"فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست و در آن روز است که مؤمنان از یاری خدا شاد می شوند. خداوند هر که را بخواهد، یاری می کند؛ و اوست شکست ناپذیر مهربان."
سوره روم، بخشی از آیات ۴ و ۵
***بخشی از این یادداشت در نوشته های گزارش تا صفحه ۸۰ نوشته شده
۱. هر کتابِ تقریبا خود زندگی نامه ای که می خونم بیشتر به وضع داغون حافظم پی می برم
۲. خیلی جالب و قشنگه که رابطه آقای خامنه ای با بعضی دیگه از شخصیت های مطرح اون زمان بیان میشه.
این که شهید مطهری ۱۸ سال بزرگتر بوده رو نمیدونستم
رادیو ی آقای رفسنجانی:)
حتی رابطه ی آقای خامنه ای و امام و ماموریت هایی که به آقای خامنه محول می شده
یباری که رفتن خونه شهید باهنر
اون دفعه که سلول آقای رجائی با فاصله یه سلول کنار آقای خامنه ای بود
۳. به معنای واقعی دارم به این درک می رسم که این انقلاب یچیز یه شبه نبوده و زمان و تلاش زیادی براش صرف شده. این که چقدر اون زمان در تنگنا بودن و چقدر تلاش کردن.
و بعد انقلاب زمانی رخ داد که هیچ کس فکرشو نمی کرد.
۴. آقای خامنه ای بعضی جاها اشاره می کنه که فلان آقا که باهم فلان کارو می کردیم الان استاد فلسفه فلان جاست(مثلا). و من به این فکر می کنم یعنی میشه یه روزی منم همچین دایره وسیعی از دوست و آشنا های درست حسابی داشته باشم؟ آخه آقای خامنه ای خیلی درگیر کارای فرهنگی و مبارزاتی بوده و مدام بین قم و مشهد و تهران در رفت و آمد. حتی نجفم یه مدت سر کلاس درس نشسته.
ماجرا های تبعیدشم که کلا هیچی. با چقدر آدم تو همین تبعیدی و زندانا آشنا شده.
۵.شخصیت امامم خیلی جالبه. این که تا سال ۴۱ کلا سکوت بوده و فقط درس میداده، درحالی که از درون مثل یک "آتشفشان " بوده.
۶. دیدگاه به آدم ها سفید یا سیاه نبود. به این معنی که مثلا کسی که وابسته به طیف یا گروه خاصیه پس حتما آدم وحشتناکیه.
مثال:
_آقا می گفت همه کمونیست ها از نظر تعارض با دین در یک سطح نیستن. با این که هم سلولیش که بهش اون همه محبت کرده بود انقدر بی ظرفیت و بی ادب بود و خود آقا بهش می گفت خبیث. ( با این حال آقای خامنه ای هیچ وقت باهاش مقابله به مثل نکرد)
_افراد پلیسی که مامور دستگیری آقای خامنه ای بودن یا مامورایی که مراقب سلول ها بودن، به هیچ کدوم به دلیل این که جز دستگاه شاه بودن برچسب چسبیده نشد. کما این که همون موقع دستگیری هم رفتار آقای خامنه باهاشون خوب و دوستانه بود. حتی وقتی شرایط یجوری می شد که موقع دستگیری مردم تجمع می کردن و مأمورا دست پاچه میشدن دلش براشون می سوخت.
البته یجا در مورد اکثرشون میگه نادان و نا آگاه بودن، ولی فکر کنم این راجب مامورای ساواک بود.
به هر حال، روایت به شدت واقعی و بدور از سو گیری بود. اگه کسی خوبی کرده بود بیان می شد.
۷. هرکس که وقتی قدرت دستشه ازش سو استفاده می کنه و به دیگران آسیب می زنه، وقتی که دیگه اون قدرتو نداره به شدت حقیر و ترسوعه.
آدمای قدرتمند واقعی هیچ وقت افراط و تفریط نمی کنن.
۸. نمیدونستم آقای خامنه ای کلی کتاب ترجمه کرده
۹. کتاب پر از احساس بود و این خیلی قشنگ بود. فلان موقع ترسیدم. فلان موقع درد کشیدم. فلان موقع ناراحت شدم. با دیدن نور خورشید که وارد سلول می شد خوشحال شدم. مسافرت توی شب که آخرای کتاب بود و حس قشنگش.
جاهایی که به قرآن تفأل می زدن یا با کمک خدا دلشون آروم می شد:)
۱۰. باید همه تلاشمونو بکنیم
"منزه است پرودگار تو، پروردگار شکوهمند، از آنچه وصف می کنند. و درود بر فرستادگان. و ستایش، ویژه خدا، پرودگار جهانیان است."
سوره صافات، آیات ۱۸۰ تا ۱۸۲
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.