سرزمین خارج از نقشه: خاطرات عجیب یک معلم، بر اساس زندگی عزیز محمدی منش

سرزمین خارج از نقشه: خاطرات عجیب یک معلم، بر اساس زندگی عزیز محمدی منش

سرزمین خارج از نقشه: خاطرات عجیب یک معلم، بر اساس زندگی عزیز محمدی منش

علی نورآبادی و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

7

شابک
9786000803537
تعداد صفحات
656
تاریخ انتشار
1397/10/10

توضیحات

        حدود ساعت هفت و هشت در کومیه بودم. جوی عرق از پشتم جاری بود. خانه ی عباس بودیم که بقیه هم آمدند. با شاه حسین مشتاقانه یکدیگر را بغل کردیم؛ انگار سال هاست همدیگر را ندیده ایم. هنوز احوال پرسی ها تمام نشده بود که صحبت از کانکس شد و نحوه ی آوردن آن به روستا؛ موضوعی که هردو منتظر طرحش بودیم. مگر غیر از این بود که جمع شدن ما برای همین بود؟ هر راهی را که به ذهن می رسید، درباره اش بحث کردیم. گفتند روی کولمان هم که شده، کانکس را می بریم. وسط بحث، زن علی همت انگشتش را طرفم گرفت و جمله ای گفت که هیچ وقت یادم نمی رود. گفت: «بیرانوند، من زنم، اما به خدا قسم اگر شده سینه ام را از دهان بچه ام میگیرم و می آیم تا مدرسه را به کومیه بیاوریم.» دهانم قفل شد و چیزی نتوانستم بگویم، حتی «چشم» هم نگفتم.
      

پست‌های مرتبط به سرزمین خارج از نقشه: خاطرات عجیب یک معلم، بر اساس زندگی عزیز محمدی منش

یادداشت‌ها

          سلام
آنقدر ماجرا دارد که به نظرم هنرکردم تا آخرش خواندم.
پیاده روی های طولانی در کوه و دشت، هم کلامی با عشایر لر.
 عزیز آقا یک معلم خودمحور است که با دیپلم وقت سربازی، معلمی را شروع کرد. به نظرم ایشان باتوجه به روحیه تک رو و کاررا به سرانجام رساندن یک تنه، نمی توانست در آموزش پرورش شهری دوام بیاورد.خب هرمدرسه سلسله مراتب دارد: معاون و مدیر و ....
پیگیر بودن تا به انجام رساندن امور،خصوصیتی است که برای عزیزخان جا به جای کتاب ذکرشده.جدا از این خصوصیت اخلاقی جناب معلم، این کتاب مواردی را ذکر کرده که نمی دانستم. مثلا علاقه مردمان عشایر به موادمخدر.
ناکارآمدی و نادانی اغلب عشایر.خب توقع داشتم زنانی باشند کمک زن زایو.یا مردانی که شکسته بندی بلد باشند.  
منتهی با مردمانی کودک صفت مواجه شدم. زود دعوا می کنند و بهم سنگ پرت می کنند. حتی آقا معلم هم بارها قهر کرده و ...
مردمانی که امانت دار نیستند. باری که قرار بوده حمل کنند غارت می کنند! خوراکی ها را می خورند و لوازم را برمی دارند. بخاری که بازحمت برای کلاس درس فراهم شده یا حتی در کلاس!
سروکله زدن با چنین افرادی شخصی مثل عزیز را می طلبد که گاه تهدید می کند گاه ریاست، گاه میانداری و گاه همدردی.شاید بگویید مردمان کوچ رو ساده دلند و ساده زیست. ولی من موافق نیستم. سادگی نادانی نیست.
البته عزیز ما یقینا سالمندی پرباری خواهدداشت. چون کلی ماجرا و داستان دارد برای مرور و لبخندرضایت
        

7