ابوالمشاغل
در حال خواندن
19
خواندهام
221
خواهم خواند
103
نسخههای دیگر
توضیحات
من هنوز بستنی را، در خیابانهای پر ازدحام ، لیس می زنم و لیس زنان سراسر خیابان و بستنی را می پیمایم ... من هنوز هم به جانب شیشه ی پنجره ی بسته ی اتاق تو سنگی می پرانم، شاید که صدای شکستن بیدارت کند و به خیابانت بیاورد ... من هنوز با تو می دوم، تا لب مرز، تا دوردست وطن، تا خانه یی مخروب، تا خط مقدم جبهه، تا کنار یک انفجار، تا زمین بازی پشت خانه ی همسایه ... صبر کن ! من در کنار تو جان می دهم نه در کنار منقل، نه با روح بازنشستگی ، نه خسته، نه دلشکسته ، نه بریده و نه آه و ناله کنان... نه... من نمی میرم، جوان پرواز می کنم...
بریدۀ کتابهای مرتبط به ابوالمشاغل
نمایش همهلیستهای مرتبط به ابوالمشاغل
نمایش همهپستهای مرتبط به ابوالمشاغل
یادداشتها