یادداشت تانیا زارعپور
1403/4/19
قبل از هرچیز باید بگم این اولین کتابی بود که از لوسیمادمونتگمری خوندم..و فکر کنم فقط منم که هنوز که هنوزه آنشرلی رو نخوندم!) دقیق یادم هست بلافاصله وقتی تو یکیاز قفسه های کتابفروشی دیدَمِش و چشمم بهش خورد،کلی ذوق کردم از اینکه بعد از مدت ها اعلام ناموجود بودَنِش توی تمامی کتابفروشی هایی که تا اونموقع رفته بودم،بالاخره موجود جلوی چشمم داشت دلبری میکرد.بلافاصله بعد از رسیدن به خونه شروع کردم به خوندن. یقین داشتم کتاب موردعلاقهی جدیدم قرار هست باشه و عاشقانه دوستش داشته باشم.با اون حجم از بازخوردهای مثبتی که ازش دیده و شنیده بودم قطعا امکان نداشت کمتر از پنج ستاره از طرف من بگیره..:) کتاب بهطرز بینظیری شروع شد..شروع داستان بشدت خوب بود.خواننده رو تشویق میکرد به ادامه داستان و کسلکننده و فقط جنبهی آشنایی خواننده با محیط و شخصیت های داستان،مثل اکثر کتابها نداشت. ولی از یکجایی به بعد،داستان یکم آروم و شاید برای بعضی کسل کننده بشه اما خیلی زود دوباره هیجان و اوج خودشو بدست میاره.شخصیت پردازی و فضاسازی بشدت خوب بود و قلمنویسنده شیرین و سبک. اما به عنوان کسی که از توصیف های زیاد حتی اگر از طبیعت بکر و بدست قلم شیرین و دلچسب بانو لوسیمادمونتگمری نوشته شده باشه خوشمنمیاد و خستم میکنه،حدود هفتهشت تا فصلی که کلا به توصیف طبیعت گذشته بود،بشدت کسل و خسته شدم.شاید عجیب باشه ولی فکر میکنم توصیفات از اون چیزی که باید خیلی فراتر رفته بود و شخصا من رو خسته کرد و وسوسه میشدم که کلا اون قسمت هارو برم جلو و بگذرم ازشون.از حق نگذریم..به طرز بینظیری زیبا نوشته شده بود اما برای خوانندهای مثل من که همیشه توصیفات بیشاز حد از محیط داستان..هرچند زیبا و دلنشین..خسته کننده بوده،از یکجایی به بعد دیگه لذت بخش نبود و برعکس عمل کرد:) فکر میکنم ترجمه هم بیتأثیر نبود و طبق بررسی های اندکی که انجام دادم،فکر میکنم نسخهی چاپ شده توسط نشر قدیانی،ترجمهی روانتری داشته باشه.(من از نشر افق خوندم.) نمیدونم چرا ولی هرچقدر با خودم کلنجار رفتم..قانع نشدم بهش پنج ستاره بدم... اما درنهایت با تمام اینها کتاب زیبا و دلنشینی بود و پیشنهادش میکنم.
(0/1000)
تانیا زارعپور
1403/4/20
0