هرچند من هم مثل کلاهدوز «شباهت کلاغ و میز تحریر» را نمیدانم اما این را میدانم که احتمالاً بارها و بارها مجبور خواهم شد این کتاب را دوباره بخوانم. شب بخوانم، روز بخوانم، فقط این شعر را بخوانم یا فقط آن فصل را. وانمود کنم جواب معماها را نمیدانم و هربار ادای شگفتزده شدن دربیاورم. و وقتی دیدم بچه/بچهها تکهکلامهای آلیس، حاضرجوابیهای آلیس و شعرهای بیسروته کتاب را «بهجا» و «بهموقع» استفاده میکنند و واقعاً شگفتزده شدم، حیرتم را -به سختی- پنهان کنم.
خواندنش هیجان و تفریح و تأمل را توأمان به ارمغان میآورد. بسیاری از قسمتهایش از حد درک و فهم بچهها فراتر بود با این همه آنقدر مفرح بود که میشد بدون فهمیدن، خواندنش را ادامه داد!
من و برادر کوچکم محمدعلی ساعات طولانی از نوجوانی من و کودکی او را پای یک سیدی آلیس در سرزمین عجایب -و بلکه دوتا سیدی ازش- هدر کردیم. اولی نسخهٔ ویدئویی تازهٔ -حالا کهنهای- از آلیس بود که در آن برعکس همیشه که لباس آبی تنش است، پیراهن زردی در بر داشت با جورابهای راهراه به سبک پیپی جوراببلند. فیلم دوبله نشده بود و به دشواری فهم همهٔ عجایب و غرایب شگفتزار، غرابت زبان هم افزوده شده بود. چه بعدازظهرهایی که پای نوای محزون «بیوتیفول سوپ، سو بیوتیفول سوپ» که از دهان شیرگاونهنگ خارج میشد، سپری نکردیم و این تازه آن قسمت از فیلم بود که حالیمان میشد (هرچند هرگز دستگیرمان نشد که چرا آن موجود عجیب، این طور برای آن سوپی که دارد توی پاتیل میقُلد، سوگواری میکند.)
دومی هم، یک نسخهٔ نرمافزاری بود که علاوه بر کارتون آلیس (با همان پیراهن آبی معهود) چهار تا بازی و معما و جورچین هم زده بودند تنگش. محمدعلی در بازی «آلیس در آشپزخانهٔ دوشس» به مقاماتی از عرفان رسیده بود که میتوانست با یک دست نوزاد خوک را در بغل بفشارد و با دست دیگر -و احیاناً دو پا- کاسهبشقابهای چینی را که خدمتکار دوشس پرتاب میکرد، دفع کند و این همه با حرکات یک شست و یک اشاره بود که با سرعت نور بر صفحه اسکرول میکردند.
تجربهٔ خواندن کامل «آلیس در سرزمین عجایب» با ترجمهٔ بینظیر آبتین گلکار، به یکباره معنادار شدن تمام آن بعدازظهرهای کشدار تابستان بود که باید صبر میکردیم تا ویندوز ۹۸ سر صبر بالا بیاید، سیدی درایو باز شود، آن سیدیهای جادویی تویش گذاشته شود تا آلیس بتواند برای بار هزارم در سوراخ خرگوش بیافتد و بشود آنچه شده و واقع شود آنچه یک قرن و چند سال قبلترش در مغز لوئیس کارول واقع شده بود.
نوش باد شیرینیاش
و بیش باد شیرینی خواندنهایی از این دست. خاطرهانگیز و خاطرهبنیاد و خاطرهساز!