معرفی کتاب رویای دویدن اثر وندلین ون درانن مترجم آناهیتا حضرتی کیاوندانی

رویای دویدن

رویای دویدن

وندلین ون درانن و 2 نفر دیگر
4.3
155 نفر |
54 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

379

خواهم خواند

101

شابک
9786008111825
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
1397/11/30

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
بزرگ ترین آرزویش این نیست که از خط پایان بگذرد یا مردم تشویقش کنند؛ بزرگ ترین آرزویش این است که مردم خودش را ببینند، نه وضعیتش را.
این تنها چیزی است که هر کسی با هر نوع ناتوانی از دیگران می خواهد. از ظاهر آدم ها یا از چیزی که متوجه اش نمی شوید، در موردشان قضاوت نکنید؛ سعی کنید آنها را بشناسید.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به رویای دویدن

نمایش همه

یادداشت‌ها

          جسیکا دخترکی دونده است که طی حادثه‌ای پای راستش را از دست داده. حالا زندگی بدون پایِ راست، برای کسی که دویدن اصلی‌ترین دلیل زندگی‌اش است احتمالا مصداق خوبی برای این جمله آغازین کتاب باشید «زندگی‌ام به آخر خط رسیده!». اگر با بدبینی نگاه کنیم باید تا پایان کتاب با داستانی دردناک رو‌به‌رو باشیم، اما ورود دوستان و هم‌تیمی‌های جسیکا فضا را تغییر می‌دهد. حالا قرار است دنیا برای جسیکا تبدیل به جای بهتری شود. آن هم با تلاش‌های بی‌وقفه‌ی بهترین دوستانش.
«رویای دویدن» یکی از رمان‌هایی بود که در انفجار انتشاراتی این سال‌ها منتشر شد. در انتهای نوجوانی تقریبا تمامی کتاب‌های منتشر شده در حوزه¬ی نوجوان را خوانده‌بودم؛ اما در آستانه‌ی 22 سالگی متوجه شدم آنچه از کتاب نوجوان خوانده‌ام دیگر فقط قسمت کوچکی از این بازار نشر عظیم است. این کتاب هم یکی از همان مواردی بود که نوجوان‌های اطرافم خوانده بودند و زیاد در موردش صحبت می¬کردند. از آن کتاب‌هایی که در مورد نوجوانی دچار مشکل است که یاد می‌گیرد چطور با این موضوع کنار بیاید. «ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر» و «35 کیلو امیدواری» تنها کتاب‌هایی با این موضوع بودند که در نوجوانی¬ام خوانده بودم.
درست نیست اگر بگویم این کتاب یکی از بهترین کتاب‌های این موضوع است، چون همین الان می‌توانم چند مورد بهتر از آن را نام ببرم، اگر بزرگسال هستید یا نه اگر می‌خواهید برای اولین بار چنین دست کتاب‌هایی را تجربه کنید «رویای دویدن» شاید شروع خوبی نباشد. اما اگر بعد از خواندن چند کتاب در همین موضوع به این ژانر علاقه‌مند شده‌اید خب رویای دویدن پیشنهاد خوبی است. فضای شاد و مهربانی دارد و شما را در ماجرایی درگیر می‌کند که مثل خیلی دیگر از مسائل زندگی به نظر لاینحل می‌آید و مثل خیلی دیگر از کتاب‌های نوجوان این ویژگی را دارد که شما را نهایتا با حسی خوب و امیدوارکننده تنها می‌گذارد.
        

15

          این کتاب داستان جنگه. جنگ با شرایط. در کل داستان جذاب بود. اینکه دختره همچین عضو حیاتی ای رو از دست بده. درد های فانتومی ش خیلی جذاب بود. کتاب رو جوری روایت می کرد انگار طرف خودش همچین اتفاقی رو تجربه کرده اونجا که داشت آرزو می‌کرد که کاش دستش قطع می‌شد ولی بعد به دستش نگاه کرد و فهمید بدون دست نمیشه. اینکه خودش به آدم های معلول تو مدرسه توجه نمی کرد و بعد وقتی خودش رو ویلچر بود از این قضیه زجر می کشید. وقتی اون پای دوندگی رو براش گذاشتن من انتظار داشتم که خودش تو یه مسابقه شرکت کنه و برنده شه ولی به محض اینکه تونست بدوئه 16 کیلومتر برای دوستش دوید. این خیلی ارزشمند بود. به هرجال این کتاب پر از حس خوب دوستی و جنگیدن برای دوستی بود. حس دویدنش خیلی واقعی توصیف شده بود من خودم یه مدتی دونده بودم. در آخر باید بگم که واکنش مامان اون دونده ی رو مخ و از خود راضی به کار ها و حرف های دخترش جالب بود. عااااااشق این کتابم و به همه پیشنهادش میکنم
این یادداشت رو خواهر 14 ساله نوشته
        

13

        هفته ی کتاب و کتابخوانی، مدرسه مان از انتشارات کتاب خریده و نمایشگاه کتاب داشتیم. "رویای دویدن" یکی از کتاب هایی بود که بارها دیگران بهم معرفی کردند و سر کلاس های فارسی چندباری اسمش را از معلم ادبیات شنیده بودم.
ولی از خواندنش طفره می رفتم، شروع کتابی واقع گرا، بدون اثری از جادو یا تخیل من را می ترساند. کتاب های واقع گرایی از این دست کمی خشک و تاریک به نظر می آمدند. تصمیم داشتم در آینده ای دور یک روز بخوانمش و اسمش در آخر های لیست کتاب هایم بود، کتاب هایی که نمی خواستم بخرم و جایی در کتابخانه ام برایشان اختصاص دهم. 
برای عید، فرصت نکرده بودم کتاب بخرم و کتاب های عیدم کم بود. به لطف بچه های شورای مدرسه، که اجازه دادند بیشتر از ۱ کتاب برای عید قرض بگیریم، ۲ کتاب که نمی خواستم بخرم و داشته باشم را قرض گرفتم. یکی از این کتاب ها رویای دویدن بود که همان روز ساعت های آخر مدرسه شروع کردم به خواندن.
داستان درباره دختری به نام جسیکاست، که همه ی زندگی اش دویدن بوده و حالا، بعد از تصادفی با اتوبوس مدرسه پای راستش را از دست داده و با فکر: زندگی ام به آخر رسیده، از خواب بیدار می شود. عصبانی ست، غمگین است و درک نمی کند بین این همه آدم، چرا این بلا سر او آمده. به مرور، سعی می کند با شرایط کنار بیاید، اما هیچ کس درکش نمی کند، هیچ کس نمی فهمد با دختری که برای آزادانه دویدن آفریده شده و حالا تا آخر عمر باید دویدن را کنار بگذارد چطور باید برخورد کرد.
جسیکا منتظر است کسی به جلو هدایتش کند، منتظر زمانی ست که دیگر چیزی آزارش ندهد..
طولی نمی کشد که کرسوی امید در زندگی اش جوانه می زند. می فهمد پروتز هایی مخصوص دویدن ساخته شده اند که سرعت قبلی دویدنش را به او می بخشند. هزینه ی بالایی دارند اما دوستان و آشنایانش با اشتیاق پول جمع می کنند و پروتز را برایش می خرند." این بار رویای دویدن واقعی ست".
در این بین با یکی از همکلاسی هایش که از کودکی فلج مغزی داشته و هیچ وقت به چشم دیگران( از جمله خودش) نمی آمده آشنا می شود. اسمش رزا ست و بزرگ ترین آرزویش این است که مردم خودش را ببینند، نه وضعیتش را.
یک روز رزا از جسیکا می پرسد دویدن را چرا دوست داری؟
جسیکا تا به حال به این سوال فکر نکرده اما جواب می دهد: به خاطر نسیم خنکی که به صورتم می وزد، به خاطر احساس آزادی ام
رزا هم می گوید دوست دارم یک روز رد شدن خط پایان را تجربه کنم، اما با صندلی چرخ دار که نمی شود!
جسیکا به خاطر این که روزی توجهی به رزا نداشته احساس بدهکاری می کند، پس برای جبرانش تصمیم می گیرد رزا را از خط پایان رد کند.

نوع توصیف احساسات این کتاب، و احساساتی که برای توصیف انتخاب شدن رو به ندرت توی کتاب های دیگه می بینم، احساساتی که توجه کردن بهشون چقدر می تونه دلنشین باشه:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4