معرفی کتاب من سوزن قورت دادم اثر فریبا خانی

من سوزن قورت دادم

من سوزن قورت دادم

فریبا خانی و 2 نفر دیگر
3.6
10 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

2

شابک
9786002961815
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1399/5/25

توضیحات

        
خاطره نویسی یکی از قالب های ادبی است که مقدمه ی مهمی برای داستان نویسی به شمار می رود.
این مجموعه علاوه بر تشویق مخاطبان به ثبت خاطراتشان،آنان را با تجربیات مهم و شیرین نویسندگان آشنا میکند.این کتاب خاطرات فریبا خانی است اما او هر بار تغییر سخصیت میدهد تا به مخاطبش بگوید که این خاطرات میتواند مال هرکسی باشد.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به من سوزن قورت دادم

لیست‌های مرتبط به من سوزن قورت دادم

سیمرغ پدربزرگ من بودطوفان دیگری در راه استسرنخ فضایی

۱۴۰۴

16 کتاب

‌ ‌ ⚠️ برای اینکه وقت‌تون هدر نره باید بگم که مطالب پایین صرفا یادداشت‌های فردی هستند و احتمالا چیزی مفیدی دستگیرتون نشه. فهرست‌های (احتمالا) مفیدتری هم دارم، اگه حال داشتید به اون‌ها سر بزنید😁🌱 ‌ (۱) با توجه به اینکه نزدیک دو ماه از نوشتنش می‌گذره شاید نظر دقیقی نباشه. چیز خاصی نبود و البته به همین دلیل، کوتاه بودنش مفید بود. تا جایی که یادمه کلا یک پیرنگ داشت. (۳) اولین رمانیه که دارم بررسیش می‌کنم و صرفا به این دلیل که دم دستمه. البته چون رمان نوجوانه فکر می‌کنم هم تحلیلش راحت‌تر باشه، و هم مطابق هدفم باشه. (۶) مجید، الان هم همون مجیدی؟! ‌ (۷) تلخ و سخت (۸) نوشته‌های کوتاه، طنز، خلاقانه (۱۰) خیلی خوب بود و از روند خوندنش راضیم، در ۱۷ نشست و در عرض ۳۹ روز با همه‌ی وقفه‌هایی که بینش پیش اومد تموم شد. عالی👌. آخرای کتاب متوجه یک الگو شدم و اون این بود که نهرو سعی می‌کرد که تقریبا قرن به قرن جلو بره، حیف که دیر متوجه این الگو شدم چون برای یادداشت برداری ایده مناسبی بهم داد، به این صورت که اتفاقات کتاب رو با عبارت‌های کوتاه و به صورت قرن>کشور>سال دسته‌بندی کنم. انشالله برای جلد دوم. (۱۱) اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد یک بار دیگه هم می‌خونمش حالا یا از روی خلاصه‌ها یا خود کتاب👌 (۱۲) آسفالت شدم تا خوندمش، اصلا نمی‌تونستم با متنش ارتباط بگیریم. بعضی جاها که صرفا حکم پیام بازرگانی داشت برای کتاب قبلی نویسنده، بعضی مطالب رو هم تکرار می‌کرد و... اما در کل برای آشنا شدن با این موضوع خوب بود و بعضی راهکارهاش هم مفید، از جمله راهکار "طرز فکر دوگانه‌" و اینکه در بعضی کارها از راه کمیت می‌شه به کیفیت رسید. (۱۳) کتاب پیشنهادی که باهاش حال نکردم، یه حس ریاکارانه‌ای داشت و انگار برای من مخاطب ایرانی نبود. (۱۴) عالی، باید من هم ذره ذره در مورد آدم‌هایی که دیدیم و می‌بینم و خواهم دید بنویسم اما با دو شکل، واقع‌بینانه برای مواد خامی که لازم دارم و طنز برای خودم (۱۵) فعلا که هیچی اما یک مدتی رو باید معلوم کنم و فقط کتابهای نوجوانِ طنز بخونم😁 (۱۶) عالی، به قول خود نادر ابراهیمی واقعا داستان دوشادوش تاریخ حرکت می‌کنه

2

یادداشت‌ها

          خاطره‌نویسی و خاطره‌گویی کار سهل ممتنعی است. آدم فکر می‌کند خب کاری ندارد! الان آن‌چه از سر گذرانده‌ام را تعریف می‌کنم و همه را به خنده یا تأسف، حیرت یا عصبانیت مبتلا می‌کنم و تمام. اما وقتی پایت را در گود می‌گذاری، می‌بینی که به این سادگی‌ها هم نیست. خاطره‌گوهای قهار «آن» ی دارند که همان آن خاطره‌هایشان را خواندنی و شنیدنی می‌کند. و اگر واجد آن «آن» نباشی، ممکن است بیشتر از شگفتی و لذت، ملال نصیب شنوندگانت کنی.
نویسندهٔ این کتاب، مجموعه‌ای از خاطراتش را به همان شکل خاطره -و نه داستان- در این کتاب گرد آورده. چون می‌خواسته «خاطره، خاطره باشد. ساده و واقعی عین خودش.»
و در ادامه افزوده: «فکر کنم داستان کمی حیله و حقه دارد. بازی دارد. اما خاطره‌ها داستان‌های کالی هستند که ساده و راحتند.»
هرچند من با ایشان موافق نیستم و شیفتهٔ همان حیله‌گری و حقه‌‌بازی نویسندگانم که یک داستان کال را به یک میوهٔ رسیده تبدیل می‌کنند، اما تلاش ایشان در گردآوری این خاطرات و چیدن این میوه‌های کال در سبدی زیبا، ستودنی است.
از این نظر، من کتاب «ما هم روزی، روزگاری» را بیشترتر می‌پسندم. چون به هر خاطره یک «پشت صحنه» افزوده است که در آن نویسندهٔ خاطره، از پشت صحنهٔ آن واقعه و گاه از شعبدهٔ کوچکی که در نوشتن خاطره به کار برده و آن را یک‌ قدم به داستان نزدیک‌تر کرده، پرده‌برداری کرده است.
و همین هم برای من جای سؤال است. که چرا خانم خانی خاطرات خودش را نوشته اما در هر خاطره تغییر شخصیت و جنسیت داده و کسی دیگر شده است؟ پشت جلد کتاب نوشته: او هر بار تغییر شخصیت می‌دهد تا به مخاطبش بگوید که این خاطرات می‌تواند مال هر کسی باشد.
از این که خاطرات نمی‌توانند مال هر کسی باشند -و تمام «ویژه» گی‌شان هم در همین است-  بگذریم، اما مگر قرار نبود خاطره‌ها دست‌نخورده و بی هیچ حیله و حقه به دست ما برسند؟🤔
مجموعاً دلم می‌خواهد خاطره را «بشنوم» و «داستان» را بخوانم!
با وجود این، خواندنش برای نوخوان‌ها قطعاً مفید است چون هم لقمه‌های کوچک راحت‌خوانی در سفره‌شان می‌گذارد و احتمالاً لبشان را به خنده می‌گشاید و هم تشویقشان می‌کند که خودشان دست به قلم بشوند و خاطراتشان را مکتوب کنند.

        

64