تانیا زارعپور

تانیا زارعپور

@tan10313

1 دنبال شده

9 دنبال کننده

            ♡:》
          

یادداشت‌ها

        همین الان تمومش کردم و با اینکه خیلی چیزهاش تو ذوقم زد اما..دوستش داشتم:)
شخصیت پردازی قطعا برجسته ترین نقطه قوت کتاب هست..نویسنده در به تصویر کشیدن احساسات و در هم آمیختگی ذات و پنداره های شخصیت های کتاب بشدت خوب عمل کرده،سیاهی وجود افراد و درمقابل سپیدی و گاه جنگی که میان آن‌‌دو شکل میگرفت،بشدت درست و قابل لمس به تصویر کشیده شده.
کوتاهی فصل های کتاب و پایان پرکشش هر فصل هم بشدت راغب می‌کنه خواننده رو به ادامه دادن و شخصا خیلی این ویژگی کتاب رو دوست داشتم.
یکی از چیزهایی که چندین مرتبه به تعداد دفعات زیاد وَسوَسم کرد که بخوام امتیاز خیلی کم‌تری بدم و حتی یکی‌دو‌دفعه وسوسه شدم دیگه ادامه ندم،کلیشه‌ی زیادی بود که در دل داستان جا گرفته..انگاری نویسنده در خیلی مواقع حوصله‌ی وقت گذاشتن روی سیر داستانی رو نداشته و سریع دست به سر‌هم‌بندی حادثه‌ی درحال وقوع یا... داستان زده.
عاشقانه‌های بین زوج‌های قصه هم دقیقا به همون‌میزان که عشق بین رن و تور به دلم نشست و دوستداشتنی بودن برام...عشق بین رز و شِن،آبکی ترین و دوست‌نداشتنی ترین عاشقانه‌ای بود که تا الان در یک کتاب دیده و خونده بودم.(البته این نظر شخصی منه و قطعا این زوج بین خواننده های کتاب طرفدار های خودشون رو دارن!)
قلم نویسنده شیرین و سبک و خواناست..البته از ترجمه بسیار خوب خانم خدادی هم نگذریم که خوندن کتاب رو لذت‌بخش تر کرد.
هیجان این جلد از جلد اول خیلی بیشتر بود و بیشتر دوستش داشتم..البته که از حس لطیف و فَراکیوتی که جلد اول داشت نمیشه گذشت..
اگر بخوام صادقانه و خلاصه بگم فانتزی قوی‌ای نیست..در خیلی جاها قابل پیش‌بینی و کلیشه‌ای میشه و ممکنه تو ذوق بزنه اما خوندنش خالی از لطف نیست و جذابه!
شخصا منتظر و مشتاق جلد بعدی هستم...
      

1

        نمیدونم من تبحر و سررشته‌ای در کتاب‌های روانشناسی_خودیاری ندارم یا واقعا هنوز که هنوزه کتاب خوب و کاملی تو این زمینه پیدا نکردم!
فکر‌میکردم این کتاب میتونه یک مکمل عالی در کنار جلسات تراپی باشه و ابزارها و راهکارهای عملی چشمگیر و مفیدی ارائه بده..‌.خب از حق نگذریم این کار رو کرد اما کتاب بیشتر جنبه آشنایی با مفهوم سلامت روان،مشکلات مربوط به اون و از‌بین بردن باورهای غلط دراین‌باره رو داره.یعنی اگر واقعا دنبال راهکار برای بهبود سلامت روانتون و مشکلات وابسته به اون هستید و میخواید در کنار جلسات تراپی،کتاب و مطالبش کمک چشمگیری بهتون بکنه،اونقدرها گزینه‌ی مناسبی نیست.
نویسنده تلاش کرده بود راهکار و ابزارهای مفیدی ارائه بده ولی اونطور که باید و شاید شخصا فکرمیکنم موفق نبود.
ولی حقیقتا برای آگاهی میتونه کتاب فوق‌العاده‌ای باشه.
از این‌جهت که الان مطالبی دررابطه با کتاب‌های روانشناسی زرد از گوشه‌و‌کنار فضاهای مربوط به کتاب‌و‌کتاب‌خوانی به گوش میخوره و شخصا هیچ تمایلی به خوندن این دسته کتاب‌ها ندارم...این کتاب تقریبا میتونم بگم عاری از هرگونه مطلب زردی بود.(البته که هیچ‌چیز تماما سفید یا سیاه نیست!)
سرجمع کتاب مفیدی بود و به‌قول یک عزیزی....حین خوندن بهم اضافه شد!:》
      

1

        قبل از هرچیز باید بگم این اولین کتابی بود که از لوسی‌ماد‌مونتگمری خوندم..و فکر کنم فقط منم که هنوز  که هنوزه آن‌شرلی رو نخوندم!)
دقیق یادم هست بلافاصله وقتی تو یکی‌از قفسه های کتاب‌فروشی دیدَمِش و چشمم بهش خورد،کلی ذوق کردم از اینکه بعد از مدت ها اعلام ناموجود بودَنِش توی تمامی کتابفروشی هایی که تا اون‌موقع رفته بودم،بالاخره موجود جلوی چشمم داشت دلبری می‌کرد.بلافاصله بعد از رسیدن به خونه شروع کردم به خوندن.
یقین داشتم کتاب موردعلاقه‌ی جدیدم قرار هست باشه و عاشقانه دوستش داشته باشم.با اون حجم از بازخوردهای مثبتی که ازش دیده و شنیده بودم قطعا امکان نداشت کم‌تر از پنج ستاره از طرف من بگیره..:)
کتاب به‌طرز بینظیری شروع شد..شروع داستان بشدت خوب بود.خواننده رو تشویق می‌کرد به ادامه داستان و کسل‌کننده و فقط جنبه‌ی آشنایی خواننده با محیط و شخصیت های داستان،مثل اکثر کتاب‌ها نداشت.
ولی از یک‌جایی به بعد،داستان‌ یکم آروم و شاید برای بعضی کسل کننده بشه اما خیلی زود دوباره هیجان و اوج خودشو بدست میاره.شخصیت پردازی و فضاسازی بشدت خوب بود و قلم‌نویسنده شیرین و سبک.
اما به عنوان کسی که از توصیف های زیاد حتی اگر از طبیعت بکر و بدست قلم شیرین و دلچسب بانو لوسی‌ماد‌مونتگمری نوشته شده باشه خوشم‌نمیاد و خستم میکنه،حدود هفت‌هشت تا فصلی که کلا به توصیف طبیعت گذشته بود،بشدت کسل و خسته شدم.شاید عجیب باشه ولی فکر میکنم توصیفات از اون چیزی که باید خیلی فراتر رفته بود و شخصا من رو خسته کرد و وسوسه میشدم که کلا اون قسمت هارو برم جلو و بگذرم ازشون.از حق نگذریم..به طرز بی‌نظیری زیبا نوشته شده بود اما برای خواننده‌ای مثل من که همیشه توصیفات بیش‌از حد از محیط داستان..هرچند زیبا و دلنشین..خسته کننده بوده،از یک‌جایی به بعد دیگه لذت بخش نبود و برعکس عمل کرد:)
فکر میکنم ترجمه هم بی‌تأثیر نبود و طبق بررسی های اندکی که انجام دادم،فکر می‌کنم نسخه‌ی چاپ شده توسط نشر قدیانی،ترجمه‌ی روان‌تری داشته باشه.(من از نشر افق خوندم.)
نمیدونم چرا ولی هرچقدر با خودم کلنجار رفتم..قانع نشدم بهش پنج ستاره بدم...
اما درنهایت با تمام اینها کتاب زیبا و دلنشینی بود و پیشنهادش میکنم.
      

18

        پاستیل های بنفش...کتابی پرطرفدار و معروف ولی خیلی ضعیف تر‌ از چیزی که نشون میده.
قبل از اینکه کتاب رو بخونم فکر میکردم با یک شاهکار یا معجزه در بین کتابای دیگه مواجهم ولی خیلی ضعیف تر از چیزی که انتظار داشتم بود.
بهم حس خوبی میداد و حتی خیلی جاها تحت‌تاثیر قرار میگرفتم...یعنی بخوام سرجمع بگم خوندن کتاب در‌عین اینکه غمناک بود،انرژی مثبت خاصی هم بهم می‌داد.
ولی متاسفانه داستان خیلی از این شاخه به اون شاخه می‌پرید.
مثل یک دفتر معمولی بود که جکسون حال و هوای روزانشو داخلش نوشته بود.
نمیدونم چرا انقدر پرطرفدار شده و تو یک‌سری سایتا اصلا هیچ نقد منفی و حتی انتقاد ریزی بهش وارد نشده،من شخصا با این همه نقد مثبت تو دنیا نسبت به این کتاب،انتظار یک شاهکار رو داشتم.
حتی وقتی کتاب رو تموم کردم چون احساس کردم واقعا هیچ سر‌و‌تهی نداشت،گفتم شاید بد خوندم یا اصلا حواسم به متن نبوده و همینجوری داشتم میرفتم جلو،برای همین مجدد از اول خوندم و دیدم نه...من اشتباه نخوندم،اشکال از خود کتابه. 
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

قصر آبیدختر مهتابکتاب کوچک هوگا: شاد زیستن دانمارکی

تابستون وسواسی؟!یا شایدم وسواس تابستونی...

6 کتاب

یه کوچولو با تاخیر و...کاملا دلی:) . نمیدونم چقدر راجب وسواس فکری_عملی(OCD) شنیدید...اما به احتمال زیاد قطعا دوست ندارید ازش میزبانی کنید. ایشون بنابردلایلی تصمیم گرفتن چندروزی رو مهمون بنده باشن..اونم کی!!تابستون. حالا بنده‌خدا مثل اینکه خیلی بهش خوش گذشت و هنوز که هنوزه مهمون ما هستن. تابستونی که قرار بود کمِ کم با ۱۴ ۱۵ تا کتاب بگذره،به لطف مهمون عزیزم کلا فقط تونستم ۶ تا کتاب بخونم.(با ارفاق) این ۶ کتاب فارغ از اینکه محتواشون چی بود و چندتا ستاره قصد دارم بهشون بدم،تا ابد تو ذهن و قلبم جا دارن..چرا؟چون تک تکشون آثاری از اشک،درموندگی،ناراحتی،امید،فشار و.‌.. رو تو خودشون دارن. وابسته به درگیری با این اختلال،در بی‌ربط ترین مواقع حتی...کلی باهاشون گریه کردم،خندیدم،حسرت خوردم،دعا کردم،فشار و درموندگی رو تجربه کردم و امید... دوست داشتم اینجا بذارمشون تا این تابستون پرچالش و عجیب..و صدالبته مهمون ناخونده‌م رو ثبت کنم.نمیدونم چرا ولی دوست ندارم هیچ‌وقت این تابستون رو فراموش کنم. وسط تموم تجربه‌های های آزاردهنده‌ای که داشتم..خاطراتی به شیرینی عسل برام به‌جا موند که..بابتشون فقط میتونم ممنون اون بالاسری باشم که هوامو داشت. و درنهایت میخواستم بگم که حقیقتا مهمون همیشه حبیب خدا نیست..و مطمئنا قرار نیست همیشه از حضورشون دلشاد بشیم. مواظب این مهمونای ناخونده باشین.‌..یک‌کوچولو بیشتر مراقب خودتون باشین و به ذهن و روحتون در کنار جسم،اهمیت بدید. تابستون ۱۴۰۳...

4

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.