معرفی کتاب پری کشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال اثر علیرضا حسن زاده

پری کشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال

پری کشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال

3.8
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

13

شابک
9789641918028
تعداد صفحات
282
تاریخ انتشار
1399/3/3

توضیحات

        رمان «پری کُشی»، تاریخ عشق به روایت «پریان شمال» است و خواننده را در برابر حکایت ها و داستان هایی از سرزمین های پریان شمال قرار می دهد. در این دوره طولانی از تاریخ، «عشق» حلقه و پل اتصال آدمیان و پریان است و افسانه های عشق، حکایت دلدادگی آدمی به پری و پری به آدمی است. در این رمان برای نخستین بار با پریان دریا، مرداب، جنگل، و کوه و سرزمین های آنان در شمال ایران آشنا می شویم. در این رمان از پریان و عشاقی حکایت می شود که اشباح و خوانین قصد نابودی آنان را دارند. این رمان، پری نامه ای است که از نوجوان تا جوان و میانسال و پیر می توانند در آن با دنیای شگفت انگیز پریان شمال و رابطه آن ها با آدمیان آشنا شوند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پری کشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال

پست‌های مرتبط به پری کشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال

یادداشت‌ها

          
روزی روزگاری، دنیاها مرزی نداشتن. هر چه بود عشق بود. عشق، عاشق رو شیدایِ معشوق کرد. عاشق از سوز و حرمان به چله نشست. بعدِ چله، سازش رو برداشت و شروع کرد به نواختن. وقتی نواخت، صداش رسید به گوش پری‌های بازیگوش دریا و پری‌های مهربان جنگل و پری‌های خجالتیِ مرداب. اونها هم به وجد اومدن و هم‌نوا با ساز عاشق آوازی بهشتی خوندن. از زیبایی اون آواز، ماهی‌ها به رقص دراومدن. عاشق زد و پری‌ها خوندن و ماهی‌ها رقصیدن؛ اونقدر که همه مردم گیلان و مازندران هم عاشق شدن.

اما این وسط اوخوان و اوشان و اویجه‌بانو نتونستن این رقص و شادی رو تحمل کنن. نصرت خان و ابدال خان و قادر هم نتونستن. همه اونا از رقص ماهی‌ها و صدای پری‌ها و عشق دلداده‌ها بدشون میومد. اونا فقط شکم‌چرونی و خوش‌گذرونی رو دوست داشتن. از عشق چیزی سرشون‌ نمی‌شد.

کرشمه و جمال، بی‌جان و نازخاتون، میرزاقاسم آشپز حکیم و امیردریامج عادل هم جلودارشون نبودن.
فقط یه چیز بود که می‌تونست جلوی اونا رو بگیره: دلِ شکسته. 

پری‌کشی، شرحی است از افسانه‌های پریان گیلان و مازندران؛ از کولی‌های مهاجر و قصه‌گو؛ از عشق‌های بی‌وصال و از وصال‌های کوتاه و بی‌فرجام؛ از خوانین و اجنه سیاهی که طاقت دیدن خوشی و خوبی و سرسبزی رو ندارن. 
چاپ اول بهار ۹۹ هست اما نثر کتاب مثل روایتگری‌های یه قصه‌گوی پیر و شاید کولی باشه که هر چه از افسانه‌ها و تاریخ و باورهای بومی به یاد داره کنار هم گذاشته تا برای مردم کوچه و خیابون تعریف کنه. برای همین تو این رمان دنبال ترتیب زمانی منطقی نباشین. چه از نظر تاریخی چه از نظر خط روایت. گاهی انگار زمان صفویه هستی و گاهی زمان پهلوی. گاهی اول داستانی و گاهی آخر داستان. از میانه‌ی داستانِ بی‌جانِ (بیژن) عاشق سر از داستان غریب‌شاه درمیاری و بعد برمی‌گردی پیش میرزاقاسم وقتی که خوراک میرزاقاسمی رو اختراع کرده. 
این رمان سن و سال نداره. کافیه به داستان‌های مرموز پریان علاقه داشته باشی و شروع کنی. 
        

4

          نکات مثبت:
۱. کل کتاب درواقع یه افسانه سازی طولانی بود. این که نویسنده تونسته بود دنیای پری ها، قوانینشون و داستانای مختلفو به شکل افسانه های قدیمی به تصویر بکشه خیلی خوب بود.
مثلا گلِ سوسن، ابریشم آقا، میرزا قاسم و ...
۲. استفاده از اساطیر و افسانه های محلی شمال کشور برای شخص من جالب بود.  اوخوان ها، اوشان ها و سایشون و  ...
***به نظرم ایده داستان با اون همه اتفاقا و شخصیت قابلیت اینو داشت که یه مجموعه چند جلدی بشه. مثل یه مجموعه رمان. اینجوری کمتر شبیه قصه می بود، می شد یه داستان یا رمان واقعی که با شخصیتا بیشتر همراه بشیم. پتانسیل خوبی داشت تا به شیوه ای متفاوت و خیلی بهتر روایت بشه‌.
ولی در کل از اواسط کتاب که با جبهه شر آشنا میشیم خیلی بهتر میشه
* وقتی تمومش کردم فهمیدم که پرش های زمانیش و تصویر کامل اتفاقاتی که از اول افتاده چقدر درخشان و جالب بودن!*
(هرچند به خاطر پرش ها و این که ۸۰ صفحه اولو خیلی کند و خیلی وقت پیش خونده بودم بعضی چیزا یادم نمی اومد و حتی الانم فکر نکنم درست فهمیده باشم ولی آخرش خیلی جالب بود)


نکات منفی:
۱. نویسنده هی می‌خواست بگه تمام دنیا بر پایه عشقه و عشق یعنی زندگی و ...
ولی به نظر من عشق رو در نازل ترین سطح خودش به تصویر کشیده بود. عشق در یک نگاه به نظر من واقعا عشق نیست. عشق از روی این که یک نفر صدای زیبا یا چهره ی زیبا داره مسخرست.  هوسه.
ولی خب اکثرا چون فرصت نمی کردن زندگی مشترکی رو شروع کنن و زرت می مردن، چیز خاصی به تصویر کشیده نمیشد. یا یه تصویر گل و بلبلِ تصنعی ارائه می شد.
۲. کتاب پر بود از دیالوگ های طولانی، تکراری و شعاری. یعنی  استعاره ها شاید حدود سی چهل بار در طول کتاب تکرار می شدن. بلکه حتی بیشتر. خسته شدیم برادر. همون بار اول قشنگ و کافی بود.
مثلا برای منتقل کردن یه مطلب ۱ خطی نصف صفحه دیالوگ نوشته شده بود. تازه اگه شانس یاری می کرد و همون جا تموم می شد( معمولا نمی شد).
۳. با این که کتاب به معنویت، رویا، امید و خدا و مهربونیش تاکید می کرد؛ در عمل آدم های خوب هیچ پایبندی به اینا نداشتن.
خوردن مشروب به خودی خود قبحی نداشت، خودکشی که مثل نقل و نبات استعمال می شد، ملت می مردن ولی هی تو کالبد پرنده و جونورای دیگه بر می گشتن و در نهایت آدما و پری ها هیچ دفاعی در مقابل نیروی های شر نداشتن. شر همیشه قوی تر بود. چرا؟ چون تنها سلاح این آدمای مثلا خوب، عشق و ساز و رقص بود. دریغ از اندکی عقلانیت و شعور.( بجز صفحه ۲۰۴ که یکم عقل به خرج دادن، که البته با درایت اوخوان رفع شد)
شاها و خان های خوب یا عاشق دلخسته ان، یا دارن ساز می زنن، یا عشقشونو از دست دادن دارن گریه می کنن. آقا جان شما کار ندارید؟ وظیفه ای چیزی ندارید؟ همین میشه همتون تهش بدبخت میشین دیگه. (البته پایانش خوش بود)
۴. زوج های مختلف به شیوه های مشابه( با اندکی تغییر ) به سرنوشت های دردناک تکراری دچار می شدن. محض رضای خدا هیچ دو نفری وجود نداشتن که به خوبی و خوشی به عشقشون برسن. تاکید می کنم، هیچ کس! همه باید یه پایان غمگین می داشتن. چرا؟ چون اسم کتاب پری کشیه؟
۵. شخصیت های شرور، بدون هیچ دلیل و پیش زمینه ای بد بودن. ینی خیلی رندوم از عشق و به خصوص پری ها بدشون می اومد.( بجز یک نفر که دلیل داشت بازم ولی بازم خیلی منطقی نبود).
تو این راهم از هیچ جنایت و قتل و غارتی دریغ نمی کردن. آخه چرا؟

نتیجه: اگه با اطناب و هی تکرار کردن مطالب، به علاوه شخصیت پردازی خیلی ضعیف مشکلی ندارین یبار خوندش بد نیست. در کلیت، ایده جالبی داشت که میتونست بهتر نوشته بشه ولی خب...نشد که بشه

        

1