پاستیل های بنفش
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
43
خواندهام
1,075
خواهم خواند
176
دستم را انداختم دور کمرش و زور زدم.انگار شیری را بغل کرده بودم؛یک تن وزن داشت. کرنشا پنجه هایش را فرو کرده بود توی لحافی که بچگی ها،عمه بزرگه ام،ترودی،برایم یافته بود.ناامید شدم و ولش کردم. کرنشا پنجه هایش را کشید بیرون و گفت:«ببین!من نمی تونم تا وقتی کمکت نکرده،برم.دست من نیست که» «پس دست کیه؟» کرنشا با همان چشم های تیله ای و سبزش به من خیره شد؛پنجه هایش را گذاشت روی شانه ام.بوی کف صابون و نعناع می دادو گفت:«تو جگسون...دست توئه»
بریدۀ کتابهای مرتبط به پاستیل های بنفش
نمایش همهلیستهای مرتبط به پاستیل های بنفش
نمایش همهپستهای مرتبط به پاستیل های بنفش
یادداشتهای مرتبط به پاستیل های بنفش