سجاد (بر چرخ زمان) 🇵🇸

سجاد (بر چرخ زمان) 🇵🇸

@sajad.b
عضویت

آبان 1401

24 دنبال شده

23 دنبال کننده

                🔗 وابسته به حزب الکترونیکی‌خوانانِ خواهان چاپی
💎 عضوِ موثر مخترعین کباب برگ برای گیاه‌خواران
⏳️سابقه حضورِ حدود ۷۳۰۰ روزِ زمینی در زمین
⛔️ عنصر نامطلوبِ فاز یک راه شیری
💬 مخاطبِ مصرعِ «جاهل از جمع کتب صاحب معنا نشود»
              

یادداشت‌ها

        ‌اگر کتاب براتون دوست‌داشتنی بود، بدونید که شاید این خصلتش رو از موضوعش گرفته باشه، آدم‌ها.
‌ 
در حین خواندن «آدم‌ها» یک نظر در مورد این کتاب باعث شد تا نظر خودم رو از قفسه‌های ناخودآگاه مغزم بیرون بکشم: با خودم گفتم اکثر آدم‌هایی که ما تا الان دیدیم و می‌بینیم و خواهیم دید هر کدوم یه قصه اینطوری داشتن و دارن و خواهند داشت اما چرا ما نمی‌تونیم این قصه‌ها رو ببینیم؟!

گفتم (شاید) دلیلش این باشه که انقدر درگیر خودمون شدیم که زیاد توی بَرِ آدم‌هایی که باهاشون سر و کار داریم نمی‌ریم، وگرنه اگر دوست‌داشتنی نه، حداقل برامون قابل درک می‌شدن.
‌ 
گفتم (شاید هم) همونطور که با کم شدن ارزش پول و استفاده روزانه از ارقام بالا، نسبت به صدها و هزارها و میلیون‌ها بی‌حس شدیم، ماِ آدمِ شهری هم نسبت به آدم‌ها دچار همین جنس بی‌حسی شدیم؛ چون هر روز از اتوبوس و ترافیک صبحگاهی تا غروب و صف نونوایی کلی آدم می‌بینیم که باهاشون ارتباط عمیقی برقرار نمی‌کنیم(یعنی در حقیقت امکانش رو نداریم). 
‌
گفتم پس این کتاب به جای ما یک قدم رفته جلو‌تر و مکانیک و نونوا و اونی که روی صندلی نشسته رو فقط مکانیک و نونوا و اونی که روی صندلی نشسته ندیده، بلکه اونی دیده که هستن: آدم و در پی اون زندگی‌ای که فقط منحصر به همون آدمه.
.
.
.
با خودم گفتم «حالا بیا و یه امتحانی بکن شاید تو هم تونستی قصه‌ها رو ببینی» و برای شروع توی ذهنم دنبال آدم‌هایی که دیده بودم رو گرفتم.

اول از همه سراغ همکلاسی‌ها و هم‌محله‌ای‌ها رفتم. و شد... 
تازه الان که دقت می‌کردم قصه‌های کوچیکی رو می‌دیدم و تعجب می‌کردم از اینکه چرا قبلا نفهمیده بودم، با خودم گفتم جدا از دلایل بالا، احتمالا چون بچه بودم و سر به هوا، و  یا چون حتی بزرگ بودم و باز هم سر به هوا. 

اومدم جلوتر. رسیدم به پدر و مادر و دایی و عمو و خاله و عمه، و معادن عظیم این جمع، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها؛
 به حرف‌ها و خاطراتی که به صورت پخش و پلا از خودشون و دیگران شنیده بودم فکر کردم، به رفتارهاشون و تیکه‌کلام‌هاشون، به عادت‌هاشون، به چیزهایی کوچیک و بزرگی که خیلی براشون مهمه، به بهانه‌هاشون به نصیحت‌هاشون و خنده‌هاشون و گریه‌هاشون، به عزیزانی که از دست داده بودنشون و عزیزانی که به زندگیشون اضافه کرده بودن و به همه این چیزهایی که تبدیل به سرِ نخِ کلاف قصه‌ها شده بودن فکر کردم، و باز هم کلی قصه‌ برام معلوم شدن.

اومدم جلوتر، خیلی خیلی جلوتر، و رسیدم به خودم.
 اگه پدربزرگ و مادربزرگ‌ها رو گفتم معدن عظیم، خودم برای فقط خودم اقیانوس بی‌انتها بودم. خودم رو از بیرون و درون پر از قصه دیدم. کلی قصه از هر نوعی که دلت بخواد، گریه‌دار و خنده‌دار، حماسی و بزدلانه، عشقی و غیرعشقی، بچگانه و بزرگانه، قصه‌هایی که اینقدر برای همه گفته بودم که دلشون رو زده بود و قصه‌هایی که فقط برای نزدیک‌ترین دوستام گفتم، قصه‌هایی که شاید فقط برای نوه‌هام بگم و قصه‌هایی که شاید فقط پیش خودم نگه‌شون دارم. حتی وجود قصه‌هایی رو حس کردم که با اینکه نقش اولش من بودم اما نفهمیدمش و شاید اون طرف مسیر بهم بفهمونن.

دقیق نمی‌دونم که این کتاب چیزی رو از من گرفت یا چیزی رو به من داد که بتونم حداقل تا وقتی اثر کتاب از بین نرفته آدم‌ها رو بهتر ببینم. به ذهنم رسید حداقل تا وقتی توی جوّ کتاب هستم، قصه آدم‌های دور و برم رو برای خودم بنویسم و حتی شاید قصه‌های خودم رو. اما سعی می‌کنم بر خلاف این کتاب، بیشتر اون قصه‌هایی رو بنویسم که کمتر ناراحت‌کننده باشن و بهتر بخندونن. نه اینکه موافق این باشم که تا ابد زور بزنم و چشمم رو روی همهٔ واقعیت‌های تلخ بسته نگه‌ دارم، نه؛ فقط فعلا حالشون رو ندارم. 
حرف اضافه زیاد بود، شرمنده‌.
      

9

        این کتاب در عین اختصار بسیار ارزشمنده.
توی این کتاب "راه و چاه" علمی و عملیِ تواضع نشون داده شده. 

جالب‌ترین و کارآمدترین بحث برای من، حدود و مرز تواضع در مسئله "عزت و ذلت" بود.
وقتی این بحث رو می‌خوندم به بعضی از رفتارهایی که رجال کشور در برابر کشورهای دیگه انجام دادن فکر می‌کردم(چه رفتارهای عزتمندانه و چه مخالف اون)، و جالب بود که کمی جلوتر به این موضوع، که جایگاه تواضع در این شرایط کجا و چگونه است، پرداخته بود. (در بخش عزت شخصیت حقیقی و حقوقی)

***

بخش از متن کتاب
(این متن، ادامه‌ی متن موجود در عکس هستش):

""  مرحوم آية الله خزعلى رحمة الله علیه درباره سفر رهبر معظم حضرت آیة الله خامنه‌ای مدظله به لیبی(در دوران ریاست جمهوری) و دیدار با معمر قذافی می‌گویند:

در لیبی، خیمه‌ای بر پا کرده بودند که ارتفاع در ورودی آن خیمه کوتاه بود و به ناچار هر کس می خواست وارد بشود، باید خم می شد. از طرفی داخل خیمه، روبروی در عکس قذافی بود، یعنی هرکس وارد می شد ناخواسته در مقابل عکس قذافی سر خم می کرد. حضرت آیة الله خامنه‌ای وقتی می خواستند وارد خیمه شوند، به قهقرا (پشت) وارد می شوند تا در مقابل عکس قذافی سر خم نکنند.

این رفتار رهبر معظم تکبر نیست بلکه برای حفظ عزت و هویت جامعه اسلامی است که باید الگوی همه دولت مردان قرار گیرد.
ایشان با این ریزبینی و دقت نشان دادند که در راستای حفظ عظمت حکومت اسلامی و اقتدار ملی حاضر نیستند ذره ای سر فرآورده و اندکی مسامحه نمایند. ""
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

سیمرغ پدربزرگ من بودطوفان دیگری در راه استسرنخ فضایی

۱۴۰۴

20 کتاب

‌ ‌ ⚠️ برای اینکه وقت‌تون هدر نره باید بگم که مطالب پایین صرفا یادداشت‌های فردی هستند و احتمالا چیزی مفیدی دستگیرتون نشه. فهرست‌های (احتمالا) مفیدتری هم دارم، اگه حال داشتید به اون‌ها سر بزنید😁🌱 ‌ (۱) با توجه به اینکه نزدیک دو ماه از نوشتنش می‌گذره شاید نظر دقیقی نباشه. چیز خاصی نبود و البته به همین دلیل، کوتاه بودنش مفید بود. تا جایی که یادمه کلا یک پیرنگ داشت. (۳) اولین رمانیه که دارم بررسیش می‌کنم و صرفا به این دلیل که دم دستمه. البته چون رمان نوجوانه فکر می‌کنم هم تحلیلش راحت‌تر باشه، و هم مطابق هدفم باشه. (۶) مجید، الان هم همون مجیدی؟! ‌ (۷) تلخ و سخت (۸) نوشته‌های کوتاه، طنز، خلاقانه (۱۰) خیلی خوب بود و از روند خوندنش راضیم، در ۱۷ نشست و در عرض ۳۹ روز با همه‌ی وقفه‌هایی که بینش پیش اومد تموم شد. عالی👌. آخرای کتاب متوجه یک الگو شدم و اون این بود که نهرو سعی می‌کرد که تقریبا قرن به قرن جلو بره، حیف که دیر متوجه این الگو شدم چون برای یادداشت برداری ایده مناسبی بهم داد، به این صورت که اتفاقات کتاب رو با عبارت‌های کوتاه و به صورت قرن>کشور>سال دسته‌بندی کنم. انشالله برای جلد دوم. (۱۱) اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد یک بار دیگه هم می‌خونمش حالا یا از روی خلاصه‌ها یا خود کتاب👌 (۱۲) آسفالت شدم تا خوندمش، اصلا نمی‌تونستم با متنش ارتباط بگیریم. بعضی جاها که صرفا حکم پیام بازرگانی داشت برای کتاب قبلی نویسنده، بعضی مطالب رو هم تکرار می‌کرد و... اما در کل برای آشنا شدن با این موضوع خوب بود و بعضی راهکارهاش هم مفید، از جمله راهکار "طرز فکر دوگانه‌" و اینکه در بعضی کارها از راه کمیت می‌شه به کیفیت رسید. (۱۳) کتاب پیشنهادی که باهاش حال نکردم، یه حس ریاکارانه‌ای داشت و انگار برای من مخاطب ایرانی نبود. (۱۴) عالی، باید من هم ذره ذره در مورد آدم‌هایی که دیدیم و می‌بینم و خواهم دید بنویسم اما با دو شکل، واقع‌بینانه برای مواد خامی که لازم دارم و طنز برای خودم (۱۵) فعلا که هیچی اما یک مدتی رو باید معلوم کنم و فقط کتابهای نوجوانِ طنز بخونم😁 (۱۶) عالی، به قول خود نادر ابراهیمی واقعا داستان دوشادوش تاریخ حرکت می‌کنه (۱۷) داستانی نمادین اما در عین حال روان. وقتی داستان رو می‌خوندم حس می‌کردم این اتفاقات یه چیزی فراتر از چیزی که می‌گه رو می‌خواد بگه، اما متوجه نمی‌شدم چی می‌خواد بگه؟ که با خواندن یادداشت‌های دوستان متوجه‌ش شدم. نمی‌دونم این ایراد نویسنده است که من متوجه می‌شم یک نمادسازی شکل گرفته؟ من زیاد از حد دنبال نمادم؟ یا طبیعت نماد‌ها اینطوریه که یکمی متوجه‌اش بشی؟ مثلا جاهایی مثل انتخاب بین دو داله برام اینطوری بود. توی نظرات در موردش گفتن نکات داستان‌نویسی داخل این کتاب به خوبی رعایت شده. روان بودنش هم قابل توجه هستش. (۱۸) نظرت در مورد رونویسی این کتاب چیه؟ (۱۹) آیا همه احمقن؟ همه یافته‌ها و کارهاشون احمقانه‌اس؟ به نظرم در مورد علم حاصل از تجربه تا حدودی می‌شه این رو گفت، اما اعتقاد دارم به غیر از تجربه راه‌های دیگه‌ای هم برای رسیدن به حقیقت هست، چرا که "آدم لایه لایه است، عالم هم لایه لایه است". چرا که ابزاری که دارم نشون از وجود راه‌های دیگه داره.

3

مردم مشوشپشت فرودگاهکمی دیرتر

۱۴۰۳

42 کتاب

در ۱۴۰۳ ‌‌‌ ‌⚠️ برای اینکه وقت‌تون هدر نره باید بگم که مطالب پایین صرفا یادداشت‌های فردی هستند و احتمالا چیزی مفیدی دستگیرتون نشه. فهرست‌های (احتمالا) مفیدتری هم دارم، اگه حال داشتید به اون‌ها سر بزنید😁🌱 ‌ یادداشت‌ها: (۱) خط داستانی‌ش جالب بود (۵) ابولمشاغل و ابن مشغله کتاب انگیزه بخشی می‌تونن باشن (۱۰، ۱۱، ۱۲) یک مجموعه خوب برای نمونه برداری از داستانی که من می‌خوام (۱۸) طنز ظریفی که توی توصیفاتش هست رو دوست دارم (۱۹) باید بعد از خوندن "داستان" به عنوان نمونه بررسی کنمش (۲۳) جالب و احتمالا آموزنده (۲۶) و (۲۷) شخصیت ‌های جذاب و خاکستری و تعلیق‌های که با نصفه گذاشتن صحنه‌ها ایجاد می‌شد و کدهایی برای هر شخصیت فارغ از نام. داستان‌/شخصیت‌ های موازی یا نه در هم تنیده. (۲۸) چند پاراگراف. موقعیت طنز. (۳۰) تخیل. غافلگیری. کمیک. (۳۱) داستانی در اندیشه‌ها و یا برعکس. (۳۲ و ۳۳) مختصر و بسیار مفید. (۳۴) تکنیک موش و شیشه _ پرنده به پرنده یا همون خوردن فیل! (۴۰) از نظر بررسی صحنه‌هاش و تغییر بار ارزش‌هاش خوبه، نیست؟ (۴۱) خیلی خوب می‌شه اگه در حوزه علوم انسانی و یا کارهای فرهنگی هم همچین کتابی باشه. تصمیمات سال جدید: ۱. تا الان فقط ۱۷ درصد کتابهای امسال غیرداستانی بوده، خوبه که سال بعد به ۳۵ درصد برسه. ۲. سعی کنم توی سال جدید بیشترِ کتابهای خواهم خواند رو بخونم حداقل ۱۵ تاشون رو بخونم. (بهتره این ۱۵ تا از غیرداستانی‌ها باشه، همون جریان قورباغه‌ات رو اول قورت بده و اینها...)

9

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.