معرفی کتاب پوست بر زنگار اثر اشکان اختیاری

پوست بر زنگار

پوست بر زنگار

اشکان اختیاری و 1 نفر دیگر
3.2
38 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

21

شابک
9786227280852
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

کتاب پوست بر زنگار، نویسنده اشکان اختیاری.

لیست‌های مرتبط به پوست بر زنگار

نمایش همه

پست‌های مرتبط به پوست بر زنگار

یادداشت‌ها

«کسی که با
          «کسی که با هیولاها می‌جنگد باید مراقب باشد که خودش به هیولا تبدیل نشود. و اگر مدتی طولانی در مغاک خیره شوی، مغاک نیز در تو خیره خواهد شد.»
 _فردریش نیچه

  داستان داخل یه شهرک نظامی کوچیک و قدیمی با اهالیِ خرافاتی اتفاق میفته. به تازگی توی شهر‌‌ک قتلی اتفاق افتاده که اهالی رو ترسونده و شایعه شده این قتل کار جن‌ها بوده! به همین خاطر دکتر ربانی، روان‌شناسِ پادگانِ شهرک، همراه با ستوان آراسته، مامور می‌شه که بره توی مسجدِ شهرک و درمورد قتلی که اتفاق افتاده با مردم صحبت کنه و ازشون بخواد به جای خرافات، کمک کنند که قاتل دستگیر بشه.
  اما در حین صحبت‌های دکتر ربانی برای مردم، خبر می‌رسه که یه جنایت دیگه توی شهرک اتفاق افتاده! حالا کارِ دکتر و ستوان سخت‌تر از قبل شده و باید پرده از رازِ دو جنایت بردارن. اما قرار نیست معمای جنایت‌ها به راحتی حل بشه چون تا پایان داستان معماها، رازها و شاید جنایت‌های جدیدی در انتظار خواننده‌ست...
  داستان، داستانِ تلخ و آشنای جهالت و جنایت‌هاست. جهلی که مثل یه ویروس توی محیط پخش میشه و آلودگی حاصل از این جهل، به صغیر و کبیر رحم نمی‌کنه.

 کتابِ بی‌نقصی نبود ولی جذاب بود؛ یه داستان به شدت جنایی و کمی هم روان‌شناختی، مناسب رده سنی بزرگسال. به نظرم ایده‌ی نویسنده از بس خوب بوده که میشه روی بعضی نقاط ضعف کتاب چشم‌پوشی کرد.
        

38

          تجربه وحشتناکی بود. از دیشب که خوندمش تا الان حالم بده. فضای کتاب خیلی تاریک بود اما چیزی که تحسینش می‌کنم و بهش احترام می‌زارم قلم نویسندست. از فضاسازی بگیر تا جوری که همه چیز پیش رفت واقعا تاثیر‌گذار و قوی بود. 
سیری که آراسته و ربانی طی می‌کنن و پایان کتاب چیزی نیست که به این زودیا رهاتون کنه.
هرچی بیشتر از پایانش می‌گذره، کلیت کتاب و تاثیری که تونسته روم بزاره بیشتر وسوسم میکنه که بهش امتیاز بالاتری بدم
اما
۱. بزرگترین مشکل من با کتاب این بود که پر بود از مسائل جنسی(واقعا به تعداد زیاد!)  که به بی‌پرده ترین شکل ممکن بهشون پرداخته شده بود. واقعا باید روش یه هشداری چیزی بزنن. اصلا چجوری این چاپ شده؟!
و حالا اینا به کنار، این حرف زدن از مسائل جنسی واقعا در مواقع حال بد کن و مریضی بودن. با خوندش واقعا اذیت شدم.
۲. آدما انگار اشتباهی بودن. انگار تو پوسته‌ی اشتباهی جاشون کرده بودن. شهرک نظامیه و هرکسی که اون جاست یا الان هست یا قبلا نظامی بوده، ولی کوچک ترین نظمی هیچ جا دیده نمی‌شه( نه حتی نظم معمول زندگی)، پرونده های قتل درست پیگیری نمی‌شن و هیچ کس اهمیتی به هیچی نمی‌ده. 
خانوما چادرین ولی بازم رفتارشون مطابق ظاهرشون نیست. از مواقع متعددی که کلا چادرشون از سر یا بدنشون سر می‌خوره بگیر تا لمس کردن مرد غریبه. اینم خیلی عجيبه. 
همه اینا باعث شده بود فضای کتاب یه شکل انتزاعی و دور از واقعیت به خودش بگیره. یه فضای دور ولی نزدیک که به شدت خاکستریه.
۳. بعد جنایی کتاب واقعا جنایی نبود. پرونده الکی به بن‌بست می‌خورد و کل سیستمش خیلی بی در‌و‌پیکر بود. بجز نقش ربانی تو پیچیده کردن همه چیز و آراسته، بقیه آدمای مرتبط با حل پرونده به شدت بی قید‌و‌بند و بدون نقش بودن. انگار این تیکه صرفا نوشته شده بود تا در خدمت بقیه داستان باشه و سرسری گرفته شده بود.
۴. شخصیت ربانی خیلی نفرت انگیز بود ولی واقعا خوب درومده بود. مشکل من گنگ بودن رابطش با آراسته بود. بخوام بگم چرا خیلی طولانی می‌شه پس ازش می‌گذرم. ولی  همینقدر بگم که اینم یه سیر منطقی نداشت که بشه خوب باهاش ارتباط گرفت.
۵. آدما، آدمای عادی، مثل نقل و نبات اعضای خانوادشونو سر مسائل ناموسی می‌کشتن. چطور میشه واقعا؟ چطور انقدر ناگهانی آدما به این‌ مرز از فروپاشی می‌رسن و آدم می‌کشن؟ این موضوع هم به اون بعد غیر واقعی که گفتم اضافه می‌کرد.

این شد که امتیاز پایینی بهش دادم. اما شاید از نظر فنی کتاب بدی نباشه.
        

20

سنا

سنا

1404/6/2

          پوست بر زنگار کتابی جنایی و رازآلود نوشته‌ی اشکان اختیاری و نخستین کتاب ایشون هست که البته رمان بسیار جذابیه.
ماجرا در یک شهرک نظامی کوچک و دورافتاده می‌گذرد؛ جایی که قتل‌های مشکوک، فضای بسته و خرافات، سایه‌ای سنگین بر زندگی مردم انداخته است. شخصیت اصلی داستان، ربانی، روان‌شناس نظامی‌ای میانسال است که برای آرام کردن ساکنان شهرک و توضیح حادثه‌ی قتل به آنجا اعزام می‌شود. اما خیلی زود درمی‌یابد با معمایی بسیار پیچیده‌تر روبه‌روست: قتل دوم، جنازه‌ای که به شکلی هولناک دفن شده و شایعاتی که همه‌چیز را به اجنه نسبت می‌دهند.
 در این کتاب مضامینی چون تاثیر تجاوز و آزار کودکان در شخصیت‌شان،غیرت و مردانگی وبه دنبال آن زن کشی روبه‌رو هستیم.
عنصر نمادین برجسته‌ی کتاب، مخزن آب زنگ‌زده‌ی شهرک است؛ چیزی که سال‌هاست بلااستفاده شده اما همچنان مثل سایه‌ای سنگین حضور دارد. این مخزن، نماد قدرت و ساختارهای فرسوده‌ای است که گرچه دیگر کارایی ندارند، اما هنوز ذهن و زندگی مردم را در چنگ خود نگه داشته‌اند.

پوست بر زنگار را می‌توان داستانی درباره‌ی حقیقت و دفن شدن آن زیر رسوب زمان و ترس اجتماعی دانست؛ رمانی که جنایت در آن بیش از آنکه یک حادثه‌ی بیرونی باشد، بازتابی از درون آدم‌ها و جامعه است.

#ادبیات_ایران
        

43

        یادداشت‌‌های دوستان دیگر را که خواندم دیدم متفق‌القول اذعان داریم با داستان تلخی مواجه بودیم که ذهنمان را حسابی درگیر کرده. حتی کسانی که داستان را دوست هم نداشتند از تلخی بسیارش شکایت کرده بودند. داستان ناموس و خیانت و تجاوز، که انگار راهی جزء کشتن ندارند. برادر فاسق می‌کشد، مرد زنِ خیانت کرده را خفه می‌کند، پسر پدر را سر به نیست می‌کند؛ چون پسر از داشتن چنین پدری احساس تحقیر می‌کند. دکتر  کودکی داشته ‌که با قتلی گره خورده و همه اینها در رمان اشکان اختیاری ‌ست. درنهایت باید گفت مراقب باشید که با کتاب تلخی مواجه هستید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

17

          نفرت ! ؛ به نظرم مناسب ترین کلمه‌ای که باهاش می‌تونم حسم نسبت به این کتاب رو نشون بدم ، همینه ...

کتاب کوتاهی بود و من تقریبا تمام مدت خوندنش حرص خوردم !
فضای بیش از حد تلخ و سیاهش حالم رو به هم می‌زد ...
( افسوس که این تلخی و سیاهی تو دنیای واقعی هم هست ..) 
از ربانی متنفرم ؛ از فرهادی و آراسته متنفرم و همینطور ازهمه‌ی مثلا مرد هایی که تو داستان بودن...
جالبه که حتی به خودشون و به مرد های دیگه هم رحم نمی‌کردن...
نمی‌خوام چشم هامو ببندم و بگم شخصیت های زن داستان عالی و بی نقص بودن و هیچ تقصیری نداشتن ؛ نه ! ؛ولی این باعث نمیشه کار شخصیت های مرد توجیح بشه یا مثلا دلم به حالشون به رحم بیاد یا بخوام بهشون حق بدم!...

موضوع بعدی ، این حجم از بی سانسور بودن کتابه ؛ 
ارشاد واقعا آدمو شگفت زده می‌کنه ؛ چون یا از این ور بوم میفته یا از اون ور ! چیزی به اسم تعادل وجود نداره متأسفانه! 
کتاب هایی هستن که خیلی چیز های ساده و کوچیک توشون سانسور شده ، که سانسورش چندان ضرورتی هم نداشته ...بعد اون وقت همچین کتابایی هم هستن !... 

مورد بعدی توصیفاتیه که از اون مثلا شهرک نظامی و مردمش شده ؛ اغراق آمیز و میشه گفت دور از واقعیت...
اگه خلاصه‌ی کتاب رو نخونده بودم ، فکر می‌کردم داره مشخصات یه روستای قدیمی و دور افتاده ،تو شصت سال پیش  رو می‌ده !
خیلی دوست دارم بدونم نویسنده تا حالا پاشو تو یه شهرک نظامی گذاشته ؟
اصلا پاشو تو همدان گذاشته ؟! 

من معمولا از مسائل روانشناختی و حضور یه شخصیت روانشناس تو رمان ها لذت می‌برم ، ولی افسوس که با حضور ربانی فقط حرص خوردم ؛ 
اگه از قبل شغلش رو نمی‌گفت ، هیچ وقت به ذهن آدم نمی‌رسید که این آدم با چنین رفتار و عملکردی بتونه روانشناس باشه ! 

در نهایت ،من یه سوال مهم دارم !
واقعا خوندن چنین کتابی چه سودی می‌تونه برای آدم داشته باشه ؟!
حتی جنبه‌ی سرگرمی هم نمی‌تونه داشته باشه!
یا مثلا می‌خواست بگه ما داریم تو چه دنیای کثیفی زندگی می‌کنیم  و اینا اتفاقاتی هستن که دور و برمون میفتن ؟ 
باشه ولی خودمون اینا رو می‌دونیم و خوندن داستانی که به طرز غلیظ و مستقیم اینا رو شرح میده ، فقط آزار دهندست ...
کتاب های دیگه ای هم هستن که جور دیگه ‌ای  به این موضوعات اشاره می‌کنن ، و این به نظرم به مهارت نویسنده بر می‌گرده ...

اگه به عقب برمی‌گشتم به هیچ عنوان نمی‌خوندمش ؛ شما هایی که قصد خوندنش رو دارین هم به نظرم وقتتون رو پاش نذارین ! 
        

19