به نام خدا
به نظرم این جلد قشنگ تر از جلد قبلی بود و کشش بیشتری داشت به نظرم.
جمع های دوستانه اشون رو خیلی دوست داشتم. وقتی دور هم جمع میشدن داستان تعریف میکردن، بازی میکردن یا کارهای روزمره اشون رو انجام میدادن خیلی دوست داشتنی بود.
تنها شخصیتی که خیلی روی مخم بود و خوشم نمیومد ازش سارا ری بود. امیدوارم اسمش رو درست گفته باشم. خیلی گریه میکرد 🌝
شخصیت های جالبی توی داستان بود. عمو راجر رو از جلد قبل دوست داشتم ولی این جلد کمتر حضور داشت که آخرای کتاب پدر سارا جاشو تو قلبم پر کرد 🌚
نشریه هایی که مینوشتن بخش خیلی جالبی برام بود. اینکه چند تا دوست دور هم جمع شدن اینکارو انجام دادن خیلی باحال بود.