چرا جنگ؟ نامه نگاری آلبرت آینشتاین و زیگموند فروید

چرا جنگ؟ نامه نگاری آلبرت آینشتاین و زیگموند فروید

چرا جنگ؟ نامه نگاری آلبرت آینشتاین و زیگموند فروید

آلبرت اینشتین و 2 نفر دیگر
3.1
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

8

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

در این کتاب، آرای "آلبرت اینشتین" و "زیگموند فروید" ـ که در قالب نامه به یک دیگر نگاشته شد ـ درباره جنگ مطرح شده است. هر دو پدیده نابودگر جنگ را به اتکای دلایل عقلی و انسانی محکوم کرده‌اند. "فروید، برعکس اینشتین، به کارگیری خرد و استدلال منطقی را راه مناسبی برای هدایت رشد روان انسان‌ها در جهت مقابله با جنگ نمی‌داند. او معتقد است که معقول‌ترین و تیزبین‌ترین و زیرک‌ترین انسان‌ها نیز، تحت شرایطی، برده و مقهور احساسات و غرایز خود می‌گردند. او سهولت بسیج مشتاقانه انسان‌ها برای شرکت در جنگ را در وجود غریزه تخریب می‌داند و نه تنها امیدی به محو کامل تمایلات و پرخاش‌گرانه انسان‌ها ندارد، بلکه وجود آن را لازمه ادامه حیات می‌داند.زیگموند فروید در آغاز نامه‌ای که در پاسخ به اینشتین می‌نگارد، خاطرنشان می‌کند که در واقع مخاطبان اصلی پرسش "چرا جنگ؟" دولتمردان جهانند و نه او. اما بعد می‌پذیرند که تنها در محدوده دانش خود، یعنی از دیدگاه روان شناسی، به مسئله جلوگیری از جنگ می‌پردازد و در عین حال متذکر میشود که نباید از او انتظار داشت تا پیشنهادهایی عملی در این مورد ارائه دهد". در عوض، آلبرت اینشتین معتقد است: "اگر منابع و ذخایر جهان به درستی تقسیم می‌شد و ما نیز چون بردگان اسیر دست نظریه‌ها و سنت‌های سرسخت اقتصادی نمی‌بودیم، بی‌گمان هم پول و کار و هم مواد غذایی به اندازه کافی برای همه وجود داشت. پیش از هرچیز، اما، نباید اجازه دهیم که از اندیشه‌ها تلاش‌های سازنده ما جلوگیری به عمل آید و با سوء استفاده از فعالیتهای ما جنگی جدید تدارک دیده شود. من نیز همانند متفکر بزرگ امریکایی، بنجامین فرانکلین، بر این باورم که "هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است".

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چرا جنگ؟ نامه نگاری آلبرت آینشتاین و زیگموند فروید

یادداشت‌های مرتبط به چرا جنگ؟ نامه نگاری آلبرت آینشتاین و زیگموند فروید

            آیا در مقابل جنگ، راه نجاتی برای جامعه‌ی بشری وجود دارد؟!
انیشتین در سال ۱۹۳۲، نامه‌ای به فروید می‌نویسد و از او می‌خواهد که بر اساس متدها و نتایج علم روان‌کاوی، به این پرسش پاسخ دهد.
فروید نیز در نامه‌ای نسبتا مفصّل به این پرسش پاسخ می‌دهد.
او معتقد است غرایز انسانی بر دو گونه است: ۱- غرایزی که موجب حفظ حیات و خواهان حفظ بقاء انسان است: غریزه‌ی عشق - شهوت. ۲- غرایزی که خواهان مرگ و نابودی انسان است: غریزه‌ی پرخاشگری - تخریب.
این نظریه معادل تقابل میان عشق و نفرت است یا همان جاذبه و دافعه.
فروید معتقد است که ما بدون این دو غریزه نمی‌توانیم زندگی کنیم و هر کدام از این دو، همراه و قرین با غریزه‌ی دیگر است. هیچ رفتاری به خودی خود متأثر از یک غریزه نیست بلکه آمیزه‌ای از عشق و نفرت است.
فروید معتقد است که غریزه‌ی تخریب یا نفرت، در درون هر انسانی زنده است و سعی می‌کند موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند‌. مشکل اصلی اینجاست که هیچ امیدی به محو کامل این تمایل از زندگی انسان نیست پس برای توقّف جنگ، نباید روی انهدام این غریزه سرمایه‌گذاری کرد بلکه بوسیله‌ی چند راه می‌توان این غریزه‌ را کنترل کرده و از تأثیرات آن جلوگیری نمود:
۱- تقویت غریزه‌ی عشق: فروید معتقد است هر چیزی که موجب تحریک و تقویت احساسات انسان شود، برای جلوگیری از نزاع میان انسان‌ها مفید خواهد بود. باید هم‌ذات‌پنداری و احساس یگانگی را در میان بشر تقویت کرد.
۲- تغییر در ساختار حاکمیت جامعه: اکثریت جامعه بدون فکر و اندیشه از فرمانروایان و حاکمان‌شان تبعیت می‌کنند لذا باید افرادی را به عنوان رهبر جامعه انتخاب کرد که حقیقت‌جو و دارای استقلال فکری باشند.
۳- تعیین نهادی مستقل برای جلوگیری از جنگ: دولت‌ها نهادی را برای جلوگیری از جنگ مشخّص کنند و متعهّد شوند که به قوانین این مجمع و نهاد، ملتزم باشند. فروید معتقد است این راهکار ساده‌اندیشی است چرا که اعضای این مجمع نیز انسان‌اند و دارای غریزه‌ی مرگ. دولت‌ها نیز در بزنگاه‌ها، متعهّد به قراردادهایشان نیستند.
۴- سرمایه‌گذاری روی احساسات مشترک: قدرت در وحدت نهفته است و شکست دادن قدرتِ حکومت‌ها با وحدتِ جامعه محقّق می‌شود. اگر مجموعه‌ای بزرگ [به اندازه‌ی یک جامعه] ایجاد کنیم که اعضای آن دارای اتّحاد و احساسات مشترک باشند، می‌توان در مقابل زور جنگ و استبداد، ایستادگی کرد. چون دو عاملِ [۱] فشار زور و [۲] همبستگی احساسی موجب اتّحاد جامعه و پیش‌برد اهداف انسانی است و هرچقدر احساسات مشترک و اتّحاد بیشتر باشد، زور حاکمان کمتر خواهد شد و بالعکس.
فروید در آخر این نامه، با وجود ارائه‌ی راهکارهای خود، جنگ را جزو لاینفکّ زندگی انسانی می‌داند که باید با آن کنار آمد. جنگ اجتناب‌ناپذیر است و بخشی از زیست طبیعی ماست. تضاد میان منافع انسان‌ها فقط با زور خاتمه پیدا می‌کند.
فروید معتقد است نمی‌توان همه‌ی جنگ‌ها را محکوم کرد تا زمانی که برخی ملّت‌ها و قدرت‌ها به دنبال نابودی دیگرانند؛ به جای این کار باید خودمان را برای جنگ آماده کنیم.
          

15