مهتاب حیاتی

مهتاب حیاتی

کتابدار بلاگر
@mahtab_h_r

396 دنبال شده

316 دنبال کننده

            دبیر علوم🔬🧪 
دبیر مطالعات🌍


          
_mahtab_h_r
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        چقدر این سوژه ناب است و این حرکت، شجاعانه!
یک شخصی که علوم سیاسی خوانده و مطالعات تاریخی دارد، از طرفی وقایع سال ۸۸ را در قامت فعال دانشجویی تجربه کرده وارد مدارس مختلف (از غیرانتفاعی های مذهبی بالاشهر  تا  هنرستان پسرانه دولتی) می شود و به گفت و گو با دانش آموزان دهه هشتادی می نشیند. 
و البته چه خوب که این تجربه نگاشته شده. و حالا می تواند راهنمایی برای دغدغه مندان این نسل باشد. از مربی پرورشی  تا دبیران و والدین و هر کس که دلش برای فرمان "جهاد تبیین" می تپد‌.
کتاب شامل  ۶ گفت گوست. هر گفت و گو یک مقدمه دارد که درآن آقای ثابتی به توصیف کلی فضای جامعه یا منطقه می پردازد و توصیه هایی به نسل جوان می کند. توصیه هایی که برگرفته از دوران نوجوانی خودش است. از جمله عادت به مطالعه کتاب، خصوصا کتاب های فکرساز و مبنایی. 
در ادامه پرسش های دانش اموزان با جواب هایی قانع کننده همراه می شود.
در بخش آخر کتاب گفت و گو با دکتر کچوییان اورده شده که برای دانشجویان رشته های علوم اجتماعی، مفید است.(من چقدر خودم را سرزنش کردم که بعد از ۴ سال به اصطلاح جامعه شناسی خواندن در دانشگاه فرهنگیان، به تعداد انگشتان یک دست هم از جامعه شناسان ایرانی نمی شناسم و نخوانده ام.)
در پایان کتاب، عکس هایی از وقایعی که در طول متن به آنها   استناد شده،  آورده شده است.

      

30

        کتاب  در واقع دو جلد است، یک جلد ۷۵ صفحه ای که در آن مجموعه ای از توصیه هایی که به درد یک معلم سال اولی میخورد را به تفکیک و با ذکر مثال و رسم جدول، آورده‌.
جلد دوم یک دفتر برنامه ریزی برای معلم است و بیشتر از اینکه شبیه دفتر برنامه ریزی کلاسی باشد، ادم را یاد پلنر ها و بولت ژورنال ها می اندازد.
کتاب ترجمه شده از نسخه آمریکاییست و توصیه ها را با توجه به شرایط آن کشور و آموزش و پرورشش گفته. برای همین وقتی یکجایی می گوید:" هر وقت خسته شدید، از مدرسه خارج شوید و برای خود قهوه بخرید" یا "از معلم پشتیبان(جایگزینتان) کمک بگیرید،"  خنده تان می گیرد. چون فردا که به اداره آموزش و پرورش می روید، شما را در سازماندهی، به آخرین  نقطه  تمدن می فرستند. و آن وقت باید به کارهای بدتان فکر کنید.
نکته قابل توجه بعدی اینکه کتاب توسط یک معلم ابتدایی نوشته شده و بیشتر برای همین دسته از معلمان مناسب است. 
در نهایت اینکه نمی دانم این کتاب میتواند هدیه ی مناسبی برای معلمان سال اولی باشد یا نه، به نظرم باید سال آینده به این سوال جواب بدهم.
اما قطعا نکات مفیدی در آن هست. از مجموعه ی "کابینا" برای ترجمه کتاب تشکر می کنم، کاش یک قسمت هایی را بومی سازی می کردید. به هر حال معلم ایرانی بیشتر با سامانه سیدا و شاد سر و کار دارد تا ایمیل و گوگل کلاس.

      

28

باشگاه‌ها

نمایش همه

دنیای خیال

594 عضو

هفت جاویدان : باران خاکستر

دورۀ فعال

همخوانی کتاب

144 عضو

چای نعنا: سفرنامه و عکس های مراکش

دورۀ فعال

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

644 عضو

آرزوهای بزرگ

دورۀ فعال

لیست‌ها

نمایش همه
دایره المعارف تاریخ اسلامدبه ی تاریخسفر به آن سوی دریاها

دبیر مطالعات🌎

12 کتاب

به عنوان یک دبیر مطالعات اجتماعی متوسطه اول، این کتابها در تدریس به شما کمک می کنه و میتونه گزینه خوبی برای کتابخانه کلاسی و امانت دادن به دانش آموزا باشه. برای بخش تاریخ: برای معلم: "دایره المعارف تاریخ اسلام"، تصاویر بسیار بانمک و متن نه چندان سنگینی داره و مباحثش ، دو فصل از بخش تاریخ مطالعات هشتم رو پوشش میده. برای تدریس این قسمت ها، کمک خوبی هست. برای دانش آموز: اول از همه، کتاب دبه تاریخ رو پیشنهاد میدم. چون متن های کوتاه داره، به سبک مجلات رشد نوشته شده و برای دانش آموزا جذاب و خوشخوانه. بعد با توجه به سطح مطالعه دانش آموز، "مجموعه سرگذشت استعمار" متن جدی داره ولی موضوعش مهم و جذابه. مجموعه تاریخ ماریخ مستطاب مجموعه خوشمزه های تاریخ ایران اینها طنز هستند. مجموعه دوم، اطلاعات تاریخی خوبی میده. اگر دانش آموز بیشتر اهل تفکر انتقادی هست، "مجموعه تاریخ با غرغرهای اضافه" براش مفیده. و اگر به تاریخ جهان علاقه منده، "مجموعه تاریخ ترسناک" رو پیشنهاد می کنم. اگر میخوایید دانش آموز از طریق خوندن زندگی مشاهیر با تاریخ آشنا بشه، مجموعه مشاهیر خندان میتونه کمک کننده باشه. و برای دانش آموزان حرفه‌ای تر در کتابخوانی، کتاب های آقای شاه آبادی که تم تاریخی دارند، مناسبند. خصوصا مجموعه "دروازه مردگان" برای بخش جغرافیا : "جهانگردون " که دانستنی های طنز درباره ی کشورهای جهانه. و مجموعه "پسری که دور دنیا را رکاب زد"، اطلاعات خوبی درباره ی قاره ها داره. کتاب هایی با موضوعات محیط زیستی هم می تونن مرتبط باشن. مثل کتاب نامه های گاندو که مبحث انقراض رو به خوبی نشون داده.

14

فعالیت‌ها

4

ما ایوب نبودیم

42

ما ایوب نبودیم
          3.5

چیزهایی در من برای همیشه مرده است.

ما نیاز داریم درد و رنج هم رو بشنویم. جامعه نامهربان ما شاید با شنیدن درد و محنت بقیه، کمی با هم مهربانتر و لطیف تر بشه. دردهایی که شاید به چشم نیاد اما اون شخص دخیل ماجرا حتما قصه ای برای روایتشون داره و ما چه بهتر که گوش کنیم. به گوش کردن نیاز داریم. نیاز داریم که قضاوت‌های نا به جامون که بعضا مثل خنجر به قلب و روح بقیه می‌زنیم کنترل کنیم.شاید اگر ابعاد بیشتری از یک انسان رو بدونیم و بخونیم و ببینیم، هم با مهربانتر بشیم و هم بهتر درک کنیم و هم « همدلی» بیشتری داشته باشیم. همدلی که به نظر من گمشده بزرگ روابط ماست. اینها رو گفتم تا از فایده خوندن این کتاب گفته باشم.همانطور که از اسمش مشخصه کتاب از سیزده جستار تشکیل شده که در مورد مراقبت کردنه. مراقبت کردنی که نه فقط در مورد انسانها، بلکه شامل حیوان و طبیعت هم میشه. تیتری که انتخاب کردم جمله ایست از جستار انتهایی کتاب که یک پدر تنها گفته. از این شکل جملات در کتاب فراوانه. کتاب حتما مخاطب رو متاثر می‌کنه و میتونه حتی اشک مخاطب رو در بیاره. دلمون میسوزه برای کسانی که داریم روایتشون رو می‌خونیم. رنچ و دردی که متحمل شدند بسیار بزرگ و وحشتناکه.اگر خودمون هم مراقبت کسی رو به عهده داشته باشیم و با بیماری در خانه دست و پنجه نرم کنیم، طبعا این کتاب یه جور دیگه به دلمون میشینه. باید قدر بدونیم.قدر کسانی که از خودشون میگذرن تا دیگری بمونه.زنده باشه.قدرشناسی هم از بزرگترین نیازهای ماست که خیلیم دلمون میخواد قدرمون دونسته بشه و از گفتنشم ابا داریم.خیلی اوقاتم قدری دونسته نمیشه... این کتاب حال و هوای پادکست ارزشمند رادیو مرز مرضیه رسولی عزیز رو داشت. اونجا هم در مورد موضوعات آدمها قصه هاشون و درد و رنجهاشون رو میگند و حقیقتا در بسیاری موضوعات روشنگرانه عمل می‌کنه و خیلی مفیده. این کتاب هم از بخشی از آدمای دور و برمون میگه که صدایی ندارند. اشک و بغض و دردشون رو نمی‌بینیم و کار بزرگی که انجام میدند رو شاید اونطور که باید و شاید مشاهده نمی‌کنیم. کسانی که مراقبت از دیگران حالا این دیگران میخواد فرزند باشه میخواد همسر یا پدر و مادر انجام می‌دند، حتما روح بزرگی دارند و من به شخصه دست بوسشون هستم.اجرتون با خود پروردگار مهربان.
یک مشکل با کتاب داشتم برای همین نتونستم امتیاز 5 بهش بدم. این « حس» رو دریافت کردم که انگار دبیر مجموعه یک قالب مشخص درست کرده و همه جستارها در همین قالب باید باشند و به من مخاطب واقعیت مراقبت رو نگفته و فقط « بخشی» از واقعیت رو گفته. منظورم اینه که آیا همه مراقب ها با تمام درد و رنجی که متحمل میشند این کار رو انجام میدند؟ آیا هیچکس سر این مساله از همسرش جدا نمیشه؟ آیا کسی بیخیال نمیشه و رو به پرستار گرفتن یا فرستادن به خانه سالمندان نمیاره؟آیا همه انسان ها « مراقبت» رو انجام میدند؟ پاسخ این سوالات خیر هست. پس چرا حداقل یک جستار از سیزده جستار به این مساله اختصاص پیدا نکرد؟ چه عیبی داشت یک جستار مربوط به کسی میشد که مدتی مراقبت یک شخصی رو بر عهده داشته و کم آورده و بعدش یه تصمیم دیگه گرفته؟ نه آدما تحملشون به یک اندازه است و نه همه تو این قالبها جا می‌گیرند. کلیت جستارها از تحمل درد و رنج و اثرات سخت اون و کم نیاوردن بود و به نظر من هستند کسایی که کم میارند.این گروه جاشون خالی بود. این یک شکل بودن قالب و یکسان بودن جستارها باعث شد کمی از چشمم بیفته. ابدا تخفیفی به درد و رنجی که این عزیزان به عنوان مراقب کشیدند نمیدم و فقط دارم از جای خالی یک شکل جستار حرف میزنم.خانم بهار موسوی در انتهای جستارش می‌نویسه:« خواست من تحمل این رنج بود و دوام آوردم چون طاقت آوردن رنج انتخاب آدم را سرپا نگه می‌دارد حتی اگر خودش آن لحظه این را نداند» و انگار این قالب کل جستارها بود در حالیکه هستند افرادی که خواستشون تحمل این رنج نیست...!
جستار مورد علاقه‌ام جستار خانم زهرا صنعتگران از روزهای تلخ زلزله سال 96 کرمانشاه بود که بسیط و عمیق بود و نگاه ژرفی به قضیه داشتند و جستار علیرضا شهرداری در مورد پیروز یوز ایرانی رو از همه کمتر دوست داشتم و  به طور کلی جستارهای نیمه اول کتاب رو بیش از نیمه دوم پسندیدم.

با عرض بیشترین احترام و محبت از عمیق ترین قسمت قلبم به تمام کسانی که از کسی یا چیزی « مراقبت» می‌کنند.
        

52

ما ایوب نبودیم

1

ما ایوب نبودیم
          «آفرین...»
تقریبا هر کدام از روایت‌ها را که شروع کردم، بعد از چند سطر که موضوع روایت و نوع مراقبت را متوجه می‌شدم در دلم میگفتم «آفرین...» آفرین به این انتخاب‌ها، آفرین به چیدمان روایت‌ها، آفرین به این نگاه جامع به مفهوم مراقبت... 
درود بر خانم ستوده... مجموعه‌های قبلی یعنی «هفته‌ی چهل و چند» و «پروژه‌ی پدری» هم برایم خیلی عزیز هستند، اما این یکی واقعا چیز دیگری بود... شاید چون مراقبت موضوع اصلی زندگی من هم هست، بدون اینکه بیمار یا انسان ناتوانی در اطرافم داشته باشم، نه فرزندی، نه والدین ناتوانی، نه حتی یک گربه... بدون اینکه لزوما مسئول مراقبت از کسی باشم، مراقبت موضوع اصلی زندگی من است و این روزها شکست خورده ترینم...
آخرین صفحه را که خواندم، کتاب را بستم، چند ثانیه نگاهش کردم و بدون فکر بوسیدم و محکم بغلش کردم... انگار تنها کاری که از دستم بر‌می‌آید برای تشکر همین باشد...

به نظرم شما هم مثل من وقتی خواستید بخریدش، همان اول دوتا بخرید چون حتما حین خواندنش افراد زیادی را در اطرافتان به یاد می‌آورید که جای این کتاب عزیز در آغوششان خالیست...
        

83

ما ایوب نبودیم
          "با اینیکی دیگه گریه نمی کنم". 
هر جستار این کتاب مرا به جاهای بدی از زندگی‌ام و خودم می‌برد. روزهای بیماری مامان، روزهای سخت چندسال اخیر خواهرم، روزهای سخت و دلهره آور علیرضا که خودش با قیافه مغرورش نیشخند می‌زد که "چیزی نیست بابا تو ام دراما می‌کنی".
من با هر روایت یکبار تکه پاره‌هایم را از روی زمین جمع کردم و رفتم سراغ روایت بعدی.
استادمان می‌گفت جستار روایی باید بی‌طرف باشد. جستاری که بخواهد پند و اندرز بدهد خوب نیست. آدم‌های این کتاب هم سعی کرده‌اند خودشان باشند. برای همین هر کلمه درست آن‌جایی اصابت می‌کند که باید.
جواب این سئوال که "خب، حالا باید به چه نتیجه‌ای برسیم درباره مراقب‌ها بعد از شنیدن روایت‌شون؟" یکی از مهمترین جواب‌هاست که برای آن لازم است ساعت‌ها حرف بزنیم.
اما قبلش یک وانت از این کتاب بخرید و کف دست هر کسی که دیدید بگذارید. هم برای اینکه رنج خودش را به‌عنوان مراقب به رسمیت بشناسد، هم برای اینکه بداند، رنج انسان‌ها متفاوت است و محترم.
        

26

ما ایوب نبودیم
          این کتاب شامل ۱۳ جستار من باب مراقبت است. سعی شده عنصر تنوع در موضوع روایت‌ها حفظ شود؛ به عنوان مثال از موضوع مراقبت از کودک دارای اوتیسم و مادر مبتلا به سرطان گرفته تا مراقبت از درخت‌های بلوط جنگل 
‌های زاگرس.
از وجوه جالب کتاب برای من، سعی‌ آن در شکستن آن تقدس و جایگاهی که برای فرد مراقب قائلیم، بود. اینکه «مراقب» واقعا چه احساساتی را تجربه می‌کند، چه تغییراتی می‌کند و چه فکرهایی در سرش جریان دارد.

این کتاب را خیلی دوست داشتم و شاید در موقعیت درستی خواندمش. با روایت‌ها همدردی می‌کردم و قلبم فشرده می‌شد. مراقبت دست‌آوردهایی در پی دارد که غیرقابل انکاره و تو بعد از آن با من قبلی متفاوتی. 

از سوررئال‌ترین تصاویر زندگی‌ام، تصویر به خاک سپردن پدربزرگمه. اشک‌هایم خشک شده، گوشی دستمه و با facetime دارم به دایی‌ام که آن سر دنیاست مراسم خاکسپاری را نشان می‌دهم، همزمان از کسانی که می‌آیند و بهم تسلیت می‌گویند تشکر می‌کنم و در عین حال با اشاره به آن یکی دایی‌ام می‌گویم که به پسری که سعی در پر کردن قبر دارد بگوید که:«سنگ و کلوخ‌ها را پرت نکند، بی‌احترامیه.»
آن لحظه حس کردم این من نیستم، من باید نتوانم روی پاهایم بایستم و از مردم گریزان باشم. این قدرت از کجا می‌آید؟ چطور توانستم؟ هنوز نمی‌دانم، اما شاید مراقبت هم نقش به سزایی داشته..
        

54

ما ایوب نبودیم
          وقتی متوجه شدم این کتاب با چنین مضمونی چاپ شده، اول گفتم چرا من هنوز تجربه‌هایم از مراقبت را که از مهم‌ترین بخش‌های زندگی‌ام است، ننوشته‌ام.
با خواندن کتاب، در واقع با خواندنش در دو نشست و لاجرعه نوشیدنش، کیف کردم. مدام دلم می‌رفت پیش روزهایی از مراقبت‌هایم که حس می‌کردم تنهاترین آدم زمینم و آرزو می‌کردم هرکس حالا در هر مراقبتی که روزگار می‌گذراند این کتاب را بخواند و بداند که تنها نیست.
روایت‌ها هرکدام به شکلی از مراقبت کردن و حتی به شکلی از مراقب نبودن می‌پردازد. چنان گرم که دل آدم نمی‌آید از خواندنش دست بکشد. در پایان کتاب، دست کشیدم روی مراقبت‌هایم و سکوت کردم. خوش‌حالم که در دلم دارمشان و همان‌طور که خانم مرشدزاده در مقدمه‌ی کتاب نوشته‌اند، حتی اگر از تجربه‌هایم از مراقبت حرف بزنم هم دنیایی که این تجربه‌ها برایم ساخته‌اند، پیش چشم همه عریان نخواهد شد و برای خود خودم می‌ماند.
اطراف کار کارستانی کرده و فاطمه ستوده‌ی عزیز، مجموعه‌ای غنی را دبیری کرده‌است.
        

33

ما ایوب نبودیم
          .
یاسر مالی در روایتش از کَر مراقبتی می‌گوید یعنی کسی که ضعف حس مراقبت دارد.من درست نقطه مقابل او هستم.به پُرکاری مراقبتی مبتلایم.انگار چشم که باز کردم به من‌مُهر شده بود.با دست‌هایم مراقب بابا بودم که برایش بگویم تا از نشنیدن نرنجد.با قلبم مراقب مامان بودم تا حس نکند کم گذاشته.با دعاهایم مراقب علیرضا بودم که حالش خوب باشد.با گوش و‌ زبانم مراقب دوستان و اقوام و اطرافیانم بودم تا اگر کمک خواستند روی من حساب کنند.با عشقم مراقب ‌همسرم بودم تا همراهیم را ثابت کنم و با وجدانم مراقب نفْسم بودم تا کج نرود.مراقبت‌های دیگری هم در کارنامه دارم.آرزوها،گیاهان،حیوانات،کتاب‌ها و..
در همه این‌ها هم شکست خورده‌ام و هم موفق اما هیچ‌کدام شبیه تجربه مراقبت از دخترهایم نبود.یک مراقبتِ‌عاشقانهِ اندوهگینِ دائمیِ بدون استراحت. این‌بار تمام اعضای وجودم مأمور مراقبت شده‌اند.بینی‌ام جلوتر از همه‌ایستاد تا با حس بویایی مراقب این باشم پوشک‌ها به موقع عوض شوند نکند عزت‌نفس دخترهایم خط بردارد.آخر دختر بزرگم سال دیگر به سن تکلیف خواهد رسید.
 انسان با مراقبت ‌زاده می‌‌شود و بخش مهمی از معنای وجودش را تعیین می‌کند.اما برخی مراقبت‌های دائمی باعث می‌شوند آدمی‌زاد مثل پارچه نخی آب برود.کوچک ومچاله شود و دیگر آدم قبلی نباشد.
زمان می‌برد یاد بگیرد باید خودش را بتکاند،اتو بزند و بعد تن به دوخت ‌و‌دوز بدهد. 
لباس هم که شد و به تن نشست اولش اندازه‌است  کمی بعد جا باز می‌کند و شل می‌شود.گرچه بعد از هر بار شستشو دوباره اندازه‌ است.مراقبت همین کار را با آدم می‌کند.امیدهایت کوچک می‌شوند وا می‌روند و دوباره از نو اندازه می‌شوند.مراقبت پر از تناقض است.سختِ اندوه‌باری است که عاشقانه توان دست کشیدن از آن را نداری.انگار هرچه پارچه‌ات بیشتر آب برود وجود تو بیشتر کِش می‌آید و جا باز می‌کند.
ما ایوب نبودیم کتاب حرف‌های من بود.برای همین بدون لحظه‌ای تردید خریدمش.وقتی رسید همان خط اول یادداشت ناشر که گفته بود «سکوت اولین چیزی بود که مراقبت از من تصاحب کرد» فهمیدم درست انتخاب کرده‌ام.این کتاب،کتاب من بود. خط‌های آشنای زیادی داشت آن‌قدر که می‌توانم روایت‌های بلندی درباره‌اش بنویسم.
کتاب روایت سیزده انسان در تجربه‌ مراقبت از دیگری است‌.قصه آدم‌ معمولی‌هایی که در موقعیت‌های غیرمعمولی باید به زندگی ادامه دهند.
هیچ‌ آدمی نمی‌تواند ادعا کند که مراقبت به درد او نمی‌خورد و‌با آن کاری ندارد
پس شاید بتوان گفت این کتاب،کتاب همه است.

        

26

فارابی ( مجموعه مشاهیر خندان )

4