پاستیل های بنفش

پاستیل های بنفش

پاستیل های بنفش

کاترین اپلگیت و 4 نفر دیگر
0.8
382 نفر |
137 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

43

خوانده‌ام

1,075

خواهم خواند

176

دستم را انداختم دور کمرش و زور زدم.انگار شیری را بغل کرده بودم؛یک تن وزن داشت. کرنشا پنجه هایش را فرو کرده بود توی لحافی که بچگی ها،عمه بزرگه ام،ترودی،برایم یافته بود.ناامید شدم و ولش کردم. کرنشا پنجه هایش را کشید بیرون و گفت:«ببین!من نمی تونم تا وقتی کمکت نکرده،برم.دست من نیست که» «پس دست کیه؟» کرنشا با همان چشم های تیله ای و سبزش به من خیره شد؛پنجه هایش را گذاشت روی شانه ام.بوی کف صابون و نعناع می دادو گفت:«تو جگسون...دست توئه»

لیست‌های مرتبط به پاستیل های بنفش

نمایش همه

پست‌های مرتبط به پاستیل های بنفش

یادداشت‌های مرتبط به پاستیل های بنفش