fatemeh jafarzadeh

fatemeh jafarzadeh

@fatemehjim

7 دنبال شده

44 دنبال کننده

                گمشده در دل داستان‌ها📚
دانشجوی ارشد ادبیات نمایشی🎭✨️
              
fatemehjiiim

یادداشت‌ها

نمایش همه
         پلات نمایشنامه: افرادی خودشان را به جای دستفروش و بی‌خانمان معرفی کرده وارد کار و یا به عنوان مهمان وارد خانه‌ی مردم شده و محل کار یا خانه‌ی میزبان را به آتش میکشند. حالا فردی به اسم اشمیتس از بیدرمن درخواست میکند که مدتی را مهمان خانه‌ی او باشد.
ایده‌ی نگارش این نمایشنامه کاملا اتفاقی و بعد از جنگ جهانی دوم و مطرح شدن نازی ها به ذهن فریش رسیده و ابتدا یک داستان کوتاه و سپس تبدیل به نمایشنامه شده.
هدف اصلی نمایشنامه در یک جمله این هست: مردم ساده‌لوح و خوش باور آلمان فریب نازی و هیتلر را خورده و باورشون میشه که حزب اهداف والایی داره.
و اما این ایده به بهترین شکل تبدیل به متن میشه. در این نمایش قدرت دیالوگ و گفتگو در بین انسان‌ها رو متوجه میشیم. در یک کلام باید بگم که توانایی و استعداد قانع کردن آدم‌ها مسئله‌ی ساده ای نیست و افرادی که این توانایی رو دارن و یا به دست میارن اگر یک دیکتاتور مثل هیتلر باشن باعث تشکیل نازی و جنگ میشن. و اینگونه افراد میدونن که باید برن سراغ افراد ساده‌لوح و زودباور افرادی که از قبل یک درصد اعتماد به همه دارن و شکاک و محتاط نیستن و به راحتی در دام این شیاطین میوفتن.
اگر سخرانی‌های هیتلر رو گوش بدید کاملا متوجه منظورم میشید(البته که هیتلر فقط مثال هست) دیکتاتورها این قدرت قانع کردن رو به خوبی دارن و حتی اونو پرورش هم میدن به شخصه اگر یک آلمانی در قرن پیش بودم شاید جانم رو فدای این حزب و این قدرت سخنوری هیتلر میکردم😂😂
به معنای واقعی کلمه سخنرانی‌هاش اجرای یک تئاتره🤌🏻
اگر بخوام از سبک و ساختار بگم خب مشخصه که تئاتر اپیک هست و ماکس فریش به رسم نمایشنامه‌های یونان باستان از همسرایان که در اینجا آتش‌نشان هستن استفاده کرده که در ابتدا و یا انتهای صحنه دیالوگ‌هایی شعرگونه دارن.
در انتها باید گفت هدف نگارش و قصد نویسنده بیان یک موضوع سیاسی هست اما با دقت و بررسی میشه لایه‌های روانشناسی و جامعه شناسی رو در این‌نمایش دید و بسیار قابل بحث و بررسی و تحلیل هست.
      

4

7

        اولین نمایشی که از فریش خوندم و نمایشنامه‌ای از  زبان آلمانی و سوئیسی تبار و اپیک و جالب که با استفاده از شکست دیوار چهارم و دیالوگ و ارتباط با تماشاگر نوشته شده.
داستان درباره‌ی زندگی زن و شوهری هست که گویی با یک قفل به هم بسته شدن و از همدیگه رهایی ندارن. زندگی زناشویی و خیانت در این نمایش دو عنوان مهم و مطرح هست. و واقعا مفهوم دقیق خیانت چیه؟ برای هر شخص خیانت تا چه حدی میتونه پیش بره؟ و با وجود تفکر بسیار آزادی که برخی افراد دارن اصلا خیانت معنایی داره؟
میشه گفت در این اثر تا حدودی میتونیم جانب داری کنیم و برای مرد داستان دل بسوزونیم. ولی آیا واقعا مرد حق داره؟ شاید حتی سبب خیانت زن همین تفکر به اصطلاح آزاد مرد باشه.
در کل جانبداری در نگاه اول راحته ولی هر چی داستان بیشتر پیش میره میفهمیم که حقیقت چیزی بین این زن و مرد هست.
و اما در نگاهی کاملا احساسی میشه درک کرد زن و مردانی که سالها بدون عشق و علاقه و با خیانت به همدیگه باز هم در یک زندگی مشترک دوام میارن و با قفلی به جنس وابستگی به همدیگه متصل هستن.

      

14

        خدای من، هر صفحه از این کتاب نفس من را بند می‌آورد.
و اما داستان کتاب چیزی نیست جز زندگی واسیلی. همین و بس. هیچ اکشن و حتی هیچ سفری در این داستان نیست اما شما را وادار به ساعتها نشستن و خواندن می‌کند. و چه بگویم از قلم آندری‌یف و ترجمه و ترجمه و ترجمه‌ی شاهکار. توصیفاتی که فقط می‌تواند الهام یک خدای شعر در ذهن آندری‌یف باشد.
آندری‌یف را به عنوان پدر اکسپرسیونیسم ادبیات روس می‌شناسند و سبک ادبی‌اش را ترکیبی از عناصر مکاتب ادبی رئالیسم، طبیعت‌گرایی و نمادگرایی روسی می‌دانند. اما فارغ از ایسم‌ها باید بود و فقط خواند و لذت تام برد.
سفر فیزیکی در داستان نیست اما روح واسیلی دائم در سفر است در حال تکامل و یا حتی در حال سقوط. دومین کتابی است که از آندری‌یف خوانده‌ام و یکی از بزرگترین دستاوردهایی که در کتاب خواندنم دارم آشنایی با این قلم است. تا حدودی حال و هوای آندری‌یف با تولستوی برای من شبیه به هم است و در تمام مدتی که زندگی واسیلی را می‌خواندم به یاد پدر سرگی افتادم.
      

35

1

        و اما خانه زویا:
میشه گفت این نمایشنامه‌ی بولگاکف نسبت به آثار دیگه تالیفی که داره بیشتر به واقعیت شبیه و فقط اومدن یک کاراکتر ایوان مخوف از گذشته باعث به وجود اومدن المان خیال و فانتزی می‌شه که البته این شخصیت حضور چندان مهم و طولانی نداره.
نمایشنامه بر پایه مهاجرت و مهاجرین نوشته شده و از مشکلاتی که این اشخاص دارند در نمایش حرف زده میشه.
بدون شک بولگاکف از سیاست جدا نیست در این نمایش هم المان‌های سیاسی زیادی قابل مشاهده هست مثل اینکه هر شخصیت بعد از معرفی خود اعلام می‌کنه که جزو حزب نیست.
 نکته جالب دیگه وجود شخصیتی هست که به مورفین اعتیاد دارد اعتیادی که خود بولگاکف هم داشته و داستان معروف مورفین رو بر اساس زندگی واقعی خودش نوشته.
کاراکتر زویا برای من تا حدودی شبیه هدا گابلر ایبسن بود شاید شباهت های زیادی در جزئیات نداشته باشن اما در کلیات میشه گفت هر دو زن خودخواه و خودپسندی هستن که فقط به فکر منافع خودشون بودن البته میشه گفت زویا در مواردی لطافت داره که هدا گابلر اصلا نداشت.
      

13

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.