همطاف یلنیز

همطاف یلنیز

@hamtafyalniz

1 دنبال شده

18 دنبال کننده

Fazeinali.blogfa.com
Hamtaf.yalniz

یادداشت‌ها

نمایش همه
        سلام
آنقدر ماجرا دارد که به نظرم هنرکردم تا آخرش خواندم.
پیاده روی های طولانی در کوه و دشت، هم کلامی با عشایر لر.
 عزیز آقا یک معلم خودمحور است که با دیپلم وقت سربازی، معلمی را شروع کرد. به نظرم ایشان باتوجه به روحیه تک رو و کاررا به سرانجام رساندن یک تنه، نمی توانست در آموزش پرورش شهری دوام بیاورد.خب هرمدرسه سلسله مراتب دارد: معاون و مدیر و ....
پیگیر بودن تا به انجام رساندن امور،خصوصیتی است که برای عزیزخان جا به جای کتاب ذکرشده.جدا از این خصوصیت اخلاقی جناب معلم، این کتاب مواردی را ذکر کرده که نمی دانستم. مثلا علاقه مردمان عشایر به موادمخدر.
ناکارآمدی و نادانی اغلب عشایر.خب توقع داشتم زنانی باشند کمک زن زایو.یا مردانی که شکسته بندی بلد باشند.  
منتهی با مردمانی کودک صفت مواجه شدم. زود دعوا می کنند و بهم سنگ پرت می کنند. حتی آقا معلم هم بارها قهر کرده و ...
مردمانی که امانت دار نیستند. باری که قرار بوده حمل کنند غارت می کنند! خوراکی ها را می خورند و لوازم را برمی دارند. بخاری که بازحمت برای کلاس درس فراهم شده یا حتی در کلاس!
سروکله زدن با چنین افرادی شخصی مثل عزیز را می طلبد که گاه تهدید می کند گاه ریاست، گاه میانداری و گاه همدردی.شاید بگویید مردمان کوچ رو ساده دلند و ساده زیست. ولی من موافق نیستم. سادگی نادانی نیست.
البته عزیز ما یقینا سالمندی پرباری خواهدداشت. چون کلی ماجرا و داستان دارد برای مرور و لبخندرضایت
      

8

        سلام
داستان از زبان لایلا یک دختر نوجوان بدسرپرست! روایت می شود. شبیه خاطرات روزانه که توضیحاتی از گذشته هم دارد. سوژه داستان نو نیست. در این سالها بارها داستان نوجوانان باهوش غربی - دختر و پسر- که پدر یا مادر معتاد و بیمار داشتند را خواندم.
 عجیب اینکه اغلب این نوجوانها، بسیار باهوش هستند. مثل لایلای این داستان که پدرش را ندیده و مادرش هم معتاد است (الکلی یا موادمخدر یا هردو -توضیح روشنی در داستان نبود). با وجود کسری های زندگی اش مثل بی برقی و نبود جای خواب مناسب! شاگرد ممتاز کلاسش است. با سن کم از پس کارهای خودش بر آمده و سرپرست برادر کوچکترش هم هست. مشکل غذا را، ناهار رایگان مدرسه تاحدی حل کرده ولی لباس مناسب و بهداشت فردی و سایر مسایل معمول روزانه، مشکلاتی برایش ایجاد کرده که همین نابسامانی توجه دیگران را به زندگی او جلب می کند و ...
چیزی که در این داستان (و سایر داستان های ینگه دنیا) برایم جالب است. بودن یک مدرسه بزرگ و مجهز (غذاخوری، کتابخانه و اتاق کامپیوتر، آزمایشگاه و حضور پرستار و اتاق بهداشت ...). است. خداییش همین غذای رایگان کمک بزرگی است برای چنین دانش آموزانی.
گویا شهرهای آن سرزمین، شونصدتا مدرسه ندارند. بلکه دو یا سه مدرسه بزرگ دارند که تمامی بچه های شهر، دانش آموز همان چند مدرسه هستند.
البته دیر متوجه شدن اولیای مدرسه از اوضاع نابسامان لایلا و برادرکش هم برایم عجیب بود!؟ 
داستان روان و جذابی است.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.