روی صحنه می‌بینند. اما در نمایشنامهٔ اوریپید، الهگان انتقام تنها در ذهن و اوهام اوریپید حاضر می‌شوند و او را به جنونی آنی می‌رسانند. در اینجا ترس اوریپید تبدیل به ترسی روان‌شناختی شده و گویی اوریپید با پیامدهای نوعی ترومای روانی حاصل از قتل مادرش دست و پنجه نرم می‌کند، نه الهگانی خیالی که در مقابلش عینیت می‌یابند و خواهان مرگ اویند. همین تفاوت، اوریپید را تبدیل به نویسنده‌ای می‌کند که ده‌ها پله از رقبای خویش جلوتر است و گویی در عصر مدرن نمایشنامه می‌نویسد!
        

27

مینا

مینا

1404/2/25

          *با هشدار اسپویل، گرچه یا پشت جلد هست، یا ریزه خیلی مهم نیست*
خب اینم یک کار دیگه که برای تکمیل داستان تراژدی اورستیا که آیسخولوس نوشته‌ خوندم. این سه‌گانه که داستان به قتل رسیدن آگاممنون به دست همسرش، انتقام پسرش اورستس از اون زن (مادر خود اورستس)، و رنج‌ها و محکامه‌ی اورستس بعد از ارتکاب به قتل مادرشه، در این سه نمایشنامه به قلم آیسخولوس اومده: آگاممنون، نیازآوران (که الکترا خواهر محبوب اورستس هم توش حضور داره)، و الاهگان انتقام.
این داستان که جزو اسطوره‌های یونانیان باستان بوده، توسط نمایشنامه نویسان بعد از آیسخولوس بارها بازنویسی شده. از نمایشنامه‌های مرتبطی که امروزه به جا مونده یکی الکترا اثر سوفوکله و دو تای دیگه هم الکترا و همین کتاب حاضر، اورستس اثر اوریپید. که از بین اینا فقط الکترای اوریپید رو هنوز نخوندم.

خب با این مقدمه‌ی طولانی، حالا بریم سراغ همین کتاب. اوریپید کلا زده این اسطوره رو کوبیده و مطابق میل و تفکرات خودش (و تفکر فلسفه‌ای که اون زمان به شدت باب شده بوده)، از سر نو ساخته! خیلی چیزا هست که به داستان اصلی اضافه شده. شخصیتا همه از حالت ساده‌ی خودشون در اومدن و ناگهان ابعاد زیادی پیدا کردن و دست به کارها و حرفایی میزنن که اگه نوشته‌های اون دو نمایشنامه نویس دیگه (آیسخولوس و سوفوکل) رو اول خونده باشین، جاهایی کاملاً شوک‌زده میشین. مثل چی؟ خدایان.

در اورستیای آیسخولوس، خدایان موجوداتی هستن که هم محترمن هم چاره‌ای جز اطاعت ازشون نیست. مثلا وقتی اورستس میخواد انتقام بگیره و مادرش رو بکشه، اشاره میکنه (طبق برداشت شخصی من) که حتی اگه بخواد هم نمیتونه نوع مجازات رو عوض کنه، چون این فرمان آپولونه، و مجبوره در هر حال اطاعت کنه. در سوفوکل قضیه تند و تیزتر میشه و اورستس نه فقط از سر اجبار از آپولون پیروی میکنه، بلکه کاملاً بر این اعتقاده که چون یه ایزد همچین درخواستی کرده پس صد در صد یعنی این مادرکشی بحقه و هیچ جای شک و شبهه‌ای توش نیست (باز هم برداشت شخصی منه البته). در اورستسِ اوریپید قضیه کاملا متفاوته. شخصیتا عملاً در جاهایی خدایان رو تحقیر میکنن یا زیر سوال میبرن و هیچ‌کس متعجب نمیشه. مثلا درجایی، بعد از اینکه اورستس اظهار می‌کنه کشتن مادرش به فرمان آپولون بوده، منلائوس (عموی اورستس) میگه این کار اون خدا از سر «بی‌خردی» بوده. در جایی الکترا آپولون رو «خدایی بیدادگر» میدونه. و یا در جایی اورستس میگه خدایان در هر کاری «کند» هستند. (اونجاش انصافا عجب تیکه‌ای بود ولی :)))) که خب این تفاوت دیدگاه تو نمایشنامه اوریپید خیلی تو ذوق میزد و خیلی متفاوت از دیدگاه اون دو بزرگوار پیشین بود.

تفاوت دیگه‌ای که اورستس اینجا با قبلی‌ها داره، اینه که مثلا در نمایشنامه الکترا از سوفوکل، اورستس کاملاً مفتخره به اینکه مادرش رو به انتقام مرگ پدرش آگاممنون به قتل رسونده، در حالیکه در نمایشنامه اورستس اوریپید، اول داستان اورستس پریشونه، می‌دونه «تبهکاری» کرده و از آپولون که اونو وادار به همچین کاری کرده شکوه داره.

سوالات زیادی کلا همیشه در داستان اورستیا مطرح بوده، اینکه بالاخره حق با کیه؟ کی لیاقت مرگ داشته کی نداشته (چون همه خطاکار بودن به شکلی) و غیره. ولی چیزی که تو اورستسِ اوریپید خیلی بیشتر ذهنو مشغول میکنه اینه که اگه خدایان کسانی بودن که دستور قتل دادن، پس چرا انسان باید مجازاتشو پس بده؟ آیا اصلا انسان باید برای اطاعت مقصر دونسته بشه؟ اگه قوانین الهی با قوانین مدنی که همه باید پاس میداشتنش تناقض بخوره (مثل همینجا) اونوقت کی مقصره؟ یقه‌ی کی رو باید گرفت و حق چجوری باید گرفته بشه؟ و اینکه اصلا چیزی که هر شخصیت ادعا میکنه، همون چیزیه که واقعا اتفاق افتاده، و یا تنها برداشت شخصی همون فرد بوده؟

یکی دیگه از بخشای جالب داستان برای من قسمت «آگون» بین اورستس و پدربزرگ مادریش، تیندارئوسه. (توضیح آگون در مقاله‌ی آخر کتاب اومده، ولی ساده‌ش میشه همون کلکل خودمون.) هر چی دارن میریزن رو دایره تا همو مغلوب کنن و حق بودن خودشونو به دیگری و بیننده‌ها ثابت کنن و تهش هیچکدوم هم موفق نمیشن. این نمونه آگون تو نمایشنامه الاهگان انتقام آیسخولوس هم اومده بود که کلکل بین رهبر الهه‌ها و آپولونه و من کاملاً طرفدار رهبر بودم، خیلی زن خفنی بود (حیف هیچکس طرفش نبود).

یک تفاوت دیگه هم که نمایشنامه اوریپید با آیسخولوس و سوفوکل داشت، این بود که فرم دیالوگ‌ها (هر چند که هنوزم خیلی طولانی میشدن گاهی) خیلی بیشتر شبیه نمایشنامه‌های مدرن بود و موقع خوندن متن، انگار داشتم بازیگرانو رو صحنه می‌دیدم.

غرغر:
۰. این سومین یا چهارمین تلفظیه که از مادر اورستس می‌بینم! این بار شده کلوتایمنسترا. مترجمین عزیز چرا به توافق نمی‌رسن؟ :)) (ولایت میسینه هم همون موکنه ست). جدا از شوخی، در کل ترجمه‌ی خوبی بود و کاملا راضیم.
۱. هرمیون بیچاره رو آخه چیکار داشتین شماها؟؟ (تهشم یکی نیومد بیاد از طفلک بپرسه اصلا میخوای با قاتل مادرت ازدواج کنی یا نه! مردان و خدایان قرار مدارا رو گذاشتن و تموم...)
۲. رابطه‌ی خواهر برادری الکترا و اورستس تو همه‌ی نسخه‌ها قشنگه. طفلکا خیلی همو دوس دارن و حتی بعد از سال‌ها دوری هم بازم رابطه‌شون سرد نشده.
۳. جالبه که انقدر رو حمایت از خانواده تاکید داره به عنوان یک سنت یونانی، ولی تمام مصایب از طرف همین خانواده سرشون میاد (البته بخاطر خدایان).
۴. خیلی واضح نشون میده خدایان برای اهداف احمقانه خودشون انسان‌ها رو به جون هم میندازن تا همدیگه رو لت و پار کنن. و بعد همونجور که «همه‌ی خدایان کند هستند» لحظه آخری میان تا شاید کمکی بکنن شاید نکنن.
۵. اورستس و رفقا دیگه زده بودن به سیم آخر رسما.
۶. شرط صعود به عرش الهی، خوشگلی و یا تخم و ترکه‌ی زئوسه، نه اعمال نیک (باور ندارین از هلن بپرسین...).
۷. آیا میشه آپولون رو جوید و انداخت دور؟
۸. این داستان تراژدیه، ولی گاهی میزنه‌ تو کانال کمدی و میخواستم پاره شم از خنده. 
۹. از بین ابزارهای مورد استفاده سوفسطاییان در سخنوری، رداکتیو اَد اَبسوردم مورد علاقه منه! (بردن بحث به منتهای درجات بی‌معنی بودن).
۱۰. هیچکس نمیتونه شیپ اورستس و پیلادسو برام زیر سوال ببره، حتی خود اوریپید:)))
۱۱. حتماً مقاله‌ی آخر کتاب رو بخونین، خیلی نکات جالبی راجع به نوآوری‌های اوریپید و فسلفه‌اش در این داستان میگه.
        

8